بیــداد خـزان
به استقبال شعر مرحوم یونس قلندر زاده
باد خزان وزید و همــه شاخسار زرد
برگ درخت آلو و سیب و انـــار زرد
کاریز میـر خفته زغـم در شب ســـیه
دیوانه گشته ابتـر و زار و نـزار زرد
بس نو عروس باغ زغم سـینه می درد
بر یاد نو بهــار رخـش زانتظــار زرد
یاد از مـزار روضـۀ مـولا کنـم همیش
در انتظار مانـــده ام زرد و زار زرد
صـد نو بهار آیـد و صد گل شود بباغ
نخل امیــد کشــور ما همچو پـار زرد
از فـاقگــی خبـــر نبــوَد اغنـیای مــا
رخسار بینوا شده چون روزه دار زرد
در باغ و بوستان وطن نیست غیر خار
تا چشم می رسد همه جا هر کنار زرد
از قهــر کـردگــار، "ثنـا" ظالمان ما
یارب شوند چو برگ خزان تارومار و زرد
*اسحاق ثنـا، ونکوور*