محکـوم بـر فنا
ما را اگر به توپ وتفنگ می کُشی رواست
از مـا خــلاف میل تـو گفتـن سلام سزاست
داروی مـا به چشم تــو مــاننــد زهــر مــار
هــر زخـم تــو به چشم کسان مثل توتیاست
حرف نیکـویِ مــا همه بـا شد گنـاه و تلــخ
دشنـــام تـــو بـــه زعــمِ عـــدودارو دواست
در هـرطرفِ خـانه ی مـا حکم تو جاریست
لیکن بـه شهــرو کشور تــو اسمِ مـا گـداست
بر کشتن صدهـا تنِ مـا ساری* تـو کافیست
بر مردن یک مرغ توچند قریه خون بهاست
منـصــف شـده ای درس عــدالت مــده بـمــا
خـود مجرمی! عـالم ز تو دردام مـاجـراست
هـــر خنجـری کـه گـردنِ کس میـزنی بـدان
فـردا همیـن به دست کس و گــردن شماست
خـونی کـه ریخـتـه ای ز تـن بـی گنـاه بـدان
هـرقطـره اش به جانِ تـوطوفانِ صد بلاست
ظلـم و ستــم بـه مــردم درمــانـده تـا بـه کی
این ره کــه میروی بخــدا غفلت و خطـاست
صد گـونه چـو تو چـرخ کهن برده به گودال
فـرعون چه شد،نمرود وقارون مگرکجاست
ایــن دبـــدبــه و شـان تـــو آخــر شود زوال
زیـرا کــه سر انجامِ تـو محکـوم بـر فناست
محمد عارف "یوسفی"
بیست و هشتم می ۲۰۰۹
۲۸-۰۵-۲۰۰۹
* ساری = Sorry