آياتي ديگر در مورد كرويت زمين
قرآن كريم دلايل كرويت زمين را فقط در يك آيه مطرح نكرده، بلكه در آيات متعددي از آن سخن گفته است؛ براي چه؟ براي اينکه اولاً قضيهء كرويت زمين يكي از قضاياي بزرگ عالم هستي است. و ثانياً كتب آسماني قبل از قرآن، مورد تحريف و دستبرد بشري قرار گرفته و بناءً در ميان دين و علم، نوعي از تصادم را نشان دادهاند. از اين روي قرآن كريم ميآيد تا دليلي در پشت سر دليل ديگر را بر كرويت زمين براي ما ارائه كند.
خداي سبحان در آيهء 40 از سورهء مباركهء «يس» ميفرمايد:
]لا الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَهَا أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلا اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَكُلٌّ فِي نجوم يَسْبَحُونَ[
«نه خورشيد را سزد كه به ماه رسد و نه شب بر روز پيشي جويد، و هر كدام در سپهري شناورند»
خداي سبحان در اين آيهء كريمه اعتقاد نادرستي را كه در عصر نزول قرآن در ميان اعراب حاكم بود، رد ميكند. آن عقيده اين بود كه ابتدا شب ميآيد، سپس به دنبال آن روز در ميرسد، يعني اينکه روز از شب جلو نميافتد. پس قرآن براي تصحيح اين باور نادرست ميگويد:
]وَلا اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ[
«ونه شب بر روز پيشي جويد»
يعني شما بر اين باوريد كه روز از شب پيشي نميجويد. اما خداي سبحان به شما ميگويد كه: شب نيز از روز پيشي نميجويد. پس معني اينکه نه روز از شب پيشي ميجويد و نه شب از روز، اين است كه شب و روز در كرهء زمين به طور همزمان با همديگر موجود اند. و از آنجا كه بعد از اكمال قضيهء آفرينش، در قوانين علياي هستي هيچ تغييري رونما نشده بلكه اين قوانين تا روز قيامت بر وفق نظام دقيق و ثابتي حركت ميكنند از اين رو اگر زمين به شكل هندسي ديگري غير از كرويت ميبود بايد در همان اولين ساعت آفرينش، نخست روز به وجود ميآمد. پس با هم بودن زماني شب و روز در سطح كرهء زمين، فقط آنگاه ممكن است كه زمين داراي شكل كروي باشد و تنها در اين شكل و ترتيب است كه در عين وقت كه نصف كرهء زمين روشن است، نصف ديگر آن تاريك ميباشد.
ليكن خداي سبحان ميخواهد تا بر اين معني تأكيد بيشتري بگذارد. پس آيهء ديگري را نازل ميكند تا معني كرويت زمين و دوران آن را بيشتر روشن نمايد. بناءً در آيهء 62 از سورهء «فرقان» ميفرمايد:
]وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرَادَ أَنْ يَذَّكَّرَ أَوْ أَرَادَ شُكُوراً[
«و اوست كه براي هر كس كه بخواهد عبرت گيرد، يا بخواهد سپاسگزاري نمايد، شب و روز را جانشين يكديگر گردانيد»
اگر فرض كنيم كه يك كارخانه در تمام طول مدت يك شبانه روز به طور پيوسته كار ميكند، پس حتماً بايد چهار نوبت كاري در آن كارخانه وجود داشته باشد تا يكي جانشين ديگري شود. اما ناگزير بايد متوجّه اين نكته باشيم كه در اين نظامهاي نوبتي، حتماً يك نوبت اوليّهء ابتدايي وجود دارد كه آن نوبت جانشين نوبت ديگري نيست. حال اگر ما ـ مثلاً ـ كارخانه يي را به كار اندازيم، بيگمان اولين نوبت گروه كاري در آن كارخانه براي خود جانشيني ندارد؛ زيرا در آن كارخانه قبلاً كاري وجود نداشته است تا جاي خود را به ديگري وا گذار كند. البته همه چيز در اين دنيا بر اين سنّت استوار است. اما حق سبحانه و تعالي در بارهء شب و روز ميفرمايد:
]هُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً[
«اوست كه شب و روز را جانشين يكديگر گردانيد»
و مادامي كه خداي عزّوجلّ خود نظم كار شب و روز را بر اين منوال قرار داده است، پس ناگزير بايد اين روال در همان ساعت اوليهء آفرينش اين دو پديده رونما شده باشد. يعني اينکه از همان لحظهء نخست او تعالي شب و روز را بر روي زمين جانشين يكديگر قرار داده باشد. ليكن چنانکه توضيح داديم، ساعت ابتدايي در شروع هر چيز داراي جانشيني نيست در حالي كه خداي متعال براي ما ميگويد كه در ساعت ابتدايي و اوليهء آفرينش نيز اين دو پديده جانشين يكديگر بودهاند. بنابرا ين، ناگزير بايد شب و روز در ساعت اوليهء آفرينش، هر دو با هم در يك زمان و يك آن واحد آفريده شده باشند به نحوي كه هر كدام آنها جانشين يكديگر قرار گرفته باشد. از اين روي، روال آفرينش آنها بدين نحو نبوده است كه اولاً روز بيايد و سپس شب جانشين آن گردد؛ زيرا در اين حالت ديگر روز جانشين نيست بلكه خود نقطهء آغاز است. همچنان شب اولاً نيامده است كه بعد از آن روز جانشينش شود؛ زيرا در اين حالت شب ديگر جانشين نيست، بلكه خود نقطهء آغاز است. پس به اين ترتيب ممكن نيست كه شب و روز هر يك جانشين ديگري باشند مگر اينکه هر دو با هم آفريده شده باشند.
ما ميدانيم كه در هر نقطه و محلي از زمين كه قرار داشته باشيم، شب و روز در آن نقطه يكي از پي ديگري بر ما فرا ميآيند و هيچ نقطه يي از زمين وجود ندارد كه به طور هميشه شب در آن حاكم باشد. چنانکه هيچ نقطهء ديگري نيست كه دائماً روز در آن برقرار باشد بلكه همه مناطق زمين داراي شب و روز اند. بناءً اگر زمين ثابت ميبود و بر مدار خود حركت دوراني نميداشت، با توجّه به اينکه شب و روز در ساعت اوليهء آفرينش با هم آفريده شدهاند، پس ديگر موضوع جانشيني آنها براي يكديگر مطرح نبود، بلكه وضع همچنانکه در ساعت اوليهء آفرينش بوده است، ثابت و يكنواخت باقي ميماند.
لذا براي اينکه هر يك از شب و روز جانشين ديگري شده بتوانند، ناگزير بايد زمين داراي حركت دوراني باشد تا به اين ترتيب جريان پي در پي آمدن شب و روز در آن رونما شده بتواند.
از اين روي، اين فرمودهء خداي سبحان:
« ما شب و روز را جانشين يكديگر قرار داديم»
خود حامل دو معني است؛ معني اول اينکه اين دو پديده با هم آفريده شدهاند و يكي از آنها در خلقت خود بر ديگري پيشي نگرفته است. و اين خود إخباري است از سوي پروردگار سبحان بر اين حقيقت که زمين كروي است.
معني دوم اين است كه زمين بر مدار خود ميچرخد و از اين دوران است كه پياپي آمدن شب و روز پديدار ميشود.
و اين چنين است كه ما اعجاز قرآن را مشاهده ميكنيم؛ زيرا گوينده خداي عزّوجلّ و آفريننده نيز هم اوست. پس آيا دليل مادي قويتري از اين امر بر حقانيت قرآن و اينکه خداي عزّوجلّ آفريدگار اين كائنات است، ميتواند وجود داشته باشد؟
و براي آنکه خداي سبحان بر اين حقيقت هستي بيش از پيش تأكيد گذاشته و آيات و نشانههاي وجود و عظمت خويش را بر خلقش بيشتر و بهتر بنماياند، در آيهء 5 از سورهء «زمر» ميفرمايد:
]خَلَقَ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضَ بِالْحَقِّ يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَى النَّهَارِ وَيُكَوِّرُ النَّهَارَ عَلَى اللَّيْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لأَجَلٍ مُسَمًّى أَلا هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفَّارُ[
«آسمانها و زمين را به حق آفريد. شب را به روز درميپيچد و روز را به شب درميپيچد و آفتاب و ماه را تسخير كرد. هر كدام تا مدتي معين رواناند. آگاه باش كه او همان شكستناپذير آمرزنده است»
خداي سبحان در اين آيهء كريمه با توصيف خلقت شب و روز ميگويد: اين دو پديده بر هيئت «تكوير» يعني درهم پيچيدگي آفريده شدهاند. و از آنجا كه شب و روز بر سطح زمين با هم آفريده شدهاند، پس ممكن نيست كه بر هيئت درهم پيچيده «تكوير» بوده باشند مگر اينکه زمين خود كروي باشد؛ زيرا اگر شب و روز در مساحت خود به طور غير متساوي آفريده ميشدند، به نحوي كه يكي از آنها به شكل نوار بلندي ظاهر ميشد، در حالي كه آن ديگري قسمت اعظم مساحت زمين را ميپوشاند، در اين حالت ديگر شب و روز با هم بر هيئت كروي نميبودند، چه آن نوار بلند در اين حالت ميتوانست شكل مستطيل، يا مثلث، يا مربع يا هرمساحت ديگري را داشته باشد كه بر روي زمين اشغال مينمايد. ليكن اين فرمودهء خداي متعال:
«شب را به روز درميپيچد و روز را به شب»
خود دليلي قاطع بر اين حقيقت است كه نصف كرهء زمين شب و نيمهء ديگر آن روز است.
و آنگاه كه با تقدّم علم انسان به فضا صعود كرد و زمين و اشكال جغرافيايي آن را ديد، اين واقعيت كه نصف زمين روشن و نيمهء ديگر آن تاريك است نيز بالمشاهده برايش ثابت گرديد. درست به همان شكلي كه خداي سبحان در قرآن كريم به ما از آن خبرداده است.