حمد
سرودۀ: الحاج غلام حبیب "نوابی"
1971 میلادی، کابل – افغانستان
ارسالی: هاکان مسعود "نوابی"
ایکه از چرخ برین صد ماه و پروین میکشی
از زمین خارۀ ریحان و نسرین میکشی
از جمال هرپریرو فتنه بر پا میکنی
از وجود مهوشان صد نازو تمکین میکشی
از نظر افتاده را از بلندی سوی پایین میکشی
در حجاز و نجد صد ها از بت و بتخانه بود
زان زمین شخصی امین با دین و آیین میکشی
تا سحر عاشق ز اشک اختر فشانی می کند
از گریبان فلک خورشید رنگین میکشی
گر کنم بالا من از صدق و صفا دست دعا
ز آشیان عرش هر دم مرغ آمین میکشی
از محیط تلخ و تار و مد و جزر زنده گی
چون "نوابی" شاعر پر شور و شیرین میکشی
الحاج غلام حبیب "نوابی"
——————————-
حمد خدا
از خاطرات مکۀ مکرمه و مدینۀ منوره
سرودۀ: الحاج غلام حبیب "نوابی"
11 جدی 1351 هجری شمسی
ارسالی: هاکان مسعود "نوابی"
ز ایران در بیت تو لبیک گویان آمده
با لب خشکیده و چشمان گریان آمده
بندۀ غمدیده و رنجور و محزون و غریب
از معاصی و گناه خود پشیمان آمده
همچو ماهی چونکه او از آب میگردد جدا
با دل پر خون و هم پر داغ و بریان آمده
شاعر بی چاره و مهجور و مظلوم و فقیر
از رۀ دور و دراز افتان و خیزان آمده
ذرِه سان از مهر الطاف تو رقصد مرد و زن
د مبدم عشاق رقصان پای کوبان آمده
شمۀ از محشر کبرا همی بینم عیان
زان جهت این عاصیت با آه و فغان آمده
تا "نوابی" لطف های بیکرانت دیده است
بر در تو بی نیاز از لطف شاهان آمده
الحاج غلام حبیب "نوابی"
———————————————
حمد یزدان
سرودۀ: الحاج غلام حبیب "نوابی"
1970 میلادی، کابل – افغانستان
ارسالی: هاکان مسعود "نوابی"
همیگویم بهر صبح و مسامن حمد یزدان را
که داده قوت نطق و بیان هر جنس انسانرا
نموده تا که روشن شمع روی لاله رویان را
پاین حسرت نهاده داغ بر دل عشقبازان را
بباغ معرفت چون خنده زد گلهای توحیدش
بشور اندر همی بینم هزاران عندلیبان را
شکوه بی نیازی بین که پیری در کهن سالی
نمی میرد ولی چالاک میگیرد جوانان را
رۀ تسلیم پا افتاده را محرم همی سازد
در این ره من بسی وامانده بینم شهسواران را
ز اسرار خمستان گر ترا واعظ خبر بودی
نمیکردی مدام تشهیر نام میگساران را
از آن شعر مرا تاثیر باشد در دل سنگین
"نوابی" کرده بر نام خدا آغاز دیوان را
الحاج غلام حبیب "نوابی"
———————————————–
مولود شریف
سرودۀ: الحاج غلام حبیب "نوابی"
ارسالی: هاکان مسعود "نوابی"
بود امروز چون یک روز مسعود
ازو خوانند آنرا روز مولود
محمد احمد و محمود نامش
کریم هم بیشتر و راد و مودود
ز بس عالی بود جاه و مقامش
به قرآن ذکر او گردیده محمود
به تورات و زبور و هم به انجیل
بهر جاییکه دیدند نام او بود
به طاحا و به یاسین و مزمل
به قرآن نام او گردیده مشهود
کسیکه مهر احمد در دلش نیست
بود رویش سیاه و قیر اندود
محمد شافع یوم الجزا شد
وجودش دایماً بودست زیجود
هر آنکو منکر است از دین احمد
بود در دو جهان منکوب و مردود
کسیکه مهر او بگرفته در دل
خدا زو میشود راضی و خوشنود
محب خاندانش هر مسلمان
ثنا خوانش بهر جا هست موجود
محمد قدسی و عرش بارگاه هست
خداوند رتبه و جاهش بیفزود
بگو هر دم بروح پر فتوحش
تحیات و درود غیر محدود
دل جان را فدا کن ای "نوابی"
براۀ احمد و یاران محمود
———————————————–
تیر آه
سرودۀ: الحاج غلام حبیب "نوابی"
1972 میلادی، کابل – افغانستان
ارسالی: هاکان مسعود "نوابی"
ای گل رویت بود اشک گلاب
پیش پایت سر نهاده آفتاب
قدسیت تخمیر شد در کوی تو
سر زمینت آمده خیرالتراب
گشته گلهای ریاض پیشت خجل
نرگس از حیرت فرو رفته بخواب
گر کشایی لعل نوشین را بحرف
می فتد از قیمتش دُر خوشاب
می شود محشر بپا ای نازنین
گر کنی از مرحمت بالا نقاب
عاشقان در پای پاکت سر نهند
یا رسول الله ز عاشقان رو متاب
ناسخ ادیان پیش دین تست
چونکه آوردی بما اُم الکتاب
خاک راهت حوروغلمان گشته است
چون به رضوان آمدی در فتح باب
من به سینه میروم در کوی تو
گشته ام از هجر تو زار و کباب
جمره کی با سنگ ریزه می زنم
تیر آه من بود همچون شهاب
چون دعای خیر عالم میکنی
می شود عرضت "نوابی" مستجاب
——————————————–
بسر غوغا
سرودۀ: الحاج غلام حبیب "نوابی"
۱۹۷۲ میلادی، کابل – افغانستان
ارسالی: هاکان مسعود "نوابی"
ای لعل فرح زایت افگنده بسر غوغا
در پیش قد سروت شمشاد فتد از پا
یکبار اگر آیی در صحن چمن جانا
شاداب شود گلشن خوشبوی شود گلها
از جان عزیز تو رونق پذیر عالم
از جسم شریف تو دیبای بهشت زیبا
با خلق عظیم خود تسخیر نمودی تو
هر چیز که می بینم در دنیا و مافیها
گلبانگ بلال تو هنگامه بپا کرده
این دین جهانگیرت روشن بنمود دنیا
از جسم روان بخشت گردیده دماغ تازه
از روی فرح خیزت هشیار شود شیدا
آیم بسر و سینه در کوی دلا رایت
یکبار "نوابی" را آنجا برسان تنها