نگاهی به دروغهای دکتور شجاع الدين شفا درکتابش تولدی ديگر — عبدالاحدتارشی

 

نگاهی به دروغهای دکتور شجاع الدين شفا درکتابش تولدی ديگر

 

نویسنده: عبدالاحدتارشی

 

شفا درپايان صفحهء 109 کتابش  آياتی را که درمورد همسران پيمبراسلام صلی الله عليه وسلم آمده است، مورد انتقاد قرار می دهد وچنين می نويسد: " درجای ديگر درمورد همين زنان پيغمبر ، درهنگاميکه با او گله منديهای زناشويی داشته اند، درقرآن آمده است: " ای پيغمبر، به زنان خود بگواگر خواهان زينت دنيائی هستيد بيائيد تا مهريهء تان را بپردازم وبه خوبی وخوشی آزادتان کنم ، اما اگر طالب زندگی اخروی باشيد، خداوند به شما پاداشی بزرگ خواهد داد ، همچنانکه کارناروای شمارا دوبرابر ديگران به کيفر خواهد رسانيد، وهرکه را ازشما که مطيع فرمان رسول باشد اجری مضاعف نصيب خواهد کرد، شما ای زنان پيغمبر ، بدانيد که مانند ساير زنان نيستيد، پس با مردان به نرمی ونازکی سخن مگوئيدودرخانه های تان بمانيد وخدا ورسول اورا اطاعت کنيد( احزاب 28- 34) 

" وتو ای رسول لازم نيست درهمبسترشدن با زنان خود نوبت  آنهارا مراعات کنی ، هريک ازآنهارا که مايل بدونبودی نوبتش را عقب بيندازواگرهم بدو مايل شدی دوباره اورا نزد خود بخوان ، هيچکدام ازآنها نبايد از خواستهء تو ناراضی باشند ، بلکه بايد همگی به آنچه توبدانان عطا می کنی رضا دهند" (احزاب 51) " برای چه ای پيغمبر ازآنچه خدا برتو حلال کرده برای خشنودی زنانت صرفنظر می کنی؟ ( تحريم 1)-  نقل از ص 110 کتاب تولدی ديگر.

پرواضح است که هدف دکتورشفا ازنوشتن ترجمه های اين آيات ، تاکيد برهمان ادعای پيشين اوست که گويا خدا گاهی  سخنگوی پيغمبرومنعکس کنندهء خواسته های شخصی او می گردد واين منافی جهانی بودن پيام قرآن است!

درپاسخ ايشان بايد عرض شود که درين آيات نيز مسائل مطرح شده باآنکه درظاهر، امورشخصی پيمبر به نظر می آيند ولی درحقيقت آموزش های ارزشمندی برای امت اسلامی وخانواده های مسلمان درآن ها نهفته است ؛ وازانجاکه فاميل واهل بيت پيمبر الگو ونمونهء تمام عيار يک فاميل وخانوادهء مسلمان هستند وبايد کردار وعملکرد ايشان مورد متابعت وپيروی فاميل های مسلمان قرار گيردلذا خداوند پيمبر واهل بيتش را که امهات المومنين نيز بخش مهمی ازان هستند متوجه مسئوليت ها ووظائف فاميلی وزناشويی شان می سازد وآنهارا به اموری رهنمايی می کند که پيروی ازآن نه تنها باعث استقرار زندگی فاميلی شان وايجاد صميميت ومهربانی وآرامش وخوشی درآن می گردد بلکه سعادت وخوشبختی اخروی را نيز برای شان ارمغان می آورد!

ازدواج وتشکيل خانواده دراسلام عمل مقدسی است که بايد منجر به زندگی نوين وسراپا محبت وآرامش برای زن وشوهر گشته وثمرهء آن فرزندان نيکوکار وصالحی باشد که زيربنای جامعهء سالم وصالح را تشکيل می دهند؛ لذا اسلام به خانواده ومسائل مربوط به آن توجه زيادی نموده است وازآنجاکه همسران پيامبر آئينهء قدنمای خانوادهء رسول گرامی اسلام بودند وخانواده های امت اسلامی دردرازنای تاريخ، روابط ذات البينی زن وشوهرومسائل مربوط به خانواده را ازايشان می آموزند، لذا خداوند متعال با رهنمايی ها ودساتيرگوناگون خويش ، طرز زندگی خانوادگی واينکه برخورد شان با همسر گرانقدرشان که بزرگترين وکامل ترين انسان بود، چگونه باشد را به ايشان تعليم می دهد. خداوند وقتی به همسران پيمبر گرامی اسلام حق انتخاب ادامهء شرکت درزندگی فقيرانهء پيغمبر ويا برون شدن ازان را باگرفتن طلاق، می دهد، درواقع به زنان وشوهرانی که درزندگی زناشويی خود کمبودهای مادی دارند، توصيه می کند که به عوض بگومگو وکشمکش های غيرضروری وبدون فائده، به صميميت وحل مشکلات زندگی  درچارچوب محبت وعطوفت وجستجوی خشنودی خدا ورسولش  رو آورند!

مفسرين می نويسند با آنکه خداوند به پيامبر گرامی اسلام اجازه داده بودتا درنوبت ازواج مطهرات طبق خواهش خود تصرف نمايد وامهات المومنين نيزامرنوبت را فيصلهء قرآنی دانسته ومسبب ضايع شدن وقت گرانبهای پيامبر درجنجال های فاميلی نگردند؛ اما نبی معظم اسلام هرگز ازين حق خود استفاده نکرد وتا آخر عمر با رعايت نوبت وحفظ عدالت دربين امهات المومنين، اخلاق عظيم خودرا به نمايش گذاشت.

آيهء يک سورهء تحريم نيز برخلاف ادعای شفا مسئلهء شخصی پيامبر نيست بلکه درسی است برای همهء امت وبويژه برای بزرگان امت اسلامی که نبايد برای ارضای وابستگان وخويشان واقارب، حلالی را حرام وحرامی را حلال نمايند وياکاری کنند که باعث خشنودی خدا نمی گردد!

جالب اينست که آقای شفا درصفحهء 109 کتابش ادعا می نمايد که خداوند احياناً به سخنگوی پيامبر خود مبدل می گردد؛ ولی درصفحهء بعدی برای اثبات اين ادعا آيه يی را مثال می آورد که پيمبر را مورد عتاب قرار داده است! .اين خود نشان می دهد که اين آقا چقدر درفهم آيات قرآنی ناتوان است وتنها به پيروی و-اگر دقيق تر بگوئيم- دزدی از مستشرقين ، آسمان وريسمان را بهم می بافد تا دروغی عليه قرآن واسلام بسازد!

دکتورشفا به دنبالهء دروغهایش ،دروغ بزرگتر وشرم آورتری می گويد با اين عبارات: " دوآيهء مختلف قرآن حکايت ازآن دارند که خداوند نخست به پيغمبر خود توصيه کرده است که کسانيکه به قصد تبرک به ديدار او می آيند پولی بپردازند تا به مصرف معاش او برسد، ولی چون اينان ازين کار اکراه نشان داده اند خداوند نيز بعدا آنهارا ازپرداخت اين پول معاف کرده است!

شجاع الدين شفا بعد ازاين ادعا، برای اثبات آن، ترجمهء دو آيهء قرآنی را با تبصرهء خويش بدين شرح می نويسد:  

" ای رسول از کسانی که به ديدنت می آيند صدقه دريافت کن تا آنان را پاک گردانی وطهارت بخشی ( توبه 103)  ولی چون مراجعه کنندگان ازاين کار سرباز ميزنند، خداوند درآيهء ديگری راه عذری دربرابر شان می گذارد: " اگر نميتوانيد چنين کنيد بدانيد که خداوند بخشنده ورحيم است.آيا اکراه داريدکه پيش از ديدار خود صدقه ای بدهيد؟ دراينصورت مانيزتوبه شمارا ميپذيريم بشرط آنکه نماز خود را برپاداريد وزکوة  خويش را بدهيد وخداوپيامبرش را فرمانبردارباشيد " ( محاجه، 12 ،و 13) نقل از ص 110 کتاب تولدی ديگر- چاپ چهارم.

شنيده بودم که ملحدين مردمی هستند خيلی بی حيا واينک با مطالعهء کتاب آقای شفا ، مصداق آن را يافتم ويقينم شد که درين سخن کوچکترين مبالغه وجود ندارد وملحدين واقعاً خيلی بی حيا هستند؛ وچگونه بايد بی حيا نباشند درحاليکه- بگونهء مثال- بزرگترين دلائل وجود آفريدگار هستی را می بينند وبا کمال بی حيايی وپررويی منکر وجود او می شوند وآفرينش را به ناتوان ترين پديده يی که تصادفش می نامند، نسبت می دهند!

آری! ملحدين خيلی بی حيا هستند واينک مثال آن:

شفا درسطور بالا با کمال بی حيايی ، ادعايی می کند که کوچکترين نشانهء درستی درآن ديده نمی شود؛ ونه فقط همين بلکه با کمال بی حيايی، آيات قرآنی را تحريف می کند وترجمه های آن هارا تغيير می دهد وحتی اسمای سوره هارا غلط می نويسد!

وی با استناد به آيهء 103 سورهء توبه ادعا می کند که گويا خداوند به مردم زمان پيغمبر گفته بود که چون به ديدار او می آيند ، صدقه ای بدهند تابه مصرف معاش او برسد! اينک ما اين آيه را باترجمه ء درستش می نويسيم تا سيه روی شود هر که دراو غش باشد!

آيهء 103 سورهء توبه چنين است: " خُذْ مِنْ اَمْوَالهم صَدَقَةً تُطَهِّرُهُم وتُزَکِّيهِم بِهَا وصَلِّ عَلَيهِم اِنَّ صَلاَتَکَ سَکَنٌ لَهُم وَاللهُ سَمِيعٌ عَلِيم" يعنی  : " بگير از اموال ايشان زکات را تا پاک سازی ايشان را وبابرکت کنی ايشانرا به آن صدقه ودعای خيرکن برايشان بيشک دعای تو تسکين است برای اوشان والله به هرچيز شنوا داناست"

ملاحظه می فرمائيد که دراين آيهء کريمه هرگز آنچه که شفا ادعا می کند وجود ندارد؛ چه درهيچيک از کلمات آن به پيامبر گفته نشده که ای رسول ازکسانی که به ديدارت می آيند  صدقه بگيرونه هم  به مومنان گفته شده است که چون به ديدار پيمبر می رويد، صدقه بدهيد تابه مصرف معاش پيغمبر برسد؛ بلکه اين( به مصرف معاش اوبرسد!) اختراع ذهن دکتور شفاست ودرهيچ آيتی که دررابطه با صدقات وزکات درقرآنکريم وجود دارد، چنين توصيه يی را از خداوند به پيغمبرش نميتوان يافت ودرهيچ يک از احاديث نبوی نيز نمی توان ديد که پيامبر اسلام ازکسی زکاتی برای خود خواسته وصدقه يی طلب کرد ه باشد!

چگونه ممکن است پيامبری که همهء پيشنهادهای بزرگان قريش را برای ثروتمند شدن درمقابل ترک دعوتش به توحيد وخداپرستی  رد کرد به گدايی  و اخذ صدقه رو آرد؟!

ممکن است شفا – يابهتر است بگوئيم مستشرقی که شفا از وی می دزد- گمان کرده است که وقتی خدا به پيامبرش می گويد" از دارائی های شان صدقه بگير" ، اين حتماً بدان معنی است که اين صدقه را به مصرف معاش خود برسان! چنين برداشتی ازآيات صدقه وزکات، بيانگر جهل کامل ونادانی مطلق برداشت کننده است ونشان می دهد که اين آقا چقدرازفهم آيات قرآنی دوراست؛ زيرا پيامبر اسلام  درپهلوی آنکه فرستادهء خدا بود، رئيس نخستين دولت اسلامی نيز بود وامر به اخذ زکات وصدقه از طرف خداوند به وی که درآيات متعدد قرآنی تکرار شده است، هدفی جز تقويت اين دولت وتأمين عدالت اجتماعی ندارد وپيغمبر اسلام پشيزی ازين صدقات وزکات هارا به مصرف معاش خود نمی رسانيد وهمه را به فقرا ومساکين تقسيم می کرد.

نه تنها پيغمبر اسلام صدقه وزکات را برای خود نمی گرفت وبه مصرف معاش خود نمی رسانيد بلکه اولاد وی نيز تا ابد از اخذ صدقه وزکات محروم شده اند ومطابق فقه اهل سنت، پرداخت زکات به اولاد پيامبر که ما آنهارا سادات می ناميم ، جواز ندارد واين حکم فقهی برحديث صحيحی که امام مسلم آنرا روايت کرده است، اتکا دارد.

بخشی از ادعای دروغين دکتورشفا نيز به سورهء مجادله که وی آن را محاجه نوشته است، تعلق می گيرد؛ او ادعا می کند که چون ديدارکنندگان پيمبر از دادن صدقه ابا ورزيدند خدانيز راه عذری دربرابر شان می گذارد وآنهارا درآيه های 12 و13 سورهء مجادله از دادن صدقه معاف می کند!

بيائيد برای روشن شدن حقيقت ، اين آيات مورد استناد آقای شفا را با ترجمه وتفسيرهای شان مطالعه کنيم :

آيهء شماره 12 سورهء مجادله چنين است:

" يَا أيُّهَاالَّذِيْنَ آمَنُوا اِذَا نَاجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَينَ يَدَی نَجوَاکُم صَدَقَةً ذَالِکَ  خَيْرٌلَکُمْ وَ اَطْهَرُ فَاِنْ لَمْ تَجِدُواْ فَاِنَّ اللهَ غَفُوْرٌ رَّحِيْم ٌ المجادله 12

ترجمه: " ای مومنان چون خواهيد راز گوئيد با پيغمبرپيش از راز گفتن صدقه يی (به فقرا) بدهيد اين کار بهتر است شمارا وپاکيزه تراست پس  اگر چيزی نيابيد ( که صدقه بدهيد) خداآمرزندهء مهربان است" .

تفسير: " منافقين سخنان بيهوده را درگوش آنحضرت صلی الله عليه وسلم می گفتند که پيش مردم خودرا کلان معرفی کنندوبعضی از مسلمانان نيز درباب سخنان غيرمهم سرگوشی کرده آنقدروقت می گرفتند که ديگران موقع استفاده از صحبت آنحضرت صلی الله عليه وسلم را نمی يافتند ونيز وقتيکه پيغمبر عليه السلام می خواست تنها باشد، از سرگوشی زياد مردم فرصت اين کار برايش ميسر نمی شد، اما ازاخلاق نيک خود چيزی به آنها نمی گفت؛ درآنوقت اين حکم صادر شد که اگر شخص ذی استطاعت می خواهد با آنحضرت صلی الله عليه وسلم سرگوشی کند بايد پيش ازان چيزی خيرات کند وباز حاضر شود؛ درين کارچندين فائده مضمر است: خدمت وحاجت روايی مساکين، تزکيهء نفس خود صدقه کننده، تمييز مخلص ومنافق، تقليل سرگوشی کنندگان، استفادهء بيشتر از تعليم وتلقين پيغمبر وغير ذالک- بلی اگر کسی برای خيرات کردن چيزی نداشته باشد از اين قيد معاف است-هنگاميکه اين حکم فرود آمد منافقين از باعث بخل اين عادت را ترک گفتند ومسلمانان هم فهميدند که سرگوشی زياد را خداوند پسند نمی کند واز همين سبب اين قيد گذاشته شد بالآخر اين حکم به آيت  آينده منسوخ شد: " ءَ اَشْفَقْتُمْ اَنْ تُقَدِّمُواْ بَيْنَ يَدَیْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَاتٍ فَاِذلَمْ تَفْعَلُواْ وَتَابَ اللهُ عَلَيْكُمْ فَاَقِيمُوْاالصَّلاْةَ وَ آتُوْاالزَّکاَةَ وَ اَطِيعُوْااللهَ وَ رَسُوْلَهُ وَ اللهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُوْنَ" المجادله 13

ترجمه : " آيا ترسيديد ازانکه پيش از راز گفتن خود صدقه هايی بدهيد پس چون صدقه نداديد ودرگذشت خدا ازشما پس برپاداريد نماز را وبدهيد زکات را وفرمانبرداری کنيد خدا ورسول اورا وخدا خبرداراست به آنچه می کنيد "

تفسير: " مقصديکه از اصدار حکم صدقه بود حاصل گشت اکنون ما اين حکم  موقتی رابرداشتيم بايد آنها به اطاعت آن احکام همه تن مصروف باشند که گاهی منسوخ شدنی نيست مثلاً نماز، زکات وغيره که ازآن بقدر کفايت تزکيهء نفس حاصل می شود.

تنبيه:  از " فاذلم تفعلوا" برمی آيد که نوبتی نرسيد که برين حکم بطورعمومی عمل کنند ؛ دربعضی روايات حضرت علی کرم الله وجهه می فرمايد: از بين امت فقط من برين حکم عمل کردم" – تفسير کابلی – جلد ششم( با تغيير اندک درعبارات).

حتماً خوانندگان عزيز بادقت درترجمه وتفسير اين دوآيت سورهء مجادله ، متوجه شده اند که اين صدقه به فقرا ومساکين پرداخت می شد وهرکسی که قصد سرگوشی با پيامبر را داشت  مامور بود که نخست به فقيری ومسکينی صدقه يی بدهد وبعد به مجلس پيمبر حاضر گردد وسرگوشی نمايد وهدف وحکمت اين حکم نيز درتفسيرآن، شرح داده شده است .

شفا بعدازدروغ وقيحانهء بالا وتحريف ترجمه های آيات قرآنی که عادت هميشگی اوست، مبحث نخستين کتاب خودرا باطعنه های ديگری برقرآن الهی چنين  پايان می دهد :

" درجايی ديگر، خداوند دراشاره به نيشخند يکی از دشمنان محمد ، عاصی بن دائل  ، که فرزند نياوردن پيامبر را دليل برعقيم بودن او دانسته ومحمد را سخت به خشم آوره بود تاکيد می کند که اين محمد نيست بلکه دشمن بدخواه اوست که خودش عقيم است( کوثر، 3) ، وباز درجائی ديگر خداوند به ابولهب عم پيامبر وهمسرش که با محمد دشمنی کرده اند نفرين می کند که: " بريده باد دست ابولهب، وزنش نيز هيزم کش جهنم باد!" ( لهب،1-3)  – نقل از ص 110 کتاب تولدی ديگر- چاپ چهارم.

اينجا نيزدکتور شفا کار دزدی از استادان مستشرقش را بخوبی انجام نداده است وبا شتاب به عوض عاص ابن وائل که اسم شخص مورد نظر اوست، عاصی بن دائل نوشته است که اين را نيز بايد درلست فکاهی های وی افزود!

واما درپاسخ اين ياوه سرايی که هيچگونه اهميت علمی ندارد ، خطاب به جناب دکتور ويا به طرفداران شان- چون خود ايشان فعلاً به جهان ديگر نزد خدای شان شاهنشاه آريامهرتشريف برده اند!- همينقدربايد گفت که رسم خدايان دروغين جهان- مثلاً شاه ايران- اين بود وهست که ازبندگان خود که برای اجرای کاری مامور شان می سازند، دربرابرمعترضين با کمال قوت دفاع  کنند وهراعتراضی را با شدت وحدت پاسخ  دهند؛ سوال اينست که آيا خدای آقای شفا حق داشت از بنده های خود هرچند آنها خائن ترين وناپاک ترين انسانها باشند، دفاع کند؛ اما خدای راستين وپروردگار عالميان حق ندارد از صادق ترين وپاک ترين بندهء خود وکاملترين انسان وپيشوا وامام پيامبران دفاع کند؟! آيا شيطان وپيروانش حق دارند، ازجنايتکارترين انسان ها به دفاع برخيزند اما خدا حق ندارد از پيامبرش که باعث نجات بشريت گرديد، دفاع نمايد وبگذارد ابولهب ها وعاص بن وائل ها به طغيان وجنايت ادامه بدهند؟!   

 

 

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *