درود
با مطلبی با عنوان "ازحبيبان خدا" تا "اتباع بيگانه" در وبلاگم به روزم.
قسمت دوم مطلب را تقديم می کنم به شما و تمامی افاغنه ی محترم و گرانقدر.
ارسالی برادر مهربان وگرانقدر ايرانی ما محترم محسن عباسپور
از «حبيب خدا» تا «اتباع بيگانه»
1– وقتی نامی از یک «افغانی» برده میشود اولین تصویری که در ذهن شما ایجاد میگردد چیست؟
اجازه دهید بحث را با طرح چند سوال آغاز کنم: اگر فلسطین همسایه ایران بود و فلسطینیهای خسته از جنگ، ناگزیر وطن خود را ترک و به ایران فرار میکردند، آیا باز هم همان رفتاری را با آنها داشتیم که امروز با افغانهای مهاجر داریم؟ آیا باز هم بیخبر بر «آهن آباد»های آنها (مانند حلبی آبادها) هجوم میآوردیم و با لودر کلبه های پر از دردشان را خراب میکردیم؟ آیا باز هم با کمترین دستمزد به کارشان میگرفتیم و پستترین و سنگینترین کارها از پاکسازی لولههای فاضلاب گرفته تا حفاری در زمینهای سنگی را به آنها میسپردیم؟
اجازه دهید اندکی وسیعتر نگاه کنیم. آیا رفتار ما مثلاً با نیروهای کارِ عراقی، ارمنی، تاجیک و حتی عرب (به فرض وقوع ناامنی در سرزمین شان) به همین شکل خواهد بود؟ آیا اگر پلیس ترکیه یا هر کشور دیگری یک ایرانی جویای کار که قصد دارد به صورت غیرقانونی و با جعل مدرک وارد اروپا شود را دستگیر کرده و رفتاری غیرانسانی با او داشته باشد، به غرور ملیّمان بر نمیخورد؟ آیا هیچگاه به این همسایگان افغانمان که حجم زیاد خبرهای مربوط به اسرائیل و آمریکا و فلسطین هیچگاه فرصت انتشار اندک گزارشی از سرزمین پردردشان را در شبکههای تلویزیونیمان فراهم نکرده، فکر کردهایم؟
***
دقیقاً نتوانستم تاریخ مشخصی را از ورود افغانها به عنوان نیروهای کار به ایران پیدا کنم اما با بررسی برخی از منابع متوجه شدم که عمدهترین دلایل خروج این انسانهای مسلمان از کشورشان که روزی همچون بنده و شما با نام نامی ایرانزمین میزیستند، دو عامل اصلی است:
1ـ جنگها و ناامنیهای داخلی
2ـ فقدان کار و پایین بودن دستمزد که منجر به گسترش فقر در بین جامعهی افاغنه شده است.
با اندکی همزادپنداری متوجه میشویم که اگر ما هم به جای آنها بودیم، هیچ بعید نبود راهی را در پیش بگیریم که اکنون دو میلیون افغان مهاجر در ایران و صدها هزار افغان مهاجر در دیگر کشورها در پیش گرفتهاند. یعنی حاضر شویم خانواده و سرزمینمان را رها کنیم و جانمان را کف دستمان بگیریم تا به صورت غیرقانونی از مرز افغانستان و ایران وارد سرزمینی شویم که تاریخ، آنها را ملتی «میهماننواز» میداند و آموزههای دینیشان بر «حبیب خدا بودنِ میهمان» تأکید کرده است؛ بیخبر از آنکه جماعت آن سوی مرز ممکن است هیچ خدمات بهداشتی به ما ارائه ندهند و مشکلات بهداشتی خودشان را هم به گردن ما بیاندازند. بیخبر از آنکه جماعت آن سوی مرز ممکن است طرح و برنامهای کاربردی برای اشتغال نداشته باشند و چشمانشان به دیوار کوتاه ما بیفتد و بیکاری جوانانشان را به گردن ما بیاندازند غافل از آنکه ما سختترین کارها را انجام میدهیم که هیچ کارگر ایرانی حاضر به انجام آن نیست. و حتی بیخبر از آنکه جمعیت مهاجر دومیلیونی، همچون هر جامعهی دیگری به جرائم اجتماعی دست میزند و همین جرائم ما باعث شود پروندههای سنگین و متعدد دادگستری خود را در پشت جرائم ما مخفی کنند.
آنچه امروز بر مهاجران افغانی در سرزمین ایران روا میشود، تاریخ مهتومی است که از یک سو روایتگر ستمهایی است که بر افغانها وارد شده و آنان را از سرزمینهایشان رانده و آوارهی مللی نموده که همچون برده از آنها کار میکشند و آنگاه وجودشان را مضر میدانند و از سوی دیگر بیانگر ناتوانی دولتهایی است که حوزهی دیدی کوتاه دارند و با آنکه بر ثروتهای عظیم خدادادی نشستهاند، اما نه توان مدیریت جوامع خود را دارند و نه قادرند پناهگاه و مأمنی برای آوارگان همکیش و همآیین و همسایه و همتاریخ خود باشند.
واقعاً تفکر غالب ایرانی به جامعهی افاغنه چگونه نگاه میکند؟ آیا ما که منادی دفاع از حقوق مظلومان عالم هستیم بایستی این آوارگان را که از جنگ و بیخانمانی گریزان شدهاند، اینگونه به کار کشیده و آنگاه با بدترین وضع ممکن به مملکتشان باز گردانیم یا آنکه با مدیریتی صحیح هم از حقوق خودمان دفاع کرده و مانع از خروج سرمایهها از کشورمان شویم و هم سقفی برای بیپناهان باشیم؟
***
شاید بتوان در بررسی رفتار امروز ما ایرانیان با جامعهی مسلمان افغانی که از بدِ روزگار سرزمین ایران را انتخاب کردهاند چنین نتیجه گرفت:
ـ دیروز ما درب ورود مرزها را بر روی افغانها باز کردیم چون به نیروی کار آنها (به خصوص ناگزیر بودنشان در انجام کارهای سنگین با دستمزد اندک) نیاز داشتیم.
ـ امروز ما درب ورود مرزها را نیمه باز گذاشتهایم و درب خروج را هم باز کردهایم؛ چون از یکطرف همچنان به نیروی کار آنها (به خصوص ناگزیر بودنشان در انجام کارهای سنگین با دستمزد اندک) نیاز داریم و از طرفی هم در حال حاضر همین مقدار افغانی، نیازمان را تأمین میکند.
شاید بتوان نتیجه گرفت: ما ایرانیان قرن بیست و یک، مسلمانانی هستیم که بنا بر مصلحتمان عبارت «حبیبخدا» را با «اتباع بیگانه» جابجا کردهایم تا در پس آن، خودخواهی و به ویژه ناتوانی مدیریتیمان را مخفی کنیم.
******
2- برادر افغان من!
تو که روزی سرزمینت با سرزمین من یکی بود!
دنیای آغشته به سیاهی نفتِ امروز، مرزی میان ما کشیده است که من و هموطنانم را به کاسهای از نفت دلخوش کرده و تو و همسرزمینیهایت را به همان کاسه غبطهوار؛ که اگر نبود این روغنِ همیشه سیاه، بعید نمیدانم امروز هم من، همچون تو راهی سرزمینی که نمیدانم به کدامین طریق انسان بودنم را زیر سوال میبرد، رهسپار میشدم. بعید نمیدانم من هم اسیر جهل انسانهایی میشدم که جز از منظر کالا بر من نمینگریستند و جز با ترکهی دردآورِ بیتفاوتی و بدبینی بر پیکرم زخمی نمیزدند.
هموطن دیروز من!
به عنوان یک ایرانی، همچون بسیاری دیگر از هموطنانم، سرزمین پاکت را ارج مینهم و تا آن روز که دوباره در دشتها و کوههای افغانستانِ آزادت آرام گیری در کنارت میمانم و از آن پس با تو سرود آبادی سرزمینی را فریاد میزنم که سالها درد کشید و فرزندانش را سختکوش و رهاییخواه آفرید.
همراه ايرانی تو