بسم الله الرحمن الرحیم
سلسله بحث پیرامون ارتباط با ارواح انبیاء اولیاء و شهداء و شفاعت آنان و توسل به آنان
با عرض سلام و صلوات بر خاتم انبیا فخر کائینات محمد مصطفی صلی الله علیه و اله وصلم. و با عرض سلام خدمت تمام خوانندګان عزیز و محترم خاصتآ جنابان عبدالرحیم ملازاده و یاوران ایشان عبدالله کابلی و عبدالله موحد.
ابتداء خدمت خوانندګان عزیز به عرض برسانم که سلسله بحث بنده از پیام تبریکه ای که خدمت جناب عمر خطاب صاحب مبنی بر لغوه نمودن پروګرامهای عبد الرحیم ملازاده آغاز ګردید و اقای کابلی (که از ایشان میخواهم که لطف نمایند و عکسی از خود را جهت معرفت بیشتر به سایت های که مضامین خود را ارسال میدارند ارسال بدارند تا همه بدانند و بشناسند که ایشان کی هستند و همچنان این درخواست در قسمت موحد صاحب هم قابل ذکر میباشد). با انتقاد برمطلبی که من در آن مضمون اشاره کرده بودم که عبارت بود بر(هستند کسانیکه شهداء اولیاء و انبیاء را مرده خطاب میکنند) و مطابق به آیه مبارکه آل عمران ۱۶۹ آنان نمرده اند بلکه زنده هستند و نزد پروردګارروزی میخورند. اثبات کرده بودم، ولی جناب کابلی صاحب آنرا به تعبیر دیګری ګرفتند و در جواب چیز های نوشتند و ګفتند و نقل کردند و همچنان جناب موحد نیز ګفتنی های که داشتند ګفتند و سخن به اینجا رسید. که عزیزانی که اګر تا حال از جریان خبر ندارند جهت معلومات مزید شان مختصراً آنها را مطلع ساختم.
خدمت جناب عبدالله عابد کابلی به عرض برسانم که، از اینکه جناب شان من را در دو مطلب اخیر خود تعریف و توصیف کردند وخورده پروری و نوازش کرده اند، تشکری مینمایم. ولی هر آنچه را که ایشان در دل دارند و در حق علما و دانشمندان اهل تشیع روا داشتند و دارند و با کلمات زشت و رکیک به کرات به کلمه روافض و امثال آن دشنام دادند، من را متآثر میسازد، که این به نظر من مطابق شآن یک مسلمان نیست.
عزیزان خواننده دقت کنند که خداوند متعال در سوره اخلاص میفرماید:
قل هو الله احد بگو : خدا ، یگانه ی یکتا است *
۱_ قل هو الله احد بگو هم او ست که احد است . یکی است و هیچ نیست جز او . اثبات کن احدیت را برای او و نفی احدیت را از غیر او . همین بود که دیگرآن مجال و تحملی برای اهل کفر باقی نگذاشت . این سوره به شناسنامه ی خدا هم معروف است .یعنی اگر بخواهیم خدا را به کسی معرفی کنیم باید بگوییم : احد است . یعنی اینکه ما صفر هستیم و اگر بخواهیم عزت و کرامت و شخصیت پیدا کنیم ، باید به خدا متصل شویم .باید به آن یک، متصل شویم که قدرت دیگری مثل او وجود ندارد .قل هو الله احد .الله اصمد * لم یلد و لم یولد * و لم یکن له کفوا" احد*
خدا سرور والای برآورنده ی امیدها و برطرف کننده ی نیازمندیها است
نزاده است و نه زاده شده است * و کسی همتا و همگون او نمی باشد
2_ الله اصمد چرا نفرموده است : هو الصمد ؟ به خاطر این که وقتی گفته میشود : الله احد ، خدا از ما یک انتظاری دارد و آن این که او واحد است و در مقابل احدیت خداوند اول باید نفی و جود خود بکنیم .یعنی این که ما چه هستیم ؟ اول تویی آخر تویی ، هم بگو تو هم بشنو هم تو باش ؛ ما همه لاشیم با چندین تلاش . پس موضع گیری ما در مقابل احدیت خداوند این است که ما موحد شویم .اله احد .اما در مقابل صمدیت خدا قرار نیست که موضع گیری ما ، موضع گیری احدیت باشد .لذا اگر می فرمود : هوالصمد ، یعنی همان کاری که با خدای احد می کنیم با خدای صمد هم بکنیم ، خدایی که صمد است از ما انتظاری دیگری دارد .خدایی که احد است از ما انتظاری دارد که موحد باشیم و خدایی که صمد است از ما می خواهد که دست نیاز به سویش دراز کنیم چون بی نیاز است و هر اسمی از اسماء خداوند از ما می خواهد که موضع گیری مناسب با آن اسم را داشته باشیم . وقتی که خداوند سمیع است ، موضع گیری ما هم در مقابل خدواند با ید این گونه باشد که مواظب باشیم که چه می گوییم ؟ و باید مواظب باشیم که سنجیده صحبت کنیم . وقتی که گفته شد خداوند بصیر است ، باید متوجه باشیم که چه کاری انجام می دهیم ، چون خداوند می بیند . پس در مقابل بصیر بودن خداوند ما اعمال و رفتار خودمان را کنترل می کنیم . و در مقابل عزیز بودن خداوند ما باید ذلیل باشیم و … و در… در مقابل صمد بودند ، خداوند از ما می خواهد که فقیر و نیازمند باشیم . بنابراین هر اسمی از اسماء حسنی مقتضی موضع گیری خاصی است ، اما یک نکته و جود دارد و آن ایناست لذا تمام اسماء حسنای خداوند شرح اسم الله هستند . به همین خاطر در معنای اسم الله در کتابهای عقیده آمده است ، ذاتی است که جامع همه ی صفات کمال است . وچون الله صفات مختلف دارد با شناخت هر صفت او پی به جزئی از عظمتش می بریم ، قرآن می فرماید : ولله الاسماء الحسنی فادعوه بها ( ۷/ ۱۸) . خداوند اسماء حسنا دارد با همین اسماء او را بخوانید و بندگی کنید .
3_ لم یلد و لم یولد ( این در حقیقت شرح صمدیت خداوند است )بازترین مظهر از مظاهر نیاز در کسی یا چیزی زاد و ولد است .لذا این هرگونه زاد و ولدی را از خداوند نفی می کند تا ثابت کند که او کاملا" بی نیاز است .نیاز به ازدواج ندارد و وقتی که ازدواجی در کار نباشد به طریق اولی بچه هم به دنیا نمی آورد . لم یلد یعنی به دنیا نیاورد و نمی آورد کسی را ، ولم یولد یعنی خودش هم از کسی به دنیا نیامده است .. پس نه بچه به دنیا آورده یا می آورد و نه بچه ی کسی است .
ولم یکن له کفوا" احد : نتیجه ی نهایی این می شود که هیچ چیزی هیچ کسی مانند او نیست . هیچ احدی پیدا نمی شود به صرف احد بودنش مانند خداوند باشد . لذا خداوند در احدیت خودش تک و منحصر به فرد است با درک معنای توحید از دیدگاه سوره ی اخلاص می توانیم از پوچ بودن و هیچ بودن برهیم و به خداوند متل شویم .هر چه رابطه ی خودمان را با خداوند قوی تر کنیم ، به همان اندازه شخصیت و کرامت و ارزش بیشتر پیدا می کنیم و هر مقدار از خدا فاصله بگیریم ، هر چند برخوردار از مال ، عقلانیت ، اندیشه ، منصب ، شهرت و … باشیم باز هم صفرند و ما فقط مشغول ضرب و تقسیم و جمع و تفریق این صفرها هستیم و باقی مانده اش هم صفر است . کل من علیها فان * و یبقی و جه ربک ذوالجلال و الا کرام * (۵۵ /۲۷ _ ۲۶) .کل شی هالک الا وجهه له الحکم و الیه ترجعون ( ۲۸/۸۸) .
از خداوند می خواهیم که دل های ما را به نور توحید روشن بگرداند و ما را از صفر و صفر بودن برهاند و به خودش متصل بگرداند .
و باز هم عالی جنابان وحدانیت خداوند را آنقدر ساده و آسان ګرفته است که زمانیکه یک بنده عاصی یا از روی احساسات و یا از جهت کمبود علم و دانش زمانیکه به جملات و یا با ګفته های خود در دعا ها اسمای بزرګان دین را و یا اولیاء و شهداء را میبرند، به شرک داخل نمیشوند. زیرا او میداند که خدا همه کاره هست و همه چیز را میداند و قادر به انجام آن هست. و یا خداوند خودش ګفته است و خود را معرقی کرده است که نه از کسی زاده شده و نه کسی را زایده است. خلص کلام که زمانیکه انسانها بګوید العیاذبالله عیسی پسر خداست و یا خداوند خودش زنی و یا پدری و مادری داشت و دارد. آنګاه شرک ورزیده است و به ګناه بزرګ داخل میشود. در غیر آن الله واحد است قسمی که هاتف اصفهانی چنین فرموده اند.
ما در این ګفتو ګو که از یک سو شد زناقوس این ترانه بلند
که یکی هست و هیچ نسیت جز او وحد ه هو لا اله الا هو
قسمی که در مضمون قبلی خود نیز یادآور شدم این بار نیز نظر به تسلسل موضوع، به مسئله توسل و شفاعت به طور جامعتر میپردازیم.
شفاعت از دیدگاه قرآن
بدون شک مجازاتهای الهی در قیامت، خواه زودگذر باشد یا طولانی و ابدی،خواه جنبه جسمانی داشته باشد یا روحانی، خواه آنها را اثر طبیعی اعمال بدانیم یا قراردادی، به هر حال جنبه انتقامی ندارد،و همه آنها در مسیر تربیت انسان و ضامن اجرای قوانین الهی است که برای ترقّی و کمال انسانها تعیین شده است.به همین دلیل در عین اینکه عذاب قیامت در قرآن مجید بسیار شدید توصیف گردیده،راههای نجات از هر سو به روی انسان گشوده شده،و به گنهکاران فرصت داده میشود که از راه خطا بازگردند و خویش را اصلاح کنند و به سوی خدا راه یابند. شفاعت یکی از این راههاست، زیرا شفاعت به مفهوم صحیح کلمه به افراد آلوده هشدار میدهد که تمام پلهای پشت سر خود را ویران نکنند، و تمام خطوط ارتباطی را با اولیاء اللّه قطع ننمایند.و اگر آلوده گناهانی شدند مأیوس نشوند، و در هر جا هستند بازگشت را شروع کنند و به استقبال رحمت واسعه الهی بشتابند. بحث شفاعت،با تمام ریزهکاریها و نکات جالب تربیتی آن که در آیات فراوانی از قرآن مجید مطرح شده در همین راستا است.بهتر این است که به همین اشاره بسنده کرده و برای درک حقیقت و مفهوم شفاعت و پاسخ به تمام مسائل مربوط به آن به خود قرآن بازگردیم.آیات شفاعت به چند گروه تقسیم میشوند: گروه اول:آیاتی که شفاعت را به کلی نفی میکند،مانند آیه 48 سوره مدثر: «فما تنفعهم شفاعة الشافعین؛شفاعت شفاعت کنندگان به حال آنها سودی نمیبخشد»،و نیز آیات 48 و 254 از سوره بقره. گروه دوم:آیاتی که شفاعت را مخصوص خدا می شمرد.مانند: «و ما لکم من دونه من ولی و لا شفیع؛هیچ ولی و شفاعت کنندهای برای شما جز او نیست».(سوره سجده،آیه 4) و نیز آیه 44 از سوره زمر. گروه سوم:آیاتی که شفاعت را منوط به اذن خداوند می کند و در حقیقت مکمل آیات گروه دوم است.مانند:«من ذالّذی یشفع عنده الاّ باذنه؛کیست که در نزد او جز به فرمان او شفاعت کند؟»(سوره بقره،آیه 255) و نیز آیات 109 سوره طه، 3 سوره یونس و 26 سوره نجم. چهارمین گروه:آیاتی که برای شفاعت کننده یا شفاعت شونده شرایطی ذکر میکند.مانند«و لا یملک الّذین یدعون من دونه الشفاعة الاّ من شهد بالحقّ و هم یعلمون؛آنها را که غیر از او میخوانید قادر به شفاعت نیستند،مگر کسانی که شهادت حق دادهاند و به خوبی آگاهند».(سوره زخرف،آیه 86) و نیز آیات 28 سوره انبیاء و 87 سوره مریم به این نکته اشاره کردهاند. اگر کسی واجد شرایط نباشد مورد شفاعت قرار نمیگیرد؛هر چند که همسر پیامبر(ص) باشد. یا کسی دیګرچنانکه همسر نوح و لوط(ع) به علت فسق مشمول شفاعت نمیشوند. گروه پنجم:این گروه از آیات ناظر به این مطلب است که بعضی از افراد به خاطر اعمالی که مرتکب شدهاند شایسته شفاعت نیستند و مفهوم آن این است که شفاعت،گروههای دیگری را شاملمیشودمانند:«ما للظالمین من حمیم ولاشفیع یطاع؛برای ستمکاران دوستی وجود ندارد ونه شفاعت کنندهای که شفاعتش پذیرفته شود».(سوره مؤمن،آیه 18) مفهوم شفاعت در مطلب قبلی این تعریق را یاد آور ګردیده بودیم ولی باز هم تکرار میکنیم که: شفاعت به مفهوم قرآنیش این است که،شخص گنهکار به خاطر پارهای از جنبه های مثبت (مانند ایمان یا انجام بعضی از اعمال صالح) شباهتی با اولیاء الله پیدا کند و آنها با عنایات و کمکهای خود او را به سوی کمال سوق دهند و از پیشگاه خدا تقاضای عفو کنند.و به تعبیر دیگر حقیقت شفاعت،قرار گرفتن موجودی قویتر و برتر، در کنار موجود ضعیفتر،و کمک کردن به او برای پیمودن مراتب کمال است. فلسفه شفاعت شفاعت نه تشویق به گناه است و نه چراغ سبز برای معاصی،نه عامل عقب افتادگی و نه چیزی شبیه پارتی بازی در جامعههای دنیای امروز، و همچنان نه آن شرکی که ګروه سلفی ها دیګران را خطاب میکنند.بلکه یک مسأله مهم تربیتی است که از جهات گوناگون آثار مثبت و ارزنده دارد، از جمله: الف) ایجاد امید و مبارزه با روح یأس:بسیار میشود که غلبه نفس سبب ارتکاب گناهان مهمی میشود و به دنبال آن روح یأس بر کسانی که مرتکب آن گناهان شده اند غلبه میکند.ولی امید به شفاعت اولیاء الله به آنها نوید میدهد که اگر همین جا متوقف شوند،و خود را اصلاح کنند، ممکن است گذشته آنها از طریق شفاعت نیکان و پاکان جبران گردد،بنابراین امید شفاعت به متوقف شدن گناه و بازگشت به سوی صلاح و تقوی کمک میکند! ب) ایجاد رابطهای معنوی با اولیاء الله:شفاعت نیازمند به یک نوع ارتباط معنوی میان شفاعت کننده و شفاعت شونده است و به این ترتیب کسی که امید شفاعت را دارد موظف است در این جهان ارتباط معنوی با شخصی که انتظار دارد از او شفاعت کند، برقرار سازد و این ارتباط در حقیقت یک نوع وسیله تربیت برای شفاعت شونده خواهد بود که او را به افکار و اعمال «شفاعت کننده» نزدیک میکند. که همانا دانستن و قبول کردن وحدانیت الله واحد، ایمان به رسول وی، ایمان به کتاب وی ، وایمان به معاد. که انجام اعمال نیک ، تقواء، انجام دادن فرضیات و غیره اعمال نیک شامل آن میګردد. ج) تحصیل شرایط شفاعت:در آیاتی که تفسیر آن را خواندیم شرایط مختلفی درباره شفاعت ذکر شده بود که از همه مهمتر اذن و اجازه پروردگار بود،مسلماً کسی که امید و انتظار شفاعت دارد،باید این اذن و اجازه را به نحوی فراهم سازد،یعنی کاری انجام دهد که محبوب و مطلوب خداست. در آیه ۲۸ انبیاء نیز آمده بود،تنها کسانی که مشمول بخشودگی از طریق شفاعت میشوند که به مقام ارتضاء (خشنودی خدا) برسند.و طبق آیه ۸۷ مریم دارای عهد الهی هستند. بعلاوه در بعضی آیات پیشین ذکر شده بود که شفاعت شامل ظالمان نمیشود، به این ترتیب امیدواران شفاعت باید از صف ظالمان (ظلم به هر معنی که تفسیر شود) خارج گرد. |
حالا که ما به این مسئله پی بردیم که شفاعت در اسلام است و با آیات قرآنی آنرا به اثبات رسانیدیم، خدمت دوستانیکه شاید فکر بکنند که تنها در مذهب اهل تشیع این مسئله است و در مذهب اهل سنت نسیت، باید به روایات مستندی که در کتب خود اهل سنت است میپردازیم تا شبهه ی باقی نماند و عزیزان بدانند که تنها یک تعداد اندکی هستند که اعتقاد به مسئله شفاعت ندارند و آنرا بدون از ترس خدا و فردای قیامت انکار و معتقدین آنرا به شرک توصیف مینمایند.
توسل در قرآن
زندگي بشر براساس بهرهگيري از وسائل و اسباب طبيعي استوار است كه هر يك آثار ويژه خود را دارند. همة ما هنگام تشنگي آب مينوشيم و هنگام گرسنگي غذا ميخوريم. رفع نياز توسط وسائل طبيعي به شرط آنكه براي آنها استقلال قائل نشويم، عين توحيد است.
در توسل به اسباب غير طبيعي هم مسئله به همين صورت است يعني اگر توسل به اهل بيت پيامبر (ص) و ديگر اولياي الهي، بصورتي باشد كه قدرت و مقام آنها را با اذن و ارادة الهي بدانيم هيچ منافاتي با توحيد ندارد.
كساني كه توسل را شرك ميدانند حرفشان تنها در صورتي درست مي بود كه ما براي وسائط و ابزار اصالت و استقلال قائل مي شديم اما با اين اعتقاد كه تأثير آنها به مشيت و اذن الهي است، اعتقاد به آنها و استفادة از آنها هيچ منافاتي با توحيد ندارد.
و وقتیکه برادران یوسف (ع) خودرا تنها یافتند رو به وی کردند و ګفتند:
یا ایها العزیز مسنا و اهلنا النصر… فاوف لنا الکیل و تصدق علینا… (یوسف آیه ۸۸)
ای عزیز (مصر) ما را زیان رسیده است … پس پیمانه ی مارا پر کن و بر ما صدقه بده…همچنان جهت معلومات عزیزان به تعریف مکرر توسل چنین میتوان ګفت:
توسل در لغت به معناي تمسک جستن به وسيلهاي براي نيل به مقصود است. خداوند در آیه 35 سوره مائده می فرماید:
یا ایها الذین امنوا الله وابتغوا الیه الوسیله و جاهدوا فی سبیله لعلکم تفلحون.
ای کسانی که ایمان آورده اید،از خدا پروا کنید،وبرای رسیدن به او وسیله ای فراهم آورید (توسل جویید) و در راهش جهاد کنید،باشد که رستگار شوید.
در زبان عرب،برای لفظ "وسیله"سه کاربرد ذکر شده است:
1-مقام و منزلت:چنان که پیامبر (ص)فرمود:برای من از خدا وسیله بخواهید.
2-راهیابی به درگاه الهی
3-به دست آوردن اسباب تقرب به خداوند
مراد از وسیله در این آیه،معنای سوم است،چرا که قرآن پس از امر به فراهم آوردن وسیله،فرمان جهاد می دهد که سبب تقرب و وسیله برای راهیابی به درگاه خدا است.
در واقع این آیه،یک اصل کلی را که خرد نیز بر آن حکم می کند،یاد آور شده است.به گواهی آیات
نورانی قرآن ،نظام آفرینش بر محور علت ها و معلول ها یا اسباب و مسببات می گردد و پدیده ها بر
روی هم اثر می گذارند. خداوند بزرگ براي اعطاي فيض خويش، مجاري و اسبابي را قرار داده است
و فيض خود را تنها از طريق این مجاري و اسباب اعطا ميکند«ابی الله ان يجري الامور الا باسبابها».
زندگى بشرنیز بر اساس بهره گيرى از وسائل و اسباب طبيعى استوار است كه هر يك آثار ويژه خود
را دارند. همه ما هنگام تشنگى آب مىنوشيم، و هنگام گرسنگى غذا مىخوريم. چه، رفع نياز توسط
وسائل طبيعى، به شرط آنكه براى آنها «استقلال در تاثير» قائل نشويم، عين توحيد است.
این اصل و ضابطه بر امور معنوی نیز حاکم است.به این ترتیب که فیض الهی هدایت غالبا به طور مستقیم از خدا به انسان نمی رسد،بلکه راهنمایی خدا با ایجاد فطرت وآفرینش، عقل و خرد، پیامبران و رسولان صورت می پذیرد. قرآن كريم دررابطه با اسباب غير طبيعى كه بشر جز از طريق وحى راهى به شناخت آنها ندارد،ما را به بهره گرفتن از وسائل معنوى دعوت كرده و يكى از طرق آن را جهاد در راه خدا ذكر کرده است .هرگاه در كتاب و سنت چيزى به عنوان وسيله معرفى شده باشد، تمسك به آن همان حكمى را دارد كه در توسل به امور طبيعى جارى است. قرآن مجيد به كسانى كه بر خويشتن ستم كردهاند (گنهكاران) فرمان مىدهد سراغ پيامبر روند و در آنجا هم خود طلب مغفرت كنند، و هم پيامبربراى آنان طلب آمرزش كند ونوید می بخشد كه: در اين موقع خدا را توبه پذير و رحيم خواهند يافت، چنانكه مىفرمايد:(ولو انهم اذ ظلموا انفسهم جاؤوك فاستغفرو الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما) (نساء / ۶۴). در آيه ديگر، منافقان را نكوهش مىكند كه چرا هرگاه به آنان گفته شود سراغ پيامبر بروند تا درباره آنان از خداوند طلب آمرزش كند، سرپيچى مىكنند؟! چنانكه مىفرمايد: (و اذا قيل لهم تعالوا يستغفر لكم رسول الله رؤوسهم و رايتهم يصدون هم مستكبرون) .منافقون / ۵ لووا
توسل در میان امت های پیشین
از برخى از آيات بر مىآيد كه در امتهاى پيشين نيز چنين سيرهاى جريان داشته است. فى المثل، به صريح قرآن، فرزندان يعقوب عليه السلام از پدر خواستند بابت گناهانشان از خدا براى آنان طلب آمرزش كند و يعقوب نيز درخواست آنان را پذيرفت و وعده استغفار داد: (يا ابانا استغفر لنا ذنوبنا انا كنا خاطئين قال سوف استغفر لكم ربي انه هو الغفور الرحيم). يوسف / ۹۷ و ۹۸
شبهه نفی توسل در قرآن
گاه برای بیان ممنوعیت توسل، به آیاتی از قرآن استناد می شود،از جمله آیات ۵۶ و ۵۷ سورۀ اسراء و
آیۀ ۵سورۀ حمد،با این استدلال که در این آیات توسل به غیر خدا منع و نکوهش شده است. درپاسخ به
این مسئله بايد گفت که:
دو آیۀ نخست دربارۀ نفی الوهیت معبودهای مشرکان است و هیچگونه ارتباطی به مسئله توسل به امور
مقدّس به منظور تقرب به درگاه الهی ندارد. همچنین آیۀ 5 سوره حمد درصدد نفی کمک خواستن از
غیر خدا با اعتقاد به استقلال آنها است، نه نفی استعانت از خداوند با وسایل و وسایط، همچنانکه در
قرآن کریم یاری جستن از نماز و امور دیگر نیز مطرح شده است. يکي از اصول مسلم اسلامي،
«توحيد ربوبي» است. توحيد در ربوبيت به اين معناست که «تنها خداوند، مالک حقيقي عالم هستي
است و تدبير همه موجودات عالم را بر عهده دارد و ميتواند به صورت مستقل و بدون نياز به
همکاري يا اذن و اجازه موجود ديگر، در امور هستي تصرف کند و اگر يکي از مخلوقات او، به
تدبير و تنظيم امور موجود ديگري دست ميزند، اين عمل او وابسته به اذن و اراده و قدرت خداوند
وغير مستقل است». با توجه به اين نکته بايد گفت که تمسک به اولياي الهي، هرگز به معناي اعتقاد به
استقلال آنان از خداوند در تأثير گذاري و برآمدن حاجات نيست، بلکه توسل به اولياي الهي، همراه با
اين اعتقاد است که تنها خداوند مستقل از غير و بينياز ازغيراست، اوست که در عالم هستي تأثير
ميگذارد و غير از او، تأثير گذاري همه اسباب و وسايل تحت قدرت و اراده و خواست خداوند و متکي
به آن می باشد.. بنا براين توسل به اولياي الهي در حقيقت توجه به خداوند است، زيرا احترام و عزت
اين اشخاص نزد ما نيز تنها به اين خاطر است که آنها از مقربان در درگاه خداوند بوده و در راه او گام
برداشتهاند.بنابراين در آموزه توسل به هيچ وجه به افرادي که به آنها توسل ميشود نگاه استقلالي
صورت نميگيرد. پس كسانى كه « توسل » را به معنى شرك تفسير مىكنند، حرفشان تنها درصورتى
صحيح است كه براى ابزار و وسائط موجود، «اصالت و استقلال» در نظر گرفته شود، و گرنه چنانچه
آنها وسايلى باشند كه به مشيت و اذن الهى، انسان را به نتيجه می رسانند، خروجی از مسير توحيد
صورت نمی گیرد.
راه های توسل
اما این که چه چیز سبب نزدیکی به خدا،آمرزش،یا برآوردن نیازهای معنوی می گردد،روشن نیست و
باید آن را خود شارع معین کند.هم چنان که نماز و روزه، احسان به يتيم، دستگيري از مستمندان،
خدمت به خلق خدا و مانند آن، وسيله تقرب به خداوند هستند.انسان در پرتو اين اعمال، حقيقت بندگى
را مىيابد و در نتيجه به خدا نزديك مىشود. بنابراين وسيله در آيه فوق معناي بسيار وسيعي دارد و هر
كار و هر چيزي را كه باعث نزديک شدن به پيشگاه مقدس پروردگار مي شود، شامل ميگردد. وسايل
تقرب به درگاه الهی ، منحصر به امورعبادى نيست، بلكه در كتاب و سنت يك رشته وسايل همچون
توسل به اسما و صفات حسناى الهى معرفى شده كه توسل به آنها استجابت دعا را به دنبال دارد، چنانكه
مىفرمايد: (ولله الاسماء الحسنى فادعوه بها) (اعراف / ۱۸۵) اسماء حسنى مخصوص خداوند است،
پس خداوند را به وسيله آنها بخوانيد.
خداوند متعال در سوره مائده آيه 35 مي فرمايد
: « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُواْ فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ » .
اي كساني كه ايمان آورده ايد پرهيزگاري پيشه كنيد و وسيله اي براي تقرب به خدا انتخاب كنيد و در
راه او جهاد كنيد باشد كه رستگار شويد
و هم چنين در سورة نساء آيه۶۴ مي فرمايد
: « وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا
» يعني ما هيچ پـيامبرى را نفرستاديم ، مگر كردند (و فرمانهاى خدا را زير پا مى گذاردند) به نزد تو مى آمدند و از خدا طلب آمرزش مى كردند و پيامبر هم براى آنها استغفار مى كرد خدا را توبه پذير
و مهربان مى يافتند.
اين آيه شريفه مي رساند كه سراغ پيامبر برويد به او متوسل شويد و از او بخواهيد كه براي شما استغفار كند.
حالا به نبت به روايت مي رسد که ببينيم نظر روايات نسبت به توسل و وسيله براي تقرب به خداوند متعال چيست ؟
در اين پست به نظر هر دو فرقه برادران اهل تسنن و تشيع مي پردازم :
يک روايت از اهل سنت :
عثمان بن حنيف روايت مي كند كه مردي مبتلاء به چشم دردي بود. از پيامبر ـ صلي الله عليه وآله و سلم ـ طلب دعا كرد كه عافيت يابد. پيامبر ـ صلي الله عليه وآله و سلم ـ فرمود اگر بخواهي دعا مي كنم؟ ولي اگر بر همين حال صبر كني بهتر است. مرد گفتد
و دو ركعت نماز بخواند و اين دعا را بخواند برايم دعا كن، پيامبر دستور داد نيكو وضو كن
: "اللّهم انّي اسالك و أتوجه اليك بنبيّك نبي الرحمه، يا محمد انّي اتوجه بك الي ربّي في حاجتي لتقضي، اللّهم شفّعه في" راوي مي گويد بخدا قسم چيزي نگذشت كه مرد شفاء يافت.
منبع حديث: صحيح ترمذي، ج ۵، كتاب الدعوات، باب ۱۱۹، شماره ۳۵۷۸. – سنن ابن ماجه، ج 1، ص۴۴۱، شماره ۱۳۸۵. – مسند احمد، ج ۴، ص ۱۳۸، به نقل از آيت اللّه جعفر سبحاني، بحوث قرانيّة (قم، چاپ اعتماد، نشر موسسه امام صادق)ص 95.
نتیجه ګیری:
روايات اهل سنت در كتاب صحاح صريحاً توسل را جايز مي دانند . علماي معروف اهل سنت حتي پيشواي مذهبي آنها سفارش به توسل كرده اند: دعاي توسل معروف نزد اهل تشيع در صحاح اهل سنت آمده، سيره و روش صحابه و مسلمين توسل بوده. در ميان فرقه ها و مذاهب اسلامي همه توسل را جايز مي دانند و كسي حرام و يا شرك نمي داند فقط گروه وهابيّت و سلفی ها كه نه سني اند و نه شيعه بر خلاف قرآن و مذاهب اسلامي توسل به غير خدا را شرك مي دانند..
و سلام و علیکم و رحمت الله و برکاته.
سید احمد بشیر افضلیار