غروب خورشید آقای مصباح “هراتی” — امين حکمت

 

 

غروب خورشید آقای مصباح "هراتی"

 

نوشتۀ امين حکمت

 

مقاله شمارا زیر نام غروب خورشید مروری داشتم و در ان به چیزهای نا باور و بدور از منطق برخوردم  که انرا حمل بر ریشه های فکری و تعلقاتی خودت کردم .

 

شما  خودرا نشانه  و دلیلی از اسلام  (حجت) میدانید اگر حجت های اسلام چنین  باشد  وای بر این اسلام  و باید فاتحه انرا خواند .

من بصفت یک انسان به طرز تفکر یا عقیده تو احترام دارم بدون اینکه به آن همنظر و موافق باشم ولی این احترام سبب نمیشود تا آنچه را که من اغلاط خیلی صریح میپندارم  برخ شما نکشم  اغلاطی که در حد تخطئه و فریب کاری میرسد.

شما  برای خورشیدی ! چنان با اب و تابی در سایت های افغانی  نوشتیدکه انسان را بگمان این میندازد که وی شاید یک افغان بوده و یا هم خیلی به حال  افغانها  رسیده باشد. در حالیکه وی در افغانستان به استثنای حالات مذهبی و عقیدوی از وضعیت خوبی برخوردار نیست که در پائین تر ازعلت ان یاد اوری خواهد شد.

این پانزدهم  خرداد  و اسپ گرفت  بحساب کدام تقویم  است که در افغانستان میخواهی انرا بالای مردم  بقبولانی این تقویم را با توجه به حساسیت های موجود ، چند فیصد مردم افغانستان  درک میکنند؟.  حتی در مسایل خیلی نا چیز هم از تقلید کور کار میگیرید. ماه جوزا  چه کمبودی داشت که شما از ان بشکل تابع و از خرداد  بصفت اصل یاد کردید.

بعد ازاین – داد خر-  حتی در تاریخ هم تقلب وار صحبت براه انداختی که قیام مردم در افغانستان برضد رژیم  وابسته به روسها را  در کنار انقلاب خمینی  و موازی به ان دانستی. در حالیکه قیام مردم ما ماهها قبل از حرکت خمینی بود. از اواخر ثور 1357  تا  اواخر دلو 1367  قطاری از قیام ها و شهدا در افغانستان براه افتیده بود . چرا نمیگویی که خمینی هم از همین قیام ها الهام گرفت و تشجیع شد.

کمی بعد تر  از جوشش خواستگاه و خاستگاه  برادران ایرانی و افغانی حرف میزنی که سرحد استعماری را ازهم شکست.

اگر این جوشش واقعا دو جانبه میبود باید همانگونه که برادران ما در  جنگ عراق کشته ها دادند بازماندگان شان و هموطنان شان در ایران با عفت و عزت میزیستند. انانکه از بد حادثه به انجا پناه برده بودند با هزاران هزار طعنه زبان و دشنه، خون و ابروی شان نمیریخت.  زیر شکنجه منظم  و مرتب زمامداران اسلامی !  ایران در نمی امدند.  خیمه گاه و پناه گاه شان را بزندان بزرگی مبدل نمیکردند. بنام های پوچ مختلف هزاران افغان را در بازداشتگاه ها نمیانداختند.

و بازهم اگر خاستگاه و خواستگاه شان یکی میبود در مشهد مهماندار نماینده های حکومت کمونستی  در مقابل مقر مجاهدین نمیبودند. و یا اقلا برای همین برادران خود  وباقی اهل سنت  در تهران و شهرهای دیگر یک مسجد را اجازه میدادند و تو خوب میدانی که با  چه حیله و نیرنگ ها انهارا از داشتن مسجد منع داشتند که نمازهای شان را همیشه و تا حالا در محلات کرایی و با مشکلات  بر پا میدارند .

بعد تر در جایی  ضمن مقایسه رهبری  انقلاب افغانی و ایرانی صفت های نیکی به رهبران  ایرانیها و بدی  به افغانها داده یی . من در اینکه رهبران افغانی الوده شدند فساد کردند خودخواهی و خونریزی کردند موافقم باتو اما رهبران ایرانی و خصوصا خمینی  هم از همین صفات برخوردار بود. کودتا بالای ایت الله شریعتمداری توسط کیها براه انداخته شد ، ایت الله طالقانی چگونه بعقب زده شد. قطب زاده و عده یی از رهبران انقلاب توسط کی کشته شد. ابوالحسن بنی صدر رئیس جمهوری که بالاتر از هفتاد فیصد اراء مردم را با خود داشت توسط کی  از قدرت بزیر کشیده شد. مهدی بازر گان و کریم سنجابی و امثال شان به اشاره کی  از صف خارج شدند. جوشی از ترورهای داخل و خارج از حدود جغرافیایی ایران بمبارکباد چه کسی صورت گرفت.تصفیه  شخصیت های  مردمی و مذهبی اقوام و مذاهب دیگر در زیر چشمان چه کسانی صورت میگرفت؟. آیا ستم قومی بالای  کردها ، بلوچها ، ترکمن ها، عربها و دیگر عشایر قومی  بعد از همین انقلاب  پرشکوه  خودت  دوام و شدت نگرفت. همکاری با گروه توده   و سپس  بعد از ریشه کردن طرفداران خمینی  در شهرها و دههات  ، غدر به توده یها  . غدر به مجاهدین خلق که یکی از ستون های قوی فکری و بسیجی انقلاب ضد شاهی در ایران بود طوریکه خمینی با هنر مندی تمام در اول  از انها استفاده برد، زیر رهنمایی وی انجام نشد؟. فرمان  صدور انقلاب  و اصرار به ادامه جنگ تا فتح بغداد و مکه  توسط  وی صورت  نگرفت؟  که  بلاخره منجر به نوشیدن جام زهر امضا در پای صلج  بین دو کشور شد.  و صدها و هزاران حادثه و واقعه دیگری که  به تحقیق و  پژوهش  حوصله مند ضرورت دارد. پس این چه قسم  پاک کردن درون از خشونت ، جنگ ، هوا هوس و عشق بدنیا است که نتیجه اش چنین بود.  وای بروزی که اگر درونشان مملوازین چیزها میبود  شاید انگاه پرنده هوا هم در امان نمیبود.

وقتی که بخاطر مصالح خود از امریکایی که شیطان بزرگ میخواندش هم کمک گرفت ( ایران گیت ) یا از اسرائیل سلاح و مهمات دریافت میکرد که محاکمه یکی از تجار عمده ان در اسرائیل بعد از رسوایی اش صورت گرفت.

خودت در چند جای حکومات اموی  و عباسی  را بشدت کوبیدی اما از حکومات فاطمی و صفوی  مثل خیلی چیز های دیگر با مهارت تمام  چشم بستی حکوماتی که  در یایی از خون بیگناهان را جاری کرد و  رهبرانش را تا سرحد خدایی رساندند حکوماتی که یکی در همدستی با صلیبیان و دیگری با انگلیسیان برضد همسایگان و حتی هموطنان شان قرار گرفتند.

 

در بین  امویان حتی  عمرابن عبدالعزیز را که بر ضد عملکرد  خاندان خود ایستاد و بشهادت تمام تواریخ منصف و غیر متعصب از جمله عادل ترین  حاکمان در جهان بحساب میاید  از  شتم زبان تو  بری  نشد .

ثمره جهاد افغانستان را به اساس بی لیاقتی  رهبران شان به جیب بیگانگان ریختی  و  بشکل ضمنی  منکر این میشوی که رهبری به ایران در رابطه بوده باشد چون در ایران رژیم نیکویی حاکم بود و در افغانستان مداخله نمیکرد!. در حالیکه سفیرش  همراه با لشکری  ظاهرا  دیپلومات  در کابل حیثیت قوماندان جبهات جنگی را در بعضی از نقاط کابل بعهده داشت. اقای  شیخ الاسلام  سفیر ایران که از جبهه  به جبهه در جنگ های داخلی اوایل دهه  نود در حرکت و سر و سامان دادن بود شاید میوه های جهاد ریخته شده را دو باره به درخت مینشاندند.

ایا  این جرأت را داری که بگویی مزاری و شیخ اصف و انوری و محقق و خلیلی  رهبرانی بودند خائن.  یا وقتی حر ف از رهبر  خائن میشود انرا در رهبران موجود در احزاب هفتگانه پشاور میدانی.

 

سربازان خمینی( بنقل خودت از خمینی) اگر در سال 1342  هنوز تولد نشده بودند و تو هم انقلاب 1357 خمینی  را نتیجه همین فداکاری سربازان خمینی میدانی یعنی که انقلابی های دلو 1357 حد اکثر دارای سن 15 ساله بودند که بهیچ عقل و منطقی جور نمیاید و خیلی بدور از واقعیت ها است.

 

از  افسانه های خیلی واهی یکی هم همین روایتی است که تو و امثال دیگرت که شخصیت پرست اند و همیشه احساسات شان بر عقلشان غلبه میکند،روایت میکنید که:

 هنگام مرگ خمینی  آئینه ها ترک  برداشت ،  اسمانها دلشکسته شدند، درزمین  و زادگاهش تمامی غنچه ها مردند !.

 همین افسانه های دور از تعقل طی صده ها مردم را بدور عده یی چرخاند اکنون نیز با همان اوهام و درین عصری که عصر ارتباطات است و جهان همچو دهکده کوچکی شده و نمیتواند چیزی به این سادگی ها بخورد مردم عاقل برود، از خیالات خود میبافی و برای اغوای مردم انرا جزء معجزها میدانی در حالیکه حتی نه گلی پژمرده شد و نه ائینه یی ترک برداشت مگر اینکه انرا قصدا شکستند یا از بی ابی خشکید که این واقعه میتواند روز تولد یا مرگ نمرود، فرعون موسی، یاهرکس دیگری هم رخدهد که شیشه یی را بشکنند یا گلهایی  و مزرعه  و حتی حیوانی را بی اب بگذارند تا بمیرد. اما بصورت منظم بدون علت ظاهری و فقط بخاطر مرگ این یا ان  سخنی است خیلی  افسانوی و تأسف بار که عده  میخواهند ساده مشربانی را بفریبند. اینگونه فریب ها اگر در قرون گذشته بر مردم ساده و خوشباور تأثیر داشت کم کم  بی رنگ شده میرود و  نقاب خیلی هارا  دور میکند.

 

 و اگر به این روایت شماها باور داشته باشیم که مردم چهره پیامبر و علی را در رخسار خمینی دیدند  باید که  به بهایی ها و بابی ها و دیگران هم همین حق را داد که در رهبران شان چهره انبیاء را میدیدند. چه دام های برای  کلاه گذاری بر سر مردم ساده.

 

من به خمینی بصفت یک انسانی احترام دارم  که برای وطنش با هر حیله و وسیله که بود خدمت کرد و لو که ببهای  تباهی دیگران هم تمام شد  و ایکاش دیگر رهبران هم  بمردم خود خدمتی بکنند . اما ازوی اسطوره و  ناجی همه بشریت جور کردن یا رهبری مسلمانان را دادن گزافه است که تاریخ  دروغش را به اثبات میرساند چنانچه همین حالا هم پرده هایی از اوهامی که قرنها مردم را به عقب اش کشانید  دریده شده  مردم  به حقائق پی میبرند. از خوبی های انقلاب در ایران یکی هم همین است که  کار هایی  از زیر خانه ها به بیرون برامد و اکنون هنگام صراحت گویی و افشای اسراری است که همیشه مردمی را بنام اینکه : این اسرار…. بعد از قائم شدن حکومت اسلامی افشا میشود، بدور خود جمع میکردند. انانیکه از مظلومیت عده یی پیراهن عثمان برای اهداف خود در طول تاریخ ساخته بودند. اکنون دیگر بهانه یی برای پنهان کاری و  فریب کاری  نخواهند داشت بلکه دروغ های تاریخی هم کم کم  باز میشود.

 

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *