آیا لازمه هویت ایرانی، دشمنی با افغان هاست؟
نویسنده لیلی کابلی
برګرفته شده از: سایت ارمان
نویسنده این مطلب کسی است که یکی از والدینش ایرانی و دیگري افغان هست و اکنون با این وضعیتم راحت هستم اما تنها پرسشی که میخوام مطرح کنم اینست که چرا فضای کنونی ایران علیه افغانها اینقدر مسموم هست؟ چرا جوامع اسلامی علیه هم، نابردباری و خشونت از خودشان نشان می دهند؟ خشونتی که در سطح فرهنگها علیه همدیگر دامن زده می شود.
نیچه می گفت:« خدا مرده است و انسان والا باید دست به کار شود» این جمله اش را ما مساوی کفر می دانیم ولی اگر دقت کنیم خدا در کشور او یعنی آلمان کمتر از کشورهای اسلامی نیست. چرا که حضور خدا یعنی بسط اوصاف و اخلاق خدایی؛ یعنی علم، عدالت، انصاف، مروت، شرح صدر، اخلاق خدایی در فرهنگ و در اجتماع یک ملت. وقتی در کشور تبعیض کم بود و فرهنگش از بغض و کینه سایر جوامع تهی شد، این ملت و این فرهنگ بالنده و خدایی و رو به ترقی هست.
نویسنده این مطلب کسی است که یکی از والدینش ایرانی و دیگري افغان هست و اکنون با این وضعیتم راحت هستم اما تنها پرسشی که میخوام مطرح کنم اینست که چرا فضای کنونی ایران علیه افغانها اینقدر مسموم هست؟ چرا جوامع اسلامی علیه هم، نابردباری و خشونت از خودشان نشان می دهند؟ خشونتی که در سطح فرهنگها علیه همدیگر دامن زده می شود. در جامعه امروز ایران از مطبوعات مختلف گرفته تا تریبون های مختلف و تا سطح جامعه و در عمل همه و همه انواع توهینها را به افغانی روا می دارند. روزی نیست که روزنامهای به نوعی علیه افغانی مطلبی ننویسند.
در تازه ترین مورد مدیر کل اتباع خارجی وزارت کشور می گوید:« اگر يک ميليون افغاني غيرمجاز شاغل در ايران سالانه حدود ۲۵۰ هزار تومان پس انداز و از ايران خارج کنند، به اندازه ۲ميليارد و ۵۰۰ ميليون دلار از ايران خارج مي شود اين در حالي است که بودجه افغانستان در سال گذشته ۲ ميليارد و ۶۰۰ ميليون دلار بوده است.»
خدایا! این مسئله ریاضی را مگر فیثاغورث و نیوتن بتواند حل کند! یک میلیون ضرب در 250 هزار مگر چند می شود؟ حالا سه تا صفر را از آن برداریم تا تومان به دلار مقایسه شود، می شود 250 میلیون دلار یعنی یک چهارم یک میلیارد نه دونیم ميلیارد. ایشان عدد را ده برابر کرده اند و با قدرت تمام می گویند معادل بودجه افغانستان و همه روزنامه های کشور و همه سایتها و رسانه ها نیز همین مطلب را بدون دقت نشر می کنند و به خورد 70 میلیون ایرانی می دهند و این هفتاد میلیون ایرانی هم می گویند: « عجب! کشور را افغانها خورده و باید کلک اینهارا از بیخ و بن کند.»
این می شود یک دروغ قابل توجیه رسانهی، مثل همان خفاش شب که بعد از تحمیل مصیبت ها و بدنامی های زیاد علیه افغانها که حاصل يك دروغ رسانه ی بود، اقرار کردند که ايشان ایرانی هست و ایرانی( البته قوچاني!) از آب درآمد و این که او ایرانی بوده و آن پدر سوخته اشتباه خودش را افغانی معرفی کرده بود. اینها دروغهایي هستند که همیشه راهی برای فرار و توجیهش می گذارند تا اگر عاقلی بپرسد، بگویند اشتباه شده و الا هدف همان ضربه زدن به ديگران و فرافكندن مشكلات خود هست.
در خطبه های نماز جمعه اعلام می شود «ما یک افغانی را که به خاطر هر شعارش پنجاه هزار تومان می گرفته دستگیر نمودیم». چیزی که نه قابل اثبات هست و نه ارزش خبری و نه ارزش تحلیلی دارد و نه قابل باور است که کسی برای هر شعار فقط50000 تومان بگيرد و جان خود را تقديم جانان كند. آيا اين را هم كسي باور می کند که در آن صورت 100 عدد شعار دادن مزدش فقط می شود پنج میلیون تومان؟! آيا اخباری از این دست که هدفش محض ضربه زدن و بد نام کردن ديگران هست، آن هم در حق دو میلیون افغانی که بقول حافظ بزرگ از «بدحادثه» به «ام القرای جهان اسلام» پناه آوده اند، هدفي جز فرافكني دارد؟
بگذریم از این که در اسلام اخلاق حسنه و در قاموس بشریت انسان مداری، ارزش شناخته شده است و امیر المومنین علی(ع) فرموده:« مردم یا برادر دینی تو اند یا همنوع تو » و متاسفانه ما از هردو غافلیم. ولی لا اقل اگر تعمق کنیم ما با يكديگر و با افغانستان و کشورهای شرقی مان ریشه فرهنگی، نژادی، زبانی و تاریخی واحد داریم و هرنوع تعصب و ترويج کینه، در حقيقت تیشه زدن به ریشه ي خودمان هست. وقتی پای فرهنگ و تاریخ پیش می آید همه مفاخر افغانها – از قبیل مولانا و ابن سینا و خواجه عبد الله و سنایی و رودکی و بيروني و سید جمال و… – را به ایران نسبت می دهند و هر وقت مشکل اقتصادی و معضل اجتماعی مطرح شد، بر سر افغاني ها مي كوبند.
من از مدیر کل اتباع می پرسم: آیا شما با نظريات اقتصادی آشنا هستید؟ مارکس می گفت کارگر همیشه، کاری که می کند به مراتب با آن کارش سود بیشتری نصیب صاحب کار می کند. اگر تار و پود و نخ یک قالین را به یک کارگر یعنی بافنده ي دستمزدگیر بدهیم و ارزش مصالح قالین فرضا 100 دلار باشد و اگر بافنده قالی نیز 100 دلار هزینه بافت دریافت کند، آیا صاحبکارِ کسی که کارگر اجیر کرده، قالین بافته شده را در بازار به همان 200 دلاری می فروشد که برایش تمام شده؟
نه! همیشه بالای 300 دلار می فروشد و 100 دلار رایگان نصیب کار فرما می شود که اسمش را «ارزش افزوده» می گذارند. در مورد کار افغانها آیا میزان سرمایه ي کارگر هر افغانی در ایران روزانه همان 12000 تومانی هست که کارگر افغانی می گیرد؟ یعنی برای صاحب کار و پیمانکار و مرغدار و باغدار ایرانی سودی و « ارزش افزودهای» حاصل نمی شود؟ کدام صاحب عقل و خرد این مطلب را باور می کند؟ نه خیر! همه ي صاحب کاران ایرانی که کارگر افغانی اجیر می کنند زبانا و عملا معترف هستند که آنها از بابت كار کارگر افغانی دو برابر سرمایه ي شان، یعنی ارزش افزوده، درو می کنند. اين مبلغ بطور رايگان از بابت عرق جبين كارگر سربه زير و مطيع و بي دفاع افغاني به جیب شان سرازیر می شود.
اگرشما می گویید هر کارگر افغانی سالانه 250 هزار تومان ارز خارج می کند و بقیه اش را داخل ایران خرج خود و خانواده اش می کند، من می گویم اگر هر فرد از این یک میلیون کارگر روزانه 12000 تومان کار کند و در یک سال 300 روز کار کند باید گفت هر کدام از این ها به طور حد اقل، هر روز 12000 تومان برای صاحب کار و کشور ایرانی سود رسانده اند و ارزش افزوده و ماندگار تولید کرده که برای ایران می ماند نه براي افغانستان. عدد 12000 تومان را ضرب 300 روز نمایید می شود در یک سال دو میلیون و هشتصد هزار تومان سرمایه و اين آن « ارزش افزودهي » كار یک کار گر افغاني است كه مي ماند برای کارفرما و کشور ایران. كارگر افغاني سرمایه ماندگاری تولید کرده که صاحبکار و پیمانکار و… در كل جامعه ایرانی از آن سود مي برد. اگر عدد دو میلیون و هشتصد هزار تومان کار یک افغانی را ضرب یک میلیون کارگر افغانی کنیم می شود؛ دو میلیارد و هشتصد هزار دلار، که این جماعت برای ایران و ایرانی جماعت، در یک سال سرمایهاي كلان تولید کرده و بر سرمایه های ارزی ایران افزوده است و چرخهی اقتصادی مملکت ایران را با نیروی کار ارزان چرخانده و کاری را انجام داده که در نبود این نیروی کار ارزان، کارگران ایرانی می توانستند با خیال آسوده یا کار نکنند که کارها آن زمان می خوابید یا قیمت ها را افزایش می دادند که سرمایه گذار ایرانی دیگر سرمایه اش را به جریان نمی انداخت و آن زمان راهی کشورهاي خارج می شد.
علاوه بر این اگر داستان، «ارز» باشد مگر شرکتهای ایرانی در کابل و شهرهای افغانستان در قبال کارهای خودش از افغانستان ارز خارج نمی کند؟ مگر افغانها با خریدن کالاهای ایرانی ارز به کشور ایران ارسال نمی کنند؟ اصلا مگر می شود تعامل یک جانبه در جهان انجام داد؟!
گرچند سیاست حذف یارانه ها تلخی مضاعف بر افغانهای ساکن ایران وارد خواهد کرد و همین250 هزار تومان احتمالی را نیز از این به بعد افغانی ها نمی توانند جمع کنند تا خارج کنند ولی باید گفت سخت متاسفیم که گفتمان های این چنینی، گفتمانهای سوسيالیستی مأبی هستند که انسانیت و عدالت طلبی و صداقت مارکس را نیز در خودش ندارد.
مگر چند میلیون ایرانی که در امریکا و اروپا و دوبی کار می کنند «ارز» از آن کشورها به ایران نمی فرستند؟ مگر نصفی از کارگران جهان سوم که در کشورهای اروپایی کار می کنند و بخشی از فعالیت شان را به بستگان شان ارسال می کنند، از آن کشورها «ارز» خارج نمی کنند؟ مگر کشورهای پیشرفته اجناس شان را وارد بازار کشورهاي پایین دست نمی کنند؟ مگر امروز نصفی از فرشهای ماشینی و مصالح ساختمانی و مواد تولیدی ایران به سمت افغانستان ارسال نمی شود و ارز افغانستان را به سمت ایران نمی کشاند؟… و مگر سیاست منع هویت دادن به فرزندانی که از والدین ایرانی-افغانی به دنیا امده یا سیاست منع ازدواج شرعی بر اساس ملیت و … با احکام اسلام قابل توجیه هست؟
زخم شمشیرخوب شدنی هست اما زخم زبان ماندگار خواهد شد. زخمی که در رسانه هاي ايران آن هم نه یک روز و دو روز بلکه هر روز با انحاء مختلف دیده و شنیده می شود آیا با منطق بشری و انساني و اسلامي درست هست؟ گیریم که شما جناب رییس کمکی یا صدقهی رایگان و مفت به کسی داده باشی، آیا انسانیت ات ایجاب می کند که زخم زبانش بزنی و آنهم زخم زبان پیاپی؟ درحالی که همه ي افغانها کار می کنند و از راه حلال صادقانه ترین کارها را انجام می دهند و یک ریال صدقه ي رایگان نگرفته اند که این همه زخم زبان و توهین بر آن ها وارد شود.
مگر افغانها- که از حق بیمه و امتیازات اجتماعی محرومند- در ایران چه در جبهه و چه در شرایط سخت کاری، کشته و معلول ندادند؟ مگر جهاد افغانها منافع ایران رادر قبال هجوم کشورهاي حريص حفظ نکرد و به نوعی ناخود آگاه سپر بلای ایران نشد؟ مگر ایران با مسدود کردن یا بستن مدارس و دانشگاهها بر روی افغانها، منافع خود و افغانهای خودی را در افغانستان به خطر نینداخت؟
عجیب این است که علاوه بر خشونتی که در عمل، نیروهای دولتی در گیر با افغانها انجام می دهند، متاسفانه فرهنگ تحقیر و کینه ورزی را می کوشند در سطح فرهنگ عمومی جامعه و بین دو ملت بیش از گذشته تزریق کنند و هرچه نیروهای مخلص تر روی کار می آیند با افغانها بیشتر این روی سکه را عیان می کنند.
اری خدا مرده است و به همین دلیل اخلاق خدایی در کشورهای جهان سوم نیز مرده است و اگر يك ایرانی هویتش را در تحقیر به افغانی نشان ندهد به کدام خارجي دیگر می تواند نشان بدهد؟ و برای کدام ملت دیگر می تواند غرورش را به نمایش بگذارد و بفروشد؟ پس قرار اين بوده كه بخشی از هویت ایرانی همان تحقیر افغانها باشد. البته مي دانم همه ي ایرانی ها چنین نیستند و ايرانيان زيادي با اين طرز روش و منش مخالفند ولی عده اي كه فعلا مؤثر هستند بر این راه راه باطل رهپویند.