استخوانهاي انسان
قرآن كريم به هيكل استخواني انسان اهتمام و عنايت بليغي نشان داده و از اين حقيقت كه كالبد استخواني، اصل و قاعدهء ساختمان وجود انسان را تشكيل ميدهد در بيشتر از يك سوره سخن گفته است. مثلاً در آيهء 14 سورهء «مؤمنون» ميخوانيم:
]فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ[
«بعداً استخوانها را با گوشتي پوشانديم، آنگاه (جنين را در) آفرينشي ديگر پديد آورديم، آفرين باد بر خداي بهترين آفريننده»
بنابراين استخوانها محافظ وجود انسان اند و هم از اين روي است كه استخوانها قاعدهء رستاخيز مجدد انسان نيز به شمار مي روند. چنانکه در آيهء 78 از سورهء «يس» ميخوانيم:
]وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ[
«و براي ما مَثلي آورد و آفرينش خود را فراموش كرد؟ گفت: چه كسي اين استخوانها را كه چنين پوسيدهاست، زندگي (مجدد) ميبخشد؟»
و در آيهء 98 سورهء «إسراء» ميخوانيم:
]وَقَالُوا أَئِذَا كُنَّا عِظَاماً وَرُفَاتاً أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِيداً[
«و كافران گفتند: آيا ما وقتي استخوان و خاك شديم، باز در آفرينش جديدي برانگيخته خواهيم شد»
و در آيهء 3 از سورهء «قيامت» ميخوانيم:
]أَيَحْسَبُ الإِنسَانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظَامَهُ[
«آيا انسان ميپندارد كه هرگز استخوانهاي وي را جمع نخواهيم كرد؟»
بنا براين، از منظر قرآن گردآوردن و زندهساختن استخوانها، مفيد اعادهء تكوين و تجديد بناي انسان است.
اكنون بايد ديد كه موضع علم جديد در بارهء آنچه كه قرآن كريم گفته است چيست؟
علم «نژادشناسي بشري» ميگويد: استخوانها موجودات ناطقي اند كه نه تنها از تسلسل تاريخي حيات انساني به درستي سخن ميگويند بلكه حتي آنچه را كه يك انسان در زندگي و بعد از مرگ خويش با آن روبه رو ميشود، بازگو مينمايند.
هيكل يا ساختمان استخواني انسان در زندگي و بعد از مرگش نيز، جنسيت صاحب خود و همچنان سن، تبار و نژاد وي را مشخص ميسازند. يا اگر چنانکه در ميان پدر و مادر شخص يا پدر بزرگ و مادر بزرگش از نظر نژادي خلطيتي به وجود آمده باشد، بررسي روي استخوانها از اين راز نيز پرده برميدارد.
استخوانها همچنين عمر دقيق انسان، امراضي را كه با آنها رو به رو شده است و عامل مرگش را نيز مشخص ميسازند. به عبارتي ديگر، استخوانها پاسخ هر آنچه را كه ممكن است به فكر هر سؤال كنندهيي در بارهء اوصاف و ويژگي هاي يك انسان خطور كند، به بسيار سادگي ارائه مينمايند.
از همين روي است كه درعلم تشريح (اناتومي)، نه تنها استخوانها موقعيت و اهميت بس شاياني را احراز نمودهاند بكله حتي استخوانها به دانشمندان باستانشناس كمك كردهاند تا بتوانند با بررسي علمي روي استخوانها، تاريخ تمدنهاي بشري، تاريخ و تحولات در نژادهاي بشر و تطوّري را كه كائنات با آن رو به رو شده است را به كاوش گيرند. همينگونه دستگاه استخواني انسان، به دانشمنداني كه دست اندركار مبارزه با جرايم جنايي ميباشند كمك كرده است تا با يك نظر اندازي بر استخوانهاي مردگان به علل مرگ و ميرها و حوادث قتلها پي ببرند.
همچنان دانش تبارشناسي ميگويد: بيگمان شناخت يك موجود و شناخت تاريخ آن از راه بررسي استخوانها، از سادهترين امور است. مثلاً جمجمهء انسان افريقايي دراز و پهن، فاصلهء دو چشمش دور و بازوهايش از دو ساقش نسبتاً درازتر اند. بدينسان بسيار سهل است كه نژاد صاحب استخوان واينکه او رنگين پوست است يا سفيدپوست يا دورگه، و كلاً همه چيز در اين زمينه را دقيقاً تشخيص داد.
پس از شناخت اصل و نژاد صاحب هيكل استخواني، آيا آگاهي از جنسيّت وي نيز كه مرد يا زن است، با كاوش روي استخوانها ممكن است؟ البته بعد از آنکه نشانههاي ظاهري مشخص كنندهء مردانگي يا زنانگي وي كاملاً از ميان رفت؟
علم جديد در اين رابطه نيز ميگويد: شناخت جنسيّت از سادهترين كارهاي يك كارشناس و متخصص امور استخوان ميباشد و فقط جمجمهء يك انسان ميتواند جنسيّت وي را معرفي كند؛ زيرا اتساع جمجمهء مرد از اتساع جمجمهء زن بيشتر است. همين طور لبهء استخواني ابروها در مرد نسبت به زن برآمدهتر ميباشد. از ديگر علائم فارقه اتساع بيشتر استخوانهاي لگن خاصرهء زن نسبت به مرد ميباشد و كلّا هيكل استخواني زن ظريفتر و زيباتر از هيكل استخواني مرد ميباشد.
بنابراين، با يك نگاه اجمالي به هيكل استخواني انسان، ميتوان به اين امر پي برد كه آن هيكل به زن مربوط است يا به مرد.
اما در مورد اوصاف تفصيلي استخوان نيز بايد گفت: در اينجا علايم و نشانههايي وجود دارد كه از اين راز نيز پرده برميدارد. مثلاً طول استخوان ران، درازاي قامت مرد را مشخص ميكند، به اين ترتيب كه درازاي استخواني ران را در (1.88) ضرب نموده و رقم (306 و 81) سانتي متر را بر حاصل ضرب ميافزاييم تا طول قامت يك مرد مرده را مشخص كنيم. اما طول قامت زن عبارت از طول استخوان ران وي ضرب در (945 و 1) كه رقم (844 و 72) سانتيمتر را بر حاصل ضرب ميافزاييم.
و چنين است كه استخوانها از اصل و نژاد انسان، نوعيت، جنسيت و ديگر اوصاف وي پرده برميدارند.
اما در مورد تشخيص سن بايد گفت كه دانش اناتومي اين راز را از همهء رازهاي ديگر به شيوهء سادهتري مكشوف ساخته است؛ زيرا هم دندانها، مراكز و حلقات آنها و درجهء رشد و نموّ اين مراكز، سن انسان را به طور قاطع مشخص ميسازند و هم فواصل استخوانهاي سر و چگونگي ساختمان آن و همين طور ساختار كلي استخوان بندي انسان، عمر وي را دقيقاً معرفي مينمايند.
و سر انجام اين امر روشن شده است كه استخوانها به تنهايي و بدون كمك ساير اعضاي جسم ميتوانند ويژگیهاي هويتي يك انسان را در قبرش تا هزاران سال حفظ نمايند. و دانشمندان از اين طريق توانسته اند تاريخ زندگي قدما را تدوين نموده، داستانهاي زندگي شان را در فرازهاي عمرشان به رشتهء تحرير در آورند. از اين روي، استخوانها امروزه، مشكلات و پرابلمهاي عديده يي را كه بر محور وراثت و نزديكي نسبي انسانها به همديگر وجود دارد، نيز حل نموده اند.
دانشمند روسي «أ. بوزينا» تحت عنوان «سخني با اسلاف مان» مينويسد:
«در روند پرداختن به عمليهء بازسازي و ترميم كاتدرائيهء «سانت صوفيا» در شهر «كييف» تابوتي بازگشايي شد، مرمرين و مزين به نقش و نگارهاي تزئينيي. عقيده بر آن بود كه اين تابوت، استخوانهاي درهم فروريختهء امير «ياروسلاف» حكيم، واضع اولين مجموعهء قوانين مدون «حق روسي» را در خود حمل ميكند. مگر مستحيل بود كه با اطمينان بشود گفت كه اين استخوانهاي پوسيده از آن وي است؛ زيرا تابوت ياد شده چندين بار باز و بسته شده و از جاي خود انتقال داده شده بود. ولي اين امر مانع از آن نگرديد كه بعد از گذشت ده قرن، باز هم براي اطمينان از شناخت شخصيت صاحب اين استخوانهاي مدفون درتابوت مرمرين، اقدامي مجدد صورت نگيرد. سرانجام اين عمليه با مهارت تمام به دست «دمتري روخين» عضو اكادمي علوم طبي روسيه انجام گرفت. روخين با دلايلي كه اصلاً جاي هيچگونه شكي را در زمينه باقي نميگذاشت، ثابت كرد كه آن تابوت آخرين اقامتگاه امير «ياروسلاف» بوده است.
آري؛ و داستانها پيرامون اين وقايع، بيش از آن است كه در حوصلهء اين كتاب بگنجد. همچنان ابعاد و جزئيات اين علم، وسيعتر از آن است كه بتوان براي آن در اينجا محلي را باز كرد. و چنين است كه علم بعد از گذشت قرنها خود را به تفسير آنچه كه قرآن كريم در اين رابطه مطرح نموده است، نزديك مينمايد.
همين طور قرآن كريم يك هزار و چهار صد سال قبل از آن که علم به خود بجنبد، از زنده بودن استخوانها و اهميت آنها در انجام وظايف انسان سخن گفته است؛ زيرا علوم بشري در گذشته استخوانها را ستونهاي سخت و فاقد حياتي كه فقط براي حفظ توازن و تركيب اندامهاي جسم آفريده شدهاند، ميپنداشتند. در حالي كه قرآن مقرر ميدارد كه قضيه بسيار مهمتر از اينهاست؛ زيرا آيهء 4 از سورهء «مريم» ميگويد: سيدنا زكريا(ع)از پروردگار خود خواست كه به رغم يائسه بودن زنش و سستي استخوانهاي خودش، به وي فرزندي عنايت نمايد:
]قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً وَلَمْ أَكُنْ بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيّاً[
«گفت: پروردگارا! من استخوان هايم سست گرديده و موي سرم از پيري سفيد گشته است. اي پروردگارا! اما من هرگز در دعاي تو نا اميد نبودهام!»
ملاحظه ميكنيم كه قرآن كريم رابطهء ميان استخوان را با تولد فرزند مطرح ميكند. و بعد از اين است كه علم جديد ميآيد تا اين حقيقت قرآني را با ابزارهاي خود نشان دهد.
«ج. راتكليف» ميگويد: «با انكشاف بررسیهاي طبي در عصر جديد، پژوهشگران از اسرار زندهبودن استخوانها آگاه گرديدند، بعد از آنکه تا همين اواخر آنها را اشياي جامد و غير زندهيي ميپنداشتند».
بلي؛ علم اخيراً به اين نتيجه رسيده است كه استخوانها وظايف حياتي بس مهمي را بر عهده دارند كه حيات انسان بر آنها متوقف ميباشد؛ زيرا نه تنها استخوانها حاوي همان عناصري اند كه جسم انسان بدان نياز دارد بلكه آنها عمليهء توزيع اين مواد حياتي را نيز به گونه يي تنظيم مينمايند كه سيستمهاي وجود از جمله ضربان قلب و حركات عضلات بدان دقيقاً عيار ميشود. همين طور استخوانها درطول دوران زندگي انسان توليد كنندهء كرويات سرخ و سفيد خون ميباشند و كافي است بدانيم كه در هر دقيقه نزديك به (180) ميليون از كرويات سرخ خون انسان ميميرند كه استخوانها بايد به فوريت آنها را تعويض نمايند. همين طور، استخوانها به عنوان ذخيرهگاههاي مواد غذايي زائد از نياز بدن انسان ميباشند تا بدن در هنگام نياز، از آنها بهرهبرداري نمايد.
چنانکه علم اخيراً روشن ساخته است كه وضعيت استخوانها بر دستگاه عصبي انسان نيز تأثير مستقيم دارد و هم از اين روي است كه استخوانها بر توانمندي انسان در تكثير اولاد نيز مستقيماً دخيل ميباشند. يعني همان چيزي كه قرآن كريم در آيهء فوق صراحتاً آن را مطرح نموده است.