ارواح انبياء و اولياء پس از وفات كجا هستند؟ — عبدالله مؤحد

 

بسم الله الرحمن الرحيم

 

ارواح انبياء و اولياء پس از وفات کجا هستند؟

ارسالئ: محترم عبدالله مؤحد

 

برادران مومن ومسلمان  سلام الله عليكم ورحمت الله وبركاته.

چندی قبل محترم سيد احمد بشير افضليار در ضميمۀ پيام تبريکی خويش به محترم عمر خطاب مبنی بر قطع برنامۀ جناب ملازاده بنام" اصلاح" چنين نوشته بود: "عده از ملازاده های که ميگويند. که از مرده ها کمک خواسته نميشود و يا شهيدان را مرده خطاب ميکنند، پس از آيه مبارکه (ولا تحسبن الذين قتلوافی سبيل الله امواتا بل احيا عند ربهم يرزقون) خبرندارند…".

بنده با پيام تبريکيه آن برادر و اينکه آن پيام وارد ويا ناوارد، صواب و يا نا صواب بود کاری ندارم، ولی چون در ضميمۀ پيام شان اشاره به امر بس مهم و بحث بر انگيز عقيدوی نموده بودند، منحيث مسلمان و يک مؤحد احساس مسؤليت نموده، خواستم معلومات مختصری را در روشنی آيات کلام الله مجيد و احاديث نبوی خدمت آن برادر عزيز و علاقمندان قرآن و سنت تقديم نمايم:

 

ارواح انبياء و اولياء پس از وفات کجا هستند؟

به مقتضاي آية ﴿وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي﴾ = «و در آن از روح خويش دميدم» (الحجر/29 و ص/72) روح مكان دارد و مجرد از زمان و مكان نيست و اضافه به مكاني‌است و مكان روح همان بدن دنيوي و يا قالب برزخي‌است و بدن مَرْكَب روح است. اين مطلب روشن و محسوس است و احتياجي به برهان ندارد و اين روح محدود, چون ذاتاً محدود است صفات او از علم و هنر نيز محدود است زيرا حدود عوارض همان حدود معروض است و زيادتر از آن نيست.

پس روح موجود زنده همه چيز را نمي‌داند و از همه چيز و همه جا مطلع نيست, بلكه به واسطة تحصيل علم, و يا به واسطة وحي الهي مي‌تواند اطلاعاتي حاصل كند چنانكه خدا به رسول خود فرموده: ﴿وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلاً﴾  = از دانش جز اندكي داده نشده‌ايد (الاسراء/85), و فرموده: ﴿وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ ﴾ = از آنچه بدان علم نداري پيروي مكن (الاسراء/36)، و مي‌فرمايد: ﴿وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً﴾  = و بگو پروردگارا بر دانشم بيفزا (طـه/114)، و آيات بسيار ديگر .

اين در حالي است كه در دنياست, و چون پس از وفات از بدن خارج و به قالب مثالي برزخي وارد گردد از حقيقت خود خارج نمي‌شود.

پس صالحين و نيكان از اينجا به جايي ديگر و به جهاني عالي‌تر از اين جهان و قالبي لطيف‌تر مي‌روند. حق تعالي فرموده: ﴿فَأَمَّا إِنْ كَانَ مِنَ المُقَرَّبِينَ فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّةُ نَعِيمٍ﴾= پس اگر محتضر از مقربين باشد براي او راحتي و ريحان پر نعمت است (الواقعه/88 و89)، و همچنين فرموده: ﴿وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ الله أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ فَرِحِينَ بِمَا آَتَاهُمُ الله مِنْ فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ الله وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ المُؤْمِنِينَ ﴾ (آل عمران/169-171). در اين آيات نكات و مطالبي است كه انسان را از اوهام و خرافات مي‌رهاند, از اين رو توجه خوانندگان را به مطالب زير جلب مي‌كنم:

آيه مي‌فرمايد: البته گمان مبر آنان كه در راه خدا كشته شده‌اند, مرده‌اند (اگر چه روح از بدنشان جدا شده و وفات كرده‌اند) بلكه زنده‌اند (در واقع به زندگي بهتر و جاي بهتري نائل شده‌اند و) نزد پروردگارشان روزي داده مي‌شوند, و به آنچه خدا از فضل خود به ايشان عطا كرده شادند ونسبت به آنان كه از پس خودشان بهايشان ملحق نشده‌اند طلب شادي مي‌كنند كه نه ترسي بدارند و نه ايشان را اندوهي باشد, و خود نيز با نعمت و فضل الهي شادمانند, و همانا خداوند اجر مؤمنين را ضايع نمي‌كند.

جملة ﴿أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾ = نزد پروردگار شان زنده‌اند (آل عمران/ 169) دلالت دارد اگرچه طبق آيه ﴿كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ﴾ =  همه فاني هستند (الرحمن/26), وطبق آية ﴿إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ﴾ = هم رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم و هم ديگران مي‌ميرند و از اين دنيا مي‌روند (الزمر/30), ولي مقربان الهي پس از آنكه از جهان فاني رفتند, در نزد خدا به نعمت هايي كه كيفيت آن را جز خدا نمي‌داند نائل مي‌شوند, و كفار و فجار نيز دچار آلام خواهند شد.

حال بايد ديد ﴿عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ ﴾ = نزد پروردگار شان روزي مي‌خورند (آل عمران/ 169) كجا است؟ آنان عند ربهم هستند نه "عند الخلق" و نه "عند القبر". پاسخ اينكه عند الرب كجا است؟ در آيهاي است كه مي‌فرمايد ﴿لَـهُمْ دَارُ السَّلَامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَهُوَ وَلِيُّهُمْ ﴾ = براي ايشان دار السلام و خانة سلامتي است نزد پروردگارشان و او سرپرست ايشان است (الأنعام/127) چنانكه مي‌فرمايد: ﴿وَاللهُ يَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلَامِ﴾ = خدا نيكان را به سوي دار السلام فرا مي‌خواند (يونس/25)، پس نزد پروردگار غير از نزد مخلوق و غير از نزد قبر و يا دنياست, چنانكه فرموده: ﴿مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَمَا عِنْدَ الله بَاقٍ ﴾ =  آنچه نزد شماست تمام شدني است و آنچه نزد پروردگار است باقي مي‌باشد (النحل/96)، و البته رزقي كه مي‌خورند رزق و طعام دنيايي نيست(1).

بنابراين رزقي كه خدا وعده كرده و فرموده: ﴿عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ﴾ (آل عمران/ 169) همان رزق عالم باقي است نه رزق دنياي فاني چنانكه فرموده : ﴿إِنَّ هَذَا لَرِزْقُنَا مَا لَهُ مِنْ نَفَادٍ﴾ = اين است رزق ما كه تمام نمي‌شود (ص/54).

در قسمت ديگري از آيات فرموده: ﴿فَرِحِينَ بِمَا آَتَاهُمُ الله مِنْ فَضْلِهِ﴾ = خوشند به آنچه خدا از فضل خود به ايشان عطا كرده و شادند (آل عمران/170)، آنچه خدا از فضلش داده دنيا نيست, زيرا دنيا را داشتند و از ايشان گرفته و جاي وسيع تر و بهتري به ايشان مي‌دهد.

اما كساني كه از قرآن بي‌خبر‌اند خيال كرده‌اند كه شهداء با همين دنيا ارتباط دارند. علاوه بر اين جملة: ﴿يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ﴾ = و نسبت به آنانكه از پس خودشان به ايشان ملحق نشده اند طلب شادي مي‌كنند (آل عمران/170) دلالت دارد بر اينكه شهداء به عالمي مي‌روند كه خلف ايشان و بازماندگانشان از آنان دورند و به ايشان ملحق نشده‌اند. و اگر شهداء در همين دنيا بوده و نزد كسان خود راه داشتند, اين جمله صحيح نبود. پس آنان از اهل دنيا جدا مي‌شوند. و به علاوه خدا در آخر آيات همة مومنين را مشمول چنين نعمتهاي دانستـه و فرموده: ﴿وَأَنَّ الله لَا يُضِيعُ أَجْرَ المُؤْمِنِينَ﴾ = و همانا خداوند پاداش مؤمنين را ضايع نمي‌كند (آل عمران/170).

 

آيا انبياء و اولياء از زوَّار خود مطلع می شوند ؟

پس از آنكه ثابت شد ارواح از دنيا دور و در عالم برزخ هستند, حال جاي پرداختن به اين سخن است كه خرافاتيان مي‌گويند شهداء زنده‌اند ولي در عالمي ديگر و در عين حال از حال ما آگاه‌اند! واضح است كه اين قول صحيح نيست, زيرا اولا زنده بودن ربطي به آگاهي و علم به احوال ما ندارد , زيرا لازم نيست هر كس داراي حيات باشد به همه چيز و از همه جا آگاه باشد, رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم در حال حيات خبر از همسايگانش نداشت مگر وقتي كه خدا و يا خلق به او خبر مي‌دادند چنانكه عدة زيادي از اصحابش در بئر معونه كشته شدند و او خبر نداشت و عيالش عايشه در سفر بني مصطلق از قافله عقب ماند و ميان بيابان ماند و او خبر نداشت و شتر حضرتش گم شده بود و او از جاي شتر بي اطلاع بود, و در جنگ احد كه سنگ به پيشاني و لب و دندان آن حضرت خورد اگر حضرتش علم به آمدن چنان سنگي داشت سر خود را عقب مي‌برد و منحرف مي‌كرد كه مورد اصابت سنگ قرار نگيرد در حالي كه مورد اصابت قرار گرفته و مجروح گرديد. خداي تعالي مي‌فرمايد: ﴿وَمِنْ أَهْلِ المَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ ﴾ = و برخي از اهل مدينه بر نفاق ثابت اند و تو نمي‌داني و ايشان را نمي‌شناسي, ما ايشان را مي‌شناسيم (التوبه/101).  پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم از نيت بد بعضي از پيروانش خبر نـداشت و حتـي سخنانشـان را مي‌پسنـديـد و نمي‌دانست آنان تظاهـر مي‌كننـد (البقره/204).

وقتي كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم در حياتش از همه چيز خبر ندارد, شهداء نيز در حيات برزخي خود, لازم نيست از همه جا با خبر باشند. بنابر اين حيات اخروي و هم حيات دنيوي مستلزم علم نيست و اطلاع رفتگان از احوال ماندگان محتاج برهان و دليل است.

علاوه بر اين در آياتي كه ذكر شد, جملة ﴿لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾ (يونس/62) دلالت دارد كه شهداء از همه جا خبر ندارند و به جايي مي‌روند كه «لا خَوْفٌ» بوده, ترس واندوهي برايشان نيست. و اگر از حال مردم بيچارة بدكار و گرفتار مطلع باشند از غم و اندوه ناراحت مي‌شوند, و اگر از دردها و رنجها و گرفتاري زوارشان مطلع گردند از غصه دق مي‌كنند. مثلا اگر حضرت رسول صلى الله عليه وآله وسلم ويا حضرت عيسي (ع) و يا حضرت مريم عليها السلام و يا امام رضا (ع) از رنجها و بلاها و گرفتاري مردم باخبر شوند, افسرده و اندوهناك شده و دار السلام براي ايشان دار الغصه و الحزن مي‌گردد, آنهم بر فرض اينكه نعوذ بالله پيغمبر يا امام را مانند خدا به درخواستها و حاجتها و صداها و ناله‌هاي مردم در آن واحد با اطلاع بدانيم. يكي آمده بر مزار ايشان و مي‌گويد پسرم در زندان تحت شكنجه‌است, ديگري مي‌گويد لشكر كفار به ما حمله كرده و كشتار كرده‌اند, ديگري مي‌گويد فرزندم سرطان گرفته, ديگري مي‌گويد دچار بيماري روحي‌ام, ديگري مي‌گويد جيب مرا در حرم زدند و من الآن غريب و بيچاره‌ام, ديگري مي‌گويد مستاجرم و مالك همه روزه مرا اذيت كرده و مي‌خواهد مرا از خانه‌اش بيرون كند و همچنين هزاران دردمند و عليل و فقير و مريض و مظلوم و گرفتار اظهار درد مي‌كنند. يكي در حرم دزدي كرده, و يكي قصد فحشاء نموده و ديگري روضه هاي دروغ و احكام ضد ما أنزل الله مي‌خواند, و ديگري شاه و يا وزير است و با هزار جنايت وارد حرم شده و ديگري كه كارش خيانت و خوردن اموال مستضعفين به ناحق است بابت واگذاري زمينهاي بائر به نام موقوفه پولهاي كلاني بابت پذيره يا سرقفلي از فقراء و افراد مستحق اخذ نموده, و همچنين هزاران خيانت و فحشا و جنايت ديگر.  اگر صاحب قبر همة اينها را بداند غمگين شده و راحتي برزخ براي او تبديل به رنج دوزخ خواهد شد!

پس شما ملاحظه مي‌كنيد خَبْط آن كذَّابي كه به دروغ زيارتي ساخته و به امام نسبت داده و به صاحب قبر مي‌گويد: أشهدُ أنَّك تَرَى مقامي و تَسْمَعُ كَلامي و تَرُدُّ جوابي= «شهادت مي‌دهم تو مرا مي‌بيني و كلام مرا مي‌شنوي و جوابم را مي‌دهي», و با اينكه جواب صاحب قبر را نشنيده, ولي گواهي دروغ مي‌دهد!

ما در اين مختصر ثابت خواهيم كرد كه اصلا اولياي خدا پس از وفات, به كلي از دنيا بي خبرند و در عالمي ديگر يعني برزخ هيچ اطلاعي از احوال بندگان ندارند.

چنانكه ذكر شد در همان آيات مطلبِ قبل, خدا فرموده: ﴿فَرِحِينَ بِمَا آَتَاهُمُ الله﴾ = به آنچه خدا به ايشان عطا كرده شادند (آل عمران/170)، ﴿يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ الله وَفَضْلٍ وَأَنَّ الله لَا يُضِيعُ أَجْرَ المُؤْمِنِينَ﴾ = شادمان‌اند به نعمت و فضل الهي و همانا خداوند أجر مؤمنين را ضايع نمي‌كند (آل عمران/171) يعني خدا در مقابل فداكاري و از دست دادن دنيا مقامي در بهشت به عنوان مزد و پاداش به ايشان مي‌دهد كه صدها درجه بهتر از دنيا باشد, نه اينكه باز در همين اندوه‌ها و غصه‌هاي دنيا فرو رفته باشند.

پس معلوم شد «عند الرب» كجاست، «عند الرب» همان جايي است كه «آسيه» عيال فرعون عرض مي‌‌كند : ﴿رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الجَنَّةِ﴾ = خدايا براي من نزد خود در بهشت خانه بنا كن. (التحريم/12)  پس عند الله و عند الرب عالمي غير از دنياي فاني است.

اگر كسي بگويد خدا همه جا هست و عند الرب همه جا مي‌باشد گوييم اگر چنين باشد هر كافر و منافق و ظالمي كه بميرد نزد خداست، و اگر چه در عذاب باشد، زيرا خدا هم به بهشت و هم به دوزخ احاطه دارد, پس اختصاص شهداء به مقام عند الرب معني ندارد. ولي بايد دانست اختصاص شهداء و مؤمنين به «عند الرب» در واقع عند عناية الرب و عند رحمة الرب مي‌باشد كه تعبير شده به دار السلام، نه دار العذاب، و نه فرموده لهم دار العذاب عند ربهم.

بنابر آنچه ذكر شد ارواح انبياء و صلحاء و شهداء, از دنيا آگاهي ندارند و نيز دليلي بر اينکه ارواح ايشان در قبر دنيا و يا اطراف قبر باشد در دست نيست.

از كتاب آسماني يعني قرآن كريم چنين مستفاد مي‌شود كه براي بشر چه مؤمن و چه كافر, دو حيات كامل بيشتر نيست، حيات دنيوي و حيات اخروي، اما عالم برزخ كه عالم قبر نيز گفته مي‌شود عالم خاموشي و مدهوش و بي خبري از دنيا و حياتي غير كامل و بي‌جنبش و در واقع سالن انتظار قيامت و برزخ و فاصلة ميان دو حيات كامل است. پس حياتي كه بعد از دنيا براي اموات اعم از صالح و طالح ذكر شده, در واقع همان حيات ناقص قبل از قيامت است.

البته بايد دانست كه عالم برزخ براي اهل محشر پس از بعث, كأن لم يكن و يا نزديك به آن مي‌نمايد، يعني اين فاصله براي محشور شدگان كاملا مفهوم نشده و پس از زنده شدن مجدد, چونان رؤيايي به نظر مي‌رسد و گويي محشرشان بلا فاصله و يا اندكي پس از موت واقع شده‌است!

نكته‌اي كه لازم است بدان توجه داشته باشيم, اينكه قرآن مجيد گاهي تمامي مراحل امري را ذكر مي‌‌كند و گاهي وسائط را حذف كرده و به صورت اجمال فقط ابتدا و انتهاي موضوع را بيان مي‌فرمايد, مثلا در مورد خلقت انسان مي‌فرمايد: ﴿خَلَقَكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ﴾ = شما را از خاك آفريد ‌آنگاه شما بشري هستيد كه تكثير و پرا كنده مي‌شويد (الروم/20)، اما در آيه‌اي ديگر تمامي مراحل را يكايك شرح داده و ميفرمايد : ﴿فَإِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَغَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَيِّنَ لَكُمْ وَنُقِرُّ فِي الْأَرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ﴾ = «همانا شما را از خاك آفريديم سپس از نطفه‌اي سپس از خون بسته‌اي سپس از پاره گوشتي تمام خلقت و نا تمام خلقت, تا برايتان بيان كنيم و تا مدتي معين در زِهدانها آنچه بخواهيم قرار مي‌دهيم, آنگاه شما را به حال كودكي بيرون مي‌آوريم سپس تا به حد كمالتان برسيد ……» (الحج/5) كه آيه اخير در حقيقت تفسير و تفصيل و تبيين آياتي همچون آية نخستين است.

همچنيـن در مـورد رانـدن ابـرها مي‌فـرمـايـد: ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللهَ يُزْجِي سَحَاباً…﴾ = آيا نديدي كه خداوند ابري را مي‌راند؟! (النور/43) كه بنظر مي‌رسد خدا ابر را مي‌راند و حركت مي‌دهد!!

اما در جاي ديگر تفصيل داده و مي‌فرمايد: ﴿اللهُ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ فَتُثِيرُ سَحَاباً…﴾ = خدا است آنكه بادها را فرستاده و در نتيجه ابري را مي‌پراكنند  و حركت مي‌دهند (الروم/48).

در مورد عالم برزخ نيز بر همين سبك و سياق, قرآن كريم غالباً بلافاصله پس از مرگ انسان و بدون ذكر عالم برزخ به قيامت و بهشت و دوزخ مي‌پردازد، و مثلاً دربارة قوم نوح مي‌فرمايد: ﴿مِمَّا خَطِيئَاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً..﴾ = از خطاهايشان بود كه غرق شدند و داخل آتش شدند» (نوح/25) كه گويي پس از غرق شدن بلافاصله به آتش دوزخ درآمدند. اما تفصيل اين آيه از آية ديگري كه دربارة فرعونيان است بدست مي‌آيد كه مي‌فرمايد: ﴿وَحَاقَ بِآَلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ. النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوّاً وَعَشِيّاً وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آَلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ﴾ = عذاب سختي آل فرعون را فرا گرفت, صبح و شام بر آتش عرضه مي‌شوند و روز رستاخيز [امر مي‌شود كه] آل فرعون را در شديدترين عذاب درآوريد (غافر/ 45- 46). از اين آيه كه تفصيل و تفسير آيات ديگر است معلوم مي‌شود فرعونيان قبل از قيامت و دخول در آتش نيز با ناگواري‌هايي دست به گريبان‌اند.

از اين گونه آيات به وضوح مي‌توان دريافت كه پس از حيات دنيوي, دو نوع جزاي برزخي و قيامتي در كار است، كه يكي به صورت وافي و كامل در حيات اخروي به انسان تعلق مي‌گيرد و ديگري خوشي‌ها و يا رنجهاي دوران شبه حيات يا حيات ناقص (عالم برزخ) است كه در آيات اجمالي از ذكر و تشريح آن صرف نظر گرديده, زيرا قرآن در خيلي از موارد مسالة معاد را از منظر بشر مطرح و مجسم فرموده و انسان در آخرت پس از زنده شدن دورة عالم برزخ را بسيار كوتاه مي‌پندارد و اگر عالم برزخ هزاران هزار سال به طول انجامد پس از حيات مجدد به نظر همچون يك روز و حتي كمتر جلوه مي‌‌كند, مانند كسي كه در خواب رؤيايي فرحناك و يا وحشتناك ببيند و يا به سفري طولاني برود و با وقايع متعدد و گوناگوني روبرو شود ولي پس از بيداري احساس مي‌‌كند كه خوابش نا

از همين رو قرآن كريم در مورد حالت مبعوثين قيامت مي‌فرمايد : ﴿يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ كَأَنْ لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا سَاعَةً مِنَ النَّهَارِ يَتَعَارَفُونَ بَيْنَهُمْ..﴾ = روزي كه ايشان را محشور ‌سازد پنداري كه جز لختي از روز را درنگ نكرده‌اند و با يكديگر اظهار آشنائي مي‌کنند (يونس/45) و نيز مي‌فـرمـايد: ﴿يَوْمَ يَدْعُوكُمْ فَتَسْتَجِيبُونَ بِحَمْدِهِ وَتَظُنُّونَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلاً ﴾ = روزي كه شما را بخواند, باستايش وي را اجابت مي‌كنيد و مي‌پنداريد كه جز اندكي درنگ نكرده‌ايد (الاسراء/52) و مي‌فرمايد: ﴿يُقْسِمُ المُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَيْرَ سَاعَةٍ﴾ = [و آن روز كه قيامت برپا شود] مجرمان سوگند ياد مي‌كنند كه جز ساعتي درنگ نكرده‌اند (الروم/55) و مي‌فرمايد: ﴿قَالَ كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ .قَالُوا لَبِثْنَا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ فَاسْأَلِ الْعَادِّينَ ﴾ = گويد: به شمار سالها چقدر در زمين درنگ كرده‌ايد؟ ‌گويند: يك روز يا بخشي از روز, از عدد شماران بپرس (المؤمنون/ 112- 113) و همچنيـن مي‌فـرمايـد: ﴿كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ مَا يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا سَاعَةً مِنْ نَهَارٍ ﴾ = پنداري روزي كه مي‌بينند آنچه را وعده داده مي‌شدند جز ساعتي از يك روز را درنگ نكرده‌اند (الاحقاف/35). و مي‌فرمايد: ﴿كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَهَا لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا عَشِيَّةً أَوْ ضُحَاهَا﴾ = روزي كه بـبينندش پنداري جز شامگاه يا چاشتگاهي درنگ نكرده‌اند (النازعـات/46) و آيات ديگر.

يكي از آيات مربوط به عالم برزخ آيه‌اي است كه صريحاً مي‌فرمايد: ﴿حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ المَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ . لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحاً فِيمَا تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾ = تا اينكه يكي از ايشان را مرگ فرا رسد گويد: پروردگارا مرا باز گردان, باشد كه در آنچه كه واگذاردم عمل شايسته‌اي به جاي آورم، (جوابش را چنين مي‌دهد که) نه چنين نيست اين كلمه‌اي است كه او گويندة آن است و از پس ايشان برزخي است تا روزي كه برانگيخته شوند (المؤمنون/100)، و ديگر آياتي كه مي‌فرمايد: ﴿المَلَائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ..﴾ = فرشتگان به هنگام جان ستاندن به صورت و پشت‌شان مي‌زنند (انفال/50 و محمد/27) كه واضح است ميت جسمش در دنياست و روح نيز صورت و پشت ندارد و طبعاً قالب برزخي ميت مورد نظر است. و ديگر آيه: ﴿قِيلَ ادْخُلِ الجَنَّةَ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ . بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ المُكْرَمِينَ﴾ = گفته شد وارد بهشت شو, گفت اي كاش قومم مي‌دانستند به چه چيزي مرا پروردگارم آمرزيد, و مرا از گرامي شدگان مقرر فرمود. (يـس/26-27). اگر اين جنت بهشت آخرت بود طبعاً قومش ورود او را به بهشت اخروي مي‌دانستند.

به هر حال واضح است كه پس از مرگ نوعي آسايش و ناگواري برزخي (يا به عبارتي ديگر بهشت و دوزخ برزخي) وجود دارد كه انسان در آن از حيات كامل برخوردار نيست و از اين رو به مثابة زهدان مادر است كه مرحلة قبل از ورود به حيات دنيوي بوده و در آنجا نيز طفل واجد حيات كامل نيست. در برزخ نيز انسان از حيات كامل برخوردار نبوده و مرحلة قبل از ورود به حيات اخروي را سپري مي‌‌كند.

عالم برزخ اختصاص به صالحين و شهداء ندارد و شامل مجرمين و كفار هم مي‌گردد و در عدم ارتباط با دنيا يكسانند. از اينرو فقط مجرمين از دنيا بي اطلاع نيستند بلكه شهداء و صلحاء نيز هيچ توجه و اطلاع و خبري از دنيا و اهل دنيا ندارند و تنها اخباري كه ممكن است انبياء و صلحاء و شهداء بعد از وفات از دنيا حاصل كنند از طريق و فات پاكان ديگر و الحاق روح ايشان به آنان است. زيرا در عالم برزخ حيات كامل وجود ندارد و تنها شبه حيات يا نيمه حياتي است كه بسياري از صفات حياتي از قبيل سمع و بصر و …… فاقد است و در يك كلام عالم مدهوشي و بي‌خبري‌است و بشر در آن عالم چه صالح و چه طالح فاقد شنوايي است و در قرآن فرموده اموات تا مبعوث و محشور نگردند شنوايي ندارند: ﴿إِنَّمَا يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ يَسْمَعُونَ وَالمَوْتَى يَبْعَثُهُمُ اللهُ ثُمَّ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ﴾ = همانا كساني كه مي‌شنوند اجابت مي‌كنند و مردگان را خداوند برانگيزد و آنگاه به سوي او بازگردانده مي‌شوند (الأنعام/36). كه در اين آيه كفار را به مردگان كه چيزي نمي‌شنونـد تشبيـه فرمـوده‌، و باز فرموده: ﴿إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ المَوْتَى﴾ = همانا تو مردگان را نمي‌شنواني (النمل/80 و الروم/52) و ﴿مَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ﴾ = تو شنوانندة آنان كه در قبرند نيستي (فاطر/22)،  و هر مخلوقي را پس از مرگ چه انبياء و چه اولياء و چه غير آنها را فاقد حيات كامل و بي خبر از دنيا شمرده وفرموده: ﴿وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ الله لَا يَخْلُقُونَ شَيْئاً وَهُمْ يُخْلَقُونَ. أَمْوَاتٌ غَيْرُ أَحْيَاءٍ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ﴾ = و كساني را كه غير از خدا مي‌خوانند, آنان چيزي نمي‌آفرينند و خودشان مخلوق‌اند, مردگاني فاقد حيات بوده و نمي‌دانند كه چه وقت برانگيخته مي‌شوند (النحل/20 -21). مسلم است كه انبياء و اولياء نيز مشمول اين آيات اند، زيرا چيزي نمي‌آفرينند و خودشان مخلوق و چنانكه در قرآن آمده از روز بعث و رستاخيز بي‌خبرند.

علاوه بر اين خداوند زنده شدن در قيامت و خروج از قبر را به زنده شدن نباتات در دنيا تشبيه فرموده، همچنانكه در زمستان تمام اشجار و گياهان بي هوش و مدهوش و خاموشند و جنبشي ندارند تا آغاز بهار كه مجددا جنبش مي‌كنند، در عالم برزخ نيز بشر مدهوش و در سالن انتظار و در زهدان قيامت هستند تا ناگهان اجسادشان به حركت آيد و به سوي محكمة الهي بشتابند. از همين رو قرآن فرموده: ﴿وَيُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَكَذَلِكَ تُخْرَجُونَ﴾ = زمين را پس از مرگش زنده مي‌‌كند و همچنان شما [از قبرها] خارج مي‌شويد (الروم/19) و ﴿أَحْيَيْنَا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً كَذَلِكَ الخُرُوجُ﴾ =  [با باران] شهري مرده را زنده ساختيم و خروج [مردگان نيز] آن چنان است (ق/11).

اكنون كه دانستيم ارواح در عالمي ديگرند حال مي‌گوييم بر فرض محال كه از حاجات زوار مطلع شوند آيا فوري حاضر گشته و به اين دنيا برگشته و به عرض زوار مي‌رسند يا خير؟ روشن است كه قرآن و عقل مي‌گويد انبياء و اولياء به كلي از دنيا بي‌خبرند و حتي از بدن خود اطلاعي ندارند چه رسد به ديگران.

قرآن مي‌فرمايد: ﴿أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّى يُحْيِي هَذِهِ الله بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ الله مِئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَلْ لَبِثْتَ مِئَةَ عَامٍ فَانْظُرْ إِلَى طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلَى حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ آَيَةً لِلنَّاسِ وَانْظُرْ إِلَى الْعِظَامِ كَيْفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْماً فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ الله عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾ (البقره/259).

مضمون آيه اين است كه «حضرت عزير (ع) كه از پيامبران معظم است، بر قريه‌اي عبور كرد و ديد آن قريه به كلي ويران شده و سقف و ديوارهاي آن فرو ريخته و كسي در آن نيست, با خود گفت چگونه خدا اهل اين روستا را پس از موتشان زنده مي‌‌كند؟ خدايتعالي او را قبض روح كرد و ميراند، و سپس، بعد از صد سال او را زنده كرد و به او خطاب نمود كه چه مدت در اين محل مانده‌اي؟ او گفت: يك روزي و يا قسمتي از روز, خطاب رسيد كه تو صد سال در اينجا مانده‌اي, پس نگاه كن به خوردني و آشاميدني خود كه به قدرت خدا تغييري نكرده, و نگاه كن به درازگوشَت، كه خاك شده و اجزاي آن متفرق گشته, و بايد تو را براي مردم آيه و نشانه‌اي قرار دهيم, و نگاه كن به استخوانهاي درازگوشَت كه چگونه آنها را جمع كرده و به آنها گوشت مي‌پوشانيم, و چون از حقيقت آگاه شد گفت: دانستم كه خدا به هرچيز توانا است».

در اين آيه، پيغمبر خدا، از دنيا رفته و در مدت صد سالي كه وفات يافته بود نه از بدن خود خبر داشت و نه از مركبش, و حتي مدت مرگ خود را نمي‌دانست با اينكه عزير (ع) مقام نبوت داشت, و از تمام اولياء مقامش بالاتراست, زيرا طبق آيات قرآن هر امام و هر مامومي بايد به انبياء و از جمله حضرت عزير (ع) ايمان آورده تا مومن و مسلمان باشد و الا مسلمان نيست, چنانچه در آخر سوره بقره فرموده: ﴿وَالمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آَمَنَ باللهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ ﴾ = مؤمنان همگي به خدا و فرشتگان او و كتب او و رسولان او ايمان آورده‌اند (البقره/285). و نيز فرموده: ﴿وَمَنْ يَكْفُرْ باللهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الْآَخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالاً بَعِيداً﴾  = و هر كس كه به خدا و ملائكه‌اش و كتابهايش و رسولانش كفر ورزد حقيقتا دچار گمراهي عميقي شده‌است (النساء/136). بنابراين تمام شهداء و ائمه و صالحين بايد به هر رسولي ايمان آورند, و اصول ايمان و اسلام همين چيزهايي‌است كه خدا ايمان به آنها را ذكر كرده‌, حال وقتي كه پيغمبر الهي از دنيا رفته و از بدن خود و مدت ماندن خود در روي زمين خبر ندارد, چگونه از احوال ديگران خبر دارد ؟!!! بديهي است اگر خبري بر خلاف آيات قرآن باشد نمي‌توان آن را پذيرفت.

حضرت يعقوب (ع) در فلسطين از احوال فرزندش حضرت يوسف (ع) خبر نداشت و مدتها در اندوهي عميق بسر مي‌برد!

حضرت نوح (ع) وقتي از پيروانش بدگويي شد و از او خواستند كه آنها را از خود براند, پاسخ داد: ﴿وَمَا عِلْمِي بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ = نمي‌دانم كه آنها چه مي‌كرده‌اند (الشعراء/112).

ابو الأنبياء حضرت ابراهيم (ع) فرشتگان عذاب را نشناخت و فرمود: ﴿سَلَاماً قَالَ سَلَامٌ قَوْمٌ مُنْكَرُونَ﴾ = سلام بر شما گروهي ناشناس‌ايد. (الذاريات/ 25).

حضرت موسي (ع) نمي‌دانست كه برادرش حضرت هارون (ع) در گوساله پرستي قومش بي‌تقصير است تا اينكه حضرت هارون او را از بي‌گناهي خود مطلع فرمود (الاعراف/150). همچنين آن حضرت متوجه نشد همسفرش ماهي را فراموش كرده و جا گذاشته‌است (كهف/62) و يا با اينكه يك بار عصايش به مار تبديل شد, نمي‌دانست كه در روز تحدِّي [=مبارزه], عصا به اژدها [= ماري بسيار بزرگ] تبديل خواهد شد و ترسيد كه مبادا ساحران در فريب دادن مردم توفيق يابند. (طه/68 – 67).

و حضرت سليمان (ع) تا وقتي كه هدهد به او خبر نداد از احوال اهل سبا مُطلِّع نبود. (النمل/22).

اصحاب كهف 309 سال در غاري به خواب رفتند و پس از آنكه بيدار شدند از يكديگر سؤال مي‌كردند كه چقدر در آنجا بوده‌اند، هيچ يك خبري نداشت و مي‌گفتند: ﴿لَبِثْنَا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ﴾ = يك روز يا بخشي از روز را درنگ كرديم. (الكهف/19)، با آنكه اصحاب كهف از اولياء خدا بودند.

پس جايي كه اين بزرگان از خود خبري ندارند چگونه مي‌توانند از ديگران با خبر باشند؟ اگر گفته شد به دليل ﴿وَهُمْ رُقُودٌ﴾ = در حالي كه خفته‌اند (الكهف/18) «آنان نمرده بودند بلكه خواب رفته بودند, توجه مي‌دهيم كه قرآن كريم در مورد مردگان نيز فرموده كه همچون خفته‌گان مي‌گويند: «روزي يا بخشي از روز را بيشتر درنگ نكرده‌ايم» (المؤمنون/113) و از اين رو به گور انسان نيز «مرقد = خوابگاه» گفته ‌شده، چنانكه قرآن از زبان مردگان فرموده: ﴿مَنْ بَعَثَنَا مِنْ مَرْقَدِنَا ﴾ (يس/52) ﴿الله يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَى عَلَيْهَا المَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى﴾ = خداوند جانها را هنگام مرگشان مي‌گيرد و جاني را كه نمرده در خوابش مي‌گيرد, پس جاني را که مرگ بر او مقرر شده نگه مي‌دارد و ديگري را تا مدتي معين [به بدن] باز مي‌فرستد (الزمر/42). رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم نيز فرموده: «النوم أخُ الموت» = خواب برادر مرگ است, و در حديث ديگري آمده: «همانسان كه مي‌خوابيد مي‌ميريد و همانطور كه بيدار مي‌شويد, زنده مي‌شويد» و اينها همه دلالت بر اين دارد كه خواب و مرگ با هم شباهت بسيار دارد با اين تفاوت كه در خواب روح به زودي به جسم باز مي‌گردد و زنده مي‌شود و لي در مرگ خير.

در عالم برزخ انسان صالح همچون كسي است كه در خوابي خوش و دلپذير فرو رفته و انسان طالح همچون كسي است كه به كابوسي رنج افزا دچار باشد . چنانكه از پيامبر روايت شده كه فرمود: «إِنَّ أَحَدَكُمْ إِذَا مَاتَ عُرِضَ عَلَيْهِ مَقْعَدُهُ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ إِنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ الجَنَّةِ فَمِنْ أَهْلِ الجَنَّةِ وَإِنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ فَمِنْ أَهْلِ النَّارِ فَيُقَالُ هَذَا مَقْعَدُكَ حَتَّى يَبْعَثَكَ اللهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» = چون يكي از شما بميرد جايگاهش به او ارائه و عرضه مي‌شود, اگر از اهل بهشت باشد, بهشت به او نمايانده مي‌شود و اگر از اهل آتش دوزخ باشد, آتش به او عرضه مي‌شود و گفته مي‌شود: «اين جايگاه توست, تا خدا تو را در روز رستاخير برانگيزد».

پس چنانكه دانستيم حيات ناقص يا شبه حيات (عالم برزخ) دليل بر اطلاع آنان از دنيا نيست و آيات قرآن دلالت دارد كه رسولان خدا, پس از وفات به كلـي از دنيـا بي‌خبـر مي‌باشنـد و از امـت خـود كاملا بي اطلاع‌اند, لـذا مي‌فرمايد: ﴿يَوْمَ يَجْمَعُ الله الرُّسُلَ فَيَقُولُ مَاذَا أُجِبْتُمْ قَالُوا لَا عِلْمَ لَنَا إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ﴾  آن روزكه خدا رسولان خود را جمع كرده و از آنها مي‌پرسد تا چه اندازه شما را اجابت كردند؟ مي‌گويند نمي‌دانيم, همانا تو خود داناي غيبهايي. (المائده/109).

و باز مي‌فرمايد كه در روز قيامت به عيسي (ع) خطاب مي‌شود كه: ﴿يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَهَيْنِ﴾ (المائده/116). مضمون آيه اين است كه: اي عيسي آيا تو به مردم گفتي كه من و مادرم را دو اله (معبود) بگيريد؟ عيسي (ع) عرض مي‌‌كند: «خدايا تو منزهي و من حق ندارم چيزي را به ناحق گويم … من نگفتم به ايشان مگر آنچه تو مرا به آن امر كردي, به ايشان گفتم خدا را كه پروردگـار مـن و شمـاست عبـادت كنيـد» و سپس حضرت عيسي عرض مي‌‌كند: ﴿كُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً مَا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَأَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ ﴾ = و من تا وقتي كه ميان ايشان بودم شاهد و ناظرشان بودم, چون مرا وفات داديد خبري ندارم و تو خود بر هر چيز مراقب و ناظري. (المائده/117).

پس طبق اين آيات حضرت عيسي (ع) كه از كِبَار انبياء است پس از وفات به كلي از امت خود بي‌خبر بوده, در اين‌صورت چگونه امام و امامزاده خبر دارد ؟!

پس كساني كه انبياء و اولياء و ائمه را به دعا مي‌خوانند گويا از آيات قرآن به كلي بي‌خبرند، زيرا قرآن كساني را كه در دعا – كه

عبادت محسوب مي‌شود ـ كسي ديگر جز خدا را مي‌خوانند مشرك شمرده‌است. ما چند آيه به عنوان نمونه در اين مورد ذكر مي‌كنيم.

 

آيات قرآن دربارة مدد جويي از غير خدا

1- ﴿وَأَنَّ المَسَاجِدَ لِـلَّه فَلَا تَدْعُوا مَعَ الله أَحَداً﴾ = «مساجد مخصوص (عبادت) خداست و احدي را با خدا نخوانيد»… ﴿قُلْ إِنَّمَا أَدْعُو رَبِّي وَلَا أُشْرِكُ بِهِ أَحَداً﴾ = بگو كه من فقط خدا را مي‌خوانم [در اين كار] و احدي را شريك او نمي‌كنم. (الجن/ 18 و20).

2 ــ ﴿إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ الله عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾ = محققاًًَ كساني را كه جز خدا مي‌خوانيد بندگاني مانند شمايند اگر راست مي‌گوييد، بخوانيدشان تا شما را اجابت كنند. (الأعراف/ 194).

3 – ﴿وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مَا يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ .إِنْ تَدْعُوهُمْ لَا يَسْمَعُوا دُعَاءَكُمْ وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَكُمْ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ وَلَا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ﴾ = و آنانكه غير از خدا مي‌خوانيد مالك پوست هستة خرمايي نيستند، اگر بخوانيدشان دعاي شما را نمي‌شنوند و اگر (به فرض محال) هم بشنوند جواب شما را نمي‌دهند و روز قيامت به شرك شما كفر مي‌ورزند [و مخالف مي‌كنند] و مانند خداي خبير تو را مطلع نمي‌سازد. (فاطر/13 و14).

﴿وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُو مِنْ دُونِ الله مَنْ لَا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَهُمْ عَنْ دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ. وَإِذَا حُشِرَ النَّاسُ كَانُوا لَهُمْ أَعْدَاءً وَكَانُوا بِعِبَادَتِهِمْ كَافِرِينَ ﴾ = و کيست گمراه‌تر از آنكه غير از خدا كسي را مي‌خواند كه تا قيامت او را اجابت نكند و آنان از دعاي ايشان بيخبرند و چون مردم روز قيامت محشور ‌شوند آنان دشمن ايشانند و عبادتي را كه ايشان كرده‌اند انكار دارند. (الاحقاف/5-6).

مختصر آنكه دين امام و مأموم و دين پيغمبر و امت بايد يك جور باشد. ائمه و اولياء هر قدر نزد خدا مقام داشته باشند غير از خدا كسي را به دعا نمي‌خواندهاند، پيروان ايشان نيز بايد مانند آنان غير از خدا كسي را به دعا نخوانند و به خدا شرك نورزند، زيرا تمام انبياء و ائمه خود مخلوق بوده، و با مرگشان از دنيا بي‌خبر هستند و از حشر و نشر خود نيز خبر ندارند.

انبياء و رسولان خدا، به دليل آيات قرآن پس از مرگ از دنيا خبر ندارند و اگر از دنيا و گرفتاري اهل دنيا باخبر شوند، ناراحت خواهند شد، در حالي كه خدا ايشان را براي آسوده خاطر بودن به «دار السلام» مي‌برد: ﴿أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾ = تا خوفي بر ايشان نباشد و اندوهگين نشوند. (آل عمران/170).

اصلاً هر بشري بايد با گوش دنيوي صداي اهل دنيا را بشنود، آنكه گوش او پر از خاك شده و يا تبديل به خاك گرديده ديگر شنوايي ندارد، و چنانكه گفتيم خدا به رسول خود فرموده: ﴿وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ﴾ = تو نمي‌شنواني به آنان كه در قبرند (فاطر/22)، ﴿إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ المَوْتَى﴾ =تو به مردگان نمي‌شنواني. (النمل/80).

چون رسول خدا و خاتم الأنبياء صلى الله عليه وآله وسلم نمي‌تواند به مردگان چيزي را بگويد و يا بشنواند، چگونه ديگران مي‌توانند با مردگان سخن بگويند؟! و جايي كه مردگان قادر نيستند سخن رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم را جواب بدهند، چگونه از ديگران مي‌توانند بشنوند و جوابشان را بدهند؟!!.

طبعاً به آن راويان كذاب كه روايت و زيارتنامه را جعل كرده‌اند كه در آن جملات ضد قرآني است و در برابر قبر امام مي‌گويند:« اي امام تو كلام مرا مي‌شنوي و جواب مرا مي‌دهي» نبايد اعتنا كرد. واقعاً جاي تعجب است كه چگونه مردم قرآن را مهجور كرده و به زيارتنامههاي ضد قرآني كه غاليان آن را آوردهاند توجه دارند!!

قطع نظر از آيات متعدد قرآن، ‌دلايل عقلي را چگونه جواب مي‌دهند كه هر بشري خواه رسول يا امام و يا سايرين بايد با گوش بشنود و خدا به انبياء و اولياء براي شنيدن گوش عطا كرده و چون از دنيا رفتند به هيچ وجه نمي‌توانند با گوشي كه روح ندارد و يا تبديل به خاك شده بشنوند، وحضرت امير عليه السلام به همين دليل عقلي اشاره كرده و دربارة خداوند فرموده «سَميعٌ لا بآلة بصيرٌ لا بِأدَاة» = خداوند شنوااست نه به عضو و بينا است نه با وسيله(2)، امام صادق (ع) فرموده: «سميعٌ بغير جارحة و بصيرٌ بغير آلة» = شنوا است بدون عضوي، و بينا است بدون وسيله‌اي(3). امام رضا (ع) نيز فرموده «إنه سميع لا بإذن، إنه بصير لا ببصر» = همانا او نه با گوش شنوا است، همانا او نه با چشم بينا است(4).  فقط خداوند است كه بدون آلت بينايي و شنوايي مي‌بيند و مي‌شنود و علم الهي به مبصرات و مسموعات محتاج وسيله نيست و غير خدا چنين صفتي ندارد.

انبياء عليهم السلام مانند ديگران بشر اند، مگر در چيزي كه خدا آن را استثناء كرده باشد، و آن وحي است كه اختصاص به انبياء دارد.

آنچه گفتيم بنابر اين است كه پس از وفات و جدايي روح از بدن در عالم برزخ، حياتي باشد شبيه حيات دنيا يا قيامت، ‌اما اگر بگوييم برزخ به معناي حائل و حاجز بين دو چيز ، و عالم برزخ شبيه عالم بي‌هوشي و خواب است و معناي آن برزخ بين الحالتين است، در اين صورت مطلب كاملا روشن است، و نياز به تفصيل نيست، چنانكه قرآن فرموده: ﴿كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَهَا لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا عَشِيَّةً أَوْ ضُحَاهَا﴾ = آنان روزي كه قيامت را مي‌بينند گويي جز شبي و يا بخشي از روز را درنگ نكردهاند (النازعـات/ 46).

و آيات ديگري كه دربارة عالم پس از مرگ آمده، ‌زيرا در دنيا ‌حيات و در آخرت نيز حيات هست و ميان اين دو كه فاصله و برزخ ميان اين دو باشد غير از اين دو مي‌باشد، يعني حالتي همچون خواب يا بي‌هوشي، ‌چنانکه به قطعة زمين باريكي كه فاصلة ميان دو دريا باشد نيز برزخ مي‌گويند.

(2) التوحيد، شيخ صدوق، مكتبة الصدوق، ص 308.

(3)  التوحيد، شيخ صدوق، ص 144.

(4) التوحيد، شيخ صدوق، ص 52.

ازكتاب خرافات وفور درزيارات قبور

 اثار علامه سيد ابو الفضل ابن رضا برقعى قمى

 

 

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *