خون استاد ربانی در خوان فرصت جویان
نام ونشان استاد ربانی احتياج به شناساندن در افغانستان ودرکشورهای نزدیک به افغانستان ندارد، اما درک فکر،اندیشه وخواستهای درونی شان در قضایای مربوط به کشور چیزی است که اندک مردم را به دور نقاط خاصی باهم یکجا می نماید. شاید زیاد از حقیقت بدور نباشیم اگر بگوییم که استاد شهید نمیخواست با شخص یا گروهی در کشور و حتی در سطح جهان در تضاد قرار گيرد، از همین رو است که در مورد وی میگویند که استاد انسان نرم و متواضعی بود و نمیخواست دل کسی را از خود برنجاند.
وقتی رئيس جمهور ایشان را به کرسی رهبری کمیته صلح با مخالفين انتخاب کرد، از جمله تیرهای معدودی بود که از جانب آقای کرزی به هدف خورد، اما حیف که این تیر قبل ازاینکه در هدف تأثیر کند، توسط دستان سیاه و نا میمونی که تاحال هویت دقیق آن روشن نشده است، از کمر بریده شد.
خود ایشان هم بعد از عمری سیاست بازی های غير مثمر براهی قدم گذاشته بود که آنرامناسب با شخصیت علمی واجتماعی شان میدانست، چنانچه یکی از همطرازان علمی اش همیشه در مورد ایشان هنگامیکه استاد رهبری جمعيت اسلامی را بعهده داشت میگفت : استاد ربانی را شائسته آن بود که بعد از اخراج قوای روسی و شکست رژیم دست نشانده ایشان در افغانستان به محيط علمی خود برمیگشت و ازاین سياست بازی هایی که همراه با غل و غش است دست برمیداشت!.
بدون شک استاد هم درک کرده بود که رهبری شان دیگردر میان دوستان حزبی سابقه اش، آن دلچسپی قبلی رانداشته بلکه برعکس، آن هجو وذمی را که یاران قدیمش قبلا در محافل خصوصی خود، و درغياب استاد نثارش میکردند، در سالهای اخیر همراه با مخالفت های علنی، بی پرده تر، صریحتر و عامتر گفته میشد. انشعاباتی که در جسم سیاسی حزب تحت قیادتش صورت گرفت نشاندهنده همین واقعيت است، از همین جاست که استاد هم برای اینکه اواخر عمر را با کار نیک و نتیجه مثمر برای وطنش بيالاید، قبول رهبری کمیته صلح را مقام مناسب شأن خود دانسته و مخلصانه در اين راه قدم برمیداشت.
وقتی آن دستان پلید بادر دست گرفتن سرهرزه خود سینه استاد ربانی را نشانه گرفت، پیامی به اين وطن زارو مردم رنجدیده اش فرستاد که هستند کسانی که هرگز نمیخواهند در این وطن آرامش و لبخند، جانشين درد و اشک گردد.
استاد ربانی با همه کارهایش چه خوب بود ویا بد از این جهان کوچانیده شد، ولی مرگ ایشان و سینه پاشان شان فرصتی داد برای یکعده افرادی با افکارمخالف و متناقضی تا خون استاد را مورد معامله گری و یا وسیله ذوب عقده های درونی شان قرار دهند.
آنانیکه استاد ربانی را بصفت سمبول یک راه و عقیده رد میکردند فرصتی يافتند تا با گفتن مطالب بجا و بیجا درد دلشان را که چون زخم ناسوری درونشان را میخراشد، اندکی آرام سازند. اين افراد و یاگروههای که دشمنی فکری با استاد ربانی و" ربانیها " داشتند و دارند برای ما جای بحث ندارند چون مقتضای خصوصیات فکری و اندیشوی شان همین است که با " رنگ " ربانی درجنگ باشند، حتی اگراين " ربانیها " کاسه شيرپاک بدست داشته باشند از آنها جز سياهه وزهر چیزی نخواهیم شنید، اين افراد با ربانی و ربانیها بمثابه چند کيلو خون و گوشت و استخوان در جنگ نبودند، بلکه با اندیشه و ارزش های فکری شان تضاد داشتند، بناءً بود و نبود استاد ربانی برای شان یکی است تا زمانیکه ارزش های فکری استاد ربانی در میان مردم تأثير گذارباشد. زيرا آن ارزشها را مانعی در راه رشد و توسعه اندیشه وآرمان های خود میدانند. و این چیزیست که از هر مخالفی در مورد مخالفش قابل توقع است.
گروههای دیگری هم فرصتی يافتند تا با استفاده از گوشت و خون استاد ربانی، تکراری از واقعه مشهور پيراهن عثمان را به اجرا در آورند. اینها شهادت استاد ربانی را برای خود بفال نيک گرفته ، امید برداشتن میوه ازاین سوگواری را دارند.
این سوگواران روی صحنه تياتر بعد از اینکه رول شان را در صحنه برای مردم عام اداکردند، وقتی به خلوت میروند باهمدیگر روی چگونگی استفاده از شهادت استاد ربانی برای کسب غنیمت! بيشتری درفضای – بگير بگير- سياسی آینده افغانستان مياندیشند.
همدردی و حمايت ملی و بين المللی از راه صلحی که استاد ربانی بخاطر یک افغانستان بدور از اشک و خون به پيش گرفته بود، برای اين گردن کشان فرصت خوبی دست داد تا در ورای سينه پاره شده و رنگ خون استاد شهید، سنگر برای کسب مصالح ناجائز خود داشته باشند.
مردم اگر مستقيما ازبعضی گردهمآیی ها بدور بودند، از ورای شيشه تلويزيون های خود دیدند که چگونه افرادی حتی با مفکوره مصالحه تضاد شان را اظهار میدارند، اینها با آمدن صلح جای خود را تنگ تر میبينند از همين رو است که با صلح و مصالحه در جنگ اند و برای توجیه خواست شان خون استاد را به پیشانی خود میزنند، خون همان استادی را که قبلا با کشیدن گلیم از زير پايشان ترور روانی و سياسی کرده بودند. اینها که اکنون مصالحه را به بهانه اینکه طرف مقابل دستشان بخون مردم آلوده است رد مینمایند، قبل ازاین باشدید ترین دشمنان خود مصالحه بلکه همجوشی کرده بودند.
چگونه ميتواند کسی که استاد ربانی را در خانه حزبی و سياسی خودش مهجور و مطرود ساخته بود، بمجرد شنیدن ترور استاد ربانی عاشق سینه چاک و خونخواه بيقرار استاد ربانی گردد؟.
زدن رنگ مخصوصی به استاد ربانی خيانتی است به جسد کوفته شده و خون ریخته شده ایشان. استاد ربانی اگر کم و کاستی داشت، داشت. ولی آنچه را این شهید راه صلح وطن از خود بدور انداخته بود خواستهای ناجائز و پلید طائفوی و سمتی بود. و این بسادگی از حلقوم حلقات خاصی به پائين نمیرفت و روی همین ملحوظ بود که استاد ربانی را از خود دور نموده و برای خودشان راهی را که بمذاق شان خوش آیند افتیده است دنبال مینمایند.
استاد ربانی اگر دستش را برای صلح پیش کرده بود در آن هدفی جز سعادت همگانی کشورو مردم کشور نداشت، و جای شکی نخواهد بود که این مصالحه در پرتو شرايط واهدافی تمام میشد که در آن خيرکشور و مردم دیده میشد، مصالحه ئیکه خط فاصلی میگذاشت بين آنانیکه روی عوامل قابل فهم وهضمی در مخالفت با حکومت نیمبند موجود قرار گرفته اند و میان آنانیکه بخاطر اجندای دیگران و اهداف رؤیایی و کاذب خود دست بمخالفت ميزنند. و ما یقین داریم که این فرقه از مخالفين در صورت آمدن یک مصالحه واقعی و مخلصانه در اقليت چشمدیدی باقی مانده که بزودی در حجره های خویش محصور و خنثی خواهند شد.
استاد ربانی را شهید ساختند اما شهادت شان بصورت ناخود آگاه بصورت همه پرسيی درآمد درمورد خواست های استاد شهید و آرزوهای ناتمام شان.
روح استاد شهید شاد و راه شان پیگیرباد.