تقبیح روز ششم جدی روز اشغال کشور افغانستان توسط
ارتش سرخ شوروی متوفی ویادی از زندان پلچرخی – کابل
محمد عزیز( عزیزی)
دوستان عزیز !
این سروده را سه سال قبل نوشته بودم واکنون نظر به ضیقی وقت دوباره باز نویسی وویرایش مجددکرده بغرض نشر فرستادم تا از یاد وخاطرات سیاه ششم جدی روز اشغال افغانستان توسط ارتش سفاک شوری در خاطره ها زنده بماند.
—————————————————————————————————————–
ششم جدی سال 1391
شبی سیاه وغم انگیزبود مثل همــه…
شبان سرد و پر از خوف پلچرخی
بهر طرف که نظر می فتاد می دیدی
به بند ، خیل عظیمی ز آهوان هر سو
گروه وحشیِ خونخوار گرگ ویا کفتار
به پاسبانی باستیل کشیک می دادند
شبانگاه که غزالان بخواب می رفتند
درندگان گرسنه
هجوم میکردند
زجمع خوب غزالان خفته ودربند
دوچشم ودست همه بسته کرده می بردند
زنوش خون همه مست میشدند آن شب
وتا صبای دگر یاشبی دگر آنهــا
خمار گونه بـــخسپیده می ماندند
————————————————
حصار تانگ بر این لانه های آهن بود
پرنده را نـه ازآن قـــدرت پریــدن بود
همیشه محبس پلچرخی آنزمان پـُر بود
زخیل خوب غزالان مست صحرائی
ز آهوانی که آورده میشدند جـــدیــد …
وبعد از آن چه بسی کشته می شدند و شهیــد
حساب دوروتسلسل ادامه داشت چنان
کسی زحملۀ کفتار ها نداشت امان
————————————————
در آن میانه یکی شامگاه سیاه
زشهر کابل زیبا
که جغد شوم برآن صوت مرگ سر میداد
صدای راکت تانگ وغریوتوب به گوش
ز راه دور و زاطرف شهــر می آمد ….
وجمع خیل غزالان خفته ودربند
بزیرلب همگی زمزمه کنان گفتند:
خــدا!
تو خیر همه پیش می نما امشب!
عنایتی بنما!
بهر مردمِ کابل
که عمر جغد بپایان خود رسد امشب
پرندگان به قفسها اسیرمیباشند
غزالهــا همه در بند گرک وکفتارند
خــدا ! خدا !
همه بر زیر لب همی گفتند
تو بشکن این قفس آهنین پلچرخی
که مرغکــان بتوانند دوباره بال بگشایند
رهــا نما تو همــه آهــوان صحرائی
زبند ظلـم همــه گرگها وکفتاران
به دشت وکوه ودمن جست وخیز بنمایند .
خدا ! خدا !
تو اسیران را رهــائی بخش
————————————————
چو پاسی ازشب تاریک ونیم آن بگذشت
دیگر صدا وغریوی نمی رسید بگوش
ولیک خیل غزالان بسته و بیدار
بچشم باز وتحیر نظر همی کردند
وصورت همه شان جلوه گاه خوف وامید
سکوت بـُود که رمزی در آن هــویدا بود
وآن حکایت قبل از وقوع طوفانهــا
ویا فسانه ای تاریخ، ننگ انسانها
که ناگهان زصدای مهیب آتش تانگ
تمام پنجره هــا ، شیشه شکست وبریخت
بنای آهن وفولاد سخت پلچرخی
تکان سخت بخورد بوی دود بالا شد
زیاد وحشت وسر خوردگی
زیاد بیم وامید …
به چشم خیل غزالان
چنان هــویدا بــود
که نا گهان زاتاق مجاور وپهلو
که توله های ز خرسان قطب شمال
در آن مکان بودند
صدای زوزۀ شان سخت بالاشد
همه بصورت جمعی هـُورّا هـُورّا گفتند
نهیب هُــوَّرای ایشان پیام بــَد میداد
غزالهــا همه مایوس واشک میریختند
و ما همگــی ناگـــهان بچشم سر دیدیــم
گروه وجمع کثیری زخرسهای سپیــد
و هیکلان بسی قد کشیده و پر پشت
دهــان ، همه کف کرده از غضب بودند
وپنجـولان قوی را به نیش مالیـدند
وبر قیافه ورخسار آهـــوان دیدند
به ژست خاص ، وتفاخر به بنــدیان گفتند …
دیگر زمام حکومت بدست خــرسان است
امین کشتـه شد امشب شما خبر باشید!
امور مردم ومحبس بدست ما است کنون
هر آنکـــسی که زفرمان ما
او سـر بازد
بهـوش بوده که بی چون وپــُرس َسر بازد
شبی سیاه وسراسر هــمه نگون بختی
هزار مرتبه بدتر زآن شبـــان دگر
برای جمله غــزالان وآهوان دگر
————————————————
ودر صبای هــمان شب
برژنف آن شــه ِ خــرســان
به دور دست ترین سرحد حکومت خود
ز مرکز تاشکند
یکی ز خرسکان سیه روی را موظف کرد
به کشور و وطــن ِ آهــوان کنـــداعلان :
مبارک است به کشور تسلــط خــرسان ؟؟؟!!!
وبعــد ، خرس سیه روی را
زمر کــز تا شکــند …
بکشور ووطن ِآهـــــوان آزاده
روان نــموده
وبر تخت بنشاندش !!!
ســپس خرس سیه روی …
به جمع کـُـّل رفقا
خطاب ثانــوی اش را
به طمطراق زیاد …
وعرض ارادت وبندگی به شهــۀ خرسکان بلشویکی
درو گـــوی – لیو نید – برژنف !!!
چنین بـُلــنـد سرداد :
رفقای انقلابی وخلق زحمت کش افغانستان!!!
« مرحلۀ نوین وتکاملی انقلاب ثور را بر شما مبارکباد میگویم»؟؟؟!!!
پــایان
————————————————
محمد عزیز ( عزیزی)
روز سه شنبه ششم جدی سال 1391
برابر 2012-12- 25
مطابق به : 11 صفر سال 1434ه- ق