مروري بربزرگترين نبردهاوکشمکشهاي نظامي درتاريخ (بخش چهارم) — استاد صباح

 

مروري بربزرگترين نبردهاوکشمکشهاي نظامي درتاريخ (بخش چهارم)

 

( تهيه وپژوهش صباح )

 

اوضاع متشنج جهان وبخصوص افغانستان وکشتن وويرانيهاي روزافزون ازيک جانب وازطرف ديگربه اساس تقاضا وشرايطي نامساعد کنوني وعدم آگاهي ازپيامد هاي ناگواري نبردهاي گذشته وتشنجها ي کشنده ،وادارم ساخت تاباتمام مشکلات ازقبيل دسترسي به منابع مستند وتاريخي ، مصروفيتهاي زندگي وخانوادگي و رهگيري ها وعقده مندي هاي اشخاص وافراد بيمار، به اين خدمتي تاريخي وفرهنگي اقدام نمايم ، آرزومندم که مورد قبول مقبولي پژوهشگران ،انديشمندان وجامعه درد ديده کشور واقع گردد. تلاش نمودم تابادرنظرداشت مستند سازي ، هربخش رابا تصويرهاي – رويداد ها وحوادث تاريخي مزين بسازم که تهيه اين همه تصويرخود مشکلي بزرگي بود که هرلحظه درمسير تصميمم قرارميگرفت ، ولي تاجايکه برايم مقدوربود توانستم به اين مشکل فايق آيم .


جنگهاي اسکندر


سکندر کبیر، فقط بيست سال داشت که پادشاه دولت- شهر مقدونیه در یونان، شد. او تنها در مدت سيزده سال، یک امپراتوری وسیع را که از مصر تا هند کشیده شده بود، بوجود آورد. اسکندر در جنگ نترس بود و سربازانش او را خدا می پنداشتند. هنگامی که او در سال 323 قبل از میلاد از دنیا رفت، او را در یک تابوت طلایی قرار دادند و در شهر مصری اسکندریه دفن کردند.
اسکندر (356-323 قبل از میلاد) که شیفته شهرت بود، بزرگترین امپراتوری را که جهان باستان به خود دیده بود، بوجود آورد. اما هنگامی که فقط 32 سال داشت، بعد از ضیافتی مجلل، بیمار شد و از دنیا رفت. در حالیکه داستان فتوحات او در بسیاری از زبانها بازگو می شود، میراث اسکندر، مسیر دیگری را طی می کند.

اسکندر کبیر در زمان کودکی، بوسیله فیلسوف بزرگ یونانی، ارسطو (384-322 قبل از میلاد) آموزش می دید. او به فرهنگی که به ارث برده بود، افتخار می کرد و قصد داشت فرهنگ یونانی را در سراسر امپراتوری گسترش دهد. اسکندریه، شهری که در سال 332 قبل از میلاد، توسط اسکندر تاسیس شد، تحت حکومت بطالسه در مصر، پایتخت تمدن یونان باستان شد.
اسکندر در جریان ساختن امپراتوری خود، نقشه سرزمینهای نا شناخته را به جهان غرب معرفی کرد. او بیش از 70 شهر تاسیس کرد و راههای بازرگانی جدیدی به وجود آورد. امپراتوری وسیع و جوان او بعد از مرگش پایدار نماند، چرا که اسکندر خود نیروی اصلی حفظ امپراتوری بود. با این حال ، کشور گشایی های او دانش تاریخ و جغرافیایی طبیعی را گسترش داد.
اسکندر قصد داشت بهترین بخش فرهنگ یونانی را با بهترین بخش فرهنگ آسیایی در یکجا جمع کند. او برنامه ای برای استقرار آسیائیها در اروپا و اروپایی ها در آسیا داشت و سربازان خود را تشویق می کرد که با زنهای محلی (آسایی) ازدواج کنند. و 80 نفر از افسرانش با زنان اشراف  باختري ازدواج کردند. تعداد 10000 نفر از سربازانی که با دختران محلی ازدواج کردند، به عنوان پاداش جهزیه فراوانی دریافت کردند. اسکندر خودش نیز دختر پادشاه باکتریا (افغانستان ) رکسانا را به عقد خود درآورد.
اسکندر کبیر در فتوحات خود سپاه خود را 19000 کیلومتر، از یونان تا شمال هند، رهبری کرد. مردان او همه ارتشهای سر راه خود ار شکست دادند.
338
قبل از میلاد
در جنگ چایرونیا، فیلیپ مقدونی، پدر اسکندر، حاکم ارشد دولت شهرهای یونان شد. اسکندر جوان فرمانده سواره نظام فیلیپ است.
336
قبل از میلاد
بعد از مرگ پدر، اسکندر پادشاه مقدونیه می شود.
334
قبل از میلاد
در جنگ گرانیکوس (امروزه کوکاباس)، اسکندر اولین پیروزی خود را در عبور فاتحانه از آسیای صغیر، بدست می آورد.
333
قبل از میلاد
اسکندر آريايي ها را ، در جنگ ایسوس، شکست می دهد. داریوش می گریزد و خانواده و گنجینه اش را پشت سر خود باقی می گذارد .
332
قبل از میلاد
سپاه اسکندر با موفقیت شهر تایر(در لبنان) را محاصره کرده و از آنجا به طرف مصر می رود.
331
قبل از میلاد
در جنگ گواگاملا (در عراق)، داریوش نهایتاٌ شکست می خورد. وقتی سال بعد داریوش به دست یکی از بستگانش کشته می شود، اسکندر حاکم خاور میانه می شود.
330
قبل از میلاد
اسکندر شهر سلطنتی تخت جمشید را فتخ کرده و آنرا آتش می زند.
328
قبل از میلاد
بعد از مخاصره موفقیت آمیز آکسیارت، پادشاه باختر ( افغانستان امروزی)، در قلعه کوهستانی او، اسکندر دخترش، شاهدخت رکسانا، را به عقد خود در می آورد.
326
قبل از میلاد
در جنگ هایداسپس، در پنجاب هند، اسکندر شاهزاده هندی، پوروس، را شکست می دهد. جنگجویان فرسوده او از پیشروی در ناحیه بارانهای استوایی، خودداری می کنند و اسکندر هندوستان را ترک می کند .
323
قبل از میلاد
اسکندر در بابل از دنیا می رود. بطلیموس، سردار سابق او، جسدش را به مصر باز می گرداند و او را در یک تابوت طلایی در اسکندریه دفن می کند.
وقتی اسکندر از دنیا رفت، سردار مورد اطمینان او، بطلیموس، حکومت مصر را به دست گرفت سلسله ای که او بنیاد نهاد تا زمان خود کشی کلئوپاترا در سال 30 قبل از میلاد،ادامه پیدا کرد. بطالسه به زبان یونانی صحبت کرده و خدایان یونانی را پرستش می کردند. اما آنها نیز مثل فراعنه قبل از خود، غالباٌ با خواهران خود ازدواج می کردند و خدایان مصر باستان را مورد احترام قرار می دادند. پایتخت آنها، اسکندریه یک شهر بزرگ با فرهنگ یونانی بود.
اسکندر اسب خود، بوسفالوس، را بسیار مورد احترام قرار می داد. گفته می شود که این اسب جنگی نیرومند فقط به صاحب سلطنتی خود سواری می داد. وقتی بوفالوس در جریان جنگ هایداسپس در ایالت پنجاب ( ایالتی در هند) کشته شد، اسکندر برای او مراسم تدفین سلطنتی برگزار کرد و به احترام بوسفالوس یک بنای یادبود بسیار زیبا ساخته شد.شهری در آن نزدیکی که هنوز وجود دارد، به نام بوسفالوس، نام گذاری شد.

 

اروپايي‌ها متمدن و روم دريک روياروي بزرگ وشکست روم

 

قرون وسطي نتيجه‌ي يورش‌هاي بربرها به سرزمين‌هاي زير فرمان امپراتوري روم بود. واژه‌ي بربر ريشه‌ي يوناني دارد و به مفهوم "بيگانه" است. رومي‌ها اين واژه را براي همه‌ي مردماني كه به زبان لاتين سخن نمي‌گفتند به كار مي‌بردند و معتقد بودند كه همگي وحشي و بي‌تمدن هستند.

مهم‌ترين بربرهايي كه باعث فروپاشي امپراتوري روم شدند، جرمن‌هاي اروپا بودند كه در شمال اروپا زندگي مي‌كردند و در سال 200 پيش از ميلاد به آلمان كوچ كردند.  جرمن‌ها در سال 70 پيش از ميلاد به طرف جنوب حركت كردند، سلت‌ها را شكست دادند و در گال فرانسه ساكن شدند. ژوليوس سزار در سال 56 پيش از ميلاد آن‌ها را از گال عقب راند، اما آن‌ها در سال 9 پيش از ميلاد عليه رومي‌ها شوريدند. در 260 تا 270 پس از ميلاد، برخي قبيله‌هاي ژرمن، از جمله فرانك‌ها(نياكان فرانسوي‌ها)، آلمان‌ها و گات‌ها، به روم يورش بردند و رومي‌ها به ناچار با آن‌ها صلح كردند و به آن‌ها جاي سكونت دادند و برخي نيز به سپاه روم پيوستند. قبيله‌هاي اسكات، ساكسن و انگل(نياكان انگليسي‌ها) نيز جزيره‌ي انگلستان را از فرمان رومي‌ها درآوردند. هون‌ها تنها بربرهاي غير اروپايي بودند كه از شمال دشت مغولستان و آسياي مركزي به اروپا كوچ كردند و گات‌ها‌ي غربي يا وزيگوت‌ها را از جايي كه امروزه روماني نام دارد، عقب راندند و در نتيجه، وزيگوت‌ها به روم هجوم بردند. آن‌ها امپراتور روم شرقي را كشتند و امپراتور روم غربي را باج‌گذار خود كردند. هون‌ها در سال 375 ميلادي امپراتوري قدرتمندي را به رهبري آتيلا در جايي كه اكنون مجارستان نام دارد، بنيان نهادند و امپراتوري روم شرقي را شكست دادند. سپاهيان آتيلا از سپاه مشترك امپراتوري روم غربي و وزيگوت‌ها شكست خورد و آتيلا با سپاهيانش به ايتاليا رفت و اغلب شهرها به جز روم را غارت كرد. سرانجام آتيلا با گرفتن رشوه از امپراتوري روم غربي به مجارستان بازگشت.
يورش‌ها پيوسته‌ي قبيله‌هاي گوناگون بربر به امپراتوري روم باعث فروپاشي آن شد و سرانجام بربرها در آلمان، ايتاليا، اسپانيا، انگلستان و فرانسه ساكن شدند. در سال‌هاي پاياني سده‌ي پنجم ميلادي، كلوويس، يكي از فرانك‌ها كه فرمان‌رواي گال در فرانسه بود، اوداكر، آخرين امپراتور روم غربي، را كشت و امپراتوري فرانك و ژرمن را بنيان نهاد. نوه‌ي كلوويس، امپراتور شارلمان بود كه هم‌عصر هارون الرشيد، خليفه‌ي بزرگ عباسي، بود. پس از مرگ شارلماني، امپراتوري او به سه بخش مستقل بين نوه‌هايش تقسيم شد: بخش غربي اروپا كه شامل فرانسه‌ي امروزي و اسپانيا بود براي شارل سر طاس؛ تمام سرزمين‌هاي ساحل رود رن كه آلمان امروزي را در بر مي‌گيرد براي لويي ژرمني؛ بخش مياني اروپا از اكسلاشاپل تا روم پايتخت ايتاليا براي لوتر. بنابراين، بربرها نياكان آلماني‌ها، فرانسوي‌ها و انگليسي‌ها بودند كه پس از نابود كردن امپراتوري روم، آرام آرام بزرگ‌ترين امپراتوري‌ها و تمدن‌ها را در آلمان، فرانسه، ايتاليا و انگلستان پديد آوردند. اكنون آن‌ها به مردماني چون من و شما، با پوزش‌خواهي از شما، بربر مي‌گويند.
به اين ترتيب، پرسش‌هاي آغازين بار ديگر، اما با نيرومندي بيش‌تر، مطرح شد. چه شد آنان كه خود امپراتوري روم را نابود كردند، پس از هزار سال به اهميت آن پي بردند و براي نوزايي آن كوشيدند؟ آيا به نظر شما دانش هزار سال پيش براي ساختن يك اروپاي پويا و پيشرو كافي بود؟

در سال‌هاي پاياني سده‌ي سيزدهم ميلادي، ايتاليا ثروتمندترين و پرجمعيت ترين ناحيه اروپا بود. اين رشد اقتصادي پيام ارتباط بازرگاني اروپاييان با مسلمانان از راه شهرهاي بندري ونيز( همان ونديقيه‌ي سابق) و سيسيل( همان صقليه‌ي سابق) بود. اين دو شهر در واقع مرز بين جهان اسلام و مسيحيت بود. ارتباط بازرگاني با مسلمانان باعث آشنايي اروپاييان با تمدن شكوهمند اسلامي در آن زمان شد، تمدني كه با كوشش ايرانيان مسلمان پديد آمد. جنگ هاي صليبي نيز بر ارتباط فرهنگي اروپاييان با تمدن اسلامي افزود. به اين ترتيب، با آمدن فرهنگ اسلام به اروپا، دوران قرون وسطي كه دوران بي توجهي به علم و تفكر و فضاي تكفير و خفقان بود، به پايان رسيد.
پيش از رنسانس، اروپاييان از تمدن يونان و روم باستان چيز زيادي نمي دانستند. اما مسلمانان به دليل توجه اسلام به دانش اندوزي، بسياري از نوشته هاي متفكران يونان و روم را از زبان پهلوي، سرياني و لاتين به عربي ترجمه كرده بودند. در اين ميان، سه مترجمان خراساني بسار چشم‌گير است و بخش زيادي از نوشته‌هاي يوناني نيز با كوشش ايرانيان در گندي‌شاپور سالم مانده بود. از حدود 1350 ميلادي، ترجمه‌ي اين آثار بارديگر از عربي به زبان هاي اروپايي آغاز شد. به اين ترتيب، آثار علمي و ادبي يونان و روم باستان كه در نتيجه‌ي دانش دوستي خراسانيان مسلمان از دست فراموشي و نابودي نجات يافته بود، بار ديگر مورد توجه اروپاييان قرار گرفت.
ترجمه نوشته هاي متفكران يونان و روم باستان با حمايت ثروتمندان ايتاليا، به خصوص خاندان مديسي در شهر فلورانش، رونق زيادي پيدا كرد. اما دانش يونان و روم باستان براي پي‌ريزي تمدني شگرف كه دست‌كم 10 سده سستي و عقب‌ماندگي را تجربه كرده بود، كافي نبود. از اين رو، ترجمه آثار دانشمندان مسلمان، از جمله ابوعلي سينا، رازي، خوارزمي، بيروني، پسران موسي شاكر خراساني، ابن نفيس، ابن رشد و بسياري ديگر، مورد توجه قرار گرفت.كتاب قانون بوعلي سينا سال‌ها در دانشگاه هاي اروپا تدريس مي شد و ترجمه‌ي شرح كتاب المنصوري، نوشته زكرياي رازي، نخستين كتاب طبي بود كه در اروپا چاپ شد.

مسلمانان رنسانس را به وجود آوردند
در دوراني كه اروپا قرون وسطي را تجربه مي‌كرد، نزديك‌ترين همسايه اروپا، يعني مسلمانان، در مدت هشت‌صد سال پيشرو جهان متمدن بودند. شكوفايي تمدن اسلامي دست كم دو برابر تمدن يوناني بود و مسلمانان بودند كه خيلي مستقيم‌تر و چند جانبه‌تر از يونان، جهان غرب را تحت تاثير خود قرار دادند. اما اغلب تاريخ‌نگاران اروپايي آن چه كه در مورد نقش هشت‌صد ساله‌ي تمدن اسلامي بيان مي‌كنند، فقط اين است كه آنان فقط گنجينه‌ي تمدن يونان را به اروپا رساندند. آنان با اين بيان نقش مسلمانان را به اندازه‌ي يك نامه رسان تاريخ تخفيف مي‌دهند كه بسته‌ي آموزشي تمدن يونان باستان را از لاي در خانه به درون اروپاي غربي انداخته است.
در اين‌جا به گوشه‌هايي از هديه‌هايي مسلمانان به اروپا اشاره مي‌كنيم.
در سال‌هاي پاياني قرون وسطي و نيز در دوره‌ي رنسانس،كتاب‌هاي زيادي از عربي به لاتين ترجمه شد. يكي از كتاب‌هايي كه ترجمه آن به لاتين مورد توجه زيادي قرار گرفت، كتاب جبر و المقابله، نوشته‌ي محمدبن‌ موسي خوارزمي، رياضيدان برجسته‌ي خراساني، است. او در اين كتاب، كه در واقع يكي از نخستين كتاب‌ها در زمينه‌ي كاربرد رياضي در زندگي است، روش به كارگيري عددهاي هندي را كه مسلمانان از هندي ها فراگرفته بودند، جمع و تفريق، ضرب و تقسيم و محاسبه‌هاي كسري را به زباني ساده آموزش مي دهد.
پيش از فراگير شدن آموزش‌هاي اين كتاب، غربي‌ها براي محاسبه هاي خود از عددهاي رومي استفاده مي كردند كه محاسبه كردن با آن‌ها به علت نداشتن عد صفر مشكل بود. وارد شدن عدد صفر به اروپا چنان تحولي در رياضيات به وجود آورد كه برخي اين عدد را مقدس دانستند و در وصف آن شعرها سرودند و سخن‌ها گفتند: "در صفر چيز مقدسي وجود دارد كه آن را انتها و پاياني نيست، مانند خداوند كه او نيز مانند صفر نه كم مي‌شود نه زياد … و همان‌طور كه صفر همه‌ي عددها را ده برابر مي‌كند او نيز ده‌ برابر بلكه هزار برابر مي‌كند … آري او همه چيز را از هيچ به وجود مي‌آورد…"كاشفان سرزمين هاي جديد در دوره رونسانس اساس امپراتوري هاي اروپايي را كه طي چن قرن بعدي بر بخش هاي زيادي از جهان حاكم شدند، پي ريزي كردند. پرتغالي‌ها در جست و جوي راهي براي دور زدن آفريقا و رسيدن به آسيا، كشتي‌هايي را به جنوب گسيل داشتند و اسپانيايي‌ها براي رسيدن به آسيا مسير غرب را در پيش گرفتند. استفاده از قطب‌نما براي پيدا كردن مسير درست كه هديه‌ي مسلمانان به اروپاييان بود، چنين ماجراجويي‌هايي را امكان پذير ساخته بود.  در قرن پانزدهم، كريستوف كلومب، ماجراجوي اسپانيايي كه راهي غرب شده بود، در جزاير آمريكا به خشكي رسيد و به اشتباه گمان كرد به آسيا رسيده است. اما گنجينه‌ي دانش جغرافياي مسلمانان كه كلومب از آن آگاه شده بود، وي را به كشف قاره‌ي جديد رهنمون شد. مسلمانان پيش‌بيني كرده بودند كه در آن سوي نيمكره‌ي نيز بايد خشكي وجود داشته باشد و همان‌ها نيز بودند كه كروي بودن زمين را ثابت كرده بودند. در اين كه كتاب ادريسي، دانشمند اندُلُسي، يعني مجموعه‌اي از داده‌هاي جغرافيايي و كامل‌ترين نقشه‌ي جهان تا آن زمان، در اختيار اروپايي‌ها بوده است، شكي نيست.

 

 

 

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *