افسوس صد افسوس که رهبر نداریم
سلیمان شاه صوفی زاده
2012-03-13
ما خانه یی داریم، ولی دَر نداریم
ما مرزو حدود وخط احمر نداریم
یا رب چه بود حکمتت در این همه احوال
در لانۀ خود راحت و بستر نداریم
اغیار کند حکمروایی به سرما
ارزش ندهد هیچ به فکر و نظر ما
هر شام و سحر در پی آزارو تجاوز
این دشمن ناموس و وطن خصم سر ما
اردوی ملی داریم و عسکرنداریم
آن جند خدا صاحب باور نداریم
تا برکند آن ریشه آلودۀ اغیار
آن صاحب اندیشه و افسر نداریم
ای وای بر آن هموطن در بدر ما
غلطیده به خون پیروجوان هم پسرما
کس نیست که جویا شود آخر چه گناهش؟!!
عالم به تماشای غم و چشم تر ما
اشرار شرر میکند و شر نداریم
برخاک و هوای خود مان پرنداریم
از بهر دفاع وطن و عزت و ناموس
افسوس صد افسوس که رهبر نداریم
ای قسمت و تقدیر، چه آمد به سرما
نامرد و فرومایه شده تاج سر ما
ایوبی (1) یی بیرون ده بر ملت افغان
تا زنده کند باز غرور و اثر ما
ای باری خدایا، چه شده؟ سر نداریم
در اردوی خود هیچ دلاور نداریم
شمشیر و تفنگش که درد سینۀ همکیش
ما حاجتی بر این تن بی سر نداریم
(1) سلطان صلاح الدین ایوبی