کودک امروز نباید مجاهد فردا باشد — محمود نکته دان

 

کودک امروز نباید مجاهد فردا باشد

 

 

نويسنده: محمود نکته دان

 

شب گذشته وقتی اخبار و مقالات تازه را در انترنت مرور میکردم به نوشته هموطن گرامی ام جناب آقای انجینیر خلیل الله معروفی برخوردم که بر تصویر کودکی گریان و پریشان در حالیکه از مقابل لوله تفنگ سربازان متجاوز امریکائی میگذرد تبصره نوشته اند و مظلومیت کودک افغان را در مقابل تکبر و قلدر منشی سربازان بیگانه به تصویر کشیده و چنین نتیجه گیری نموده اند که کودک مظلوم امروز افغان مجاهد فردای این کشور خواهد بود یعنی در برابر مظالمی که بر او و سایر کودکان و مردم افغانستان روا داشته میشود قیام خواهد کرد و  به مبارزه خواهد پرداخت.

 

اگر چه تحلیل و پیش بینی جناب آقای معروفی از نگاه تاریخی ، عقلی و منطقی میتواند به حقیقتی مبدل شود اما من با این انتظار که کودک امروز وطن ما به مجاهد فردای این کشور مبدل  شود موافق نمی باشم، بلکه آرزو دارم تا کودک امروز جامعه ما از جفاهای روا داشته شده بر مجاهد مردان دیروز کشورش بیاموزد و بعوض بدست گرفتن تفنگ در جهت دفاع از عقیده و مردم کشور خود قلم بدست بگیرد، به کسب علم و دانش به پردازد و نگذارد که یک مشت از انسانهای اوباش بر مقدسات مردمش تاخت و تاز نموده و به مسخ تاریخ و فرهنگ کشورش به پردازند.

 

کودک امروز ما باید در فردا های که انتظار آن را داریم نقاب  آن عده از فرهنگیان بی فرهنگ، دانشمندان بی دانش و روشنفکران تاریک دل  را که دشمنان دین ، وطن و مزدوران بیگانه اند پاره کند تا چهره های اصلی این جرثومه های فساد برملا گردد و کودک امروز جامعه ما،  فردا به خلع حیثیت آن عده از فرهنگی نما، دانشمندنما ها و روشنفکر نماهای به پردازد که در طول زندگی ذلت بار خود چیزی به جز از کاسه لیسان خوان استعمار نبوده و همواره از پشت به ملت ما خنجر زده اند. کودک امروز ما باید در فردای این کشور قلم عناصر مفلوک ، بی شخصیت و متعصبی را که ملت ما را بنام قوم و مذهب و زبان به جان هم افگنده اند بشکناند.

 

کودک امروز ما باید آنانی را که در بدل فروش خاک و ناموس خود به کسب القابی چون اکادمیسین و غیره دست یافته اند بشناسد و این بت های میان تهی و عروسک های خیمه شب بازی استعمار را متلاشی سازد. کودک امروزی ما باید حقوق اساسی، موقعیت اجتماعی و رسالت اسلامی و ملی خود را فرا بگیرد تا در فرداهای که به پیش رو داریم یک خورد ظابط معتاد، مالیخولیائی و بی مسلک نتواند خود را برایش محقق ، فیلسوف، دانشمند و شاعر بتراشد و از ورای دود تریاک و نشه الکل برایش تعیین تکلیف و تعیین سرنوشت نماید.

 

کودک امروزی ما باید بیاموزد که یک اکادمیسین وطنفروش و یک خورد ظابط فراری که سالهاست از روغن سوسیال سبیل خود را چرب میکنند و از جیره سوسیال روز خود را میگذرانند حق ابراز نظر در مورد وطن و سرنوشت او را ندارند چون اولی بخاطر یک لقب کذابی ایمان ، ناموس و وطن خود را فروخته و در همه جرم و جنایات دوران تجاوز بیگانگان شریک گردیده و دومی هم که غیرت ایستادن در کنار مردم خویش را  نداشته سالهاست که با جیره سوسیال و آفتاب نشینی به هزیان گوئی بر علیه جهاد و مردمش پرداخته است.

 

کودک مظلوم و نحیف و فقیر امروز افغانستان که شاید هم فرزند یک مجاهد دیروز این کشور باشد باید این را فرا بگیرد که آن عده از جنرال زادگانی که از برکت جهاد پدران و برادران او،  به نام و آوازه رسیده اند و پندیده اند حق ندارند که در مورد جهاد و مجاهدین ابراز نظر نمایند چون نه خود ایشان غیرت و شهامت حضور در جبهه بر علیه اشغالگران کشورش را داشته اند و نه هم پدران شان مانند پدران هزاران طفل یتیم دیگر این کشور در جنگ رویاروی به خاطر دفاع از خاک و ناموس این کشور به شهادت رسیده اند.

 

کودک امروز این کشور باید بداند که چگونه قاتلان دوملیون مسلمان هموطن خود را به پای میز محاکمه بکشاند، قاتلینی که امروز با نوشتن کتب و مقالات از کشتن هزاران انسان مظلوم و بیدفاع این کشور با افتخار تمام بعنوان دست آورد های خود یاد آوری مینمایند. کودک امروز ما باید بداند که دشمنان شکست خورده دیروز این کشور بار دیگر با لباس و چهره دیگری وارد صحنه شده اند تا به آن آرزو های که از طریق جنگ مستقیم دست نیافته اند از طریق دیگری دسترسی حاصل نمایند یعنی کودک امروزی باید بداند که دشمنان دیروز کشورش امروزدر غالب احزاب و سازمانهای جدید  و از طریق سازمان ها مزدور دیگری بنام حقوق بشر و امثالهم وارد کار زار گردیده اند و مشغول توطئه چیدن بر علیه او و کشورش میباشند و کودک امروزی ما باید بداند که یک جنرال زاده بی غیرت و نمک به حرام ، یک خورد ظابط فرتوت و یک اکادمیسین وطنفروش از جمله کسانی نیستند که حق ابراز نظر در مورد سرنوشت او و کشورش را داشته باشند.

 

به کودک امروز ما،  باید این موضوع تحلیل شود که چرا وقتی یک نیمه ژورنالست و یا یک نطاق غیر مسئول بجرم تاختن بر عقاید و مقدسات مرد م  و به جرم اهانت به بزرگان این کشور مورد بازپرس قرار میگیرند تمام دنیا و قلم بدستان اجیر شان برای آزادی آن دو که به عقاید 25 ملیون انسان توهین نموده اند حلقوم و افسار پاره میکنند و آنرا خلاف حقوق بشر و موازین آزادی بیان میدانند. کودک امروز ما باید این استعداد را پیدا نماید تا از خود به پرسد که آیا 25 ملیون انسان کشورش که به عقیده و حقوق شان توهین گردیده بشر نمی باشند  که هیچ کسی به خاطر اهانت به عقاید شان بعنوان دفاع از حقوق بشر حتی کوچکترین صدای را هم بلند نمی کند؟.

 

هموطن گرامی ام جناب انجینیر صاحب معروفی!

آیا این کار مناسبی است که کودک امروز ما مجاهد فردای این کشور باشد که او هم مانند کودکانی که درست بیست و چند سال قبل در جهت دفاع از ناموس و استقلال کشور رزمیدند و امروز مورد حمله و اهانت یک عده از پست ترین و بی شخصیت ترین انسانها قرار گرفتند، مورد حمله و اهانت قرار بگیرد؟ آیا دل شما به این کودکی که میخواهید مجاهد فردا باشد نمی سوزد؟ آیا شما چگونه میتوانید روا داشته باشید که این کودک معصوم هم سلاح بدوش بگیرد و همه استعداد و انرژی دوران جوانی اش  را قربان دفاع و حفظ استقلال کشور ما بنماید و در پایان راه بیسواد ترین، شریر ترین و منافق ترین انسانهای بنام روشنفکر و تحلیلگر و نویسنده بخاطر رضای باداران شان وی را ظالمانه بکوبند و جنگسالارش خطاب نمایند؟

 

من در بین نویسندگان امروزی که حتی بعضی از آنها املا و انشای خود را نیز بلد نیستند و بر جهاد و مجاهدین افغانستان تاخت و تاز مینمایند کسانی را میشناسم که دختران شان از خانه شان با معشوقه های خود پا به فرار گذاشته اند اما آنها به عوض اینکه بر اساس فرهنگ و کلچر افغانی خود  به فکر پیدا کردن دختران شان باشند می نشینند چرندیات بر سر هم میکنند و بر مجاهدین تاخت و تاز مینمایند. آیا این جفا نیست که چنین کسانی کودک امروزی ما را هم که بقول شما مجاهد فردا خواهد بود در آینده های این کشور مورد حمله و اهانت قرار بدهند ؟

 

من در بین این دسته از نویسندگان بی سواد و شخصیت های بی شخصیت امروزی کسانی را میشناسم که کار نامه های مسعود شهید و همه جهادگران مسلمان افغانستان اعم از پشتون و تاجیک و شیعه و سنی را بزیر سوال میبرند اما برای طالبان و استخبارات پاکستان دٌم می جنبانند و حرکت انگلیسی طالبان و جانیان دیگر را مقاومت ملی می نامند. آیا مقاومت آن طالبانی که در ظرف چند سال گذشته در کمپ نیروهای انگلیسی در هلمند آموزش دیده اند تا هموطنان شان را بقتل برسانند مقاومت ملی است؟ همه ما و شما اطلاع داریم که افتضاح کمپ تعلیمی انگلیسی ها برای 1800 نفر از افراد طالبان در هلمند به آسمان رسید و حتی روابط کرزی و انگلستان را نیز به تیرگی کشانید . آیا حرکتی را که هروقتی با کمبود پول و اسلحه و مهمات روبرو میشود همه  نیازمندی های آن با پرتاب محموله های پول و اسلحه و مهمات از آسمان بوسیله خارجیان مرفوع میگردد میتوانیم مقاومت ملی بنامیم؟ درست است که شاید در گوشه های نارضایتی های وجود داشته باشد که آهسته آهسته به مقاومتی بر علیه اشغالگران مبدل گردد اما آن مقاومتی نخواهد بود که بوسیله نیرو های انگلیسی آموزش به بیند و بوسیله نیروهای ناتو از هوا مهمات دریافت نماید.  باید به کودک امروزی خود از همین حالا از این دسایس پرده برداریم . شما قبول کنید که اگر کودک امروزی ما هم مجاهد فردای این کشور باشد از همین حالا دشمنان جهاد و مقاومت و اجیران استعمار به اشاره باداران شان به توطئه بر علیه این کودک مظلوم آغاز خواهند کرد و آنها نخواهند گذاشت که کسی با مقاومت ملی انگلیسی شان به مخالفت برخیزد. پس بگذارید که کودک امروزی ما حد اقل برای چند سالی هم که شده از محراق توطئه این ماران سمی در امان بماند.

 

آیا به عقیده شما بهتر نخواهد بود تا کودکان امروزی ما بعوض فکر کردن به اسلحه به فرا گیری علوم اسلامی و علوم جدید  پرداخته و به شناسائی شخصیت های کاذبی به پردازند که جفا های عقده ها و جفا های تعصب قلم های ناپاک شان کمتر از جفاهای وارده توسط بمب های ناپالم روسی نبوده است؟  مردم ما مرد م فقیر و بیسوادی هستند و وقتی خزعلبات  فیلسوف نماهای بیسواد را میشنوند فکر میکنند که واقعا این ها اکادمیسین هستند و قیافه های ظاهری این افراد دغلباز چنان تصوری را در ذهن هموطن مظلوم ما ایجاد مینماید که شاید دانش یک خورد ظابط معتاد و بی شخصیت خیلی فراتر از دانش یک ستر جنرال در کشور ما باشد و شاید کودک امروزی  ما عقده ها و پست فطرتی های آنها و همقطاران شان را قرین واقعیت به پندارد. پس باید به تنویر کودک امروزی خود به پردازیم.

 

باید ما و شما باطن این دانشمندان بی دانش، فرهنگیان بی فرهنگ و روشنفکران متحجر و تاریک دل را به کودکان این جامعه که جوانان فردای این کشور خواهند بود معرفی نمائیم تا آنها این جرثومه های فساد و این  مار های خوش خط و خال را بشناسند  و فریب این مشت کودن فیلسوف مآب را که چیزی به جز از بلند گو های بیگانگان نمیباشند نخورند.

 

امروز کسانی برای مردم ما خط میدهند، جهاد مردم ما را نقد میکنند و خواسته ها و افکار کثیف خود و باداران خود را دیکته و توجیه مینمایند که تا دیروز حتی نوامیس خود را هم برای کسب قدرت فرش زیرپای مشاورین روسی ساخته بودند. این یکی از وظایف اساسی ما است که به کودک امروزی خود آنانی را که به خاطر قدرت از نوامیس خود هم گذشته بودند معرفی نمائیم. بیائید  که به همین ارتباط یک قصه حقیقی را بشکل خیلی کوتاهی به شما نقل نمایم  تا به گذشته بعضی از کسانی که امروز جهاد و ملت ما را مورد نقد قرار میدهند آشناشویم.

 

روزگاری یک دوست خانوادگی داشتیم و با او در رفت و آمد بودیم . از قضای فلک وقتی بقول آقای دستگیر نایل در کشور ما چپه گرمک آمد او هم خلقی شد و سلاح بدوش گرفت و به مدافعان دو آتشه به اصطلاح انقلاب ثور پیوست. هرچند به او توصیه نمودیم که دست از این کار بردارد نپذیرفت چون می ترسیدیم که اگر او کشته شود اطفال و خانواده او بی سرنوشت و بی سرپرست خواهند شد. بالاخره روزی آن شخص به اسارت مجاهدین در آمده بود و با همان شستشوی صورت گرفته مغزی بر حقانیت راه و توجیه اعمال خود پای فشاری نموده  تا اینکه از طرف کسانی که او را در اسارت داشتند به قتل رسیده بود که مایه تاثر ما گردید. بعداً همان کسانی که او را جذب و خلقی و مسلح ساخته بودند ، فرزندش را مسلح ساختند تا راه پدر را ادامه دهد. فرزند هم مانند پدر دو آتشه شد و هیچ حرف و منطقی بگوشش فرو نمی رفت. اما ناگهانی خبر شدیم که او با اسلحه خود به مجاهدین پیوسته است. این حرکت او ما را کاملا متعجب و غافلگیر کرده بود که چگونه این خلقی دو آتشه که میخواست راه پدر را ادامه دهد به قاتلین پدر خود یعنی به مجاهدین پیوسته است.

 

روزی او را در یکی از قرا و قصبات آن شهر  دیدم و احوال او را پرسیدم و ضمنا با اظهار تعجب از او سوال کردم که چگونه به یکبارگی تغیر جهت داده است؟. او گفت این مردم (مجاهدین)به حق بودند و راست میگفتند و ما به ناحق بودیم یعنی مسئله خاک و دین و ناموس از ذهن ما شسته شده بوده است. گفتم چطور؟ او برایم علت پیوستن خود به مجاهدین را چنین قصه کرد و گفت: من علاقه فراوانی داشتم که راه پدر را تا آخرین رمق حیات ادامه دهم اما یک حادثه دریک روز عید همه برنامه های مرا کاملا متغیر ساخت. او گفت قصه طوری بود  که روز عید در خانه دوستان پدرم که همه شان خلقی بودند رفته بودم . درین روز دیدم که مشاورین روسی بخانه شان آمدند . آنها بوتل های ودکا و ویسکی را با خود داشتند. مشاورین مذکور در کنار سفره عید با خلقی های که دوستان پدر من بودند  و زنان و اطفال شان نیز در این مجلس حاضر بودند به نوشیدن الکل پرداختند و بمن هم تعارف نمودند اما من نه پذیرفتم. ناگهان دیدم که حالت همه شان یعنی هم حالت مشاورین روسی و هم حالت دوستان پدرم غیر عادی شده و به خنده ها و دست اندازی های مزخرفی به جان همدیگر آغاز نموده اند. درین وقت دیدم که دست یکی از مشاورین روسی در داخل یخن زن یکی از آن خلقی های که دوست پدرم بود رفت و حرکات متناوب دستش آغاز گردید. در حالیکه من عصبانی و حیرت زده شده بودم دیدم که شوهر آن زن با کمال بی تفاوتی به خنده قهقهه  خود ادامه میدهد. او گفت : درین وقت من بسیار متاثر شدم دلم میخواست تفنگ خود را گرفته وهمه شان  را بقتل برسانم اما این کار را نکردم چون تعداد زیادی از اطفال هم کشته میشدند و فرار کرده هم نمیتوانستم. او ادامه داد و گفت که درین وقت بود که من به خود آمدم و گفتم که همین مجاهدین با وجودیکه قاتلان پدر من نیز میباشند برحق میباشند و ما واقعا چیزی به جز از مردمان بی دین وبی فرهنگی نمی باشیم که در قمار قدرت هم خاک خود را باخته ایم و هم ناموس خود را باخته ایم و همین بود که فردای همین روز با سلاح خود به مجاهدین تسلیم شدم.

 

شماخود قضاوت نمائید امروز کسانی بر مجاهدین دیروزی می تازند که تا دیروز به خاطر کسب مقام و قدرت و بدست آوردن یک بوتل ودکا حتی وقتی زن خود را هم در آغوش مشاورین روسی میدیدند و دست سرمشاور خود را در داخل یخن همسران خود میدیدند خنده قهقهه سرمیدادند و فردای آن روز به امر سرمشاور شان یا مردم خود را بنام اشرار و باسمچی میکشتند و یا آنها را در زندان ها مخوف رژیم مورد شکنجه های وحشیانه قرار میدادند. همین شخص خلقی  که داستانش را به شما قصه کردم هنوز هم زنده است و همین اکنون هم در یکی از دفاتر دولتی در یک مقام بلندی کار میکند.  اما اکنون او و رفقای دیروزی اش با این فرق بر چوکی های دولتی تکیه زده اند که تا دیروز از مارکسیزم و لنینیزم میگفتند  اما امروز از دموکراسی و حقوق بشر دم میزنند،  شاید این همان حقوق بشری باشد که آنها سالها قبل آنرا از گریبان همسران خود به سرمشاوران روسی خویش  عرضه نموده اند . مثلیکه اکنون هم میخواهند سهمی  از این حقوق بشر را نیز به پیام آوران دموکراسی هدیه نمایند.

 

جناب آقای معروفی!

ما و شما باید به کودکان  امروزی خود که جوانان آینده این کشور می باشند بیاموزانیم  که چرا وقتی یک زن اوباش و هرزه  که حتی اقاربش از معاشرت با وی ننگ دارند ، پارلمان کشورش را طویله مینامد،  عده زیادی از بیگانگان و مزدوران شان بعوض همدردی با صد ها نفر از نماینده های مردم که حیوان خطاب گردیده اند ، به همدردی با کسی می پردازند که همه آنها را حیوان و خانه ملت را طویله خطاب نموده است؟ بعقیده شما کسانی که از چنین اشخاصی حمایت میکنند چه هدفی به جز از توهین و تحقیر به مقدسات و عنعنات و بزرگان کشور ما را دارند؟ آیا اعضای پارلمان کشور ما بشر نمیباشند که با آنها به همدردی پرداخته شود و اعاده حیثیت شوند؟ آیا شما کسانی را که در جهت دفاع از یک زن هرزه و بی تربیت قلم فرسائی مینمایند انسان میشمارید؟  آیا اهانت و تعرض به  حیثیت ، عزت و عقیده نمایندگان مردم آزادی بیان نامیده میشود؟ اگر به چنین اعمالی آزادی بیان اطلاق میشود اجازه دهید که ما هم بر خلاف خواسته باطنی خود با استفاده از همین آزادی بیان،  مدافعین آن زن هرزه را، مشتی زن باره و گوره خرانی خطاب نمائیم که با فرمان احساسات حیوانی و بخاطر گشودن عقده های کثیف خود بر عقاید و ارزشهای یک  ملت 25 ملیونی تاخته اند و تلاش نموده اند تا از یک زن فحاش و بد طینت با هیاهوهای خود یک قهرمان خیالی بسازند. اما ما و شما به سوء استفاده از آزادی بیان نخواهیم پرداخت و چنین کاری را نخواهیم کرد که بعوض منطق با الفاظ زشت فرد و یا افرادی را مورد حمله قرار بدهیم. خیلی بجا و مناسب خواهد تا راز معمای حمایت از یک زن بدکاره و حامیان زن باره او را بکودکان خود بگشائیم تا آن ها در فردا های زندگی شان فریب شعار های شیطانی مزدوران بیگانه را نخورند.

 

کودک امروز این کشور که میخواهید مجاهد فردا باشد، باید بداند که خون شهید شیندندی از خون شهید قندهاری و ارزگانی و هراتی و ننگرهاری سرخ تر نیست. این کودک باید راز معمای این حرکت رئیس جمهور کشور را که به هریک از خانواده های بازماندگان شهدای  حادثه دلخراش شیندند یک قطی روغن و یک بوجی آرد را بعنوان خون بها میدهد بداند و از خود به پرسد که چرا همین رئیس جمهور حتی یک دانه لوبیا را به بازماندگان شهدای ارزگان که درطی  یک حادثه بمباردمان، 103 نفر از آنان در یک مراسم عروسی جام شهادت را نوشیده اند نداده است ؟ کودک امروز باید از خود سوال نماید که  چرا وقتی فرزندان فارسی زبان شیندند از جانب طالبان شیندندی مورد حمایت آقای کرزی ذبح گردیدند و سر از تن شان جدا گردید کسی حاضر نشد که حتی یک دانه نخود را هم به  بازماندگان شان بعنوان خونبها به پردازد؟ 

 

ما باید به کودک امروزی این اندیشه را ایجاد نمائیم که چرا وقتی رئیس جمهور بخاطر ابراز دلسوزی به شیندند رفته میتواند حاضر نیست که نیم ساعتی هم به بهسود سفر نموده  و به قصه درد ها و رنج های مردم هزاره در بهسود گوش فرا دهد و بشنود که چرا آنها در خانه و کاشانه خود از دست طالبانی که کرزی آرزو دارد سربازانش باشند امنیت ندارند. این ها مسایلی میباشند که کودک امروزی ما باید بداند تا در فردا ها ی نه چندان دور،  کشور ما را از بحران برتری طلبی های قومی و قبیلوی برهاند و کودک امروزی چنان بادرک و با احساس تربیه شود که دیگر کسی او را به بازی کلمات و جنگ واژگان مصروف کرده نتواند.

 

کودک امروزی ما باید بداند که بی بندو باری آزادی نیست و رقص مایکل جکسون و شکیرا در تلویزیون کشورش شکم طفل گرسنه و بیمار این وطن را سیر کرده نمیتواند. و بالاخره کودک امروزی ما باید چنان تربیه شود که در فردا های نه چندان دور، خودش این کشور را اداره نماید نه اینکه منتظر بماند تا بیگانگان مشتی سگ شوی، قاچاقچی و بیدین را بنام دانشمند و روشنفکر بر مقدرات او حاکم نمایند و او مطیع اولوالامر باشد. بلکه کودک امروز ما باید سیاستمدار فردای کشور ما باشد تا  اولوالامر های گماشته شده را در زیر ذره بین نقد قرار داده تا بداند که اگر با معیار های اسلامی و ملی کشورش برابر باشند به اطاعت آنها پرداخته و در غیر آن اولوالامر های دست نشانده  و صادراتی را مسترد نموده تا در مقام های اولیه شان یعنی در سگشوئی ها ، هتل ها و دلالی ها کمافی السابق به وظایف قبلی خود ادامه داده  و یا اینکه با جیره های سوسیال آفتاب نشینی های خود را از سر بگیرند.

 

بناءً بهتر است به جای انتظار مجاهد شدن کودک امروزی در فرداهای این کشور ، از رمز و راز های زیادی بکودکان کشور خود پرده برداریم ، تقدس بت های بی احساس و مزدور استعمار را بشکنانیم و به معرفی چهره های غدار و وطنفروشی به پردازیم  که حتی به خاطر قدرت  از نوامیس خود هم گذشته بودند ،  تا بار دیگر خائنینی با چهره های کاذب ، ادعا های دروغین و نقاب های اکادمیک نتوانند مردم ما را بروز سیاه به نشانند.   

 

منابع :

کودک امروز مجاهد فردا   

http://www.afgazad.com/Siasi/092508-KhM-Kodak-Emroz.pdf     

 

 

 

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *