لحظاتی با ياوه سرايی های خنده آور خاديست آزادل
( قيامت)
عبدالکريم فاريابی
خوانندگان عزيز! تحت اين عنوان، گهگاهی به رد اراجيف ودروغها وياوه سرايی های خنده آور بندهء مارکس خاديست آزادل خواهيم پرداخت؛ البته اين سلسله بحث ها ، جدا ازبحث های دنباله داری خواهد بود که دررد هذيانهای وی برضد قرآنکريم می نويسيم وسلسله اش ادامه دارد.
ازآنجا که اين خاديست درجنگ با اسلام ومسلمانان وتعذيب وکشتارمردان وزنان مومن کشوردردوران تجاوزشوروی وتقديم خدمات ارزندهء جاسوسی برای کاجی بی وخاد ، تجارب طولانی دارد لذا اکنون دراستخدام سی آی ای وسائر دشمنان اسلام درآمده وبخشی ازبارآنها را درجنگ با اسلام ومعتقدات ملت، با نوشتن اراجيف ودروغهای خنده آور، سبک می کند ، وبااجورهء وافری که ازباداران خود می گيرد، فارغ ازمشکلات زندگی وتهيهء مايحتاج حيات، همه روزه قلم را به گند خود آلوده می کند وهرروز به اصطلاح مقاله يی می نويسد!! ماکه چنين امکانات ووقت وافر را دراختيار نداريم، هرزمانی که فرصتی دست داد، يکی ازهرزه سرايی های مارکسستی وی را مورد بحث وبررسی قرار خواهيم داد ومشت اورا باز وپرده ازروی شيادی هايش خواهيم برداشت.
درين بحث، تازه ترين اراجيف وی را که درمورد قيامت نوشته است، تحت بررسی می گيريم.
خاديست آزادل که نمی تواند ماهيت مارکسستی خودرا پنهان کند، مفکورهء آمدن قيامت را مورد تمسخر قرار می دهد ومانند همهء بندگان مارکس وماتريالستها ،خود وسائر انسانهارا زادهء ميمون می داند ونه فرزند آدم ، وازوجود ذاتی که انسان وکائنات را آفريده باشد ، منکراست؛ ولی اين مارکسست شياد ازپاسخ دادن به اين سوال که کائنات با اين همه بزرگی ونظم ونسق وشگفتی ها وقوانين حکيمانه وحيرت آورش چگونه بوجود آمده وچه کسی حرکت مليارد ها سياره ونظامهای شمسی را درآسمان، اداره وکنترول می کند، وپرسشهايی ازين قبيل، عاجزاست وذليلانه ازپاسخ دادن به اينگونه پرسش ها فرار می کند؛ ودرحالت فرار دست به دامن به اصطلاح دانشمندان مارکسست خود می زند که وی را ازين مخمصه نجات دهند وبه پرسشگران بگويند که اين کائنات دراثر" تفاعلات کيمياوی" بوجود آمده وتوسط تفاعلات کيمياوی اداره می شود!!!
اين ميمون دم بريده – ازخوانندگان عزيز بابت استعمال اين کلمه معذرت می خواهيم ؛ ولی ما ملامت نيستيم ، چون خود وی ، خويشتن را فرزند ميمون می داند وداستان آدم وحوارا رد می کند- که با اينهمه گستاخی وبا اسلوب اوباشان کوچه وبازار ونه باروش علمی ومؤدبانه، همهء مسائل دينی وازجمله آفرينش انسان ازخاک ووجود آفريدگار را رد می کند، ازجواب دادن به اين سوال ها عاجز است وازآن ها فرار می کند:
1- اگرانسان وموجودات زنده دراثر" تفاعلات کيمياوی ماده" بوجود آمده اند- آنگونه که خاديست آزادل وسائربندگان مارکس ادعا می کنند- پس چرا اکنون تفاعلات کيمياوی ماده باعث بوجود آمدن انسانی مثلاً ازبطن تپه يی ويا دلدلزاری ويا مردابی نمی شود، واصلاً چرا انسانهايی که مرده اند، با تفاعلات کيمياوی باد وباران وخاک وآب وهوا وهرچيزی که شما آن را تفاعلات کيمياوی می ناميد، دوباره مانند سبزه ازخاک سربرنمی آورند وزنده نمی شوند؟!.. بفرمائيد ماده را بگوئيد که با تفاعلات کيمياوی خود ، خدای جهنمی تان مارکس را زنده کند تا وی بگويد که روش جوزف ستالين وخلق وپرچم درتطبيق مارکسيسم ، درست است وبا تعليمات وی مطابقت دارد ويا روش مائوتسه دون وچوچه های افغانی مائو!!!
2- اگر ماده وکائنات قديم هستند وهميشه بوده اند وهميشه خواهند بود وآفرينده يی ندارند- آنگونه که درگفته های خدايان مارکسست تان می بينيم ومی خوانيم ، وآنگونه که گهگاهی درنوشته های عوامفريبانهء تان بدان اشاره می کنيد- پس چرا انسان که پيشرفته ترين ومترقی ترين جزء ماده وکائنات است، می ميردو فانی می شود ودائمی نيست ، وچرا انسان که بخاطرداشتن عقل وشعوروقوهء تفکر برسائرماديات فاقد شعوروعقل وتفکر، برتری دارد قديم نبوده و- طبق نظريهء داروين- بعدها دراثر قانون تکامل ، ازميمون بوجود آمده است ؟؟!!
3- اگرمی گوئيد کائنات ازقديم وجودداشته وکسی آن را نيافريده است، پس پاسخ علمی شما شيادان مدعی علم ودانش دربرابرنظريهء" Big Bang" يا " انفجاربزرگ" که می گويد : " کائنات دراثر يک انفجاربزرگ تقريباً شانزده ملياردسال پيش ازامروز بوجود آمده است" چيست؟!…؛ وسوال ديگر اينکه هرانفجاری باعث خرابی وتباهی گشته وبی نظمی بار می آورد، پس دليل اينکه اين انفجاربزرگ بجای بی نظمی، اينهمه نظم حکيمانه ومدبرانه واينهمه قوانين دقيق وحساب شدهء را درآسمان وزمين بوجود آورد، چيست، وکدام عقل مدبردرعقب اينهمه نظم وقانون حاکم برطبيعت، قراردارد؟!..آيا خود ماده دارای اينهمه کمالات بود که همهء اموروقوانين ومقررات را بخودی خود درخويش جاداد وانسان را آفريد وحيوانات را وزمين را وآسمان را وآفتاب را ومهتاب را وسيارات را و نيازمندی ها وحرکات هريک را بطورخيلی دقيق ودرست سنجيد وهمهء اجزا ويا – به زعم شما – مخلوقات خودراکه تعدادشان درآسمان وزمين بيرون ازشمار وحساب است، بشکلی دربدنهء کائنات جاداد ومرتب ساخت که باهم درتناسب حيرت آورباشند ونه درتضاد وتصادم مرگبارونابودکننده ، وبعد همهء اين چيزها رادرخدمت انسان اين بهترين وپيشرفته ترين ومترقی ترين وتواناترين جزء خود قرارداد ، وتا حدی غم انسان را خورد که حتا تيل موترش را نيز دربطن زمين جاداد؛ اما اين مادهء خلاق بااين همه کمالاتش ، آنقدرعاجز وناتوان است که نمی تواند سوزنی برای انسان بسازد، نمی تواند با يکجاشدن برخی ازاجزايش، کمپيوتری برايش خلق کند، نمی تواند موتری را که سراپا ماده است، حرکت بدهد و..و..و.. !!!
آيا اين خنده آور نيست که ماده می تواند در آسمان ،حرکت ملياردها سياره را منظم بسازد وکنترول کند اما درزمين نمی تواند حرکت موتری را کنترول نمايد وبرای چند موتردريک چهارراهی ، قانون وضع نمايد؟؟!!
ماده يی که می دانست – مثلاً- آفتاب را درکدام مسافه اززمين قرار دهد تا اهل زمين دراثرنزديکی بيش ازحد خورشيد نسوزند وبه سبب دوری بيش ازحد آن ، ازسردی منجمد وهلاک نشوند؛ آری! اين مادهء کوروکروگنگ وفاقد شعوروفاقد عقل وقوهء تفکر وعلم ودانش، چنين کاربزرگ وحيرت آوروحکيمانه يی رادرآسمان موفقانه انجام می دهد، اما وقتی نوبت زمين می رسد، نمی تواند – مثلاً- اجزايش را ازگل وسنگ وآب و..و.. يکجا جمع کرده وازآنها برای فقيری کلبه يی بسازد!!!
اگراين قوانين فيزيکی وخاصيت های ماده ازخود اوست وخودش آنهارا درخويشتن ايجاد کرده است، بايد بتواند درآنها تغييرات بياورد مثلاً درخت سيب بايد بتواند باری – مثلاً- زردآلو وناک حاصل بدهد ؛ درحاليکه چنين نيست وماده هيچ اختياری از خود ندارد ومحکوم اطاعت ازقوانينی است که پروردگار توانا دروجود ش نهاده است.
ماده يی که با نهايت دقت وغمخواری،مراحل خلقت انسان را طی می کند تا ازحيوان تک سلولی مانند آميب ، رفته رفته ميمونی بيافريند که شبيه انسان باشد وبعد دم اين ميمون را می برد ودراستخوان بندی پيکرش تغييراتی وارد می کند تا بتواند بروی دوپا بايستد ودرترکيب دماغش دگرگونی های زيادی ايجاد می نمايد تا قادربه تکلم وتفکر شود ، وبه اين هم اکتفا نمی کند وغم غذای اورا می خورد وهمهء مايحتاج غذايی اورا ازانواع ميوه ها وسبزيجات وحبوبات وگوشت حيوانات وپرنده ها آماده می سازد؛ اين مادهء غمخوار انسان چرا قادربه آن نيست که به فولاد ويا آهن دستوربدهد که درداخل معادن به شکل سوزن وکارد وچاقو وقيچی وموتر وطياره وديگ وکاسه وظروف آشپزخانه وسائرمايحتاج انسان درآيند تا اين انسان بيچاره برای ساختن اين چيزها زحمت نکشد وعرق نريزد ؛ وبدينگونه کارفرمايان وسرمايه داران هم نتوانند کارگران وزحمت کشان را مورد بهره کشی واستثمار قراردهند؟؟!!
اگرماده اين قدرت وخاصيت را داشت که ازپيدايش آميب تا خلقت انسان وسائر حيوانات ، هزاران تغيير را درخود ايجاد نمايدوبه بخشی ازخويش( انسان وحيوانات ديگر) زندگی وحرکت ببخشد، چرا قادربه آن نيست که اين تغييرات را درطياره وموتروکمپيوترو..و.. بوجود آرد تا اين چيزها نيزمانند انسان وسائرحيوانات که به زعم بندگان مارکس وماتريالست ها دراصل ومنشأ خود ، ماده های بيجانی بوده اند، جان وروح وقدرت تفکروتعقل پيداکنند؟؟!!
انسانها می توانند درقوانينی که تدوين می کنند ودراشيايی که می سازند، تعديلات وتغييرات ودگرگونی هايی ايجاد نمايند، پس ماده که- به ادعای مارکسستها وماتريالستها – تواناترازانسان است وبه بخشی ازاجزای خود روح دميده وازآميبی اينهمه مخلوقات زنده را آفريده ودم ميمون رابريده واورا آدم ساخته است، چرا نمی تواند درقوانين خود تغييرات ودگرگونی های بنيادی ايجاد کند وهميشه محکوم قوانين يکسان نباشد؟؟!!
4- اگرانسان زادهء ميمون است آنگونه که بندگان مارکس وسائرماتريالستها ادعا می کنند،چرا ديگر دم ميمونی بريده نمی شود تا ازآن انسانی بوجود آيد؛ واگرساقط شدن دم ميمونی باعث آن شد که آن ميمون انسان شود، چرا پسران کسانی که ختنه می شوند، بدون ختنه به دنيا می آيند ؟؟!!
چرا بندگان ياوه سرای مارکس ولينن ومائوکه اينهمه ازعلم می لافند وخوابهای پريشان مارکس ولينن ومائورا شکل وصبغهء علمی می دهند،ازدانشمندان خود نمی خواهند تا با " تفاعلات کيمياوی" وتجارب لابراتواری وبکاربردن هرچيزی که نامش را علم وياساينس می گذارند، ميمونی را به انسان تبديل نمايند تا همه باورکنند که نظريهء داروين ، خواب وخيال نيست وجنبهء علمی دارد؟؟!!.. اين چه منطق است که طبيعت ومادهء کوروکروگنگ ولال وبدون عقل وفاقد شعوروعاری ازقوهء تفکربتواند موجودی خارق العاده وحيرت آوری را بنام انسان خلق کند وبا قطع دم ميمون ازوی موجودی کاملاً متفاوت وپيشرفته بنام انسان بسازد ولی دانشمندانی که دارای قوهء تعقل وتفکرودارای چشم وگوش وزبان وهمهء وسائل علم ودانش وپيشرفت وترقی هستند، ازين کارعاجزباشند!!!… آفريدن انسان را بگذار، بندگان مارکس ومائو به عوض لفاظی ها ومداریگری ها ، ازدانشمندان خود بخواهند که مگسی را بيافرينند!!! واگر نمی توانند وهرگز نخواهند توانست، ازين شعبده بازان می پرسيم که چرا دربين انسان ها کاری را که يک انسان تحصيل کرده ودانشمند انجام می دهد، يک انسان جاهل وبيسواد وبی دانش نمی تواند، انجام بدهد ؛ اما وقتی کاربه مقايسهء ماده وطبيعت با انسان می رسد، طبيعت ومادهء جاهل وبيسواد وکوروکروبی جان وبی عقل وبی شعورمی تواند کاری را انجام بدهد که يک انسان دانشمند- حتا اگربزرگترين دانشمندهم باشد-ازانجام دادن کوچکترين بخش آن عاجزاست؟؟؟
اينها وامثال شان ، پرسشهايی هستند که بزرگترين نظريه پردازان مارکسيسم وماترياليسم وداروينيسم ازپاسخ دادن به آنها عاجزاند تا چه رسد به خاديست بيسوادی مانند آزادل که چون با سوالی ازينگونه مواجه می شود با لفاظی وچالاکی ازجواب طفره می رود ودست به دامن "تفاعلات کيمياوی" که خودش نيزمعنايش را نمی فهمد، می زند تا مگر راه فراری برايش بيابد!
درموردقيامت وانکار ازآن نيزپرسشهايی متوجه خاديست آزادل وسائر ميمون زاده ها می شود که بايد به آن پاسخ بدهند وآن اينکه اگرقيامتی وجود ندارد وانسان ها بعد ازمرگ ، زنده نشده ومورد محاسبه قرار نمی گيرند، پس حساب آنهمه ستم ها وجفاهايی که بربشريت ازآغاز خلقتش تا اکنون رفته است، چه می شود؟؟
عقل بشری مايل به آنست که بايد افرادبشر درمقابل اعمالی که انجام می دهند ، پاسخگو باشند تا زورمند به کمزور ستم رواندارد وحقوق مردم تلف نشود؛ وازهمين جاست که هرچه انسان ، متمدن ترمی شود، حقوق بشربيشترمورد توجه قرار می گيردومحاکم بيشتری چه درسطح کشو رها وچه درسطح جهان ، بميان می آيند ، وقوانين جديدی بمنظورحاکم ساختن عدالت درهمهء ساحات زندگی وتطبيق آن برهمهء انسانها- هرچند دربعضی مواردفقط برروی کاغذ-عرض اندام می کنند؛ واين بدان معنی است که دنيا نبايد جنگلی باشد که درآن قانون زور ودرندگی حاکم بوده وحيات انسانی وهرآنچه مربوط به آن است، ارزشی نداشته وبه اصطلاح عوام – زورخدای کمزورباشد ؛ وهرچه درندگان بزرگ وقوی پنجه ، انجام داده اند ومی دهند ، همان قانون پنداشته شده وهيچ درنده يی دربرابر اعمالش پاسخگو نباشد !
همهء فلاسفه ودانشمندان- اگر پيغمبران را که بندگان مارکس ولينن ومائو قبول ندارند، مستثنی قراردهيم- به تطبيق عدالت وازالهء ظلم وستم ، دعوت کرده ويا لااقل ادعا کرده اند که افکارونظريات شان، عدالت را دربين انسانها برقرار می سازد؛وحتا مارکس نيز که افکارش برنزاع وکشمکش دربين افرادبشروخونريزی وخونخواری استوار است، ادعای تطیيق وپياده کردن عدالت اجتماعی را درسراسرجهان می کند؛ ولی اززمان پيدايش انسان تا اکنون، هرگز چنان وقتی پيش نيامده است که عدالت درسراسرجهان تطبيق شده ومظلومان جهان حق خودرا ازظالمان وستمگران گرفته باشند، ودرآينده نيز چنين چيزی امکان ندارد، وحتا اگردرآينده چنان وقتی پيش بيايد که همهء ستمگران بدون تمييز به پای ميزمحاکمه کشانيده شوند وهمهء مظلومان جهان به حقوق خود برسند، بازهم خون مليونها انسانی که درگذشته های دورمظلومانه کشته شده اند، به هدرمی رود وقاتلان شان که آنها نيززيرخاک رفته اند، ازچنگ قانون وعدالت وجزا نجات می يابند؛ وبازحتا اگر- بفرض محال- قانون ونظامی درجهان حاکم شود که سراپا عدل بوده وعدالت را بدون استثناء برقوی وضعيف یکسان تطبيق کند، بازهم هزاران جرمی که ازچشم اين قانون ، پنهان مانده ودرخفا انجام می گيرد، بدون محاکمه می ماند ومجرمان به جزای اعمال خود نمی رسند؛ پس درچنين موارد، آنهايی که منکرآمدن قيامت وزنده شدن بعد ازمرگ ومحاسبهء اعمال بندگان درنزد خداوند وتطبيق عدالت برهمگان بدون تمييزوبدون استثنا هستند، چه راه حلی سراغ وچه پاسخ هايی برای اين پرسشها دارند؟؟؟
طبق نصوص اسلامی ، درروزرستاخيزويا قيامت، نه تنهاهمهء انسانها مورد محاسبه قرار می گيرند ونه تنها کافهءانسانهای ستمگروظالم به جزای اعمال خود می رسند بلکه حتاحيوان شاخداری که حيوان بی شاخی را مورد حمله قرار داده است، به کيفراين عمل خود می رسد؛ واين محاسبهء کلی ومجازات همه جانبه وعمومی، کاملاً با خواسته ها وايجابات عقل بشری ويادست کم با خواهشات وآرزوی مليونها انسان مظلومی که خون های شان مظلومانه به زمين ريخته ومی ريزد وقاتلان شان درمحاکم بشری بخاطر قدرت ونفوذشان محاکمه نشده اندونمی شوند، مطابقت دارد؛ اما بندگان مارکس ونواسه های حضرت ميمون که انسان را گياه هرزه يی می پندارند که می رويد ومی خشکد ، می فرمايند ، قيامتی وجود ندارد وانسان وقتی مرد، دوباره زنده نمی شود؛ واگر ازايشان بپرسی که پس حساب درياهای خونی که ازآغازآفرينش انسان ويا -به زعم ايشان- ازروز تبديل شدن ميمون به انسان وآغازکشمکش ها وتضادها وجنگ ها به زمين ريخته است، چه می شود، لال می شوند وپاسخی ندارند.
اگر از گذشته های بسيار دوربگذريم، هتلر با برافروختن آتش جنگ جهانی دوم، باعث کشته شدن بيش از هفتاد مليون انسان گرديد، اما هيچ محکمه يی نتوانست اورا محاکمه ومجازات کند، هنری ترومن رئيس جمهورامريکا درزمان جنگ جهانی دوم،با انداختن بمب های اتمی برشهرهای هيروشيما وناکازاکی بيش ازدوصد وبيست هزار انسان را بگونه يی کشت که بيشترشان ذوب شدند اما هيچ محکمهء بشری نتوانست به او بگويد: " توکه با حکومت جاپان جنگ داشتی چرا بمب های اتمی را برسرشهرها ومردم ملکی ريختی وصدها هزار زن وکودک وپيروجوان بيگناه را خاکسترساختی ! " ؛ واساساً کدام امريکايی ويا انگليسی بخاطر جرائم خود عليه انسان های غيرامريکايی وانگليسی تا حال محاکمه شده است؟؟!!
لينن وستالين ومائوتسه دون ( خدايان خاديست ازادل) مليونها انسان را به نام انقلاب کارگری وبا پيروی ازافکارمارکس وانگلس، اعدام کردند، وجرائمی را برضد ملت های بلعيده شده توسط روسهاوچينائی ها، مرتکب شدند که درتاريخ جرائم بشری نظير ندارد، اما بدون محاکمه ومجازات به جهنم واصل شدند.
پول پت که ازکمونست های واقعی ومردايدآل چوچه های افغانی مائو، بيش ازدومليون انسان مظلوم اززن ومرد وطفل وپيروجوان را با کوبيدن چکش به سرهای شان ، نابود کرد، اما بدون محاکمه ازدنيا رفت.
برژنف با حمله برافغانستان ، يک ونيم مليون هموطن مارا قربانی کودتای شوم کمونستی کرد اما بدون کوچک ترين محاکمه ومجازاتی مردارشد؛ وگربه چف که آخرين حاکم شوروی معدوم بود تا چندين سال پيش ازسرنگونی امپراطوری شيطانی مارکسيسم، به بمبارد وکشتاروقتل عام مردم ما ادامه داد ، وچون دربرابرغرب مدعی حقوق بشر، سرتسليم فرودآورد وجنگ سر د را به نفع امريکا وغرب، پايان داد، نه تنها بخاطر جرائم خونين وسنگينش درافغانستان ، محاکمه نشد بلکه جائزه ء صلح( !) رانيز ازآن خود ساخت.
تره کی ، امين ، ببرک، نجيب وسائروطنفروشان خلق وپرچم که با کودتای خونين وننگين شان دروازهء جهنم را بروی مردم افغانستان کشودند وکشوررا به بلايی مبتلا کردند که پايانی برای آن ديده نمی شود، بدون اندک ترين محاکمه ومجازاتی اين جهان را ترک گفتند.
آقايان بوش وبليرباگفتن دروغی – به اعتراف خودشان- عراق را به ناحق وبازيرپا کردن همهء قوانين واعتراضات بين المللی ، اشغال کردند ومليونها انسان را درآنجا به کام مرگ فرستادند؛ وعساکرشان درافغانستان درياهای خون را جاری ساختند وهنوزهم کشتارها وجنايات شان درکشورمظلوم وبخون آغشتهء ما قربانی می گيرد ، اما هرگزبخاطرقتل عام ها وجنايات شان مورد بازپرس قرارنگرفتند وامکان آن هم وجود ندارد که درآينده آنهارا کدام محکمهء بين المللی مورد محاکمه وبازپرس قرار دهد؛ زيرا محاکم بين المللی برای اشخاصی ازقبيل عمرالبشيررئيس جمهورسودان وسيف الاسلام پسرقذافی ساخته شده اند ونه برای بوش وبلير وگربه چوف، ونه حتا برای آن سرباز امريکائی که به دخترک ده سالهء عراقی بنام عبيرتجاوزکرد وبعد خوداوومادروپدروبرادرش را کشت و اجساد همه را آتش زد وحالا درکشورش آزاد زندگی می کند، ونه هم برای آن سربازامريکائی که درهمين نزديکی ها پانزده کودک وزن را درقندهاردرحالی که خواب بودند به رگبارگلوله بست وبعدهم باخاطر آرام ومغرورانه به وطن خود بازگشت!!!…و.. اين رشته سردراز دارد.
آری! بندگان مارکس وفرزندان ميمون که منکرقيامت ومحاسبهء الهی درروز رستاخيز هستند، بايد پاسخ بدهند که اينهمه جنايتکارانی که اززمان خلقت انسان تااکنون مليونها ليترخون را به زمين ريخته وصدها مليون انسان بيگناه را با اشکال فجيعی کشته اند ، وآنهمه قلدرانی که حقوق مردم مستضعف ومظلوم را خورده اند، وآنهمه استعمارگرانی که کشورهارا اشغال وبه خاکسترمبدل کرده وملت هارا بخاک وخون کشيده اند و…و… درکجا وتوسط کدام محکمه وکدام قاضی ، محاکمه شده وبه جزای عادلانه می رسند؟!.. کدام محکمه توانسته است ويا می تواند – بطورمثال- پيلوت وخدمهء طياره هايی را محاکمه ومجازات نمايد که با انداختن بمب های اتمی درشهرهای جاپان، صدهاهزار زن وکودک را به خاکستر مبدل کردند، ونه تنها ازين عمل وحشيانه، اظهارندامت ننمودند بلکه آن را ضروری نيزدانستند!
وبازاگرحتا روزی – بفرض محال- محکمه يی قادرشودکه يکی ازجنايتکاران تازه دم – مثلاً همين سربازامريکايی قاتل زنان وکودکان قندهاری – را محاکمه کند و- بفرض محال- حکم اعدامش را صادرنمايد واورا- بفرض محال- اعدام نمايد، آيا ميتوان گفت که عدالت تحقق يافته است؟!.. اوکه جان پانزده نفربيگناه را گرفته است، با اعدامش تنها يک جان را ازدست می دهد، آيا اين عادلانه است؟!
اين فقط مثالی است درمورد قاتل پانزده انسان تا چه رسد به قاتل صدهاهزارومليونها انسان !
عدالت بشری درمورد زورمندان وخدايان دروغين زمين وطاغوت های بزرگ که هيچ ، حتا درمورد طاغوت های کوچک وابسته به ايشان نيز به شکل درست وواقعی تطبيق نمی شود؛ مثلاً تازه ترين وقائع خونين شرق ميانه را اگر ازنظر بگذرانيم، می بينيم که زين العابدين بن علی رئيس جمهور مخلوع تونس هزاران انسان بيگناه وآزاديخواه را دردوران حکومت 22سالهء خود ودرجريان انقلاب عليه وی، زندانی می کند، شکنجه می نمايد ومی کشد، اما وقتی دراثر قيام مردمی سقوط می کند، به دستور امريکا واسرائيل به خاندان خائن آل سعود، پناه می برد وبا کمال آرامش به زندگی ننگين خود ادامه می دهد!
حسنی مبارک مزدور ديگر امريکا واسرائيل وقاتل هزاران انسان مصری وفلسطينی، بعد ازسرنگونی خويش ، درپناه مزدوران ديگرقصر سفيد که سرنوشت مصر را به دست گرفته وقصد سرقت انقلاب را دارند، با عزت واحترام ، حيات بسرمی برد ورفقای نظامی وشرکای جرمش می خواهند اورا با يک محاکمهء قلابی ، نجات بدهند!
علی صالح حاکم خونخواريمن، بعد ازکشتار هزاران انسان مظلوم يمنی دراثر دخالت امريکا وچاکران خليجی اش ، نه تنها ازمحاکمهء ملت ورفتن برسردار، نجات يافت، بلکه به شهدای مظلوم ومردم ستمديدهء آنکشور، دهن کجی هم می کند وآنهارا همه روزه دشنام هم می دهد!
بشارالاسد بيش ازده هزارانسان آزاديخواه را با اسلحهء روسی وچينی وايرانی قتل عام می کند وهنوزهم سلسلهء کشتار وحشيانه اش با شدت وحدت ادامه دارد، وخدايان روسی وچينی وی با استفاده ازحق خدايی شان( ويتو) که عدالت زمينی (!) برای شان داده است، حتا جلومحکوم کردن اورا ازطريق ملل متحد می گيرند تا چه رسد به محاکمه ومجازاتش!
اين جنايتکاران خونخواروقاتلان صدهاهزارانسان وامثال شان ، حتا اگر درمحاکم زمينی – بفرض محال- محاکمه ومجازات هم شوند و- بفرض محال- حتا اعدام هم شوند که هرگزنخواهند شد، آيا عدالت واقعی تحقق يافته است؟؟.. هرگزنه!!
آيا اين عادلانه است که درندهء انسان نمايی ، هزاران انسان را بکشد وبعد فقط يکبار- بفرض محال- کشته شود ؛ ويا فقط بيست سال زندانی گردد؟؟!!
اينها پرسشهايی اند که بايدخاديست آزادل پيش ازبندگان ديگرمارکس پاسخ بدهد؛ زيرا وی با شعبده بازی ومداری گری وچالاکی ويژهء مارکسستی می خواهد برمردم مسلمان افغانستان بقبولاند که قيامتی وجود ندارد وانسانها حيثيت گياهانی را دارند که يکبارروئيدند ديگر نمی رويند وهرظالم وستمگروخونخوارمی تواند وحق دارد با زوروقوت ونفوذی که دارد خون صدهاهزاربلکه مليونها انسان را به زمين بريز د وآنگه با خاطر راحت وآرام ، زندگی کند ووقتی عمرش به سررسيد ، ازطرف دولتش به حيث يک قهرمان به خاک سپرده شود!!! … وهيچ !!!
خلاصهء سوالی که درين رابطه به خاديست آزادل وسائرنواسه های ميمون وبندگان مارکس، ازطرف صاحبان عقل ومنطق واستدلال، متوجه می گردد اينست که کدام يک ازين دونظر به عقل ومنطق نزديک تراست:
نظريهء کسی که می گويد :آفريدگاری وجود ندارد وانسان اين گل سرسبد مخلوقات را مادهء کروکوروگنگ ولال وفاقد روح وجان و عقل ومنطق وشعور وفکر واستدلال و..و.. بوجود آورده واورا ازيک موجود کوچک ذره بينی باطی مراحل گوناگون ومشقتبار ،ميمون ساخته وبعد حيفش آمده که اين مخلوقش دم داشته باشد وبه چهارپا راه برود ونتواند سخن بگويد ونتواند فکرکند، لذا دم اورا بريده وانسانش ساخته است ؛ وبازاين مادهء غمخوارومهربان، همهء ضرورتهای زندگی وهمهء وسائل پيشرفت وترقی اين ميمون زاده را درزمين وآسمان، برايش آماده ساخته وهمهء کائنات را به شکلی منظم ومنسجم ساخته که همه درخدمت اين انسان ولد ميمون باشند ودرهمهء اجزای خود( اجزای ماده) قوانينی با کمال هشياری وحکمت ، طوری نهاده است که همه بايد انسان ولد ميمون را خدمت کنند؛ ولی اين مادهء بی جان و کوروکروگنگ وبی عقل وبی منطق وبی فکرو.. و.. با همهء اين مهربانی هايش به حق انسان، به وی با زبان بندگان مارکس ولينن ومائو می گويد: ای انسان فرزند ميمون! ترا من برای آن آفريدم که قلدرانی چند،مليونها ليترخون ترا به زمين بريزند وتو نه توان محاکمهء آنهارا داشته باشی ونه حق آن را ونه آرزوی آن را درآينده!!! ای مليونها انسانی که خون های تان به زمين ريخته است ومی ريزد، من يعنی "ماده" هم شمارا ازميمون آفريدم وهم زورمندان را ؛ با اين تفاوت که ايشان را بشکل خدايان صاحب قدرت وقوت وويتووشمارا به شکل بندگانی که خدايان زمينی حق ريختن خون های تان وگرفتن جانهای تان را دارند؛ پس اگرخونهای تان دريادريا به زمين ريخته وجانهای شيرين تان را ازدست داده ايد، دم برنياوريد وآن را فراموش کنيد که بااين زورمندان صاحب قوت وقدرت وويتونمی توانيد مقابله کنيد وعدالت را درمورد شان تطبيق نمائيد؛ چون زمين جنگل است ودرجنگ حق با صاحب زوراست!!!
وشما ای خدايان صاحب قوت وقدرت وويتو!تامی توانيد خون بريزيد ونترسيد که قيامتی وجودندارد وخدايی جزشما نيست که حساب خونهای ريخته شده وحق های تلف شده را ازشما بگيرد!!!
آری! آيا اين نظرماديون که دربالا تشريح شد، به عقل ومنطق نزدک تراست ويا نظر کسيکه می گويد: انسان وکائنات را آفريدگارحکيم وعالم ومدبری آفريده وانسان را اشرف المخلوقات ساخته وريختن خونش رابه ناحق،ازبزرگترين گناهان قرارداده وظلم وستم را منع کرده است، وهرکسيکه اين جرائم را به حق بندگان خدا مرتکب می شود، هم بايد درزمين مطابق قانون الهی محاکمه ومجازات شود وهم درآخرت به جزای اعمالش خواهد رسيد وحق هيچ انسان مظلومی، تلف نمی شود ؛ واگردراين جهان ، دراثرنفوذ وقدرت صاحبان قدرت وخدايان زمينی به حق خود نرسيد، درآخرت که همگان به حضورپروردگار حاضرمی شوند وحق ويتويی وجودندارد، ، عدالت الهی ، داد همهء مظلومان را ازهمهء ظالمان می گيرد.
ما به خاديست آزادل چلنج می دهم که به اين پرسش ، پاسخ علمی ومنطقی بدهد!
دربخش های بعدی به ايرادات خاديست آزادل برنصوص مربوط به قيامت وآراء دانشمندان را درمورد قيامت موردبررسی قرارخواهيم داد
ادامه دارد