صلح وفراه راه آن چالشها،عوامل و عناصر موثرآن
مولوی عبدالصمد منيب
صلح به عنوان يک آرمان متعالي انساني بوده ميتواندكه از يک سو منافع كشور ومنطقه وازسوي ديگردرفراه راه ودورنماي آن نبود چالشهاباشد
بر همين اساس ضرورت است تاموقف صادقانه عناصر و عواملي که جهت ايجاد صلح در افغانستان موثر و جدي است كه
مهم ترين عامل آن امارت اسلامي طالبان ،دولت افغانستان،احزاب سياسي جهادي،توده هاي سياسي وجامعه مدني است که موضوع اصلي جنگ و صلح در کشور محسوب مي شود.
امارت اسلامي تحريك طالبان ،احزاب جهادي،
احزاب سياسي ،جامعه مدني،مشعلدارني اسلامي باتباني رسالتمندان اسلامي داراي پايگاه قابل توجه اجتماعي، ديني و قومي در بخش نسبتا وسيع ازکشور مي باشد که محوريت اصلي جنگ و صلح را در افغانستان ايجاد کرده ميتوانند .
بنابراين امکان تأمين صلح و عملي ساختن آن بر محور اين عوامل بستر مناسب براي ايجاد صلح در کشور باشد.
تابدين وسيله ظرفيت و امکان صلح بصورت دقيق و تخنيکي بدست آمده و دورنماي صلح و امنيت درکشور برهمين اساس پايه گذاري گردد.
ضرورت است که طرح صلح بادر نظر داشت وضعيت فعلي عناصر وعوامل آن مورد توجه قرار بگيرد.
ابتدا ضرورت است که درنخست چهره هاي منفور كه منافع شخصي،سياسي خودرادرجنك مبينند تشخيص و محدوديت هاي کافي برگردش مالي و فشارهاي موثر برحاميان منطقه اي و بين المللي، همراه با ناتوان سازي ماشين جنگي و انهدام رهبري اين عناصر فرصت طلب صورت بگيرد تا ضرورت صلح براي اين دسته ازافرادناخلف اولويت يافته و با ساير طرفهاي در گير صلح و جنگ کشور وارد تعامل و گفتگو شود. بدون شک در غير آن صلح تنها شعار خواهد بود که زمينه هاي بيشتر جنگ و بازي هاي بزرگ سياسي و اقتصادي را فراهم نموده و نتايج آن جز تشديدجنگ وناامني دركشور وصفحه بى اعتمادى را بر افکار عمومي ببار نخواهد آورد.
ضلع دوم موثر در صلح و جنگ، مداخلات . کشور پاکستان است كه از يک سو جزء قدرت هاي منطقه اي اتمي و نظامي به شمار مي رود که داراي نفوذ قابل توجه بوده و در رقابت با کشور هند قرار داشته است و از سوي ديگر از متحدان استراتژيک ايالات متحده آمريکا نيز محسوب مي شود. اين کشور با چنين قابليت ها و پيچيدگي ها از تاثير گزار ترين کشورهايي است که جنگ و صلح در افغانستان با اراده آن کشور گره خورده است.
ضلع سومي صلح وباچالش كشيدن آن، ايالات متحده آمريکا و هم پيمانان او بلاك غرب است كه از يک سو حمايت و مديريت كامل نظامي سياسي افغانستان را به عهده داشته، اکمال و تجهيز و مشوره دهي نيروهاي اداري، نظامي و اقتصادي را بعهده داشته و تمام فعاليتهاي دولت به حمايت هاي آنها متکي مي باشد و از سوي ديگر پاکستان به عنوان حامي اصلي جنگ در افغانستان بمنظورحفظ منافع درازمدت وكوتاه مدت خود در طول پاهژده سال از کمکهاي پانزده ميليارد دالري آمريکا كه امروز عملا به اثبات رسيد،نيز برخوردار بوده است. از جهت ديگر کشورهاي عربي که اکمالات پولي و اقتصادي امارت اسلامي،تحريك طالبان را به عهده داشته نيز از دوستان نزديک ايالات متحده آمريکا بوده و قطعا در قضيه صلح وجنگ در افغانستان نقش بسزاي دارند.
بهمين اساس است که استراتژي صلح دركشورقناعت بخش نيست ، روشن نيست چگونه صلح و تاکجا و تاچه زمان؟
اميد به صلح وقتي عيني خواهد شد که اراده جدي ايالات متحده آمريکا و هم پيمان او بر ايجاد و تدوين استراتژي جامع صلح استوارگرديده و جنگ در جهت ايجاد صلح عيار و سامان دهي شود.
بدين اساس ضروري است که برنامه هاي صلح را تدوين نمود وبراي داشتن استراتيژي برترلازم است،آمريكاومتحدانش، پاکستان وكشورهاي عربي را به صورت جدي براي ايجاد صلح ،افغانستان تحت فشارقرار دهد که در غيرآن صورت صلحي كه ضرورت افغانستا ومنطقه است به ميان نخواهد آمد.
هرچند ايالات متحده آمريکانشستهاي مستمر
وگفتمانهاي راباامارت طالباانجام داده ولي ناديده گرفتن حكومت واحزاب سياسي مطرح چه معني دارد؟
بديهي است اگر اين سياست بر «اصالت صلح» بنياد گذاري شود اميدواري ها براي صلح و امنيت را شکوفا خواهد نمود، ولي اگر صلح را براساس« اصالت جنگ» عيار و مجددا صورت بندي نمايد، صلحي در کار نخواهد بود،