واکنون نوبت غارت آسيا است:
چندين سال قبل کتابى را ورق زده و خوانده بودم که تحت عنوان ((غارت افريقا)) تاليف و تدوين گرديده بود، غارت افريقا نمايانگر داستانهاى وحشيانه يى است، در لابلاى اين داستانها قهرمانان آن امريکايى هاى متمدن (!) بشردوست (!!) و علمبرداران ديموکراسى (!!!) معرفى شده اند.
اين داستانها که از برگهاى تاريخ احساس شده است، يکايک چهره هاى خون آشامانى را نشان مىدهد که بعد از تشکيل براعظم امريکا چگونه نخست مردم بومى امريکا را به غارت و قتل و دمار گرفتند و سپس به جنگهاى وسيع و پرنفوس افريقا رخ کردند، آنها به ده ها و صدها تبعهء افريقايى را به زنجير بسته و در ته خانه هاى کشتى برهم انباشته و از افريقا به امريکا اختطاف مىنمودند، چون اين قربانيان فتنهء ايجاد امريکا به آن قاره رسانده مىشدند به کار هاى شاقه گماشته مىشدند و به شلاق و متروکه و کتک به بيگارهاى روزمره سوق داده مىشدند، آنها همه برده مىبودند و حيات و ممات شان تعلق داشت به ارادهء باداران متمدن (!) امريکايى شان با وصفى که چند قرن بعد سياهان افريقايى الاصل امريکا توانستند کام قلدران امريکايى را بدرند و حق حقهء شان را از آنان بگيرند، در جامعهء امريکايى حيثيت سياهان، حيثيت انسانهاى درجه دوم بود و تا دير زمانى حکومت امريکايى به سياهان اجازه نمى دادند که در ارگانهاى دولتى به اجراى وظايف بپردازند، سياهان حق نداشتند که با دوشيزه گان سفيد پوست امريکايى ازدواج نمايند، حتى بر درهاى دخولى هوتلهاى سفيدپوستان نوشته مىبود که: (( ورود سگان ممنوع است)) که مطلب شان همين سياهان افريقايى الاصل و تبعهء امريکا بود….
بعد از مبارزات دامنه دار امريکايى هاى افريقاى الاصل آنها حق يافتند که زنجير هاى اپارتايد و تبعيض نژادى را از هم بگسلند و به مقام امروزى نايل آيند.
چون بر بُعد ديگر اين موضعات غور مىکنيم چهرهء کريه استعمارگر امريکا نزد ما مجسم مىشود که چگونه دو دسته ثروتها و غناهاى طبيعى افريقا را به غارت بردند، طلا، نمک، نقره، کوبالت، يورانيم، آهن، مس، چوبهاى بيش بهاى عاج و انبوس، پلاتين و احجار کريمهء افريقا مورد دستبرد اين دزدان و غارتگران قرار گرفت و راهى که از آن طريق مردم و حکومات افريقا را استثمار نمودند، خطرناکترين و مدهشترين راهى است که در امتداد آن به ده ها هزار افريقايى از گرسنگى جان دادند.
در آستانهء قرن بيست و يکم با وجود الغاى برده گى در غرب و به ظاهر پايان يافتن دوران سياه استعمار و بهره کشى، کشور هاى افريقايى به فجيعترين شکل آن به نحوى از انحا مورد دستبرد بهره کشانهء امريکاست و بر برخى از آن کشور ها چون صوماليا و سودان وغيره آتش مىبارد و بازار جنگ هاى صليبى را در آن گرم نگهداشته است.
بعد از پايان جنگ سرد و شکست کمونيزم روسيه در افغانستان و جهان، اينک امريکا بحيث قدرت يکه تاز نظامى و استعمار گر علاوه بر افريقا، آسيا را نيز مورد اهداف شوم خود قرار داده است، هرگاه امريکا به بهانهء حضور اسامه در افغانستان حکومت قانونى در افغانستان را به کمک دستياران اجنبى پرورش ساقط نمود و هزاران تن افغان را به خاک و خون کشيد، نقشه يى جديدى را بر روى ميزکار به استعمار کشيدن کشور هاى جهان، گسترده و کشور هاى آسياى مرکزى را به نوشته هاى سرخ علامه گذارى کرد که بعد از استحکامات لازم در افغانستان لازماً اهداف ذيل را تعقيب خواهد نمود:
الف ـ استفادهء بدون درد سر از منابع طبيعى افغانستان که به شمول تفحصات نفت و گاز شبرغان و حوزه هايى که در آن منطقه بحيث حوزه هاى غنى از رگهاى نفت و گاز شناخته شده، معادن يورانيم، آهن، مس، زغال سنگ پلاتين، احجارکريمه، طلا، نقره وغيره را نيز در دسترس خود قرار بدهد، طورى که همين اکنون در کوهتل ماهيپر، اراضى پليگون، کوههاى غنى از معادن در کنر به کار آغاز نموده است و به استخراج ازين کانها به پيمانه وسيع ادامه مىدهد، محموله هاى بزرگى که ازين معادن تهيه مىگردد، توسط هيلى کوپترهاى جمبو نخست به ميدان هوايى باگرام و از آن جا به امريکا انتقال داده مىشود…
امريکايى ها با همکارى مليشه هاى دوستم در شمال يک سلسله حفارى ها را نيز آغاز نموده اند که اولين اماج آنها ابينه تاريخى و مخروبه هاى مدنيتى است که چندين صدو يا چندين هزار سال قبل در افغانستان باستان وجود داشته است.
طبق گزارشهايى که سال گذشته در مطبوعات به نشر رسيده است امريکايى ها در اولسوالى سرکانى ولايت کنر موفق به دريافت شهر قديمى دردامنه هاى کوه شرقى اين اولسوالى شدند که بعد از کشف اين شهر منطقه را کاملاً در محاصره گرفتند و تا چند ماه متواتر آلات، سامان و سکه هاى کشف شده را از آن جا به ميدان هوايى باگرام انتقال مىدادند…
گزارشهايى که اخيراً از کنر رسيده است کشف معدنى است که موجوديت آهن فراوان را در آن پيشبينى کرده اند، گفته مىشود که آن منطقه نيز در محاصرهء امريکايى ها قرار دارد و روزمره محموله هاى بزرگى از آن را به ميدان هوايى باگرام انتقال مىدهند…
در حالى که کشور عزيز ما در مدت ٣٠ سال جنگ سالهاى گذشته به ويرانه يى تمام عيارى مبدل گرديده است که در هر حال به باز سازى و اعمار مجدد ضرورت دارد و به اين و آن عنوان درين مورد کمک هايى نيز با حکومت دست نشانده افغانستان شده است، اما کجاست آن اعمار مجدد که تا هنوز شهر پايتخت کشور ما بازسازى نشده است، بعد از آذانى نماز شام از ماهيپر تا کوهتل خيرخانه همهء حومهء شهرکابل در تاريکى غرق مىشود،جاده ها و سرکها يکسره ويران است، نلهاى آبرسانى شکسته ومردم کابل ازين ناحيه مشکلات طاقتفرسايى را متحمل مىشوند، سازماندهى زاکشى ناپديد است، هيچ نقطۀ شهر کاناليزه نيست و به مجرد داخل شدن به شهر کابل انسان چنان احساس مىکند که زمين وزمان نجاست مىبارد.. و خود نيز اماج اين نجاست بارانى است؟
ترانسپورت شهرى و اطرافى نيست عدم سازماندهى حمل و نقل و تربيهء پرسونل ترافيک دستخوش ده ها سر خورده گى هايى است که زندگى مردم را با مشکلات گوناگون مواجه ساخته است.. دستگاه دولتى از هر لحاظ فلج است، ارتباط مرکز با ولايات و ولايات با مرکز قابل قناعت نيست، فساد ادارى به حدى رسيده است که اگر يکتن از فارغان صنوف دوازدهم به وزارت تعليم و تربيه مراجعه مىکند و مىخواهد که شهادتنامه اش را بگيرد، مجبور است تا چند ماه متواتر در آن شهر ويران منتظر بماند، آن هم اگر به واسطه و رشوت شهادتنامه اش را به دست آورد فبها ورنه داريم فارغانى که تا سه سال موفق به گرفتن شهادتنامه نشده اند و تا هنوز از حقوق تحصيلات عالى محروم اند….
ب ـ راه يابى به کشور هاى آسياى مرکزى از طريق افغانستان تا در آن جا نيز با گرم نمودن بازار افلاس، گرسنگى، دربدرى و بهره کشى، ملل آن کشور ها را مصروف نگهدارند و خود بکنند آن چه خواسته اند، خواسته هاى امريکا در کشورهاى آسياى مرکزى نيز با کشور ما شباهت عام و تام دارد با اين تفاوت که در افغانستان يکى از اهداف استراتيژيک امريکا سرکوبى در مجموع جهاد و مجاهد است (هر که باشد)، اما کشور هاى آسياى مرکزى طى استعمار و استثمار ٧٠ساله کمونيزم روسى اين خصوصيت را به جز چند استثنا از دست داده است و تفاوت ديگر اهداف امريکا در کشور هاى آسياى مرکزى ديگر نسبت به کشور ما اين است که امريکا بعد از تحقق و سروى ٢٠٠٣ ميلادى که توسط کار کشته گان CIA در کشور هاى ديگر آسياى مرکزى انجام داد به ذخيرهء بسيار بزرگ نفت در اعماق بحيرهء خضر پى برد، يک کارمند CIA در رابطه به اين ذخيره نوشته بود که پايپ لاين هاى نفت چيچنيا، انگوشتيا، قفقاز، روسيه، ازبکستان، قزاقستان وغيره به اعماق بحيرهء خضر با ذخيره يى وصل مىشود که از چندين دهه در آن نفت انباشته مىشود، اين کارمند ((سيا)) نوشته بود که اگر تمام منابع نفت از تمام حوزه هاى نفت خيز جهان استهلاک شود، اين ذخيره مىتواند تا (١٥٠) سال آينده تمام جهان را نفت بدهد و به قدر کفاف بدهد، امريکا که اکنون با بحران خطرناک اقتصادى مواجه است و از سويى هم منابع نفتى مستقلى ندارد که نيازمندى هاى ملتش را به آن رفع نمايد، ديوانه وار تلاش مىورزد که به هر قيمتى مىشود به حوزه هاى نفت خيز جهان دست يابد، حملهء امريکا بر عراق و سرنگونسازى حکومت قانونى آن کشور و اعدام مهره اش (صدام) داراى همين انگيزه هست..
امريکا نه تنها افغانستان را غارت مىکند، بلکه با عنوان نمودن گلوبلايزيشن کپيتالستى و باز ار آزاد مىخواهد تمام کشور هاى جهان را غارت کند، خود بر سير بلا متنازع امپراتورى جهان نبشيند و جهانيان بحيث برده گان وى در محروميت و ذلت بسربرند…
کشور هاى آسياى مرکزى و جنوب و جنوب شرق آسيا تکليف ملى و حياتى دارند که جهت جلوگيرى اين خرس بى مهار با هم دست وحدت بدهند و الا مساله هجوم امريکا تنها در افغانستان منحصر نمىماند، بلکه يکى را پى ديگر به دام مىاندازد و چنان ذبح مىکند که دلش خواسته باشد…
منبع: سايت دوستداران وطن