نبرد پا برهنه ها / یادی ازجهاد (قسمت سوم)— بهاءالدین ضیائی

 

نبرد پا برهنه ها / یادی ازجهاد (قسمت سوم)

 

تقدیم : بهاءالدین ضیائی

 

     اسم من حسام الدین نعیم است و به نعیم شهرت دارم .

     شفیق که شدیدأ تحت تأثیر حرف ها و صحبت های گرم حسام الدین نعیم قر ار گرفته بود با صدای گرفته که نمایانگر اثرات عمیق صحبت ها ی حسام الدین بود گفت :

     ازنصایح و رهنمائی های پدرانۀ شما خیلی خوشحال شدم و از ته دل عرض کنم که این نصایح سودمند ، چنان بر من اثر گذاشته است که فکر می کنم که در برابر پدر مرحومم قرار گرفته و مستقیمأ از راهنمائی های آن پدر مهربان برخوردار می شوم .

     من حقیقتأ در یک حالت انفعالی قرار گرفته بودم و نمی دانستم که در برابر اوضاع نا بهنجار کنونی چه کنم و از کی طالب مشوره گردیده و با کی درد دل نمایم تا بتوانم خود را از این بن بست کنونی برهانم . معلوم می شود که خدا شما را وسیلۀ قرار داده است ، برای نجات من و سایرجوانان ، تا در این مقطع زمانی ، که اکثریت بچه های هم سن  و هم سال من قادر نیستند تا راه و مسیر معقولی را بدون کمک و یاری بزرگانی مانند شما ، انتخاب نمایند ؛ به آسانی بتوانند از این موهبت پدرانه استفاده نموده و قبل از فوت وقت به مسئولیت های ایمانی و ملی خود بپردازند .

     من شخصأ به شما اعلام می دارم که آمادۀ پذیرش هرنوع دستور و هدایتی در راه خدا هستم . اما اگر شبی را برایم فرصت بدهید تا با مادرم که سمت هم مادری و هم پدری برای ما دارد مشوره نموده ورأی او را بگیرم  زیرا او علاوه براینکه مادر است و ما را درآغوش گرم خود پرورانده است ؛ اما بعد از فوت پدر، در امور زندگی  ، بهترین راهنماو مربی برای ما بوده است .

     وهمچنین اگر شما ، توضیح بیشتری برایم بدهید ، بهتر خواهد بود . من به شما اطمینان می دهم که مانع و مشکلی وجود ندارد ، زیرا مادرم همیشه می گفت که مرگ شرافتمندانه ، بهتر از زندگی ننگین عاری از اخلاق و اداب اجتماعی ؛ وغافل از فرائض دینی ومذهبی است .

     مادرم همیشه می گوید که از خدا (ج ) غافل نشوید تا رستگار شوید ؛ و دعای همیشگی وی در حق ما این است : که خدایا فرزندان مرا هدایت کن تا فقط راه تو را در زندگی اختیار نمایند .

     آقای نعیم که این دعوت خطیر و مهم را مؤفقانه پشت سرگذاشته بود و دعوتش بدون تعلل و تأخیر مورد اجابت قرار گرفته بود با خورسندی وعده داد تا  فردا نیز جهت روشن ساختن بیشتر جریان و اخذ رأی مادر به نزد آنها بر گردد و بنأ خدا حافظی کرده ورفت .

     شفیق بلا تأخیر جریان دعوت آقای نعیم را با مادر در میان گذاشته و به تفصیل ، صحبتی را که در میان او وآقای نعیم  صورت گرفته بود  مطرح و ازمادر خواست تا او را در این امر مهم و خطیر و دراین راهی که در پیش رو دارد مورد  حمایت و کمک قرار دهد .

     مادر با همان ایمان و اعتقاد محکم و قوی که داشت ، فقط یک شرط را پیشروی فرزند محبوب خود قرار داد وآن اینکه حرکت وی در راه خدا (ج) و برای رضای خدا (ج) صورت بگیرد و هیچ عامل وانگیزۀ دیگری محرک وی نباشد .

     وی به فرزند دلبند خود تاکیدأ گوشزد کرد که باید قول چنین عملکردی را برایش بدهد و هرزمانی که مادر احساس کند که فر زندش ازین مسیرتخطی نموده است این حق را داشته باشد که مانع  حرکت وی گردد. فرزند مطیع اش با کمال میل قبول نمود و آماده گردید تا فردا صحبت  های بعدی را با آقای نعیم تکمیل نماید .

ایمیل آدرس  zbcd09@yahoo.com

آدرس وبلاک :  Ziaiebeha.blogspot.nl

 

 

 

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *