پیوند طریقت باشریعت — محمد عزیز عزیزی

 

پیوند  طریقت باشریعت

 

محمد عزیز ( عزیزی)

2010-0 1-23

در آغاز  سخن از جناب مولانا عبدالگبیر فرخــاری  ، به نسبت استقبالیکه از غزل اینجانب  ، تحت عنوان  (مسجد یا میخانه  ؟؟؟!!!)  بعمل آورده بودند ، ابراز تشکر میکنم.

خودم  قبل از آنکه سرودۀ دیگری را پیشکش کنم ، جای دارد  تا توجه جناب مولانا را  صرف ،  به موارد اشتبا هات  املائی نوشتۀ شان  معطوف کنم .  البته موارد معانی  کلمات بکار برده شده و رعایت موازین  عروضی وفنون ادبی ( از جهات اوزان وقوافی و…  وتناسب تشبیهات واستعاراتیکه درمنظومۀ خویش بکار برده اند و….) را به اربابا ن خرد  وخاصتا اساتیذ  شعر وادب موکول میکنم :

——————————————————————

نوشتۀ ناصحیح:                         نوشتۀ صحیح:

جمع ازداد آورد طرح جهـان بیکران – ( جمع  اضداد آوَرَد طرح جهان بیکران)

مرغ دل درخانه خواند ناله ی شبگیرما –  ( مرغ دل در خانه خواند نالــۀ شبگیر ما)

ازعسی موسی بگیرد معجــــزپیغمبـری – ( از عصا موسی بگیرد معجز پیغمبری)

عزرها دارد به درگاه تو (فرخاری) خدای– ( عذر ها دارد بدرگاه تو (فرخاری) ، خدا) !

——————————————-

البته لازم میدانم ، قبل از ینکه قصیدۀ  خویش را که بهمین مناسبت  سروده ام ، تــقدیـــم کنم  ، جــــای دارد تا  مختصراً دیدگــاه فکــری واندیشه ای خویش را  نسبت به عرفان  اسلامی  مختصراً ارائه بدارم:

1-:  من شخصا با جایگاه ومنزلت عرفان اسلامی ، وسالکان اصلی وحقیقی و  وپیش کسوتان عرصۀ ریاضت معنوی  واخلاقی وتربیتی   ،  کمال اخلاص  واحترام را   قایل بوده وهستم .  وتمام  کارنامه ها ، اقــوال وافعـــال عرفا ی بزرگوار را  که بر طبق شریعت اسلامی وسنت  پیامبر بزرگوار اسلام وسیرت ائمه  ومجتهدین بوده ومیباشد ،  به دیدۀ  تمجید وتکریم نگریسته    ،و در امر پخش واشاعۀ آن نیز در حد توان بندگی ،خود را موظف  دانسته و  کوشا بوده و خواهـــم بود .

ضمنا باید تذکر داد  که در  بسا تذکره های  عرفا  اصطلاحات ، می و شور ومستی  وعشق و….مسایل عاشقانه  وغیره بکار رفته است ،

که مراد ایشان  دوستی  الله (ج)، محبت پیامبر(ص)  وبندگا ن صالح خداوند  و حتی تکریم وتمجید سنن خلقت  بوده است  .

البته به هیچ صورت  این واژه ها بمعنی  مصطلح رسوای امروزی ، در نزد ایشان مورد نظر نبوده  ، وهیچگاه عرفای بزرگ ، به آلودگیهای میخوارگی ، عربده کشی ، زنبارگی، غلام بارگی ، ومحافل رقص وپایکوبی  دربار شاهان وملوکان عیاش  و….. وغیره مبتلا نبوده اند وحتی  این اعمال قبیح را نکوهش هم کرده اند.

متاسفانه  امروز  هستند تعداد زیادی از عربده کشان وبد مستانیکه با هزاران الودگیهای عقیدتی ، اخلاقی  وتربیتی  مبتلا بوده ،و باز هــم  خود را در به عرفا ی ارجمند  می چسپانند، و می خواهند تااز  منزلت  معنوی  ودینی واجتماعی این استوانه های معارف اسلامی  برای خود  وجهۀ اجتماعی  کمائی  کرده ودربین اجتماع مسلمانان نفوذ کنند ، در حالیکه روح عالی حضرات بزرگواری هم چون :

( جنید بغدادی ، حسن بصری ، ابراهیم ادهم ، ابو سعید ابوالخیر، ابوالحسن خرقانی، شیخ عبدالقادر جیلانی،    عطارنیشابوری ، سنائی غزنوی , خواجه عبدالله انصاری هروی، سعدی شیرازی، مولانا ی بلخی ، ابوالمعانی بیدل دهلوی  ، نظامی گنجوی ،  جامی هروی  وده ها  عالم وعارف  وپیش کسوت وسر حلقه   معرفت و…..) جدا از آنها بیزار بوده وحتی نفرت هم داشته ودارند.

چون آثار  ونوشته جات  سالکان راه  خدا، از جملۀ میراث های بزرگ  فرهنگی جهان اسلام است ، بناءً برای حفظ  وانکشاف این سرمایه های معنوی  درحد توان بشری همه ما ( مسلمانان  ) مکلف   هستیم  تا تلاش ومساعی مشترک  بخرچ دهیـــم  ونگذاریم  تا منحرفین  وخاصتا  استعمار گران  مسیر اصلی وخط السیر این طلایه داران  عرصه های  دیانت ، فقاهت ،علم وحکمت وآموزگاران بزرگ  اخلاق وعرفان را به انحراف بکشانند .

2-: این یک حقیقت مسلم است که  همانطوریکه ، سرمایه های  اقتصادی  وقدرت سیاسی  ومراکز ادارۀ خلافت اسلامی  درجهان   ، توسط استعمار گران بین المللی ، مورد تهاجم وتاراج قرار گرفته بود  ، سرمایه های معنوی واخلاقی  ودینی ما  نیز  از دستبراستعمارگران ودشمنان تمدن اسلامی نیز بی بهره نماند . وبرای منحرف کردن  و یا تهی ساختن ارزشهای معنوی وعرفانی مان  (که بر اصول ومبانی دین استوار است  )از هیچ کوششی دریغ نشده است .

وتا جائیکه به دشمنان  تمدن اسلامی مقدور بوده است ،برای نفی این ارزشها تلاش بخر چ داده اند ، واگراین  سرمایه های معنوی ودینی را نتوانستند از بین ببرند لا اقل آنهارا از مسیر اصلی  منحرف ساخته  وبا وارد کردن برچسبهای ناروا ، این ارزشهارا ، از تاثیرات اجتماعی ، اخلاقی وتربیتی وسیاسی آن   تهی ساخته   ، وبشکل انحرافی آن به خورد مردم دادند .

3- : با  هزار افسوس ودریغ  که   مجموعۀ از آثار ومظاهر مسیحیت تحریف شده ، هندو ئیزم وحتی بودیزم  و مشی ریاضت  کشان سایر ادیان  انحرافی ،نیز در عرفان اسلامی  رخنه کرده  و به همین سبب  بود ، که نقش فقها ، عرفا  و آموزگاران بزرگ اجتماعی را از صحنۀهای ،  امور سیاسی و سرنوشت ومقدرات حکومت ها  وامور اجتماعی   مسلمانهــــا وسازندگی  جامعۀ انسانی ، وآبادانی وعمران وتولید واقتصاد ومعاش ، که از جملۀ مکلفیت انسان ( مسئولیت انسان بعنوان خلیفه در زمین )  می باشد،   حذف نموده ویا مطلقا کمرنگ   ساخته اند  ، و  عرفان اسلامی  ونقش دا عیانۀ آنرا ، تنها به شعایر خشک وبیروح  ویک سلسله شعار ها در حلقۀ خانقـــاه ها خلاصه   کرده اند، واین بزرگترین  ظلمی بوده که بر عــــرفان اســـــلامی وحتی علمای دین  ومتشرعین وارد  کرده انــد .

علاوتا چه بسی از شعایر ورسم ورواجها  واحیانا  مجلس آرائی های هم   که  بنام عرفان  وتقدیراز عرفا  میشود ،  با کارهای خلاف شرع همراه بوده   ، که شریعت اسلامی  وخود عرفای بزرگوار  نیزجداً ازآنها  برائت جسته اند .

من برای اینکه  پیوند اصلی شریعت وطریقت  ورابطۀ  عرفان اسلامی  را  با اصل دین  بصورت  خیلی مو جز ومختصر بیان کرده باشم ، قصیدۀ مختصری  را پیشکش  علاقه مندان  عرفان اسلامی مینمایم .

البته  ملاحظات ، انتقادات ، و راهنمائیها یکه  از جانب اهل ادب  وعرفان  بعمل آید با کمال  خوشی استقبال  می نمایم  .

والسلام وعلیکم ورحمة الله وبرکاتـــــه

محمدعزیز – عزیزی

2010-10-23

 

پیوند  طریقت باشریعت

—————————–

عارفـــان در بنــد توحیـد خــدا

عابـــدان ِ ذات پـــاک کــبریـــا

 

بنــــدگان صـــــالح وآزاده انــــد

نه غـــــلام شاه ویا شَــــهزاده اند

 

مدح شان بر ذات َربُّ العالمین

پیروی از آن امــــامِ المرسلین

 

پیرو قر آن وسنت بــــوده انـــد

سمبل تقــوا و طاعت بوده انــد

 

بر شــریعت اصل باشـــد  کــار شان

با طــریقت  مسلک و رفتـــار شـان

 

آن طریقت  را که عارف مدعــا ست

پایــــــۀ آن  فقه وشرع ِ مصطفی است

 

چون اساس دین به( شرع ) است استوار

تو طریقت را  جــدا  هــــر گــز مــدار

 

هر طریقت کو به دین  همراه بــُــَود

مشی اصحاب  رســــــول الله بــُــَود

 

وان طریقت کو به دین ناسازگــــار !

راه شیطان  باشد ، از آن ، زینــهـــار !

 

عارفان ِ ، مومـــــن و پرهیـــزگار

بندگــان ِ، مخلـــــص ِ، پروردگــار

 

دین شان  بر شرع وبر قــرآن بنا ست

راه شان ازنفـــس واز شیطــان جداست

 

عارف ، حـــــق  اوعبــــا دت ، بیــش  کــرد !

او ، نه  مستغنی ز طــــاعت ، خویش کرد ؟

 

قول وفعــــل شان  زروی دین بود

دشمن ا یشان بحــــق بیـدین بــود

 

عارفــــانی این چـــنین راه یافـــتند

غیر اینـــها  دین ودنیـــا باختنـــد

 

دین ودنیا از برای مــــومــن است

هرکه این دارد ، همیشه ایمن است

 

ترک  این دنیا ونعمت ابلـَهـِی است

ترک  عقبی ودیانت گـُمرهی است

 

این جهان باشـــد  بمــا چون کشتزار

ازبرای آخــــرت هم  ،توشـــه  بار

 

زینت دنیا به هر مـــومن حــلال

بر حــــلال او نمی باشــد ســوال !

 

هر که نعمت را بخود  دانـــد  حــرام

راه گمراهــان رود  هر صبح وشام

 

دین ما  دین ِمعـــاش  است وِمــعاد

کس نشاید او جـــــدا از هم کـُنـــاد

 

کار وتولیــد  وامــور زند گــی

هم ُبــَود جز ئی  زشــرط بندگی

 

صوفی ویا شیخ و پیرِ هــرزمــان

گرنبــــاشد  اینچـــنین گمــراه دان

 

عارفان دور از می  ومیــخـوارگی

هم جــــــدا از فســـق ویا زنبارگی

 

آنکه با میخوارگی ومستی اش

میدهد بر باد دین وهستی اش

 

حق ندارد حرف دین بالا کند

زانکه  خودرا بیشتر رسوا کند

 

 

مست لایعقل هر آنچه  گویدش

نزد اهل خــبره ارزش نایدش

 

عقل انسانی بود سرمایـــــه اش

هر ِکرا نبود ، چه باشد مایه اش ؟

 

هر کسی با عقل  خود دشمن بود

در رۀ شیطــــان واهـــــریمن بود

 

او نـدانـد آنچـــــه آرد بر زبـــان

زانکه اورا عقل نیست اندر میان

 

معـــرفت با عقــــل  امــــکان آیدش

هر کِــــرا عقلــــش نبــــاشد،  نایدش

 

چشم وگوش وعقل آرد  آگهـــــی

تا زدام نفس وشیـطــان وارهــــــی

 

حرف حـق بشنـو زهر کس رد مکن

چهره اش منگر توبنگر بر سخـــن

 

گوش کن تو حرف مولانای بلــخ

گرچه باشد این سخن بسیار تلـــخ

 

« گوش کــر بفروش گوش خر بخـــر»(1)

« گوش خــر بهتر بود از گوش کــر »

 

هر کسی  کو غیر حق گوید سخـن

خــود لـــجـــام آتشین انــدر دهــن

 

آنکه  خود را از شریعت دور ساخت

در حقیقت چشـــم خود را کور ساخت

 

او نبینـــد راه را یـــا چــــاه  را  !

کی تـــــواند ره نمــود گمــراه را ؟

 

راه گمــراهــان  نمـــی باید شــدن

ورنه  بر باد وتباه  شـــــاید شـــدن

 

در همــه کارِ خــودت ای هــوشمــند !

دین و شرع و عقــل را بر کاربنــدَ

 

«گر غلط گفتم اصلاحش تو کن»(2)

«مصلحی تو! ای تو سلطان سُخن!»

 

ای «عزیزم»  گوش کن ختم کـــلام

مختصر گفــتـم برایت والسّـــــلام

————————————–

یادداشتها:

بر گرفته  از کتاب مثنوی مولا نا جلال الدین محمد بلخی

بر گرفته  از دیوان مثنوی  مولانا جلال الدین محمد بلخی

2010- 10 -23

مطابق به :  15 ذی القعده سال1431

برابر به:  اول عقرب  سال 1389- ساعت  : 17:45 PM

hmaazizi@yahoo.co.uk

 

 

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *