فرضی ولی عین واقعیت (بخش دوم)

 

فرضی ولی عین واقعیت (بخش دوم)

«مکالمهء تلفونی بوش و پوتین»

 

نويسنده: محمد مهاجر

برگرفته شده از: سايت محترم سرنوشت

 

 

بوش: هلو آقای پوتین صدای مرا می شنوی؟ من بوش هستم!

سکرتر پوتین(سرگین اف) : بلی! بفرمائید، من یاور ایشان هستم. آنها فعلا در تشناب هستند! میشود، نیم ساعت بعد تر زنگ بزنید!

بوش: خوب است! تا نیم ساعت دیگر زنگ میزنم، به پوتین صاحب سلام بگوئید!

بوش پیش خود زمزمه میکند: این مردک (پوتین) هنوز جوان است، مثلی که هر شب با آن دختران ماه پیکر روسی عیش و نوش میکند و صبح هم تا ساعت 9 در تشناب است! خوش به حالش! ما را بگو که از بخت بد رئیس جمهور امریکا شدیم! راستش از ترس رسوایی 8 سال میشود که با هیچ دختر جوان خش و بش نکردم! آخر این هم شد زندگی؟! این مردک پوتین را بگو! کسی از او سئوال نمیکند که؛ چه میکند؟

من هم دلم میشود که همین قسم غیر مسئول باشم، ولی چه کنم که از یکسو به کلیسا وعده داده ام که من یک مسیحی صهیونی خوب می باشم. از سوی دیگر این رسوائی کلنتن با مونیکا بکلی مرا ترسانده و نمیتوانم پا از سر خطا کنم!

خوب بهر صورت چند ماه بعد تمام میشود و دوباره عشق های خود را زنده میکنم!

مرا چه غم است! آتشی در دنیا در داده ام که بعد از رفتنم، پنجاه سال دیگر دودش چشم مردم را کور میکند، و من هم به عیش و نوش می پردازم، بخدا اگر دیگر کسی از من بپرسد یا در غم من باشد!! برو کاری خوده انجام دادیم! آنوقت در بدلش با بهترین دختران یهودی که از جانب ماسونی ها برایم تهیه دیده شده است، تا آخر عمر خوش می باشم! این را میگن هشیاری!!!

سکرتر پوتین به پوتین: می بخشید؛ بوش زنگ زده بود میخواست با شما صحبت کند؛ مثلی که با او قرار داشتید!

پوتین: تو چه گفتی؟ هیچ چیز، گفتم تا نیم ساعت دو باره زنگ بزند!

پوتین: والله این مردک دیوانه، ما را بحال نمی ماند! هر روز فکر مرا خراب میکند و نمی گذارد که به همان نشئهء عشق خود باشیم! حرف های را می زند که مرا بکلی دیوانه میکند! این مرد روانی است روانی!!!

آخر من همین مدمدیف را بخاطر این رئیس جمهور ساختم که از این درد سر ها کمی خلاص شوم! او جوان است، حوصله دارد، و از همه مهم اینکه من برایش همه چیز را یاد داده ام، در نهایت هم او از من دستور میگیرد و برای من همه چیز را گذارش میدهد! این بوش کله خراب دیوانه نمی گذارد ما بحال خود باشیم! مثلی که میداند که همه تصمیمات بدست من است و هر روز به من زنگ میزنه!

نیم ساعت بعد تر:

بوش: هلو من بوش هستم، صدای مرا می شنوید؟

پوتین: بلی می شنوم بفرمائید، شما خوب هستید؟

بوش: نه از کجا خوب باشم! مثلی که حرف چند روز پیشت باز صدق پیدا کرد و طوفان بسوی امریکا در حرکت است و خلیج نفت خیز مکزیک را دارد خراب میکند!

خوش بحال تو که صبح تا 9 بجه در تشناب هستی و خستگی های شب را رفع میکنی! ای کاش بجای تو بودم!

پوتین: خوب بهر صورت! شما هم ما را بحال نمی گذارید! بهتر نبود که با مدمدیف رئیس جمهور صحبت میکردید؟

بوش: حرف بین خود ما باشد، تو خودت همه کاره هستی! چه ضرور است دیگری را واسطه ایجاد کنیم، همین قسم بهتر است که مستقیم حرف بزنیم!

پوتین: خوب بفرمائید به گوش هستم!

بوش: در او چند روز قبل صحبت کردیم، حرفهای بسیار زیادی گفتی که براستی مرا پریشان ساختی و در این چند شب هیچ خواب نکرده ام، میخواهم در چند مورد صحبت کنیم! اگر وقت داشته باشید؟

پوتین: اگر وقت هم نداشته باشم، باید صحبت کنیم! مسائل بسیار مهم است و ما در کل باهم حرف زدیم، ولی اینبار نظر من اینست که روی بعضی از موضوعات مشخص صحبت کنیم، تا صحبت های ما به نتیجه برسد و پراکنده نباشد!

بوش: روی چه مسائلی؟

پوتین: روی بعضی از مسائل در ملل منافق «ملل متحد» و راجع به بعضی از نهاد های این ملل! چون به نظر من بعضی از این ادارات که در بعد ها ایجاد شده اند و بخصوص در زمان که روسیه از هم پاشیده بود و این ادارات هم برای شما درد سر دارد و هم برای ما!

بوش: مثلا؛ شما یکی را نام ببرید؟

پوتین: همین اداره حقوق بشر! آخر به همین اداره چه ضرورت بود! این حقوق بشر را نه امریکا رعایت میکند و نه هم روسیه و نه هیچ کسی دیگری! بجز از چند کشور دنباله رو و کوچک بی اراده در اروپای غربی، که آنها هم تحت فشار مردم خود مجبورند در داخل کار های برای حقوق بشر انجام دهند!

بوش: ما این اداره را برای این ساخته بودیم که؛ تنها شورای امنیت و حق وتو برای چند کشور زور گو به تنهایی راه را برای سر کوب ساختن بعضی از رقیبان و دشمنان ما صاف کرده نمیتوانست. هر گاه ما میخواستیم کاری بکنیم، شما وتو میکردید! هر گاه شما کاری را میخواستید، ما وتو میکردیم! او ده عضو تماشاچی هم که هر ساله تبدیل میشوند و خوش هستند که در شورای امنیت هستیم در یگان مورد موافقت نمیکنند!

این بود که براداران صهیونست ما با ماسونر ها کلان بعد از بحث و بر رسی چند ساله بالآخره به این تصمیم شدند که راهی دیگری برای دست باز بودن ما برای سرکوب ساختن دشمنان مان جستجو کنند، این بود که ما ادارهء حقوق بشر را در ملل منافق ایجاد کردیم! این اداره یک شمشیر دو دمه است، هر دمی آن که به نفع ما بود استفاده میشود!

پوتین: خی وقتی که حرف از این قرار است، شما حد اقل کمی احتیاط میکردید و از خود کار های نمی کردید که روی این حقوق بشر را سیاه کنید!

بوش: ما چه کرده ایم؟ هر چه کردیم، موافق همان نقشهء برادران صهیونست مان بوده!

پوتین: آقای بوش! شما باز آفتاب را به دو انگشت می پوشانید! شما در ابوغریب، گوانتانامو، زندان بگرام و دیگر زندانهای مخفی تان در اروپای شرقی، چنان اعمال شنیع انجام دادید که دیگر هیچ آبرو به حقوق بشر نمانده اید!

بوش: چه کنم! در پهلوی من قسمی که خودت گفتی کسانی در اداره بودند که از من هم صهیونست تر بودند! همین رامسفیلد اون کار ها را در ابو غریب سر خود کرد! جنرال هایی هم که ما در افغانستان روان کرده بودیم اکثر شان حرامزاده (یعنی بی خانواده) بودند و در پرورشگاه های حرامزاده ها کلان شده اند،  بناء نتوانستند جلو خود را بگیرند و امراض سادیزم خود را در بعضی جای ها به نمایش گذاشته اند!

پوتین: مثلا؟

بوش: وی! در همان زندان بگرام! خبر نشدی که چند اسیر حتی موی سفید را لواطت کردند! او بچهء افغانی هم که اعلان کرد که بچه بیریش یک جنرال ما است و پول خوب می گیرد!

پوتین: اینها آنقدر مهم نیست! در افغانستان بسیاری از قوماندان های شان هم این کار ها را میکنند! کمونستان شان هم بعضا با جنرال های ما چنین کرده اند!

بوش: درست است! افغانها در میان خود هر چیز دارند، ولی آنقدر به ننگ هستند که از جانب بیگانه ها هیچ چیز را قبول نمیکنند!

خی حرف حساب تو چه است؟ از چه حرف می زنی؟!

پوتین: حرف من در این است که شما در هر بمباران تان صدها نفر افغان را میکشید! در عراق تا حال بیشتر از یک ملیون نفر را کشته اید که اگر صدام صد سال دیگر زنده می بود، به این معیار نمی کشت! اکثر آن افغانهای بیچاره را هم که می کشید یا در ختم قرآن هستند، یا در عروسی هستند و یا در یگان مجلس اعضاء! این بکلی آبرو ریزی است! چند وقت قبل کاروان تان هم دهها نفر را در کوتل خیر خانه زیر تیر کرد! و تا حال حد اقل ده مجلس عروسی، پانزده مجلس ختم و اعضا و صدا کاروان مردمی را نابود کرده اید! مگر شما چشم ندارید که این قدر اشتباه میکنید؟ یا اینکه این اشتباه های پلان شده است؟ من با این اقدامات سخت مخالف هستم!

بوش: چرا؟ به تو چه درد رسیده؟؟

پوتین: بخاطر که از یکسو ارزش این اصطلاح پر طمطراق حقوق بشر را از میان می برد و از سوی دیگر تو داری تجربهء تلخ ما را تکرار میکنی! تجربهء که ما در افغانستان دهها هزار خانه و کاشانه را از میان بردیم، ولی عاقبتش خود را ما تباه کرد!

بوش: راستی خوب شد یادم آوردی! شما 34 هزار قریه و قصبهء افغانستان را خراب کردید، شش ملیون نفر را آواره کردید، یک و نیم ملیون را نیست و نابود کردید، ولی در آن زمان تو خودت در کی جی بی هم بودی! چرا دنیا و افغانها اینقدر هیاهو راه می اندازند، ولی آنوقت راه نمی انداختند؟

پوتین: ای ساده! باز هم پیش شیطنت های کی جی بی کم آوردی!! روسها در بعضی موارد از شما هشیار تر اند!

ما آنوقت اینقدر جنایات را مرتکب شدیم، توسط خود همان احمقان بروت دراز افغانی انجام دادیم! این بود که دنیا و افغانها، آنها (خلقی ها و پرچمی) ها را انگشت نشان میکردند، نه ما را! شما این جنایت را ولو نسبت به ما کمتر هم انجام میدهید، خود تان مستقیم انجام میدهید! همین اشتباه و حماقت شما است! باید که شما را بد بگویند!

او خاطرات جنرال ما را نخوانده ای که؛ در حضور او خلقی های افغانی در ننگرهار در باغ های زیتون در یک خانوادهء شریف افغانی به چند زن و دختر تجاوز کرد و بعد همه را گلوله باران کردند! در نهایت هم چند گوسفند را به حیث تحفه به قوماندان ما آوردند! آن حادثه به عنوان یک مورد از ملیون ها مورد کافی است در همهء ولایات افغانستان رخ داده است و یاد آوری آن ها موی را بدن راست میکند!!

بوش: آخر آنقدر غلامان حلقه به گوش و متحد ایدیولوژیک که شما در افغانستان داشتید ما نداریم! اینهای که با ما هم پیمان شده اند، و یا ما از خود امریکا و اروپا روان شان  کرده ایم؛ گروه اول بخاطر منافع خود شان با ما متحد شده اند و میدانند که ما تا آخر در پهلوی آنها نیستیم! ولی این گروه دوم؛ در این کشور های ما اینقدر سوسیال خورده اند و به کارهای پاک کاری و هوتل داری و ظرف شویی مشغول شده اند که، در افغانستان چشم شان بجز از دالر و دزدیدن چیزی دیگری را نمی بیند!

اینها در غم این هستند که جیب های خود را پر کنند و دو باره به غرب بر گردند و زندگی کنند!

او چوچه های کمونست شما غیر از راه کریملین و خواب های بهشت دروغین مارکس چیزی دیگری را بلند نبودند! چه کنیم خاک بر سر ما شد، با این دو متحد و همکار نا جور!

پوتین: اقدامات اول شما هم که در افغانستان بنام آزادی بیان و حقوق بشر انجام دادید، چندان از نظر من عاقلانه نبود؟

بوش: چرا؟ مثلا؟

پوتین: شما همهء حقوق بشر را در این خلاصه کردید که ملالی جویا و امثال او را جائزه دادید، سیما ثمر را رئیس حقوق بشر مقرر کردید و چند انجیو را هم مقرر کردید که هرچه فحشا و بی بند و باری است، بنام آزادی بیان در کابل و دیگر شهر های افغانستان انجام دهند! این بود که مردم افغانستان به شما مشکوک شدند!

بوش: راستی من خودم این کار را نکردم؛ ولی به بعضی کشور های دنباله رو  و اروپایی ها دستور دادم چنین کنند! هدفم همین کشور های کوچک؛ مثل دنمارک، ناروی، ایتالیا و در بعضی موارد هم انگلیس و آلمان است که این کار های تشویقی را انجام بدهند!

آخر اینقدر دو و دشنام که ملالی جویا داد، بخدا خود من هم جرأتش را نداشتم! گفته اند که: دیوانه بگریز که مست آمد! او و امثال او برای ما بسیار خوب بود و دیوانه وار عمل میکردند!

پوتین: خی چرا این کار های شما نتیجه نداد؟ در عوض اینکه کاری کرده باشند، جنگ سالاران و مجاهدین را پیش از پیش تقویه کردند؟

بوش: این را راست میگویی! گفته اند:

اگر خواهی که دنیا را ببازی

مکن با کودک و دیوانه بازی!

 ما هم کار های مهم را با دیوانه ها و کودکان خواستیم عملی کنیم، عملی نشد که نشد، ما را چند دهه دیگر به عقب انداخت!

بوش: اگر چه از طریق آن ادارات که جائزه میدهند، دستور داده شده بود که ملالی و امثال او، ما را هم یگان یگان دو و دشنام بدهند، تا مردم شک نکند که از ما دستور میگیرند! ولی ملالی جان در مصاحبه های خود همیشه به ما درس دموکراسی میداد و خود ما را که ایجاد گر او و امثال او بودیم جنگسالار و… میگفت!!

گفته اند:

هر که بیند خلق را سر مست خویش

از تکبر می رود از اصل خویش

این بسیار شرم آور بود! بخاطر همین هم بعضی از طرفداران خود را در پارلمان دستور دادم که؛ وقتی ملالی مجاهدین را دو زد، از مجاهدین دفاع ظاهری کنند و کاری کنند که او را بکشند! قریب کشته بودنش! ولی به اخراجش کفایت شد و کشته نشد!

پوتین: خی قصه از این قرار است!! در این انتخابات ریاست جمهوری ما هم که اینقدر سر و صدای انگلیس و بعضی های دیگر بلند شده بود و میخواستند که نگذارند من، مدمیدف جان را به حیث رئیس نصب کنم، به همین خاطر بوده؟! خوب شد که در گرجستان درسشان دادم تا بفهمند که روسیه افغانستان نیست!!!

بوش: نه بخدا غلط فهمی نشود! من در آن موضوع انتخابات شما هیچ دخیل نبودم!

بیبیند! شما ده سال میشود که مردم را در قفقاز به خاک و خون میکشید و چندین بار شهر گروزنی را خراب کردید، مگر حرفی از قصر سفید بخاطر این جنایات شما بنام حقوق بشر بر آمد؟ نه خیر شما آزاد هستید!

این حقوق بشر صرف برای سودان، ایران، افغانستان و یگان کشوری هست که مسلمان نمائی میکند و میخواهد قومانده کاکایت را قبول نکند! همین است که ما ایشان را به این شعار حقوق بشر گوشمالی میدهیم!

پوتین: خی یک چند مثال نشان بده که کسی دیگری هم حقوق بشر را پایمال کرده باشد و شما خاموش شده باشید؟

بوش: هی هی! بسیار بی خبر هستی! فکر میکنم هیچ اخبار را نمی شنوی!

تو هر روزه همین مصر را نمی بینی؟ روزانه دهها و صدها مسلمان را زنجیر بند به زندان می اندازد، برای کشتن و به شکنجه کشیدن شان بهانه ها جور میکند! سی و پنج سال میشود که یک آدم که مردم مصر او را «بقرة الضاحکة» ـ یعنی گاو خندان ـ میگویند؛ بر آنها حکم میراند ـ البته به ارادهء ما حکم میراند ـ و آنهم با نهایت شکنجه و خشونت قرون وسطائی! ما نه تنها که خم بر جبین نمی آوریم، آنها را همکاری هم میکنیم! مشاورین ما همیشه در زندانها و ادارات امنیتی مصر وجود دارند. طریق شکنجه، وسایل شکنجه و روش های جدید را به آنها می آموزیم!

تنها ما در سال 2006 پنجاه هزار تن وسایل شکنجه به کشور های جهان سوم صادر کردیم! ما تنها دموکراسی صادر نمیکنیم! از این کار هم زیاد میکنیم!!

به همین منوال تمام کشور های خلیج و باقی کشور های اسلامی! از این هدایای ما بهره مند می شوند!!!

همین سعودی ها! در آنجا اسلام، قانون، مقررات و خوبی ها همه همان چیزی  هست که یک فامیل تأیید کند! حتی در آن کشور زنان اجازه رانندگی ندارند! روزانه صد ها نفر به جرم یک حرف سیاسی در صحرا های ربع الخالی انداخته میشوند! ما لام تا کام نمیگوئیم! چون مثل شما کمی برایشان احتیاج داریم!! اینها خوب مثال های هستند از هزاران نمونه که وقت گفتنش نیست!

از فلسطین نپرس! هفتاد سال میشود که ما روزانه دهها منزل را در سر اهالی آن خراب میکنیم و سر زمین شان را قیچی کرده میرویم، نزدیک است که خلاص شود!

یک گروپ احمق را هم شصت سال میشود که به بهانهء صلح دنبال خود میکشیم!! گفته اند: احمق باشد مفلس در نمی ماند! این جنایات را توسط اسرائیل انجام میدهیم و نام آن را هم دفاع از حق خود می نامیم! به فکرم همین مشت نمونهء خروار بس است!

پوتین: والله در استخبارات بودن انسان را از سیاست کمی دور میکرده است! من هم در «کی جی بی» به این اندازه از نقشه و اعمال شما معلومات نداشتم! آفرین به این دیده درای شما! والله عقلم حیران ماند! پس ما خوب هستیم که از این معقولات هیچ چیز نداریم! هر کاری می کنیم مردانه وار و بدون بهانه تراشی انجام میدهیم! در این یک مورد من بشما تسلیم هستم!!!

بوش: این حرف ها و معلومات های من باعث نشود که هر چه دلت خواست انجام دهی؟

پوتین: ای برادر! مگرم از سر ستالین زنده شود و ریاست روسیه را در دست بگیرد که ما اینقدر جنایات که تو کرده ای انجام بدهیم!

بی غم باش! ما از گذشتهء خود پند گرفته ایم و میخواهیم روسیه را به زمان قبل از بلشویک ها بر گردانیم و یک کشور متمدن و با دوستان خوب در دنیا، ولو مسلمانها هم باشند زندگی کنیم!

بوش: والله من هم کار های خود را بی نتیجه دیده ام و از همین خاطر در لابی صهیونیزم در امریکا به همکاری بعضی از ماسونر های کلان تصمیم گرفته ایم که، یک دورهء هشت سالهء دیگر را به دموکرات ها واگذار کنیم! تا هم ما راحت باشیم و هم آنها بر روی اعمال سیاه ما کمی ماست بمالند!

* در این باره راستی اسرائیل هم با ما هم نظر ماست! اونها هم تأکید دارند که همین دموکرات ها برای دورهء بعدی بهتر است!!!

اگر چند اونها شک داشتند که (اوباماکک) یک مسلمان زاده است و بسیار عمر خود را هم در اندونیزیا گذرانیده است! نشود که رگ و خون مسلمانی داشته باشد؟

من آنها را مطمئن ساختم! در امریکا کسی باید رئیس شود که از دهها ماشین و لابراتوار لابی صهیونیزم چک شده بر آید! برای همین هم اوباماکک در جلسهء سالانهء «آی پیک» لابی صهیونیزم، همه را مطمئن ساخت که او در کنار اسرائیل است و از ایران انتقام میگیرد! خدا کند که کار هایش نتیجه بدهد و به گفته های خود جرأت مندانه عمل کند! درست مثل من!

* روی دوم قضیه اینست که؛ ما در عراق شکست خورده ایم! یعنی شکست نخوردیم، ولی به اهداف اصلی خود هم نرسیدیم!

شکست نخوردیم به این معنا که؛ بعد از بر آمدن ما هم در دهها سال دیگر این کشور آرام نمی شود و یکی در کلهء دیگه زده میروند و همین خودش هم برای ما و اسرائیل یک پیروزی استراتیژيک است. ولی به اهداف اصل خود نرسیدیم؛ به این معنا که، ما نتوانستیم یک حکومت سکولر را تأسیس کنیم! القاعده را مهار کنیم و دست ایرانی ها را کوتاه بسازیم! در نهایت از امضای یک پیمان دائمی نظامی واستراتیژیک هم سر کشی میکنند و میگویند باید عساکر ما در عراق از محاکمه مصئون نباشند! اینست نهایت کار ما!!

* بهر صورت ما باید از آن خارج شویم! و این کار یگانه راهش، به میان آمدن دموکرات ها است و اونها به مصلحت خود ما این کار را میکنند!

گفته اند: ضرر را از هر جایش ایستاد کنی باز هم نفع است! چه کنیم از ما دنیا هم رفت و آخرت هم! حضرت عیسی چقدر بر من قهر باشد که از آن دین متسامح او، من یک هیولای وحشت و تجاوز ساختم! بهر صورت من این را اگر بخاطر یهود هم انجام دادم، اقلا حضرت موسی نزد حضرت عیسی شفاعت من را خواهد کرد! سنگ صبور من عیسی است! توکل به او!!

پوتین: بس است دیگه! اینقدر خود را حق بجانب نتراش! از اون قصه های که تو کردی و اینکه در جهان چه کاری میکنید و اوباما هم ادامه دهنده آنست، بر می آید که دیگر وجدان قرار و زنده در این جهان نمی بینیم!

پوتین: بسیار احساسات من بر انگیخته شد! والله همین افغانهای بیچاره که از دست ما اینقدر جفا دیده بودند و ما بنام امریکایی و امپریالیزم آنها را نابود کردیم، وقتی بعد از آمدن طالبان به کشور های ما آمدند، آنقدر مردمان خوب بودند، آنقدر خلیق و خوش رفتار که؛ بجز از دختر بازی کاری دیگری نداشتند! دختر روسی میگفتند و جان میدادند! حتی همان مجاهدین شان هم که آمدند، مهربان ترین مردم به دختران روس بودند! این را چه میکنی که؛ بسیاری های شان زن روسی گرفتند و این دختران را به اروپای غربی به حیث مهاجر بردند! اقلا آینده یک نسل مختلط با آنها داریم! در عالم منافع همین هم یک بذر خوب است!

براستی مردم خوبی بودند و ما فریب این چند خورد ظابط کم عقل را خوردیم و بنام سوسیالزم و تحرک توده های کارگر این کشور فقیر و بی چاره را نابود ساختیم!

بوش: باز چه رگ افغان دوستی و احساساتت در مقابل این افغانها جوش کرده! میخواهی چه کار کنی؟!

پوتین: هیچ کار! اگر بتوانیم به آنها خدمت میکنم! هر کسی که باشد، افغان باشد! حتی همین مجاهدین سابقه اش را هم دوست دارم! به جز از همان کم عقلان (خلقی و پرچمی) که ما را بنام توده های کار گری در افغانستان فریب دادند و آنجا کشاندند! آنجا رفتیم که از توده موده خبری نبود! همان دهقان ها ما را بیشتر از زمین داران کشتند! حالا وقت جبیره است و باید تا حد امکان جبیره کنیم! برای همین هم با گلب الدین خان یکی دو بار تماس گرفتم!

بوش: هدف من اینست که، به لحاظ عیسی مسیح باقی ماندهء کار ها را خراب نکنی!

پوتین: برو بابا! تو خودت چند ماه دیگر وقت داری میروی و برای ما تعیین تکلیف میکنی! خودم میدانم و کارم! می بینم که اوباما چه میکند؟ باز با او حرف می زنم!

بوش: از موضوع بسیار دور شدیم! مورد بحث ما حقوق بشر بود؟

پوتین: با این کار های که شما کرده اید و میکنید! دنیا را خبر ساخته اید! دیگر فکر نمیکنم مردم به این حرف ها فریب بخورند! شما نه خود کار خوب میکنید و نه میگذارید دیگران کاری انجام دهند!

بوش: آخر زندگی سیاسی همین است! ما جائزهء نوبل تعیین کردیم؛ به هر چه دیوس در کشور های اسلامی بود آن را دادیم! یعنی ناروی را مسئول این کار مقرر کردیم! صدها موسسه دیگر بنام ستاره های زیبایی، ستاره های سپورت، ستاره های آزادی بیان و… هیچکدام کار گر نیافتاد! مگر شما چه کردید که اینقدر طمطراق میکنید؟

پوتین: ما همان یک جائزه داشتیم به ترکی در مقابل کتاب «د بنگ مسافر» دادیم! وقتی دیدیم این کار ها جایی را نمیگیرد، مستقیم وارد میدان شدیم! راستی جائزه و جائزه بازی، بسیار وقت را می گیرد و ما حوصله اش را نداریم!!

ولی شما به که جائزه دادید؟

بوش: اوه! نمیدانی که در مصر؛ به نجیب محفوظ بخاطر او داستان مسخره اش « بچه های کوچه من» و به انور سادات بخاطر که حلقه غلامی اسرائیل را برای اولین بار در گوش کرد! و به یاسر عرفات که اون هم از اخوانی ها برید و به صف هرچه کافر بود پیوست! به شیرین عبادی در ایران و…

ولی در همهء این کشور ها مردم کتابهای سید قطب و صدها اخوانی دیگر را بیشتر دوست دارند، و هر کتابش از صد بار بیشتر چاپ شده است! در ایران هم مردم همه اش نوشته های شریعتی، مطهری، سروش، و… صدها آخوند دیگر را میخوانند!

افغانستان هم که دانشمند نداشت هر چه جائزه بود به شکریه جان و ملالی جان و داکتر سمیع و چند تای دیگر دادیم، هنوز هم مردم دنبال نگاشته های صلاح الدین سلجوقی، سید جمال و … هستند!!

اصل مشکل در همین قرآن و حدیث و شریعت است! چه کنیم گفته اند: هر چیز به اصل خود بر میگردد! راست گفته اند!!!

ما از هر راهی که داخل میشویم؛ نتیجه نمیدهد! تو یک چیزی بگو آقای پوتین!! که ما با این افغانها چه کنیم؟ آخر شما یک تجربه طولانی دارید!!

پوتین: این یک سوال شما بسیار بجای بود! پس گوش کن!

اول: افغانها در یک کلمه؛  «چند روز، چند ماه و در نهایت چند سال گرو میشوند، ولی هیچگاه مکمل فروخته نمیشوند» این یک اصل است. هر قدر پول برای اینها بدهی، هر قدر فاحشه خانه بسازی، هر قدر حقوق بشر یا پشر بگوی! هر قدر اسلام و قرآن را توهین کنی! بعد از چندین دهه می بینی که اینها سر از گریبان الله اکبر و ملا امامان مسجد بدر میکنند! این تجربهء تاریخ است!

بهتر همین است که بسیار مخلصانه با مسلمانهای خوب این ملک بسازی! البته مقصودم طالبان، القاعده و یگان جنایت کار دیگر نیست! یعنی همان مسلمانان که بسیار شریر نیستند!

دوم اینکه؛ افغانها تا وقتی با کسی هستند که منافع شخصی شان باشد! اگر تو همین امروز کرزی را دور کنی دیگر دشمن تو است و همهء گناهان را بر گردن تو می اندازد! این دور نیست باز می بینی! پس بهتر است که قدم های خود را سنجیده بگذاری!

سوم اینکه؛ سر این صابون زدگی های خود ما هیچ حساب نکنی! افغانستان از همان دهقان پای برهنه و از همان چوپان در کوه با خیمه است. و این صابون زدگی های از غرب رفته، تا یک ارتش 100هزار نفری در پشت شان نباشد، یک روز هم در آن کشور نمی ایستند! این کر و فر امروزی شان هم بخاطر هست که شما دهها پایگاه نظامی در افغانستان دارید! و اگر روزی که تو از دروازه برائی اینها از کلکین وقت بر آمده اند! خلاصه اینکه سر اینهای که تو سرمایه گذاری کره ای و فکر میکنی شاد نمیشوی!!

* بهتر است که مردمان بومی این کشور را، مثل پاکستان، هندوستان، بنگله دیش و دیگر کشور های جنوب شرق آسیا تشویق کنی، تا یک ادارهء دلخواه خود را بسازند و با فقر و نداری خود راضی باشند و فکر هم نکنند که دیگران برایشان دستور میدهند! همین برای آنها بهتر است!

* یعنی پوست کنده بگویم؛ شما برایشان نظام دلخواه خود را دکته نکنید، به ارزش های دینی و ملی آنها توهین نکنید و… صرف به آنها کمک کنید یک سیستم بسازند، کمک تعلیمی و مادی کنید، موارد اقتصادی شان را فعال بسازید، بنیاد های اساسی اقتصادی شان را زنده کنید! درست مثل ما که چنین میکردیم! ولی آن اشتباه ما را نکنید، یعنی به ناموس و ارزشهای شان دست نزنید!

* در آخر اینکه بار و بسترهء این سک شوی هایتان را هم بسته کنید و از این کشور بیرون کنید! چون اینها مثل همان خورد ظابطان بی عقل که ما را به ماجرا کشیدند شما را رسوا میکنند! این ریزه خوار های شما هم در کم عقلی کمتر از آنها نیستند!

همین راهش بود که در چند حرف مختصر گفتم! باقی خود دانید!

بوش: درست است، سر این موضوعات جدی فکر میکنم و در هفتهء بعد اگر عیسی مسیح بخواهد در رابطه بعضی موضوعات دیگر بحث خواهیم کرد! فعلا به عیسی مسیح می سپارمت!

پوتین: درست است پناه به خدای مسلمانها!

سکرتر پوتین: چرا شما توکل به خدای مسلمانها میکنید؟

پوتین: ای بی عقل! من از همان زمان که ماتریالست بودم، در باره این خدا فکر میکردم و در نهایت به این نتیجه رسیده ام که؛ خدا بچه ندارد! در اینکه خدا پسر نازدانه ندارد شک ندارم!

* ندیدی که همین علی باسلین خود ما بعد از 25 سال اسقفی در کلیسای ارتودوکس روسیه و عضویت در پارلمان اتحاد شوروی وقت، ده سال قبل مسلمان شد و گفت دین اسلام حق است! راستش را بخواهی من حالا به همه چیز خود مان شک دارم!

برو به کارهایت برس! زیاد حرف نزن!!!!

پوتین: راستی در هفتهء بعدی، یک قرار با بوش بگذار و یک روز قبل مرا خبر کنی!!

 

 

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *