شگفتیهاي سلول زنده
هنگامي كه قرآن كريم در آيهء مباركهء 5 سورهء طارق ميگويد:
]فَلْيَنظُرْ الإِنسَانُ مِمَّ خُلِقَ[
«انسان بايد بنگرد كه از چه چيز آفريده شده است؟»
اين يك فراخوان الهي براي انسان است، بلكه حتي اين يك دستور واضح و روشني است براي انسان كه برود و در ميدان بررسي و پژوهش علمي، حقيقت و جوهرهء مادهء حيات و آفرينش خود را بشگافد.
آري؛ اين دعوت قرآني خود اشاره يي است به اينکه انسان با سير و سفر انفسي ميتواند عصارهء «حيات» و «آفرينش» خود را بشناسد. اما از تأمّل در اين فراخوان الهي فارع نميشويم كه ميبينيم آيهء ديگر در تعقيب آن، جوهر آفرينش انسان را معرفي كرده و ميگويد:
]خُلِقَ مِنْ مَاءٍ دَافِقٍ[
«او از آب جهندهء نطفه آفريده شده است»
پس اين چلنجي است قرآني براي بشر كه ميتواند برود و بررسي كند. و بايد هم برود، اما سرانجام به همان نتيجه يي خواهد رسيد كه قرآن بي درنگ بعد از طرح اين فراخوان، آن را تبيين كرده است.
بلي؛ قرآن كريم ميگويد: حقيقت حيات در انسان از نطفه آغاز ميشود. اما آيا اين نطفه چيست؟ در اينجاست كه علم جديد به ميدان آمده و در بارهء اين نطفه به بررسي و پژوهش ميپردازد.
علم جديد ميگويد كه نطفه عبارت از همان سلول زندهيي است كه در زبان عربي به آن «خليّه» و در زبان انگليسي به آن «Cell» ميگويند و علم طب آن را در بخش «Cytology» به حيث يك شاخهء مهم و بلكه مهمتر اين عرصه مورد توجّه قرار داده است. اين «سلول زنده» همانا جوهر و مادهء حيات ميباشد به گونه يي كه هر جا شما «حيات» را بيابيد، همانجا رد پاي «سلول زنده» را نيز پيدا ميكنيد.
دانشمند و متفکّر بزرگ جهان اسلام، شهيد سيدقطب «رح» در ذيل آيهء فوق در تفسير «في ظلال القرآن» ميگويد:
«اين نطفهء مجرّد از عقل و شكل و اراده و قدرت، در سير و سفر طولاني خويش، اعجوبهء عجايب خلقت است و در وجود ذرهبيني خود، چندين برابر شگفتیهايي را به همراه دارد كه ممكن است انسان از دم تولد تا هنگام مرگ با آنها رو به رو شود.
اين سلول زندهء بارور شده به اندازه يي كوچك است كه ميكروسكوبهاي پيشرفته به سختي ميتوانند آن را در معرض ديد انسان قرار دهند؛ زيرا در يك بار جهش «نطفه» ميليونها عدد از اين سلول زنده بيرون مي جهند. و به مجرد آنکه سلول فوق الذّكر در رحم زن استقرار پيدا ميكند، در تكاپوي يافتن غذا براي ادامهء حيات خويش است. به راستي كدامين نيرو است كه اين موجود ذرهبيني فاقد عقل و قدرت و اراده را به خاصيّت جويندگي و به سلاح پويندگي مسلح ساخته است؟
او در نتيجهء اين تكاپو، سرانجام در جدار رحم براي خويش غذاي پاكيزهيي از خون تازه را مييابد و همينکه از سوداي غذا آسوده شد، مرحلهء ديگري از فرايند رشد خود را با عمليهء «انقسام» آغاز ميكند و در كوران عمليهء انقسام است كه سلولهاي جديدي پديد ميآيند.
آري؛ اين سلول سادهء فاقد عقل و فاقد قدرت و اراده، ميداند كه چه بايد بكند و چه مسيري را بايد برود؛ زيرا دست تواناي آفريدگار متعال، او را به سلاح معرفت و قدرت و اراده مسلح ساخته و راه را به وي نمايانده است!
عمليهء انقسام، روند تكثر سلولها را كه همه از همان تك سلول پديد آمدهاند، به جايي ميرساند كه زمينه براي آغاز مرحلهء بعدي آماده ميشود. در اين مرحله تكليف اين سلول، اختصاص دادن مجموعههايي از سلولهاي جديد، براي بناي ركني از اركان ساختمان عظيم خلقت جسم انسان است. بلي؛ مجموعههاي مختلف راه ميافتند تا اين هيكل عظيم را بسازند؛ جمعي حركت ميكنند تا دستگاه عضلاني وي را پيريزي كند، مجموعهء ديگري به راه ميافتند تا دستگاه عصبي را بسازند، مجموعهء سوم بسيج ميشوند تا دستگاه لمفاوي را بنيان گذاري نمايند و همين طور افواج عظيم ميليوني سلولهاي زنده با آهنگ موّاجي از حركت و حيات و پويايي، هر يك به سوي ساختن ركني از اركان اساسي كاخ وجود انسان رهسپار اند.
اما تصور نكنيد كه كار به همين سادگي انجام ميپذيرد؛ زيرا در اينجا تخصصهاي نهايت دقيق و مهارتهاي فوقالعاده ظريف و پيچيده يي وجود دارد، از آن روي كه هر قطعه از قطعات استخواني جسم انسان، هر عضله از عضلات و هر عصبي از اعصاب وي، با آن ديگري شباهتي ندارد چرا كه ساختمان وجودي انسان از صنعتي بسيار دقيق، ساختاري بسيار شگفتآور و وظايفي گونهگون و متنوع برخوردار است. از اين جهت دسته ها و گروههاي سلولي كه به سمت مقاصد مختلف در حركت اند، بايد به گونه يي با وظايف و مأموريتهاي متعدد و متكثر النوعشان آشنا باشند. بايد هر گروهي كه براي ساختن يك بخش يا يك ركن خاص رهسپار ميشود، با تخصصها و مهارتهايي كه در امر ساختمان دقيق آن ركن مربوطه مورد نياز است، مجهز باشد.
آيا حيرتآور نيست كه هر سلولي از اين سلولهاي ذرهبيني، در مسير مأموريت خود راهش را به گونهء دقيق بلد است و ميداند كه بايد به كجا برود و چه بكند؟ حيرت آور نيست كه بدانيم، حتي يك سلول هم در عمق ظلمات «رَحِم» به بيراهه نميرود؟
مثلاً سلولهايي كه مأمور ساختن چشماند، به نحوي ميدانند كه چشم بايد در قسمت صورت انسان ساخته شود. اين در حالي است كه در هر يك از اين مواضع، امكان رشد و نموي چشم وجود دارد و اگر شما مثلاً سلول اوّليّهء مأمور ساختن چشم را بگيريد و در هر يك از اين مواضع زرع كنيد، در آن جا چشمي خواهد روييد! پس، از نظر شما چه كسي اين سلول را رهنمايي كرده است كه بايد به همان منطقهء مورد نظر برود و به فعاليت آغاز كند نه در جايي ديگر؟ اين بي شك دست تواناي پروردگار بزرگ است كه ميفرمايد:
] سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى. الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى. وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدَى.[
«نام پروردگار والاي خود را به پاكي بستاي؛ همانكه آفريد وهماهنگي بخشيد. و آنكه اندازه گيري كردو راهنمود» [أعلي/1-3)
@ @ @
شهيد سيدقطب (رح) در ادامهء مبحث فوق ميگويد: عجيبتر آنکه تمام اين سلولهايي كه به شكل انفرادي ويا گروهي دست اندركار ساختن عمارت وجود انسان اند تابع قوانين ديگري نيز ميباشند كه اين قوانين عبارت از قوانين «واحدهاي وراثت» است. سلولهاي سازندهء وجود انسان درهمان مدارهايي كه مجموعهء معيني از واحدهاي وراثت براي آنها تنظيم و ترسيم نموده است، عمل ميكنند. واحدهاي وراثت كه در مكانيزم ساختمان دروني سلولهاي ذرهبيني مستقر گرديدهاند، وظيفهء حفظ سجلّ، نوع و ويژگیهاي اجداد پدر و مادر را در تركيب اعضاي مختلف جسم جنين بر عهده دارند.
مثلاً سلول سازندهء چشم كه خود به سلولهاي فراوان ديگري منقسم ميشود تا بتواند به ساختن چشم موفق گردد، در عين انجام وظيفهء ساختن چشم، همزمان تحت شعاع اتمسفر «وراثت» تلاش ميكند تا شكل معيني از چشم را با ويژگیهاي معين ژنتيكيي كه پدر و مادر يا اجدادش دارا بودهاند، به آن ببخشد. به طوري كه كمترين انحرافي در ساختار آن چشم از ناحيهء شكل و يا ويژگیهاي معين ديگر آن، تجاوز از برنامهء دقيق مأموريتي است كه از قبل براي سلول فوق الذّكر ترسيم شده است.
شهيد سيدقطب (رح) در ذيل تفسير آيهء ديگري از همين باب در سورهء مباركهء سجده، ميافزايد: واحدهاي وراثت جا به جا شده در تركيب ساختاري سلول زنده، تئوري «داروين» در مورد «نشو و ارتقا» را از اساس ابطال ميكنند؛ تئوريي كه ميگويد: تمام انواع موجودات زنده از يك تك سلول به وجود آمدهاند كه اين تك سلول در سير تطوّر خود، به آفرينش انسان انجاميده است ولي در آنجا حلقات به هم پيوستهيي از نشو و ارتقا وجود داشته است كه اصل و ريشهء انسان اوّليه را به مثابهء حيواني كه فوق بوزينه و پايينتر از انسان فعلي است اثبات ميكند.
بدون ترديد اين نظريّه در همين نقطهء معين كاملاً نادرست است؛ زيرا كشف عوامل وراثت كه البته داروين از آنها هيچگونه شناختي نداشته است، اين تطوّر را از يك نوع به نوعي ديگر، گونهيي از مستحيل گردانيده است؛ زيرا عوامل وراثت در تركيب سلولي تمام انواع زندهجانها به گونهيي مستقر گرديدهاند كه ويژگيها و خصوصيات آن نوع را كاملاً حفظ كرده و نهايتاً اين امر را حتمي و قطعي ميسازند كه هر حيان زنده يي بايد در همان دايرهء نوعي معين خود باقي مانده و به هيچ وجه و در هيچ صورت، از آن دايرهء نوعي خود خارج نشود و به نوع جديدي تطوّر ننمايد. مثلاً گربه در اصل و اساس و ريشهء خود از همان آغاز آفرينش گربه بوده و در توالي قرون و اعصار، براي هميشه هم گربه باقي ميماند. همين طور سگ، گاو، اسب، بوزينه و… نهايتاً انسان يا هر موجود زندهء ديگري، جبراً و بر اساس عوامل واحدهاي وراثت جا به جا شده در كيان «سلول زنده»، نوعيّت خود را براي هميشه حفظ ميكنند و اگر نشو و ارتقايي هم در كار است، در كمربند همان حدود نوعي خود آن مطرح است و نه در محدودهء انواع ديگر.
آري؛ قانون وراثت باور تعدادي از ساده لوحان را كه فكر ميكردند، تئوري «داروين» در اين رابطه يك حقيقت علمي غير قابل نقض ميباشد، از اساس ويران كرد.
صاحب تفسير «في ظلال القرآن» باز هم در بحث «وراثت» در ذيل آيهء مباركهء ديگري از همين باب در سورهء «فرقان» ميگويد: «هر سلول زنده محتوي «كروموزوم» هاي متعددي است. كروموزوم، واحد عضوي مادّه و عامل انتقال صفات وراثتي ميباشد. كروموزومها و ژنها يا «واحدهاي وراثت» عوامل اساسي و قاطع در ساختار ويژگيهاي موجود زنده و از جمله انسان ميباشند. در اين ميان «سيتوپلازم» يعني مادهء «پروتوپلازمي» كه گرداگرد هستهء سلول زنده را گرفته است، در حقيقت عبارت از تركيبات كيمياوي عجيبي است كه بر پيرامون «ژن» ها و «كروموزوم» ها حلقه زده است. دقّت و ظرافت «ژن»ها يا «واحدهاي وراثتي» كه مسؤول اصلي تعيين ويژگیهاي فردي، حالات رواني، تعيين رنگ و جنس و فصل تمام موجودات زندهء روي زمين ميباشند تا بدانجاست كه اگر همهء آنها را جمع كرده و در يكجا قرار دهيم، حجم آنها كمتر از حجم نوك يك «انگشتوانه» است. در واقع همين «ژن» است كه كليدهاي اصلي خواص تمام بشر، حيوانات و نباتات را تشكيل ميدهد و همين «ژن» است كه ساختمان نوع موجود زنده و سجل و سوانح اسلاف آن را حفظ مينمايد. همانطوري كه ريشه، ساقه، برگ، گل و ميوه خاص هر نباتي را تعيين ميكند. به همين گونه شكل، پوست، مو، رنگ، و خصوصيات تمام حيوانات و از جمله انسان در پرتو عملكرد اين زنجيرهء ژنتيكي معين و مشخص ميگردند.
@ @ @
آيات 5 تا 7 سورهء «طارق» همچنان محور تجليات اعجازي قدرت و صنع پروردگار متعال در آينهء علم جديد است. آياتي كه از راز اصلي «حيات» پرده برميدارد.
«أ ـ ويلسون» دانشمند معروف در كتاب «اثر سلول زنده در تطوّر و و راثت» ميگويد: «هر مشكلي كه متعلق به حيات باشد در نهايت امر، راه حل خود را در سلول زنده پيدا ميكند چرا كه موجود زنده در واقع، چيزي جز سلول زنده نيست».
دكتور «كلاونس كوك ليتل» ميگويد: «اگر ما مفهوم فعاليت و جنب وجوش بزرگ و متنوع را در يك شهر بزرگ درك كنيم اين يك امر غيرطبيعي نيست، اما شايد باور نكنيم كه اجسام ما يك عمليهء عظيم بسيار پيچيدهتر از حجم فعاليتهاي متنوع در يك شهر بزرگ را با آرامي و ادب، سازمان ميدهند. عمليهء عظيمي كه در آن همه چيز را ميتوان يافت، از صنعت ذخيرهسازي گرفته تا مخابرات، ترانسپورت، پوليس، ادارهء تنظيف، ادارهء توليد غذا، كارخانهء كنترل دما و سرما و سيستم اداره و رهبري. اگر ما بپذيريم و يا نپذيريم، اين حقيقت روشني است كه در سلول زنده رونما ميشود».
دانشمند ديگري به نام &la