خـَـــپ و چــُــپ
محمد عارف يوسفی
در مسیــرزنـد گانی بی شعـارم خـَپ و چُپ رفتـه از دستـم نشان و اعتبـارم خـَپ و چُپ
در سکـوت تلـخ تنهـا یی بـمیـر د هـــر نفس آرزوی نــا مــــرادِ انــتــظــارم خـَپ و چُپ
بسکـه در گــوش دلــم از مشکـلاتـم گفتـه ام خسته از این قصه های بیشمارم خـَپ و چُپ
هیکل غـم دیگر از تـو دردل ما ترس نیست هرچه داری دربساطت کن نثارم خـَپ و چُپ
مـرغ خوشبختی چه میترسی ز قیـل وقال ما مـن به دام اخـتـلال خود شکـارم خـَپ و چُپ
زنــد گی آخـــر اسیــر سرکشی هــایت شدم رفتــه از دستــم لجــام اختـــیارم خـَپ و چُپ
"یــوسفی" از مـا رمیـده خلـوت تصمیـم مـا هرچه بادا تن به تقدیر می سپارم خـَپ و چُپ
محمد عارف "یوسفی"
سیزدهم جون 2009
13-06-2009