طبیب بگو مرض من چه و چاره ام چیست ؟
( قسمت دوم)
نوشته : دوکتور محمد سعید (سعید افغانی)
مریض : طبیب عزیز و گرامی را مراتب احترام تقدیم میدارم و اجازه میخواهم که در حضور چنین طبیب دانشمند به صحبت خویش دوام دهم ، زیرا صحبت شما درد های مرض من را یکا یک شرح داده به چنان تشخیص مواجه میباشم که گویی طبیب محترم به چشم سرمعاینه نموده ، تجربه و تحلیل درست میفرمایند .
اینکه شما میدانید که مرض من چیست و تشخیص درست نموده اید ؛ قابل ستایش و قدر است ! فلهذا ؛ مریضان اجتماع از تشخیص شما مراتب امتنان فرمایند ، اعتماد و اطمینان بر تشخیص اجتماعی تقدیم کنند و یا شما در راه معالجه اساسی اشتراک مساعی مقدور را بخرچ رسانند ، مگر جای نهایت تاسف و تاثر است که شما در عمل نمیتوانید چطور معالجه اساسی را به میان آورید.
قبلآ گفتم باید مریضان با شما در راه معالجه اساسی اشتراک مساعی مقدور به خرچ رسانند و من باور دارم اگر این عملیه درست انجام گردد ، آن وقت شما میتوانید که چطور محاسبه اساسی را بمیان ارید .
محترما : نمیدانم چرا تا حال دانشمند ان و عناصر صالح بی طرف و جریانی نتوانسته اند که در مقابل چنین اوضاع بحرانی تبادل افکار را بمیان آرند و وجوه مشترک را تعین کنند !
آیا نمیدانید و یا نمیتوانید در مقابل خطر مدهش جبهه واحد را تشکیل دهند ؟
محترما : اوضاع روز ، از هر طرف به اثبات میرساند که اگر بعد از این هم به اغفال ادامه داده شود ، موجودیت اجتماعی را از دست خواهند داد.
اوضاع داخلی و خارجی به مرحله احساس توصل نموده ، مگر با این هم بولهوسان به مقدرات مریضان بازی طفلانه مینمایند و با این همه مشکلات از اوضاع بحرانی پر است و چوکی های علاج مریضان را به نا اهلان میسپارند ، یعنی :
انانیکه فکر و اندیشه ندارند و بجز از منافع شخصی و آن هم به ا حساس نا معقول متوجه میگردند .
آنانیکه تضاد ها را تولید و عقده ها را تزید میخشند .
آنانیکه سالیان دراز خون بیچاره گان را چشیده و احساس ملی را هیچ احترام ندارند .
آنانیکه مقدسات ملی و روحی به نزد شان ارزش ندارد .
آنانیکه اهل کار را فلج ساخته و شخصیت های کاذب را بمیان میارند .
آنانیکه علم و فضل و تجربه به نزد شان ، بدون چاپلوسی و تملق ارزشی ندارد .
آنانیکه به ساز دیگران رقص میکنند و از خود غافل اند .
آنانیکه دشمن کلتور و شقافت خود اند و خود را هم در خود سراغ ندارند .
آنانیکه حیات عامه و منافع آنهار به تباهی مواجه ساخته و با این هم بکمال جسارت و جرآت خدمات بی ارزش خود را حساب میکنند و خورد را به خروار و خروار را به خورد محاسبه دارند …
افسوس صد افسوس : بحال ملتیکه ارزش ها در آن بی ارزش و بی ارزش در آن ارزش دار د .
افسوس: بحال آن مریضان بی چاره ؛ که چاره آنها به مرگ و فنا خاتمه میابد و در و قت مرگ نالش خویش را به سمع عاطفه رساننده نتوانسته .
افسوس : بحال آن ملتی که روز بروز احساس و شعور ملیت را از دست داده ، مغایر و مقایس های خوب و بد شان تنها و تنها در خوردن و نوشیدن و دم خوش بدون التفات به آینده و مستقبل مضمر باشد .
افسوس : به حال آن اقوامی که تحلیل واقعی اوضاع را از دست داده از معلول به علت و از علت به علت الولیت و اخر به مبدا ، تمام کشیدگی ها و بی نظمی ها پی نمیبرد .
پس ؛ نمیدانم نتیجه چه خواهد شد و خاتمه چه خواهد بود ؟
طبیب : تشکر از احساس پر شعور شما ، تحلیل شما درست و مشوره شما از احساس ملی نشست کرده ، مگر باید ملتفت باشید که این نوع هیجانات شما خطری دارد ؛ میترسم این هیجانات شما افراطی نگردد .
بنآ توصیه مینمایم که شما باید هیچ وقت اعتدال را از دست ندهید و به نظر من علاج شما در سیر تدریجی معالجه است !!
من بارها به شما توصیه کرده ام ، که باید مایؤس نباشید و حساب معالجه امراض خود را چنان دقیق در نظر بگیرید که حتی به حساب معالجوی شما مکروبهای ضد ، در صحت شما هم واقعیت پیدا نکند ؛ حتی اگر نشود مکروبها را هم به نام مکروب یاد نکنید !!!
درست است که این نوع حرکت در تاثیر نهایت بطی بوده ، مگر دلایل من برای استفاده مثبت از این حرکت نهایت قوی میباشد و بصراحت به شما میگویم که باید ساده و خوش باور نباشید تا نشود کار را نکرده ، مورد حمله اغیار قرار گیرید .
شما حق بجانب هستید که از مکروب ها شکایت میکنید واز نارسای های معالجوی نالش مینماید ، مگر بگوید که این نالش و شکایت شما باید با کی مطرح بحث قرار داده شود ؟
من نمیگویم : با اشخاص خبیر و صالح مفاهمه نکنید ، بلکه میگویم باید تخمین شما در تعین اشخاص خبیر و صالح خطا نشود .
من نمیگویم : که درد را با اهل درد جهت رسیدن به معالجه اساسی بحث نفرماید ، بلکه میگویم این نوع بحث را با بی دردان مطرح نکرده و مخصوصآ با آنهایکه از درد دیگران حظ و لذت میبرند .
من نمیگویم : که علاج ده ساله را اگر بتوانید در یک روز بمیان نه آرید ، مگر شرط این است که در تخمین توان خود خطا نشوید و فرصت های معقول را عقب نه اندازید .
من نمی خواهم : شما جرات اخلاقی را از دست دهید ؛ بلکه میگویم ، جرات اخلاقی را در موقع آن استعمال کنید .
من باور دارم : که اگر تشخیص درست ووسایل معالجه تهیه و فرصت مساعد گردد ، معالجه اساسی حتمآ بمیان آمده میتواند .
مگر ؛ فن اساسی معالجه در نزد من همان است تا زمینه تبادله افکار را فهمید ؛ و وجوه مشترک مساعی را پیدا کرد !!!
البته با این هم ؛ فیصله انجام خدمات اجتماعی ، بدست رجال دانشمند و اولاد صالح وطن خواهد بود …
پایان قسمت دوم
دکتور محمد سعید « سعید افغانی »
مورخ ۱۴ قوس ۱۳۵۰ هجری شمسی ـ کابل