حُــلۀ بــــــهار
خالد عمر اعظمی
ریــز، ریــز، ریــز
بـاریــد روی خـاک
بـاران نو بهـار.
نـــم ، نــــم ، نــــم
بر خاست بوی خاک
از بیشه و کنار.
شَــر ، َشــر ، َشــر
غلطید مـوج مسـت
از روی آبـشار.
پَــــر، َپــــر،َ پــــر
پَـرزد قـنـاری بـاز
با لای شاخسار.
تَـک ،َ تـک،َ تـک
ساعـت برمزگفت
بگذشت سال پار.
تَــق ، َتــق ، َتــق
در زد نسیم صبح
دروازۀ بـــــهار.
دَپ ، دَپ ، دَپ
قلـب زمـان تپـید
از شوق بـاربـار.
قـو ، قـو ، قـو
مرغ سحـر سرود
بگریخت شام تار.
لا ، لا ، لا
زاهـد بلـب درود
از لطـف کردگار.
هـی ، هـی، هـی
چـوپان بلند گفت
از پـای کو هسار.
بَــع ، َبــع ، َبــع
بـره دوید مسـت
بر روی سبزه زار.
واه ، واه ، واه
سر داده باغبان
کآمـد ز مــان کــار.
آه ، آه ، آه
نا لید عا شقی
که بوییست بوی یار.
دَ نگ َدنگ ، َدنگ
یک کـاروان رسـید
با حُـــلۀ بـــــــهار.
خالد عمر (اعظمی)
asmikhaled@yahoo.de