موقعيت تاريخي وجغرافيايي سرزمين خراسان
(نگاهي تند به تاريخ وافتخارات فرهنگي وادبي خراسان بزرگ )
قسمت اول – پژوهشي ازصباح
دردمندانه ده ها سال است که هويت ادبي ، فرهنگي وتاريخي ما ظالمانه ، ذهني گرانه ، کوردلانه وعظمت طلبانه به يغما برده شده ومورد چپاول ودستبرد قرارگرفته وهنوزکه هنوزاست اين روند- همچنان مستبدانه ادامه دارد( مشت نمونه خروار- بزرگان ايران زمين دربي بي سي فارسي ) وسرزمين ادب پروروغرورآفرين مارافاقد هويت فرهنگي وافتخارات تاريخي ميسازندوهمه بودونبود اين مرزوبوم را دردامان بي هويتي خويش وصله ناجورميزنند. درسرزمين مادرقبال اين چپاول وتاراج آب ازآب تکان نميخورد. بلي ! بااندوه ودرد ، نه تنها که عکس العمل ، تحقيق وپژوهشهاي حق خواهانه وملي گرايانه وجودندارد وشوربختانه که درسطح ملي نيزعده ي آگاهانه ويا غيرآگاهانه آب درآسياب بيگانه ريخته وباتلاشهاي مذبوهانه درپي ترويج وتسلطي فرهنگ وادبيات نا اشنا به زبان ملي وهويت فرهنگي ما درتلاش اند.
حدود دوهزار سال پیش از میلاد مسیح، سرزمین هندوکش (افغانستان) مورد هجوم اقوام آریایی که از درههای پامیر سرازیر شده بودند قرار گرفت و به تصرف این اقوام در آمد. روشن نیست پیش از تهاجم آریاییها چه کسانی در این سرزمین ساکن بودهاند.
بطلمیوس و دیگر جغرافیدانان باستان از سرزمینی که در جنوب هندوکش بین کویر نمک فارس (ایران امروز) در غرب و رود سند در شرق واقع بوده، به نام «آریانا» یاد کردهاند. قدیمیترین اثر مکتوبی که در آن از سرزمین هندوکش ذکر به عمل آمده، اوستا کتاب مقدس زرتشت است.
باکتریا در حدود ۵۴۰ قبل از میلاد. توسط کورش هخامنشی فتح و به امپراتوری پارس پیوست. بعدها داریوش کبیر قسمتهای بیشتری از آن را فتح کرد. افغانستان کنونی در دوران داریوش هفت (ساتراپی) داشت و اهمیت استراتژیک زیادی داشت. در اواسط قرن چهارم قبل از میلاد فتوحات هخامنشی فروکش کرد و برخی از نواحی جنوب و شرق به تدریج از شاهنشاهی هخامنشی جدا شدند.
پس از شکست از لشکریان اسکندر و گشوده شدن پایتخت هخامنشی، داریوش سوم به سوی شرق متواری گشت و توسط بسوس، بدخش (والی) بلخ، کشته شد. در سال ۳۲۹ پیش از میلاد، اسکندر مقدونی پا به سرزمین هندوکش که تاریخنویسان یونانی آن را پاراپومیسوس (Parapomisus) گفتهاند نهاد. اسکندر هرات را تصرف و پس از سپری نمودن زمستان در سیستان، وارد ناحیهای شد که به نامش اسکندریه (قندهار امروزی) نامیده شد.
لشکریان اسکندر پس از اشغال غزنه و کابل، در شمال کابل (غوربند) شهرک دیگری را نیز به نام اسکندریهٔ قفقاز بنا نهادند. اسکندر با سپاهیان خود وارد مناطق حاصلخیز آسیای میانه شد و میگویند با دختر یکی از خانهای محلی تخارستان نیز ازدواج کرد که اسمش رخسانه(Roxana)بود. اسکندر به مدت یک سال در دشتهای آسیای میانه سرگردان بود و با تاختوتاز جنگجویان این سامانها روبرو میگشت و شماری از سپاهیانش را نیز به علت سرما و کمبود مواد غذايي از دست داد. پس از برونرفت اسکندر از باکتریا (سرزمین باختر)، برخی ازسران سپاهش پادشاهی کوچکی تشکیل داده و مدت دوصد سال بر این سرزمین فرمان راندند. از دو سده چیرگی پادشاهان یونانی باکتریا چیزی به جز برخی از سکههای آن زمان بجا نمانده است.
در قرن اول میلادی، قبایل صحراگرد یوئه-چی که از جانب شمال وارد باکتریا شده بودند یونانیها را تارومار کرده، باکتریا را تصرف نمودند و سلسلهٔ کوشاني را بنا نهادند. کوشانیها که تجربهٔ حکومت نداشتند، امپراتوری خویش را بر ویرانههای امپرتوری یونانی بنا نهاده و دوباره سکههای یونانی و حتی الفبای یونانی را متداول ساختند. کوشانیها تا اواسط فرن اول میلادی شهرهای کابل و قندهار را نیز تسخیر کرده و امپراطوری خویش را وسعت بخشیدند. در این دوران دین بودایی نیز توسط آشوکا به این سرزمین وارد شد.
در دوران حکمرانی کنیشکا، مبلغان آئین بودایی از طریق آسیای مرکزی به چین سفر نموده و در پخش و اشاعهٔ این آیین تلاشهای زیادی کردند. دورهٔ کوشانیها را میتوان دورهٔ تمدن جدیدی برای افغانستان محسوب کرد، این خانواده در پیکرتراشی پیشرفتهای بسیاری کرد و بتهای ۳۵ و ۵۳ متری بامیان که توسط طالبان نابود شدند از یادگارهای همین دوره بودند. خاندان کوشاني در حوالی سال ۲۲۰ میلادی، زمانی که گروه هاي کوچکی اینجا و آنجا سر بلند کرده و برخی از نقاط را تصرف نمودند منقرض گشت. انقراض خاندان کوشانی پایان یک عصر یا دوره شکوفایی فرهنگی و هنری بود که دیگر هیچگاه در افغانستان تکرار نشد.
« مردم افغانستان و ایران دارای فرهنگ و تاریخ مشترک هستند «اما نه به آن حدودي پابندي داشته باشند که يکي پي نابودي افتخارات وهويت فرهنگي وادبي ديگري درتکاپوباشد » وچند جاهل وکورذهن نميتوانند بامزدوري وبيگانه پرستي وتفرقه اندازي تاریخ مشترک آنان رابه اشاره اجنبي ها وخود خواهي هاي هژمونيستي مصادره نمايد ، سرزمين افغانستان کنوني ( خراسان قديم ) دارايي مستندات فراوان اند که ميتواند جعل کاران ودروغگويان را سرجايش بنشاند . قدیمیترین اثرمکتوبی که از سرزمین هندوکش ذکر به عمل آمده، اوستا کتاب مقدس زرتشت است.»
در اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنچم میلادی، پس از سقوط کوشانیان ، دولتی در افغانستان پدید آمد، که در تاریخ به هیاطله یا یفتالیان مشهور اند. یفتالیها از قوم هیوانگ نو یا هونها بودند که بر اثر جنگ با چینیها از آنها شکست یافته و شاخهای از آنان با آتیلا به طرف اروپا رفته و شاخهای دیگر در افغانستان ساکن شدند و دولت یفتلی را تشکیل دادند.
در سال ۴۷ هجری قمری (۶۶۷ میلادی) اعراب از طریق هرات از آمودریا گذشتند، ولی تا سال ۹۱ هجری قمری (۷۰۹ میلادی) که بر سرزمینهای باکتریا و ورارود مسلط شوند با مقاومت شدید مردم روبرو شدند و در برخی موارد تلفات سنگین جانی را نیز متحمل شدند. در کابل اعراب با ایستاده گی جوانی بنام رستمداد کابلی روبرو شده چندین شبانه روز در محاصره ماندند، آخر قوای تازه دم اعراب تحت فرماندهی یکی از فرماندهان عرب به نام لیس ابن قیس معروف به شاه دوشمشیره به کمک سپاهیان رسیدند.
آرياناي کهن به کدام سرزمين خطاب ميگرديد؟
زبان پارسی دری یکی از زبانهای آریایی و خاستگاه آن باختر و حوزه باکتریا است. این زبان پس از تکوین و شکل گیری ازهمین سر زمین باختر به غرب در ایران وشمال فرارود، بخارا و سغد در شرق و جنوب به شبه قاره هند گسترش پیدا کرد. زبان پارسی دری اساساً از زبان دوره میانه آریانی یعنی پارتی (پرثوی, پهلوی اشکانی) در همین سر زمین در حوزه بلخ، هرات و سیستان بوجود آمده است.
پارتهای آریایی تیره یی از قوم سکایی داهه توسط ارشک (اشک) وبرادرش تیرداد که از باختر به شمال غرب آن پارتیه رفته بودند در (۲۵۰ ق م) امپراتوری مقتدری را در آنجا (پارتیه) اساس گذاشتند و در اندک زمان دولت یونان باختری تحت فرمانروایی دیودوتس را در حوزه بلخ به سقوط مواجه ساخته اورا به جنوب راندند و همه باختر را تحت سلطه خود در آوردند. در همین آوان زبان اوستایی در باختر البته به گونه تحول یافته آن متداول بوده است، حتی اکـثر دانشمندان وجود اوستا را در نیمه دوم عصر پارتها تایید میکنند- چنانکه به اساس بعض مدارک و اسنادی که از نیسایا مرکز اولیه پارتها به دست آمده، دیاکونوف، لیو شیستث بدین باور اندکه در قرن اول قبل از میلاد در شرق دولت پارت یعنی حوزه باختر متن اوستا یا کم از کم قسمتی ازآن وجود داشته است.
نام افغانستان هرچند درفاصله ی بیشتراز دو قرن اخیرداده شد، اما پیشینه تاریخی این سرزمین و ساکنانش به هزاران سال قبل بر می گردد. در آن گذشته ها کشورکنونی افغانستان بخشی عمده ای از سرزمین بزرگی بود که آنرا آریانا یا ایریانا و یا آریا وایریا می خواندند.
این نام ازهزار سال قبل از میلاد تا قرن پنجم میلادی به افغانستان امروز و بخش های از ایران کنونی، مناطقی در آسیای میانه و بخش هایی درشمال وغرب پاکستان اطلاق می گردید. محقق ومؤرخ قدیمی یونان اراتوس تینس (Eratosthenes) درنیمه ی قرن سوم پیش ازمیلاد، آریانا را نام قدیم و گذشته دور افغانستان می خواند. دکتورمحمد حسن یمین پروفیسور و محقق علم تاریخ افغانستان، درمورد حدود و وسعت قلمرو سرزمین آریانا می نویسد: «استرابون جغرافیا نگار و مؤرخ یونانی براساس گفتارارا توتینس حدود وثغورآریانا وبه همین گونه بطلیموس وبیلو ولایات آریانا را درهفت ولایت این چنین مشخص ساخته اند:
ـ مارجیانا (حوزه مرغاب)
ـ بکتریانا (بلخ وبدخشان)
ـ هریوا (حوزه هرات)
ـ پاروپامیزاس (حوزه کابل وهزاره جات)
ـ درانجیانا (حوزه سیستان)
ـ اراکوزیا (حوزه ارغنداب)
ـ گدروزیا (حوزه بلوچستان) »
سرزمین آریانا به عنوان یکی از کانونهای هفتگانه ی تمدن کهن جامعه بشری محسوب می شود.
آریانا در زمره سرزمین های چون: بین النهرین، مصر، سواحل شرق مدیترانه، چین، نیم قاره هند، شبه جزیره یونان، ایتالیا وروم قدیم است. ساکنان این سرزمینها هزاران سال قبل در بخش های مختلف علوم ریاضی، نجوم، طب، حکمت، تجارت، کشتی رانی، نقاشی، ایجاد الفباء، زراعت، صنایع دستی، هندسه وغیره دارای تمدن درخشانی بودند ودرواقع پایه های تمدن امروزین جامعه انسانی را درسیاره زمین گذاشتند. آریانا در میان حوزه های تمدنی مذکور از دو تا سه هزار سال قبل از میلاد مسیح دارای زراعت وآبیاری وشهر های آباد وپرنفوس بود. ونقطه اتصال میان تمدنهای بزرگ یونان، چین، هند وبین النهرین محسوب می شد.آیین زرتشت یا زردهشت درصدها سال قبل ازمیلاد مسیح توسط مبلغ و بنیانگذارآن به همین نام از بلخ کنونی افغانستان که بکتریا یا بکتریانا نام داشت، ظهورکرد. بلخ یا باکتریا مرکز و پایتخت مملکت آریانا بود.
به نوشته یک مؤرخ و محقق کشور به نقل از کتاب سحرگاه آیین زرتشت تألیف آر. سی. زاهنر چاپ نیویارک: « …از روایت پارسیان هند که ازبازماندگان زردهشتیان پیش از اسلام هستند وسنن ملی شانرا به دقت حفظ کرده اند چنین بر می آید که وی درسده ششم پیش از میلاد مسیح درسرزمین باختر واقع درشمال افغانستان کنونی دربین قبایلی ظهور کرده بود که خودرا آرین می نامیدند. کتاب مقدس آیین زرتشت اویستا نام داشت که درآن عقاید وتعالم مربوط به آیین زرتشتی وموضوعات دیگری بیان گردیده بود. نوشته هایی بر روی سنگ که ازدوران امپراطوری هخامنشیان دربیشترازشش قرن قبل از میلاد مسیح منسوب به کتاب اویستا به دست آمده است نشان میدهد که بیشترین ولایات ومناطق سرزمین آریانا درکشور کنونی افغانستان موقعیت داشت. ازدوازده ولایت آریانا درآن کتیبه های سنگی بدینگونه نام برده می شود:
ـ هرکانیا(گرگان)
ـ پارتیا(دره خراسان)
ـ زرانکا(زرنج)
ـ ایریا(هرات)
ـ خوارزمیا(خوارزم)
ـ بکتریانا(بخدی، بلخ)
ـ سغدیانا(سغد)
ـ گندارا (حوزه کابل وسند)
ـ ستا گیدیا(هزاره جات ومناطق مرکزی افغانستان)
ـ اراکوزیا(حوزه ارغنداب)
ـ ماکا(مکران وبلوچستان)
ـ ساکا(خاک های سکایی سیستان)
ظهور زرتشت وآیین زرتشتی که برخی زرتشتیان اورا درجمله پیغمبران الهی محسوب مینمايند حاکی از تکامل وپیشرفت انسانی و وجود تمدن دردیار وسرزمین کهن آریانا بود. عده ای معتقد اند که آیین زرتشت برخلاف تصور وباوری ناشی ازعدم آگاهی تعالیم اصلی این آیین ویا دراثر تحریفی که به آن واردشده است نه برمبنای آتش پرستی بلکه برمبنای یکتا پرستی قرار دارد. خداوند یکتا درآیین زرتشتی اهورا مزدا ( هستی بخش بزرگ ودانا) خوانده میشود وتعالم این آیین برمبنای دستوراخلاقی: اندیشه ی نیک ، گفتار نیک ، وکردارنیک استوار است.
در دوره ظهور زرتشت، آریانا دارای حکومت واداره بود. واین دلیل دیگری برموجودیت تمدن کهن بشری در آریانای گذشته محسوب می شود. زرتشت رهبر ومبلغ آیین خود توانست زمامدار یا پادشاه ولایت باکتریانا یا بلخ مرکز آریانا را که گشتاسب نام داشت به آیین زردشتی معتقد بسازد. پس از آن آیین زردشتی از بلخ به سایر ولایات وقلمرو سرزمین آریانا وحتی خارج از آن به سوی شمال غرب وغرب گسترش یافت. به رغم آنکه پایتخت مملکت آریانا در باکتریا یا بلخ وسراسرقلمرو آریانا بعد از ظهور زرتشت مورد هجوم ویورش قبایل مادها وپارتها یا پارسها ازشمال غرب وغرب و سپس قبایل بدوی و بیابانگرد صحرای مغولستان ودشت های آسیای مرکزی قرارگرفت، اما آیین زرتشت درقلمرو آریانا مهاجمان را مجذوب خود ساخت. به گونه ای که درمطالعه وبررسی تاریخ آریانا دیده می شود که مهاجمان ویورشگران از بیرون قلمرو آریانا با ایجاد دولت ها وامپراطوری های مقتدر دراین قلمرو بیشتربه آیین وفرهنگ ساکنان آریانا گرویدند وبا وجود یک دوره ستیزه گری و ویرانی درترویج وگسترش فرهنگ آرین زمین از آیین تا زبان آن تلاش کردند.
درحالیکه قسمت اعظم حدود قلمرو آریانا را آنگونه که تذکر رفت کشور کنونی افغانستان تشکیل میداد اما بعداً درقرن بیست میلادی محمد رضاشاه مؤسس خاندان پهلوی درایران همان نام آریانا یا ایریانا را با اندک تغیر لفظی به نام ایران به سرزمینی گذاشت که از کشورپارس یا فارس قدیم وبخشی از قلمروآریانای کهن تشکیل یافته بود. پروفیسور محمد حسین یمین محقق ونویسنده افغانستان به نقل از هانری ماسه محقق غربی درمورد تاریخ وتمدن ایران این مطلب را مورد تأیید قرار میدهد: «نام ایران برای کشورایران امروزی نامی است بسیار تازه که از مدت تقریباً ششش دهه بدین سو برفارس کهن اطلاق شده است. آنهم بنا برملحوظات ویژه وبا تحلیل اینکه همه مواريث تاریخی، مدنی وفرهنگی مملوازافتخارات دیرینه آریانا دراین واژه خلاصه شده است. یعنی این نام به صورت آگاهانه بر فارس (پارس وبه شکل لاتین آن پرشیا) اطلاق گردیده است. چنانکه رضا شاه مؤسس سلسله پهلوی که به گذشته پر افتخار ایران کهن(به قول خودش) توجه بسیارداشت کمی پس از رسیدن به سلطنت تصمیم گرفت کشوراوکه تا آن زمان معروف به فارس بود ایران خوانده شود. »
همچنان این محقق ونویسنده افغانستان در بخشی دیگر ازتحقیقات خود مینگارد: «سرپرسی سایکس دراین باره مینویسد: "اهل کشوریکه به زبان انگلیسی پرشیا( Persia) نامیده میشود آن کشور را ایران وخودشان را ایرانی میخوانند واین لفظ همان است که دراویستا ایریا
ضبط شده ومعنای آن خاک آریان است، بنا برآن این لفظ ایران هرگاه به اصطلاح سیاسی امروزاستعمال شود محدود به کشور ودولت جدیدی است که انگلیسها آنرا پرشیا( Persia ) میخوانند. دیا کونوف با استناد به آثار استرابون وتأکید قول وی میگوید: به کاربستن صفت ایرانی ممکن است چنین تعبیر شود که صحبت برسرزبان، دولت وکشورایران است، چنانکه برهمه معلوم است اصطلاح (ایران) به صورت باستانیش یعنی آریا درآغاز شامل فارس نبوده است. و درمورد جدیداً تسمیه فارس به ایران درکتاب ا رانسکی(زبانهای ایرانی) آمده است: کلمه ایران به عنوان کشور جدید خاورمیانه فقط درپایان قرن نوزدهم به چشم میخورد وتنها درسال نوزده سي وپنج ميلادي بود که دولت ایران( فارس) این کلمه را رسماً به نام قدیمی Persia به عنوان نام رسمی کشور خود پذیرفت. به همین جهت خلط کلمه (ايران) درمعنی جدید رسمی با همین کلمه درمعنی تاریخی آن که غالباً به چشم میخورد اشتباه فاحشی است. بعد از نامگذاری ایران توسط محمد رضا شاه به سرزمین فارس وبخشی از آریانا درکشور ایران این ذهنیت واعتقاد ایجاد شدکه تمام نشانه ها وافتخارات گذشته ی سرزمین آریانا متعلق به ایران امروز است.
حتی برمبنای چنین ذهنیت وباورنادرست، آن عده از دانشمندان، عرفان وشعرای که درقلمرو افغانستان کنونی زاده شده اند ازسوی ایرانیها متعلق به خودشان قلمدادشده وایرانی خوانده می شوند. آنگونه که مولانا جلال الدین بلخی وحکیم ابوعلی سینای غزنوی، ظهیرالدین فاریابی، امام فخر رازی و… که همه درمناطقی از افغانستان کنونی تولد شده اند. هرچند دولت افغانستان درنام گزاری مذکور اعتراضی به دولت ایران نکرد، اما براساس تذکر عبدالحی حبیبی مؤرخ ومحقق مشهورکشور در مجلس بزرگداشت فردوسی درپوهنتون کابل گفته می شود که: «این تصمیم از طرف دانشمندان افغانی بنا بر ملاحظات تاریخی مورد اعتراض قرار گرفت ومرحوم غبارواعظمی وبعضی دیگر به نماینده گی از قشرروشنفکر به وزارت خارجه افغانستان رسماً احتجاجیه خودرا سپردند اما از طرف دولت وقت به آن اعتنایی نشد. » البته دلیل بی اعتنایی وسکوت دولت افغانستان به عدم ملی بودن دولت وماهیت قبیله ای وقومی آن برمی گشت که تضعیف رابطه کشور وبخش اعظم ساکنانش را به گذشته درجهت اهداف ومنافع قومگرایانه خود ارزیابی میکرد. دریک دوره ی طولانی یک ونیم هزار ساله که افغانستان امروز بخشی ازآریانای کهن بود وبه سرزمین وکشور آریانا یا د می شد خانواده های متعددی چه به عنوان مهاجم وچه عنوان زمام داران برخاسته از داخل در آریانا حاکمیت کردند.
سنگ نبشته رباطک هويت حقيقي سرزمين خراسان
کشف سنگ نبشته رباطک به چندین پرسش دیرینه در زمینه مطالعات کوشانی، پاسخ داد. به موجب این کتیبه دانسته میشود که کوشانیان زبان خود را به نام «زبان آریایی» میشناختهاند و آن نیای زبان پارسی یا دری است که گویا «دری» گونه تغییریافته تلفظ واژه «اَریَـئـو» باشد.
نامبرداری از ایزدان بزرگ و کهن آریایی و جز آن در متن سنگنبشته و آرزوی خوشنودی آنان، نشاندهنده مدارای دینی کوشانیان و احترام و پاسداشت آنان در برابر همگی دینها مناطق همسایه آریانا است. همزیستی و تجمیع ایزدان و دوری از تبلیغ و تأیید منحصرانه یک دین خاص، نشانگر تنوع دینی و فرهنگی، و شاخصی برای درک قدرت و تواناییهای یک جامعه بالنده و کمال فرهنگی آن است. فرماننامه کنیشکه در رباطک، این بحث دیرینه در باره خاستگاه قومیتی و فرهنگی، و باورداشتهای کوشانیان و «یوئِـجی»ها را پایان داد. امروزمیدانیم که کوشانیان هیچگونه پیوستگی و وابستگی با قبیلههای بادیهنشین آلتاییِ آسیای میانه شرقی نداشتهو دارنده تبار، فرهنگ، دین و زبان آریایی بودهاند. هیچکس نمیدانست که دهقانان قريه يي «کافر قلعه» در «رباطک»، سنگنبشتهای در بازماندههای شهر کهن کوشانیان یافتهاند که بزودی پرده از بسیاری ناگفتهها و نادانستهها در زمینه تاریخ فرهنگ و زبانآریایی برخواهد داشت. رباطک، نام شهر کوچکی است که در شرق ولایت سمنگان و شمال باختری ولایت بغلان و در میانه راه پلخمری به سمنگان واقع است. این شهر در فاصله چهل کیلومتری شمال باختری محوطه باستانی «سرخ کتل» جای دارد. رباطک و سرخ کتل، هر دو از بازماندههای شهرهای بزرگ کوشانیان هستند که آثار هنری فراوانی از دوره کوشانی در آنجا یافت شده است.
بررسی و خوانش سنگنبشته رباطک برای نخستین بار توسط نیکلاس سیمز ویلیامز Nicholas Sims-Williams باستان شناس و متخصص زبانهای سغدی و باختری در مدرسه مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن انجام شد .
Sims-Williams, N., The inscription of Rabatak describes , in: Silk Road Art and Archaeology, No 4, Kamakura, 1995/6, pp. 75- 142.
در تاجیکستان نیز پژوهشهای متعددی بر روی این کتیبه انجام شده است که از جمله میتوان به مقاله ارزنده استاد یوسف یعقوبوف بنام «کشفیات مهم در کوشانشناسی» (به تاجیکی) اشاره کرد منتشر شده است. همچنین امامعلی رحمانوف نیز در جلد دوم کتاب «تاجیکان در آینه تاریخ» به معرفی مختصر و مفید سنگنبشته رباطک پرداخته و بدرستی از خاستگاه و زبان آریایی کوشانیان یاد کرده است. کتیبه رباطک به موزيم ملی در کابل منتقل شد و شنیدههای این نگارنده حاکی از آنست که این سنگنبشته ارزشمند و بیهمتا در زمان تسلط حکومت طالبان بر افغانستان به همراه تعدادی از آثار دیگر موزه به یک مجموعهدار خصوصی به نام نصیراله بابر فروخته شده است و از وضعیت فعلی آن اطلاع دقیقی در دست نیست.
کتیبه رباطک، سنگنوشتهای است که حدود نود سانتیمتر طول، شصت سانتیمتر عرض و چهل سانتیمتر ضخامت دارد. بر یک سوی این سطح سنگی، نوشتهای به زبان و خط باختری (خطی بر اساس الفبای یونانی) در بيست وسه سطر که بخشهایی از آن به مرور زمان دچار فرسایش و تخریب شده است. هر سطر کتیبه در حدود پنجاه حرف و در مجموع قریب هزارودوصد حرف دارد.
این کتیبه به فرمان «کَـنـیـشـکَـه» پادشاه بزرگ و مشهور کوشانی در سده نخست میلادی و در نخستین سال پادشاهی او نویسانده شده است. از زمان دقیق آغاز پادشاهی کنیشکه اطلاعی در دست نیست و بحث و بررسیها پیرامون آن همچنان ادامه دارد. این فرمان، کهنترین کتیبه کوشانیان دانسته میشود که تاکنون بدست آمده است.
متن زیر، گزارشی از بخشهای سالمباقیمانده فرماننامه رباطک است که کوشش شده تا ترتیب واژگان- تا جای ممکن- همانند متن اصلی باشد:
“کـنـیـشـکـه کـوشـانـی، رهاییبخش بزرگ، نیکوکار، فرمانروای دادگر، شایسته نیایش یزدان، که فرا دست آورد پادشاهی را بخواست نَـنَـه و بخواست همه دیگر ایزدان. که بیاغازید نخستین سال را به خشنودی خدایان. او صادر میکند یک فرمان به یونانی و سپس بیان میدارد به زبان آریـایـی. . . . «سَـکِــتَـه»، «کَــئـوسـانـبـی»، «پـاتـالیپـوتـرا»، «چـامـپا» . . . پادشاه کنیشکه به «شـافـر نـوکـونْــزوک/ ناقَــنـزاق» فرمان میدهد نیایشگاه بزرگی بنام ایزدان در سرزمین آریانا برای ایزدان بسازد و در آن تندیسهای ایزدبانو «مَـه» در برترین جا، خدای «آرمــوز» آفریننده خوشیها، «آردوخــش»، «سـروشَــرد»، «نَـرسَــه»، «مـهــر»، «مَـهَـشـان» و «ویـنـک» تراشیده و گذاشته شوند. همچنین فرمان میدهد که تندیس این شاهان را بسازند و در نیایشگاه بگذارند: «شـاه کـوجـولَـه کَــدفـیـز»، پدر پدر بزرگ، «شـاه ویـمَـه تَـکــتـو» پدر بزرگ، «شـاه ویـمَـه کَـدفـیـز»، پدر و خود «کـنـیـشـکـه» . . . باشد تا آن ایزدان، یاریرسان شـاه شـاهـان کـنـیـشـکـه باشند.”
بررسی متن سنگنبشته رباطک و آگاهیهای نویافته از آن در زمینه زبان آریایی
همین مقدار اندک از بخشهای خوانده و ترجمهشده فرماننامه کنیشکه در رباطک، توانسته است آگاهیهای مهمی در اختیار پژوهشگران بگذارد و به بسیاری از مباحث پیچیده و حلنشده در مطالعات کوشانشناسی خاتمه بخشد:
– از هنگام کشف سنگنبشته مشهور «سرخ کتل» در سال نوزده پنجاه وهفت میلادی، تا زمان کشف سنگنبشته رباطک که به همان زبان نوشته شده است؛ مسئله نام اصلی این زبان به بحثهای بیپایانی در میان دانشمندان منجر شده بود. برخی این زبان را با نامهای «کوشانی» یا «بلخی» معرفی مینمودند. در سفرنامههای مسافران چینی سدههای گذشته از آن با نام زبان «تخاری» یاد شده بود و استاد والتر هنینگ، نام زبان «باختری» را برای آن پیشنهاد کرده بود که مورد قبول و توجه بسیاری واقع شد. کشف این سنگنبشته به مسئله نام واقعی زبان باختری پایان داد و به صراحت از آن با نام «زبان آریایی» یاد شده است. این واژه در متن اصلی بگونه «اَریَـئـو» aryao آمده است. مصوت پایانی این واژه، حرف کوتاه «اُ» است که در زبان باختری (که اکنون میتوانیم آنرا زبان آریایی عصر کوشانی بنامیم) معادل با کارکرد کسره اضافه پایانی (یای نسبت) در زبان فارسی است. محل واژه مهم «اَریَـئـو» در سطر چهارم این سنگنبشته است.
– اکنون این مسئله نیز روشن شده است که زبان رسمی و دولتداری کوشانیان، همانا زبان آریایی بوده که از اشاراتی که بصورت منفصل در بخشهای آسیبدیده کتیبه به آن رفته است؛ هویدا میشود. کنیشکه، توانسته است پس از سدههای متمادی که از رواج زبان یونانی بعنوان زبان رسمی حکومتی میگذشت؛ با فرمانی نافذ، حکم به رسمیت زبان اصلی مردم در دستگاه اداری دهد. از آن پس، تمامی اسناد و مکتوبات دولتی و سکهها به همین زبان به نگارش در میآیند.
– نیکلاس سیمز ویلیامز و همچنین دکتر مهدی، استاد پوهنتون کابل بر اساس شواهدی از همین سنگنبشته و نامهای چهارگانه شهرهایی که در بخشهای تخریبشده متن به آنها اشاره رفته و در نواحی شمال هندوستان و پنجاب واقع بودهاند، بر چنین عقیدهای هستند که این زبان، در سدههای نخستین میلادی در گستره وسیعی از آناتولی ودر کرانه فرات تا آریانا و آسیای میانه و هند و پنجاب مفهوم بوده و بدان گفتگو میکردهاند.
– از آنجا که ساختار و واژگان سنگنبشته رباطک نزدیک به زبان فارسی است و حتی پس از عصر کوشانیان تا سدها سال زبان رسمی هیتالیان بوده است؛ به نظر میآید که این زبان نیای اصلی زبان فارسی کنونی که زبان «دری» نیز نامیده میشود، باشد. همچنین به نظر میآید که واژه «دری» که تاکنون معانی گوناگونی مانند «درباری» و غیره برای آن پیشنهاد دادهاند و تاکنون معناگذاری آن به نتیجه قاطعی نرسیده است؛ گونهای تغییر آوا داده از واژه «اَریَـئـو» (آریایی) باشد.
زبانی که به نام فارسی یا دری میشناسیم بهیچ عنوان چنین نیست که در اصل متعلق به اهالی ناحیه یا فارس ( ایران) باشد؛ بلکه این زبان دری از آریانا به یادگار مانده است. بررسی متن سنگنبشته رباطک و آگاهیهای نویافته از آن در پرسشهای کوشانشناسی تا پیش از پیدایش سنگنبشته رباطک چنین پنداشته میشد که کوشانیان به تمامی ایزدان و دینهای آریایی پشت کرده و تنها به گسترش دین بودایی همت میگماشتهاند. اما نامبرداری از خدایان یا ایزدان بزرگ و کهن آریایی و جز آن در متن سنگنبشته و آرزوی خوشنودی آنان در دوره بزرگترین پادشاه کوشانی یعنی کنیشکه، نشاندهنده اینست که کوشانیان علاوه بر پذیرش و گسترش دین بودایی، دیگر دینها و ایزدان آریایی را نیز گرامی میداشتهاند. این نکته علاوه بر این، نشاندهنده مدارای دینی کوشانیان و احترام و پاسداشت آنان در برابر همگی دینباوران است. همزیستی و تجمیع ایزدان و دوری از تبلیغ و تأیید منحصرانه دینی خاص، نشانگر تنوع دینی و فرهنگی، و شاخصی برای درک قدرت و تواناییهای یک جامعه بالنده و کمال فرهنگی آن است. شاخصههای ارزندهای که به هنگام فشارها و سختگیریهای موبدان و دینسازان حکومتی دوره ساسانی با آسیبهای دردناک فراوانی روبرو شد.
برخی ایزدانی که در این سنگنبشته از آنان یاد میشود و آشکارا شناختهشده هستند (تا آنجا که خوانده شده) عبارتند از: «نَـنَـه» (اَنَـهیتَـه/ ناهید»، «مَـه» (مـاه)، «سروشَـرد» (سروش)، «مـهـر» (میترا) و «آرمـوز» (اهورامزدا) که توصیف آن به «آفریننده خوشیها» در این کتیبه، شباهت فراونی به سنگنبشتههای هخامنشی دارد که از اهورامزدا با توصیف «هیَـه شـییـاتیـم اَدا مَـرتیَـه هیـا» (که برای مردم شادی آفرید) یاد شده است.
گروهی دیگر از ایزدان، کمتر شناختهشده هستند. اینان عبارتند از: «آردوخش» (ورخشا) ایزدبانوی نگاهبان رود وخش (یکی از پر آبترین و خروشانترین رودهای سرزمینآریانا که حال در تاجیکستان است)؛ و سه نامایزد دیگر یعنی «نَـرسَـه»، «مَـهَـشان» و «وینک» (ویوانا/ وایـو؟) با بیگمانی شناخته نشدند. در متن کتیبه به نام چند ایزد دیگر که خاستگاهی در یونان و مصر دارند، نیز اشاره شده است. از سنگنبشته رباطک چنین بر میآید که مردمان آریانا در آن زمان همچنان علاقهمندی خود به ساختن تندیسهایی نمادین از ایزدان را به شیوه دیرینه نیاکان خود حفظ کرده بودهاند.
پرسش مهم دیگری که سنگنبشته رباطک به آن پاسخ داده، عبارت است از تبارنامه کنیشکه که تاکنون محل بحث و گمانهای فراوانی بود. در اینجا کنیشکه با نامبردن از پدر، پدر بزرگ و پدر پدربزرگ خود، پیچیدگیهای حل نشده پیرامون پدران و شاهان پیش از خود را آشکار میسازد و راه بررسی نامها و تسلسل پادشاهان دیگر را هموارتر میسازد. همچنین آگاهی از تلفظ دقیق نامهای کوشانی، یکی دیگر از کاربردهای سنگنبشته رباطک است.
فرماننامه ارزنده کنیشکه در رباطک، همچنین این بحث دیرینه در باره خاستگاه قومیتی و فرهنگی، و باورداشتهای کوشانیان و «یوئِـجی»ها را پایان داد. امروزه میدانیم که کوشانیان هیچگونه پیوستگی و وابستگی با قبیلههای بادیهنشین آلتاییِ آسیای میانه شرقی نداشتهو دارنده تبار، فرهنگ، دین و زبان آریایی بودهاند. مادرينجا بخاطراستناد ، به نشريه ايراني رجوع نموديم – بهره ازمقاله رضا مرادی غیاث آبادی درپژوهشهاي ايراني .