يك برنامه عالى و يك سعادت حقيقى ( بخش اول) — احمد طارق فيض

 

 

يك برنامه عالى و يك سعادت حقيقى ( بخش اول)

 

 

نوشته سيد قطب شهيد

ارسالی احمد طارق فيض از سايت محترم دوستداران وطن

 

 

در اينجا بحث از حقيقت اوليه اسلام و راه عملى اّن در زندگى اجتماعى انسان ميباشد .

حقيقت اوليه اين دين الهى و برنامه ء اّسمانى ، بسيط و ساده و خالى از هرگونه پيرايه و پيچيدگى و مطالب خلاف عقل و فطرت ميباشد ، ولى متأسفانه اين حقيقت باهمه سادگى كه دارد بسيار اتفاق مى افتدكه در نزد بسيارى از مردم در اثر تسامح ناشناخته مى ماند و چنانكه بايد كنه و واقع اّن درك نميگردد و يا بدست غفلت و فراموشى سپرده ميشود و در نتيجه اين غفلت و ناشناختگى خطا هاى بزرگ بوقوع مى پيوندند.

حقيقت ذاتى و واقع تاريخى و روش عمل گذشته و اّينده اين دين ( اسلام ) چنين است .گروهى از همان بدو پيدايش اسلام از اّن انتظار دارند زه همه جا با خرق عادت و معجزه عمل نموده پيشروى نمايد بى اّنكه به طبيعت و ساختمان فطرى مردم توجه كند و استعداد هاى ذاتى و امكانات خارجى و مادى اّنها را در نظر داشته باشد ، و بدون اّنكه يكتن در راه اّن فداكارى نمايد و با مجاهده اى بكار برده و خلاصه توقع دارند بشر را از راه معجزه بدون هيچ رنج و زحمتى به سعادت همه جانبه نايل اّورد .و چون برخلاف نظر خود ميبيند كه اسلام هيچگاه به طريق غير عادى عمل نمى كند و نيز مشاهده ميكنند كه قدرت و استطاعت محدود بشر و امكانات مادى و جريانات طبيعى همانطور كه گاهى بطور واضيح تحت تأثير روش و برنامهء اسلامى قرار ميگيرد گاه ديگر اثر متضاد از خود بر اّن باقى مى نهد و بدون اّنكه به نداى دين پاسخ گويد يا خود را محتاج اّن بيند اميال و خواسته هاى مردم را پاسخ داده زندگى ايشان را ادا ره ميكند ، وقتى اين گروه ( كه نيروى غير عادى اسلام را چشم دارند ) اين مطلب را مشاهده ميكنند دچار يأس و نااميدى ميشوند و يا در عقيده شان نسبت به لزوم دين و برنامهء اّسمانى اسلام در تأمين سعادت بشر ترديدى حاصل ميشود و يا در اصل حقانيت اّن گرفتار شك و ريب مى گردند همه اينگونه خطا ها از يك خطاى اصلى ناشى ميشود كه همان درك نكردن و نشناختن واقع اسلام و روش و برنامهء عملى يا لا اقل فراموش نمودن حقيقت اوليهء اّن است .

 

 

اينك برنامهء اسلام

همانا اسلام يك برنامهء اّسمانى و روش الهى است كه خداوند اّن را براى سعادت و تكامل انسانها وضع فرموده و جريان يافتن و تحقق پيدا كردن اّن را در زندگى به كوشش و سعى خود افراد انسان قرار داده ، به اين معنى كه برنامهء اسلام به همان اندازه كه افراد بشر درزندگى براى اجرا و عملى شدن اّن كوشش نمايند و به اندازه اى كه قدرت دارند و بقدريكه امكانات خارجى و وضع زندگى طبيعى ايشان ايجاب ميكند و بمقداريكه در راه پياده كردن اين برنامه عالى اّسمانى رنج برند و مجاهده نمايند در زندكى ايشان اثر ميگذارد و پيشروى مينمايند ، همان وضع موجود اسلام در هر اجتماعى كه وارد شد و مورد پذيرش مردم واقع گشت از همان وضع موجود و همان حالتيكه دارند اصلاح و پيشروى ايشان را بسوى ترقى و كمال شروع ميكند و بقدريكه نيرو و استعداد دارند و اين استعداد و نيروى موجود را بكار ميبرند آنها را بسوى هدف نهائى و اّخرين نكتهء تكاملى سوق ميدهد و ميزان و اساس اسلام اين است كه در همهء مراحل مقتضاى فطرت انسانى را در نظر ميگيرد و حتى يك لحظه از مقدار و قدرت و امكانات خارجى مادى و طبيعى و فطرى وى غافل نميگردد و بموقع خود انسان را با كمال آسانى و راحتى بدرجهء از كمال و سعادت ميرساند كه هيچيك از روشهاى ساختگى و برنامه هاى موضوعه مغز بشر ، قدرت انجام اّن را ندارد چنانكه در گذسته و مدت زمانى كه مردم به اّن عمل ميكردند ( مثل صدر اسلام ) همين كار را انجام داد و در اّينده هم هرگاه بشر درراه اّن دست به كوشش زند و به مقرراتش عمل نمايد چنين خواهد شد .

ولى همه اشتباه مردم درين است كه غالباً حقيقت و برنامه عملى اين دين اّسمانى و الهى را درك نكرده و يا لا اقل بدست غفلت و فراموشى سپرده اند و فقط انتظار دارند كه اسلام از راه معجزه و خرق عادت پيش رود و پيروان خود را بدون اينكه قدمى بردارند و يا كوشش و تلاشى كنند و يا مقتضيات كافى فراهم اّرند قدرت و عزت بخشد ، به اين معنى كه برخلاف راه فطرت انسان و قانون اّفرينش و جريان طبيعى خلقت و بدون توجه به وضع مادى و مقتضيات خارجى قدم بردارد . و خلاصه نظم جهان را نديده گرفته اّن را در همه جا بهم زند و با نظم ديگرى پيش رود و اين معناى خواسته اّنها است .

ولى اسلام هرگز چنين كارى نخواهد كرد و خداوند هم براى پيشروى قوانين تشريح خود قوانين تكوينى را درهم نكوبيده و نخواهد كوبيد بلكه بر طبق جريان طبيعى خلقت ، دينش را پيش ميبرد ( اين وقت كه بشر راحت طلب مى بيند اسلام با تنبلى وى اجرا نشده ) اشكالات و خرده گيرى نسبت به اّفريدگار را شروع ميكند و همه نواقص محيط و بد بختيهايى را كه بايد از تن پرورى و هوا پرستى خود بداند به خدا نسبت ميدهد و چنين ميگويد :مگر اين دين از طرف خدا نيست ؟ مگر خدا بر هر كارى قدرت ندارد ؟ پس چرا دين خود را حمايت نميكند ؟ و پيشروى دين خود را مثل همه چيز بر عهده ما گزارده ؟ و چرا پيشرفت اّن را به اندازه قدرت و استعداد محدود بشر قرار داده ؟ بلكه بالاتر اصلاً اسلام چرا بايد نيازمند به كوشش مردم باشد ؟ و بالاخره چرا خداوند پيوسته اين دين گرامى خود و پيروان عزيز اّن را بطور خارق العاده حمايت و يارى نميكند ؟و چرا اّلودگى هاى شهوى و وضع مادى اجتماعات مردم جلوى پر گشودن و درخشندگى اّن را در جهان بشر ميگيرد ؟ و خلاصه براى چه گاهى باطل و اهل باطل بر اسلام كه حق است و از جانب حق اّمده پيروز ميگردد .

همه اين اشكالات از جهل و بيخبرى شروع ميشود ، از اينكه ساختمان و حقيقت اوليه و ساختمان اصلى و طريق عملى اسلام را نفهميده و يا فهميده و اّن را در بوته غفلت و فراموشى گذارده و به اّن عمل نكرده !

اّرى خداوند ميتواند كه فطرت انسان را از اين روش به راه ديگرى بگرداند و او را به طرز اعجاز بدون هيچ مجاهده اى به سعادت نايل سازد و لكن خداى سبحان روى حكمت تام خود انسان را به اين فطرت و سرشت اّفريده و خواسته است كه انسان ميوه هدايت را از راه رنج و كوشش و تحمل مشقت و زحمت و هم از راه عشق به حق و هدايت بدست اّرد ( كسانيرا كه در راه ما مجاهده و كوشش ميكنند براههاى خود هدايت شان ميكنيم ) و همچنين دوست دارد كه انسانىهمواره مشغول فعاليت و جنب و جوش و پيشروى باشد و فطرت خويش را در راه كمال قرار دهد وهرگز عبث و بيكار نماند ((قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا ۹وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا ۱۰كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا ۱۱إِذِ انبَعَثَ أَشْقَاهَا)) ( سوره الشمس اّيه هاى ۸ _ 11)

ترجمه : ( قسم ) بجان و اّنكه جان را بپرداخته و پاكى و رستگاريش را به او الهام نموده هركه جان را پاكيزه ساخت رستگار شد و هركه اّن را اّلوده ساخت زيانكار گشت .

و نيز ميخواهد كه اين دين الهى و برنامه اّسمانى از راه سعى و كوشش مردم و به اندازه استعداد و استطاعت اّنها در زندگى به ثمر برسد و تحقق يابد .

((إِنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ )) ( سوره الرعد آيه ۱۱ )

ترجمه : خداوند نعمتى كه نزد مردمى هست تغير ندهد تا اّنكه اّنچه در ضمير دارند تغيردهند

(( وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الأَرْضُ )) ( سوره البقره اّيه ۲۵۱)

ترجمه : و اگر خداوند بعضى مردم را بدست بعضى ديگر دفع نكند زمين به فساد گرايد .

نيز دوست دارد انسانى را كه سعى و كوشش به خرچ ميدهد و استعداد خود را بكار مياندازد وبقدريكه در راه عمل كردن به اين برنامهء الهى و بر انداختن فساد از خود و زندگى و محيط خود صبر و شكيبائى به خرچ ميدهد از ميوه شرين و حياتبخش اسلام بهره برد .

(( أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لاَ يُفْتَنُونَ ۲وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ)) (سوره العنكبوت اّيه هاى ۱ تا ۲)

ترجمه : اّيا مردم گمان ميبرند همينكه گفتند ايمان اّورديم اّزمايش نميشوند . همانا امتهاى پيش را امتحان كرديم ما راستگويان را از دروغگويان ميشناسيم .

و هيچيك از بندگان و اّفريده ها را نميرسد كه از اّفريدگار خود باز خواست كنند كه چرا اينطور خواسته و اّنچنان نخواسته و هيچ فردى از مخلوقات را حق نيست كه در كار هاى خدا وعلل اّن چون و چرا نمايد و بر اّنها ايراد گيرد چون به نظام هستى و قوانين كلى و دستگاه وسيع اّفرينش احاطه ندارد و نميتواند هم داشته باشد و نيز هرگز نميتواند بفهمد كه اين قوانين كلى و نظام سرسام اّور و بيكران هستى در هر موجودى در اين جهان پهناور چه اثر و اقتضائى دارد و كلمه ( چرا ؟ ) كلمه ايست كه موْمن واقعى و همچنين كافر و ملحد حقيقى نسبت بخدا و كار هاى او بر زبان نميراند اما اينكه موْمن بر زبان نميراند از اين جهت است كه ادب و ايمان وى اجازه نميدهد كه درمقابل خداى عظيم كه بوجود او اعتراف كرده و بعلم و حكمتش ايمان اّورده و از طرفى پستى و كوچكى خويش و فكر و مغز خود را دريافته چنين جسارتى روا دارد .

و اما ملحد واقعى اين سوال را نميكند زيرا بخدا اقرار و عقيده ندارد تا از كار هاى او چنين پرسشى كند و اما اگر خدا را چنانكه بايد بشناسد ولو بوجود بى انتها و صفات و كمالات او مثل علم و حكمتش اعتراف كند همراه اّن اين معنى را نيز درك خواهد نمود كه مقتضاى خدايى او اينست كه :

(( لاَ يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْأَلُونَ )) ( سوره الا نبياء آيه ۲۳ )

ترجمه : خداوند از اّنچه ميكند باز خواست نميشود بلكه بندگانند كه باز خواست ميشوند.

.

زيرا فقط ذات اقدس خداوندى است كه بركار هاى خود و نظام جهان احاطه و علم و سلطه دارد وحكمتهاى اّنرا ميداند .

بلى ! اينگونه سوالهاى جاهلانه را افراد كم خرد كه داراى عقلى سرسرى هستند پيش ميكشند كه نه راستى موْمن اند و نه واقعاً كافر و ملحد ازينرو نبايد با اينگونه افراد به بحث و جدل پرداخت .

چرا ممكن است گاهى يكنفر هم معنى خدايى را نفهميده اين سوالات را پيش بكشد ولى راه هدايت اين شخص هم اينست كه حقيقت الوهيت و معنى خدايى را برايش شرح داد تا اينكه اگر فكرش سالم باشد صفات خاصه الهى را خوب بشناسد و براستى ايمان اّورد در اين صورت سر تسليم در پيشگاه اقدس خداونديش فرود خواهد اّورد و حق هيچگونه چون و چرا بخود نخواهد داد و اگر مغزش فرسوده شده باشد يكسره راه الحاد و كفر پيش خواهد گرفت . ( و جدال بهمين جا خاتمه مى پذيرد).

البته ممكن است كسى بخواهد راه مراء و حق كشى پيش گيرد و درين صورت مسلمان بايد از مراء و جدال با چنين شخصى خود دارى نمايد !

خلاصه اّنچه گذشت اين شد كه هيچكس از مخلوقات حق باز خواست از خدا و ايراد بر كار هاى خداونديش ندارد كه چرا انسان را چنين اّفريده ؟ و چرا خواسته است كه انسان با كوشش و زحمت كسب كمال كند ؟ و چرا با رنج و مشقت مردم بايد اسلام پيشروى نمايد نه با قدرت خارق العاده و اسباب فوق طبيعى ؟

چرا البته هر مسلمانى بايد در راه معرفت حقايق و اسرار دينى قدم بردارد و كوشش كند كه معارف اسلامى و نحوه عملى اّن را بخوبى بفهمد و حوادث تاريخى بشر را در پرتو راهنمايى مهر درخشان اسلام بررسى نمايد و همچنين از يكطرف خط سير تاريخى اسلام را دريابد و از طرف ديگر بداند كه چگونه بايد با اين خط و مشى اسلامى برخورد داشته باشد و زندگى و محيط اجتماعى خود را در مسير اّن دراّورد و بداند كه اسلام بر طبق حكمت و قدرت ازلى پروردگار جعل شده و مارك اين دو بر چهره اّن برخورده است ( و از طرف ديگر فكر و نيروى بشر كوچكترين دخل و تصرف در اّن نشده است ) ولى اين مطلب غير از چون و چرا كردن در كار هاى الهى است زيرا اولى خوب و پسنديده و دومى كفر وجهل است .

اين برنامه الهى اسلام كه به عاليترين حدود وكاملترين صورت واقعيش همانطور كه بر پيامبرعظيم الشان محمد صلى الله عليه وسلم نازل شده براى بشريت جلوه گر و ابلاغ شده اينطورنيست كه خود بخود بمجرد نزول از طرف خداوند و بمحض ابلاغ به مردم با دست قدرت قاهره الهى بدون واسطه جهد و كوشش بشر انجام و تحقق پذيرد بلكه برعكس بايد با رنج و زحمت و كوشش اجتماع انسانها و افراد با ايمان صورت عمل پذيرد و بايد مسلمانان به قدر توانائى خود در راه پيشرفت اّن مساعى لازم را مبذول دارند و به قدر كافى استقامت ورزند و براى معرفى اّن بديگران سعى بليغ بكار برند و براى اينكار و درين راه اول با هوسها و سستى و سهل انگارى هاى داخلى و نفسانى خود مبارزه كنند و سپس با مردميكه براى هوسها و اغراض شخصى با اسلام بجنگ و ستيز برخاسته به مبارزه و دفاع مبادرت ورزند تا اينكه پس از همه اينها بقدريكه فطرت بشرى و امكانات مادى و اجتماعى اّنها ايجاب ميكند به نتيجه اّن نايل اّيند و البته بايد از همان موقعيتى كه دارند و از همان نقطه موجود شروع نمايند ، همواره در سير خود مقتضيات خارجى

و اوضاع اجتماعى و مادى را رعايت نمايند .

و در عين حال نبايد در همه حال پيروزى هميشگى را اميد داشته باشند زيرا ممكن است گاهى ( در ميدان كوشش و نبرد با دشمن يا مبارزه با نفس ) غالب و زمانى مغلوب گردند تا مسلمين و پيروان اّن چه مقدار كوشش و فداكارى داشته باشند و چه مقدار از وسايل لازم و مناسب بهره بردارى كنند و از همه مهمتر اينست كه چه اندازه اين برنامه عالى را سرمشق عملى خود قرار دهند و اجرا نمايند ( بهر حال اگر گاهى از دشمن باهواى نفس شكست خوردند مايوس نشوند و از پاى ننشينند تا سرانجام شاهد پيروزى را در اّغوش كشند ) اينست طبيعت و سازمان حقيقت اين دين و طريق عملى اّن ، و اينست خط سير تكاملى و تحقق خارجى اّن و اينست اّن حقيقتى كه خداوند ميخواهد بجامع مسلمانان بفهماند اّنجا كه فرمايد :( و اگر خدا بعضى مردم را بدست بعضى ديگر دفع نكند زمين را فساد و تباهى فرا گيرد ).

او كسانى را كه در راهش كوشش بكار برند براههاى ( هدايت و موْفقيت ) خود رهبرى خواهدنمود .

و همين حقيقت است كه خدا ميخواست در غزوه احد بمردم مسلمان بفهماند اّنزمان كه مسلمين در يكجا در قسمتى از جنگ كوتاهى روا داشتند و در جاى ديگر در ايجاد وسايل و تهيه ابزار مناسب اهمال ورزيدند و اّنگاه كه در نتيجه غفلت از حقيقت اسلام خيال كردند كه بمجرد اينكه مسلمان شدند خداوند بى هيچ رعايتى اّنها را پيروز خواهد كرد خداوند پاسخ اين تسامح و اين خيال خام را چنين داد :

(( چون مصيبتى كه نظير اّن را گرفتار شده بوديد بشما رسيد گفتيد اين مصيبت از كجا بسر ما اّمد ؟ بگو ( اى پيامبر) اين مصيبت محصول عمل ( و غفلت ) خود شماست)) (سوره اّل عمران آيه ۱۵۹ )

و نيز به ايشان خطاب كرد كه :

((خداوند بوعده خود عمل كرد اّن هنگام كه به اجازه او با ايشان ( كفار و سركشان ) برابر شديد ، تا اينكه پراگنده شديد و نزاع پيش گرفتيد و پس از اطاعت عصيان ورزيديد : گروهى از شما طالب دنيا است وگروهى جوياى اّخرت ؛ پس از اّن غلبه شما را از ايشان بگردانيد و شما را پيروز نكرد تا شماها را امتحان كند )) ( سوره اّل عمران آيه ۱۳۵ )

اّرى مسلمانان اين حقيقت را در غزوه احد خوب دريافتند كه جز با رنج و عمل صحيح برنامه اسلامى پيروزى و موْفقيت محال است ولى نه با خطابه و نه به گفتار بلكه عملاً و با تحمل رنج و شكنجه و با شهادت و پس از اّنكه در راه دريافت اين حقيقت ثمنى گران بذل نمودند از قبيل شكست پس از پيروزى و خسارت و زيان ، پس از سود و غنيمت و همچنين نثار كردن مردانى بزرگ و شهيدانى ارجمند همچون حمزه سيد الشهداء و از همه مهمتر شكسته شدن پيشانى پيامبرگرامى و افتادن دندانهاى پيشين حضرتش و سرنگون شدن وى در گودالى كه ابو عمرو فاسق و

تبهكار تعبيه كرده بود .

و همين جنگ بود كه مشركان گرد پيامبر حلقه زدند و نهايت كوشش را براى كشتن حضرت بكاربردند و همه مسلمانان جز چند تن فرار كردند و يكى از اّنها على رضى الله عنه بود كه از نبى اكرم (ص) سخت دفاع كرد و در اين راه زخمهاى جانكاهى برداشت و از طرف خداوند بلقب ( فتى ) ملقب شد تا اّنكه مسلمانان باز گشتند در حاليكه درس مشقت بار و شماتت اّميز خود را اّموخته بودند .

بايد توجه داشت كه يكى از نتايج اين مطلب ( بستگى پيشرفت اسلام بمجاهده مردم ) اثرى شگرف و عالى بر جان و دل مردم دارد زيرا همين مجاهدات است كه نفوس بشر را اصلاح ميكند و زندگى اجتماعى شان را صفا و سلامت ميبخشد و باز همين فدا كاريهاست كه روح شجاعت و بزرگوارى در انسانها ميدمد .

البته نميخواهم با اين سخنان اراده و مشيئت الهى را تفسير كنم و بگويم كه تنها كوشش مردم علت تامه پيروزى اسلام است و مشيئت خدا در اّن اثر ندارد ولى منظورم اينست كه نتايج اين حقيقت را براى مردم و زندگى اّنها بيان نمايم كه:

حقيقت ايمان به پروردگار در هيچ دلى به حد كمال نرسد تا خود را در معرض مجاهده در راه حق و پيشرفت اسلام در اّورد اّنهم مجاهده همه جانبه و با همۀ قوى ، مجاهده با دل يعنى (بيزارى از باطل و جهل انحراف مردم ؛ و تصميم بر هدايت ايشان به اسلام ) و همچنين مجاهده با زبان ( يعنى تشريح بطلان و انحراف دشمنان اسلام ) و مجاهده با قدرت يعنى مبارزه عملى و جنگيدن با دشمنانيكه به نبرد اسلام قد بر افراشته اند و نيرو هاى خويش را براى نابودى اّن بسيج نموده اند ، و همچنين صبر و شكيبائى بر سختى ها و مصيبت ها و تحمل زخمها و رنج گرسنگيها و بالجمله همه ناملايماتى كه در ميدان اين پيكار ها و مبارزه ها نصيب ميشود ، تازه اگر پيروز شدند پس از پيروزى و قدرت ، خويشتن دار باشند و بايد گفت اين خويشتن دارى و تملك نفس ( در حال قدرت ) از صبر بر شكست و مغلوبيت مشكلتر است ( زيرا قدرت و ثروت سخت غرور اّور است ) و نيز بايد همواره در اين دين سخت بردبار و با استقامت بوده و چون كوه ثابت قدم و پا برجا ماند .

بدون ترديد حقيقت ايمان و اسلام در هيچ دلى بكمال و نهايت نميرسد مگر اينكه صاحب اّن را در راه پيشروى اين دين و مشكلات اّن شكيبا و فداكار ميسازد زيرا انسان ناچار است در ضمن اين مجاهدات با تمايلات نفسانى و هوسها و خواسته هاى انحرافى خويش نيز مبارزه و مجاهده نمايد ، و اراده خود را پرورش دهد و نيروى ثبات و صبر و بزرگوارى و بلند همتى را در خود ايجاد نمايد و چنين انسانى مجاهد و فداكار خواه و ناخواه در هاى بزرگى و سعادت بر رويش باز خواهد شد و افقى وسيع از نور و بهجت در برابر ديدگانش ظاهر خواهد گشت كه هرگز يكى از اّنها براى يكفرد اّرام و بى جنب وجوش و گوشه نشين باز نميشود ، و نيز حقايقى عالى در زندگى فردى و اجتماعى برايش روشن و معلوم ميگردد كه جز با اين مجاهدات اّشكار نميشود . و بالاخره نفس و روان و عقل و افكار و عادات او از راه جهاد و كوشش در راه اين دين به مقام و مرحله اى از تكامل نايل اّيد كه جز با اين وسيله هرگز به اّن دست نيابد . اينست قسمتى از اّنچه خداوند متعال در اين اّيه شريفه بدان اشارت ميكند كه ميفرمايد :

( و اگر نبود كه خداوند گروهى از مردم را بدست گروهى ديگر دفع مينمايد زمين را فساد

فرا ميگرفت ) ( البقره )

و اول چيزى كه از مسامحه و كوتاهى در جهاد و كوشش ، به فساد ميگرايد نفسها و جانهاى مردم است كه در اثر ركود همچون اّب راكد فاسد و تباه ميگردد و همت هاى شان سستى و نقصان ميپذيرد ، و خوشگذارانى و تن پرورى و راحت طلبى در وجود شان قوت ميگيرد و در نتيجه صفات عاليه انسانى شان تحليل ميرود و سر انجام اّخرين هدف شان را لذت و شهوترانى و عياشى قرار ميدهد چنانچه همه امتها و ملتهايى كه در گذشته در ناز و نعمت بودند با اين بدبختيها گرفتار اّمدند و سر انجام در درياى اضمحلال و نابودى غرق شدند .

(( وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُواْ فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا)) ( سوره الاسراء آيه ۱۶)

ترجمه : هرگاه بخواهيم قريه اى را هلاك كنيم بر مردم مسرف و پر ناز و نعمت و خوشگذران امر و نهى فرو فرستيم و آنها در نتيجه عيش و وسايل لذت فراوان سركشى كنند و مخالفت ورزند و در نتيجه شايسته عذاب گردند آنگاه آنجا را زير و رو نماييم .

اين حقايق نيز لازمه فطرت و سرشتى است كه اّفريدگار در نهاد بشر قرار داده اّرى پروردگار متعال صلاح و تكامل اين فطرت را در لابلاى مجاهده در راه برقرارى حق و اجراى برنامه عالى اسلام در حيات انسانها قرار داده است ، نتيجه ديگرى كه اين مجاهدات و رنجها و مصيبت ها در راه اسلام دارد اينست كه پس از تزكيه نفوس مردم اجتماع اّنها را پاك و نيرومند ميسازد ، وسيله اى عملى است كه جامعه را متحد و متشكل ميگرداند و صحنه مجتمع بشرى را از افراد فتنه جو و سبك مغز و منافق و رياكار و همين طور از افراد سست كيش پاك مينمايد .

و اينست حقيقتى كه خدا ميخواهد به جامعه مسلمانان بفهماند و اّنها را در معرض امتحان و سختى در اّورد تا نهفته هاى دل و خواست هاى باطنى افراد اّشكار شود و موْمن از منافق و حقجو از شهوت پرست و باطل پيشه جدا گردد .

و باز اينست اّن حقيقتى كه خداوند ميخواست به مسلمين گوشزد كند اّنگاه كه در جنگ احد به آن مصيبات جانكاه مبتلى شدند گفتند خداوندا اين چه مصيبتى است كه بر بندگان مسلمان خود فرود اّوردى ( انى هذا ؟ !! ) كه در جوابشان فرمود: ((و همه اين بد بختيها و مصيبتها از طرف خود شما و ناشى از سستى و تسامح خود تان ميباشد )) ( سوره اّل عمران اّيه ۱۶۵ )

و پس از اين اّيه فرمود :

((مصيبت هايى كه در روز جنگ به شما رو اّورد با اجازه حق بود . . . . براى اينكه مومنان از منافقان شناخته شده ممتاز گردند))

و فرمود :

((بدانيد كه خداوند مردم را به همين حاليكه الان هستند ( كه موْ من و منافق مخلوط ميباشد ) رها نخواهد كرد تا اينكه با امتحان هاى سخت موْ منان پاكيزه را از منافقان خبيث و هوس اّلود جدا سازد )) ( سوره اّل عمران اّيه ۱۶۶ )

و (( براى اينكه خداوند موْ منان را باز شناسد و از شما شاهدانى گيرد و خداوند ظالمان را دوست ندارد )) ( سوره اّل عمران اّيه ۱۴۰)

و (( و براى اينكه خداوند موْ منان را خالص گرداند و كافران خوار سازد)) (سوره اّل عمران اّيه ۱۴۱ )

همه اينها براى اين بود كه اين معنى ، وجدانى و حسى مسلمين شود كه اين مصيبات و رنجهايى كه نصيب ايشان گشته علاوه از اينكه از ناحيه خود اّنها بوده از اّنجهت كه در پرورش حقيقت و ايجاد ايمان محكم و واقعى در فكر و شعور خود كوتاهى كردند و همچنين در اعمال خود تسامح و تقصير ورزيده و در جهاد و فداكارى سستى روا داشته اند با اينحال خداوند به فضل خود همين رنجها را وسيله خير و سعادت نهايى و ابزار عفو و گذشتن از گناه و تقصير شان قرار داده است ، و در ضمن يك نتيجه عالى ديگر هم از راه لطف و احسان خود بر اّن نتايج افزوده است از اين قرار كه اين مصيبات را سبب عبرت و مايه تنبه و بيدارى و پاك و خالص ساختن ايشان و همچنين وسيله جدا كردن و ممتاز ساختن موْ من از منافق ساخته است و اين نتايج همگى ميوه اى شرين و پر خير و بركت براى زندگى اّنان و همچنين مايه سعادت نهايى ايشان است .

سخن در بيان طبيعت و ساختمان و روش عملى اين دين اّسمانى بپايان نرسد تا اينكه بدنبال اّنچه گفتيم مطلبى افزوده شود كه براى توضيح حقيقت اسلام ضرورى و لازم است : اينكه گفتيم اين روش و برنامه الهى بستگى كامل بمجاهده مردم و مقتضيات و امكانات اجتماعى و مادى اّنها دارد مراد اين نيست كه انسان در كار هايش استقلال كامل دارد و در انجام خواسته هاى خود از قدرت و تدبير و اراده الهى منقطع است و از يارى و توفيق پروردگار بى نياز ميباشد زيرا اين طرز تفكر با طرز تفكر اسلامى كاملاً اختلاف اصولى دارد .

در گذشته بيان كرديم كه خداوند سبحان ، مجاهدان و كوشش كنندگان در راه حق را يارى ميدهد .

(( كسانيكه در راه ما مجاهده و كوشش بكار برند براههاى خود هدايت شان خواهيم كرد)) (العنكبوت اّيه ۶۱ )

و گفتيم كه خداوند وقتى در وضع مردم دگر گونى پديد مى اّورد كه خود شان در حالات و اوضاع و نيات خود تغييرى دهند

و گفتيم كه خداوند در اوضاع و احوال مردم تغيير نميدهد تا اينكه خود در حال خود تغيير دهند .

(( إِنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ))

ترجمه : خداوند نعمتها و موجوديهاى هيچ قومى را تغيير نخواهد داد مگر اّنكه خود در نفسهاى خويش تغيير دهند .

اين دو فصل و اّيه رابطه اى را كه بين كوشش مردم و يارى و مدد الهى كه اّن را به ثمر ميرساند و بوسيله اّن مردم را به نتيجه مجاهدات خود از خير و صلاح و هدايت و رستگارى نايل ميگرداند واضح و روشن ميسازد به اين بيان كه :

فاعل حقيقى در به ثمر رساندن كوششها همان اراده پروردگار است و لكن اراده خداوند كسى را مددگار خواهد بود كه راه رسيدن به اّن را بشناسد و در راه حق كوشش نمايد تا جائيكه خوشنودى حضرت حق را به چنگ اّرد .

و خلاصه مردم تا كوشش نكنند و اسباب طبيعى امور را فراهم نياورند بخير و سعادت و مقصود خويش نايل نميشوند ولى در عين حال بايد اين نتيجه مجاهدات اّنها يعنى خير و صلاح و هدايت با اجازه و درخواست و اراده خداوندگار انجام گيرد به اين معنى كه اگر همه مقدمات و اسباب و علل چيزى فراهم شود ولى خدا نخواهد ، هرگز ثمر مورد نظر ، حاصل نميگردد و اّنچيز بوجود نمياّيد و نتيجه كوششها به اّن علل و اسباب ملحق نميشود . پس بالاخره در اّخر كار اراده خداوند فاعل و موجد است و به اصطلاح علمى براى انتاج و ثمر دادن مجاهدات و اسباب ظاهرى جزء اخير علت تامَه است ولى در عين اينكه خدا هركار بخواهد ميتواند بكند و ميكند و هرچه را بخواهد جلو ميگيرد كمك و يارى اش بيجا نيست بلكه به كسى كمك و مدد ميفرستد كه راه رسيدن به اراده و خواست خداوندى را بداند و از اّن استمداد كند و چندان كوشش كند كه رضاى حق را جلب نمايد .

و اين همان حقيقتى است كه خداوند متعال ميخواست به مسلمانان ( پس از شكست در جنگ احد) بفهماند در اّنجا كه پس از غزوه احد در طى اّياتى از قراّن گوشزد ايشان كرد كه اسباب پيروزى و علل شكست شما خود شما بوديد ( كه در مجاهده و ايجاد وسايل سعادت و پيروزى كوتاهى روا داشتيد ) و پس از اّن حكمت و تدبير خود را در ماوراء اين ابتلاء ات و اين شكست بيان فرمود كه :

(( خداوند وعده خود را با شما راست گردانيد اّندم كه به اجازه وى ايشان را كشتيد ( در ابتداء و تا وقتيكه به وظيفه عمل كرديد و مجاهده نموديد ، غلبه داشتيد ) و اّن هنگام كه به سستى گرائيديد و در كار جنگ اختلاف پيش گرفتيد و نافرمان شديد با وجود اينكه ( درجنگ قبل ) خداوند چيزى را كه دوست ميداشتيد ( پيروزى ) را به شما نشان داده بود . عده اى از شما دنيا ميخواستند و عده اى طالب اّخرت بودند اّنگاه شما را ( درين جنگ ) از كشتن و شكست دادن ايشان بازداشت تا امتحان تان كند و از تقصير شما درگذشت و باز خداوند ميخواست سنت و قوانين عمومى اّفرينش خود را به مسلمانان گوشزد كند كه همه اّنها به اراده و قدرت بى انتها و نافذ وى باز ميگردد و هيچ چيز بى اجازه و خواست او صورت نمى پذيرد اگر به شما زخمى رسيد و اّنها نيز زخمى شدند اين روز هارا ميان مردم جابجا ميكنم تا خداوند موْ منان را معلوم دارد و از شما گواهان گيرد كه خداوند ستمگران را دوست ندارد تا خداوند موْ منان را تصفيه و پاك سازد و كافران را نقصان بخشد )) ( سوره اّل عمران اّيه هاى ۱۴۰ و ۱۴۱)

بنا بر اين تدبير و مشيئت و اراده و قدرت الهى است كه در ماوراء اسباب و علل و حوادث ظاهرى ميباشد و هرچه بخواهد انجام ميدهد ؛ و در عين حال هرگز نميتوان از ذات اقدسش درين باره باز خواستى نمود زيرا اين امر مقتضاى تقدير الهى و شأن خدايى اوست كه در اّن جاى هيچگونه بازخواست و مناقشه وجود ندارد . . . .

و اينست حقيقت ايمان بزرگ و كاملى كه بايد در باطن روح و ژرفاى قلب انسانى نفوذ كرده استقرار يابد و بدون اّن انسان به كمال حقيقى نايل نخواهد شد .

و اين تكمله اى است ( براى اتمام بيانات ما در اين فصل در بارهء طبيعت و طريقهء اين دين) كه به ذكرش ناچار بوديم تا معلوم شود كه در دو طرف اين مطلب ( يعنى اراده ء خداوند و كوشش مردم ) معارضه اى وجود ندارد البته براى مسلمانى كه حقيقت اسلام را درك كرده باشد و اّن را با افكار و ساخته هاى متفرقه و هرچيزيكه از اّبشخور قرآّن سيراب نشده همدوش قرار ندهد.

 

 

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *