ابيات وسخنان برگزيده (بخش هفتم)
ارسالی الحاج احمد شفيق شبنم
1- ای بیخبر ! بکوش که صاحب خبر شوی – تا راهرو نباشی کی راهبر شوی
انکس که نتواند اطاعت کند نمیتواند فرمانده شود
2- نه بر اشتری سوارم نه چو خربه زیر بارم – نه خداوند رعیت نه غلام شهر یارم
غم موجود و پریشانی معدوم ندارم – نفس میزنم اسوده و عمری به سر ارم
انکس که پاینترین است ترس از افتادن ندارد
با لا ترین شاخه امن ترین جا برای اشیانه نیست
3- پس ازین همه مناقب خجلم خجل پشیمان – که ثنای خویش گفتن بود از تهی میانی
کسیکه خودش را بهترین میداند کمترین ارج و احترام را برای خود قایل میگردد
4- ز دست ديده و دل هر دو فریاد – که هر چه دیده بیند دل کند یاد
نامه قلب از چشم ها خوانده میشود
5- راه جستن ز تو هدایت از او – جهد کردن ز تو عنایت از او
روزگار(خداوند ج )به انهای کمک میکند که به خویش کمک میکنند
6- راست شو تا به راستان برسی – خاک شو تا به استان برسی
از کجی رفتی به کم و کاستی – از غم رستی تو اگر راستی
صداقت بهترین سیاست است
7- نومید مشو مگو که امید نماند – کس در غم روزگار جاوید نماند
به بهترین امید داشته باش و خود را برای بد ترین اماده کن
8- به کار اندر ا این چه پزمردگیست – که پایان بیکاری افسردگیست
مردم تنبل. کمترین فرصت فراغت را دارند
9- که چون کاهلی پیشه گیرد جوان – بماند منش پست و تیره روان
بطالت و تنبلی منشا نیاز و شرمساری است
10- گر نخل وفا بر ندهد چشم تری است – تا ریشه در اب است امید ثمری است
اگر امید نباشد . دل شکسته گردد
11- اگر را با مگر تزویج کردند – از انان بچه ئ شد کاشکی نام
اگر ما فقط با ارزو کردن میتوانستیم به خواسته های مان برسیم زندگی بسیار اسان میشد
12- اگر همه شب قدر بودی – شب قدر بی قدر بودی
اگر ابر ها نبودند . از خورشید لذت نمی بردیم
13- خردمند گوید که در یک سرای – چو فرمان دو گردد نماند به جای
اگر دو مرد سوار یک اسپ شوند یکی از انها باید عقب بنشیند
14- درختی که تلخ است وی را سرشت – گرش در نشانی بباغ بهشت
ور از جوی خلدش بهنگام اب – به بیخ انگبین ریزی و شهد ناب
سرانجام گوهر به کار اورد – همن میوه ئ تلخ بار اورد
اگر یک بته خار را در بهشت نیز بکاری هر گز گل گلاب نخواهد شد
15- وقت ناکامی توان دانست یار – خود بود در کامرانی صد هزار
به وقت کامرانی بسیارند دوستان . به وقت ناکامی یکی نیست از ان میان
16- چه خبری بر اید از ان خا ندان – که بانگ خروس اید از ماکیان
چه خانه اندوه باری است انجا که مرغ بلند تر از خروس بانگ می زند
17- بخت و دولت به کاردانی نیست – جز ب� تا یئد اسمانی نیست
کیمیا گر به غصه مرده و رنج – ابله اندر خرابه یافته گنج
شانس و اقبال بهتر از فرزانگی است
18- روده ای تنگ بیک نان جوین پر گردد – نعمت روی زمین پر نکند دیده ای تنگ
گرسنه را سیر نمیکند . سیر را دیده نمی تواند
19- ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود – نی نام زما و نی نشان خواهد بود
زین پیش نبودیم و نبود هیچ خلل – زین پس چو نباشیم همان خوا هد بود
یکصد سال دیگر هم روزگار همین گو نه خواهد بود
20- نام نیکو گر بماند ز ادمی – به کز او ماند سرای زرنگار
نام نیک بهتر از ثروت است
هر انکس که راند سخن بر گزاف – بود بر سر انجمن مرد لاف
پر حرفترین کس بی عمل ترین فرد است
21- شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل – کجا دانند حا ل ما سبکباران ساحل ها
نیمی از دنیا نمیدانند نیم دیگر چطور زندگی می کنند
22- چون شود دشمن ملایم احتیاط از کف مده – مکر ها در پرده باشد اب زیر کاه را
ادم حیله گری است
23- ای درونت برهنه از تقوا – وز برون جامه ریا داری
پرده ای هفت رنگ در مگزار – تو که در خانه بوریا داری
ادم دو روی است
24- قرار در کف ازادگان نگیرد مال – نه صبر در دل عاشق نه اب در غربال
اب در غربال حمل میکند
25- قنا عت توانگر کند مرد را – خبر کن حریص جهان گرد را
انکس توانگر است که خواسته کم دارد
26- نادان مردمان اویست که – دوستی زنان به درشتی جوید
27- زنان را لطف و خوشخو ئ است در کار – چو طفلان را بود شفقت سزاوار
یک شوهر خوب یک زن خوب می سا زد