آیا میدانستید؟
﴿ محکـــمه ی وجدان﴾!
﴿بخش بیست و هشتم﴾:
﴿سگِ هار﴾:
آیا میدانستید؟
﴿ محکـــمه ی وجدان﴾!
﴿بخش بیست و هشتم﴾:
﴿سگِ هار﴾:
زمانی که طفلی بیش نبودم، بربالای برنده می ایستادم و به حرکتِ گلَّه ها، از بالا نگاه میکردم؛ خانه ی ما، در دامنه ی کوهِ کارته ی مامورین موقیعت داشت، و از بالای برنده، به همه جا میتوانستیم نیک نگاه کنم.
بعدش به آسمان نگاه میکردم و به ساختار ابر ها، در آسمان زیبای کابل، از پائین نگاه میکردم و باخود میگفتم، چگونه این ابر ها همزمانِ این گله ی گوسفندان در حرکت اند؟
کوچک بودم، نمیدانستم باد های آسمانی، به امر الله سبحانه و تعالی،ابر ها را از شرق به غرب حرکت میدادند، و باعث تراکم ابر های ضخیم و ایجاد باران میشد.
پسرکِ کوچی، رمه اش را به کوچه ها و خیابانها به چراندن و فروش لبنیات، اینطرف و آنطرف گسیل میکرد، و در چهار دیواری پائینی، در مقابل خانه ی مان خیمه بر افراشته بود؛ منظره ی زیبائی بود؛ آنقدر که، دلم بی باکانه، برای آن روز ها تنگ شده است.
مسٔله ی آسمانی را بر باد ها و فرشتگان آسمان محول میکنیم، اما سوالی که باید جوابش را بایستی بدانیم این است که؛ چی چیزی سبب اتحاد و اتفاق گله ی گوسفندان، در زمین شده بود؟
نه آنكه به گله وحدت می بخشید، گوسفندی بود كه بع بع میکرد، بلكه ﴿سگی﴾ بود که گوسفندان را دورِ هم جمع میکرد، و در صورت تخطی یکی از این گوسفندان، بالایش غُر میزد و او را دندان میگرفت.
این خاطرات ایام طفولیت، شاید انگیزه ای برای وحدت را به گونه ای در افکار ناچیزم، ایجاد کرده است، تا قلم بردارم و نسبت گله، چوپان و سگِ رمه را با اوضاع فعلی در افغانستان و منطقه زیرِ ذره بین قرار دهم.
بعد ها کمی بزرگ شدم و به مکتب رفتم، معلم مان میگفت تا در باره ی گوسفند چیزی بنویسیم؛ شاگردان می نوشتند که گوسفند حیوانی است که شیر می دهد و از شیرِ آن می توان، ماست، پنیر و مسکه درست کرد. البته گوسفند پشم هم دارد که مصارف فراوان دارد.
متأسفانه، و شوربختانه امروز همه چیز تغییر کرده است. سگِ نفس ها، سگِ رمه را فراری داده، و گوسفندان روی ﴿دو پا﴾ راه می روند و شیر هم نمی دهند.
مثل روزهای قدیم چوپان دارند، ولی چوپان شان بجای کلاه نمدی، ﴿زبان قصار و منطق کاغذی﴾ دارد، و ذوق نَی زدن هم ندارد.
بجای اینکه گوسفندان خود را به مرغزار هدایت کند آنها را در خانه هائی حبس کرده است که در آنجا آنها را شستشوی مغزی بدهد.
این گوسفندان به فرمان چوپان دروغگو، با فحاشی و عربده کشی به انسانهای بی گناه حمله می کنند تا وحشت و بی عدالتی را در جامعه گسترش دهند.
شخصیت های انسانی، روزانه دارند ترور میشوند و فرصت طلبانِ شرقی و غربی، با چوپان های دروغگو، دارند همه را شست و شوی مغزی میدهند.
چوپان دروغگو برای حفظ موقعیت خود به همه چیز متوسل می شود. بجای خدا می نشیند و فرمان صادر می کند. حرام ها را حلال اعلام میکند، و شروع به پخش انواع و اقسام ساندیس ها می کند تا از این طریق گوسفندان را راضی بسازد.
چوپان دروغگو بجای اینکه بر سخره بنشیند و با نی خود گوسفندان را به وجد بیاورد با دادن ساندیس به دست این گوسفندان دستور ترور شخصیتی کسانی را صادر می کند که خلافش چیزی را بگویند و یا انجام دهند.
هر روز چهره ی خود را بُزَک می کند تا نورانی جلوه دهد.
ماسکی بر چهره دارد تا چهره ی زشت و خارج از انسانی و خون آشام او را نمایان نکند.
او برای رسیدن به هدف، همه چیز را زیر پا می گذارد. او تمام حقیقت و انسانیت را در خود خلاصه می کند و دین را کمرنگ جلوه میدهد،
گوسفندانِ این چوپان دروغگو مثل گذشته بع بع نمی کنند بلکه عربده می کشند تا ترس و وحشت را در جامعه حاکم کنند بطوریکه کسی جرات نداشته باشد دهان اش را باز کند .
در حقیقت آنها قدرت پوشالی دارند که نمی تواند در مقابل حق و منطق مقاومت کند.
این گوسفندان نه قدرت شنیدن دارند نه قدرت دیدن واقعیت.
آنها در واقع کور، کر و لال هستند بطوریکه فقط قدرت بوسه زدن در جای پاهای لرزان چوپان دروغگورا دارند تا آن چیزی را که در جهانِ واقعی نتوانستند بدست آورند در جهان مجازی جستجو کنند.
آنها نمی دانند که جهان مجازی که این چوپان دروغگو به آنها وعده می دهد سرابی بیش نیست و ارزش تخریب شخصیت انسانی دیگری را ندارد.
آن چیزی که می ماند تاریخ این ملت است که در مورد این گوسفندان قضاوت خواهد کرد و آنها را در حد حشرات موزی مورد تجزیه و تحلیل قرار خواهد داد.
هیچکسی نمی تواند معجزه کند. اگر کسی می گوید که میخواهد کشور را نجات دهد و خوشبختی را برای مردم در جهان مجازی به هر قیمتی فراهم کند دروغگویی بزرگ است که می خواهد زنجیر به دست و پای تو ببندد تا قدرتش را به این وسیله تحکیم کند.
دروغ میگوید، چون سگِ نفس، جلو هر خانه ای قوله میکشد، مست است و ناز بردار زیادی دارد.
سگِ نفسی که، اگر جامه بدان مالیده شود به آب هفت دریا هم پاک نمیشود، ولی هر که را میشناسی، این سگ را، مانند سامری های گوساله پرست، در آغوش گرفته اند.
سگِ رمه، باعث وحدتِ گله شد، ولی سگ نفس، وحدت را به باد داد؛ چوپانِ دیروز، راستگو و پاکباز بود، ولی چوپان امروز، دروغگو و مکار!
نمیدانم کی را محکمه ی وجدان بسپارم؟
چوپان دروغگوی مکار را؟
و یاگوسفندانی که دیگر شیر نمیدهند و بع بع نمیکنند؟
و یا سگِ رمه را که گوسفندان
را رها کرده و فریاد میزند:
﴿انسانم آرزوست، انسانم آرزوست…..﴾
و یا سگِ نفس را؟
برای یک لحظه دوباره به دوران طفولیتم باز گشتم.
به یاد آن روز گرم تابستانی افتادم که بالای برنده ی خانه ی مان ایستاده بودم، و چوپانی را که در حال نی زدن بود تماشا می کردم و از صدای بع بع گوسفندان که مشغول چریدن بودند لذت می بردم، برادرانم را صدا میزدم:
﴿کوچی ها آمده، شیر و ماست و پنیر آورده، بیا که نزد چوپان برویم….. بیا که نزد چوپان برویم﴾…
گفتم سگ نفس را مگر پیر کنم
در گردن او ز توبه زنجیر کــنم
زنجیر دران شود چو بیند مـردار
با این سگِ هار من چه تدبیر کنم
عزیزان گرانقدر!
لطفاً این مضامین خیلی مهم و حیاتی را با تمام خانواده، اقارب، دوستان، و همکاران تان شریک سازید، و در رشد فکری، عقیدتی، ایمانی و وجدانی همنوع تان اقلاً یک امر خیری را، مایه ی حصولِ صدقات جاریه ی تان سازید.
جزاکم الله وخیراً!
ا.ج.ع
ادامـــه دارد…
پنجشنبه، شانزدهم رجب سال ۱۴۳۸
سیزدهم اپریل ۲۰۱۷
https://www.facebook.com/meydanestid
و از طریق گوشی های موبایل!
m.facebook.com/meydanestid