آدم شنيد و سپس سخن گفت

 

آدم شنيد و سپس سخن گفت

(2)

شيخ شعراوي در ادامه مي‌نويسد:

در اين حقيقت كه زبان اساس تفاهم ميان بشر است شكي نيست. زبان نه اتكايي به محيط دارد، نه به تمدن، نه به نژاد، نه به رنگ و نه به فرهنگ. بلكه اساساً اتكاي زبان بر سماع (شنيدن) است. پس اگر انسان بشنود مي‌تواند سخن بگويد، اما اگر نشنيد سخن گفته هم نمي‌تواند. از اين جهت، شما مي‌بينيد كه انسان ناشنوا كه قادر به استماع نيست، لال نيز هست و سخن گفته نمي‌تواند. پس هميشه ما واژه­هاي كر و لال را مرادف هم داريم؛ چه اساس نيروي گفتاري، مبتني بر قدرت شنيداري است.

براي باز كردن اين حقيقت كه زبان هيچ رابطه يي جز با عامل شنيداري ندارد، مي‌گوييم كه: مثلاً اگر ما يك طفل عرب را بعد از ولادتش به انگلستان ببريم، به گونه يي كه او زبان ديگري جز زبان انگليسي را نشنود، خواهيم ديد كه اين طفل همينكه قادر شود تا لب به سخن بگشايد، به زبان انگليسي تكلم خواهد كرد. و اگر شما بخواهيد با او به زبان عربي سخن گوييد، او قطعاً قادر به فهم سخنان شما نبوده و چيزي از كلام شما را درك نمي‌كند. با آنکه او عربي الأصل است و از پدر و مادري عرب زبان و عرب نژاد به دنيا آمده است. چرا او نمي‌تواند زبان عربي را بفهمد؟ چون او آن را نشنيده است.

 همين طور اگر ما يك كودك انگليسي را بعد از تولدش با خود به ديار عرب ببريم، او به زبان عربي تكلم خواهد كرد و با زبان انگليسي بيگانه خواهد بود. و اگر طفل افريقايي را بياوريم و همين تجربه را با وي تكرار نماييم، نيز به عين نتيجه دست خواهيم يافت. بنابراين، مسلم است كه زبان جز عامل شنيدن، هيچ علاقه يي به اصل و نژاد و رنگ و منطقه و غيره ندارد.

@    @    @

خداي سبحان آنگاه كه آدم و حوا را آفريد، ناگزير بايد ميان آنها روشي براي تفاهم وجود مي‌داشت و الّا چگونه آن دو مي­توانستند با همديگر تفاهم داشته باشند؟

سپس فرزندان آدم هم كه به دنيا آمدند، ميان آن دو و فرزندانشان نيز زباني براي تفاهم وجود داشته است. خداوند(ج) از اين زبان تفاهم ميان آنها در آيهء 27 سورهء «مائده» چنين سخن گفته است:

]وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَاناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنْ الآخَرِ قَالَ لأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنْ الْمُتَّقِينَ[

«داستان دو پسر آدم را به درستي برايشان بخوان، هنگامي كه (هر يك از آن دو) قربانيي پيش داشتند، پس از يكي از آن دو پذيرفته شد و از ديگري پذيرفته نشد. (قابيل) گفت: حتماً تو را خواهم كشت، (هابيل) گفت: خدا فقط از تقواپيشگان مي‌پذيرد»

بنابر اين قرآن كريم ثابت مي‌سازد كه در اينجا و سيله يي براي سخن‌گفتن ميان آدم و فرزندانش وجود داشته است. پس هر گاه اين حقيقت با دليل مادّي روشن شد كه امكان سخن‌ گفتن براي انسان فقط بعد از شنيدن ميسّر است و شنيدن اساس فهم زبان مي‌باشد، ناگزير به اين حقيقت نيز مي‌رسيم كه آدم هم در آغاز شنيده است تا آنکه توانسته است سخن بگويد. از اين روي، وقتي خداي سبحان به ما مي‌گويد:

« خداوند همه اسماء را به آدم تعليم داد»

آدم ناگزير اين اسماء را از خداي متعال شنيده و در واقع اين شنيدن اسماء از پروردگار متعال بوده است كه وي را قادر به تكلم ساخته است. به دليل اينکه خداي سبحان در آيات 31 ـ 33 سورهء «بقره» مي‌فرمايد:

}وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاء هَـؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ. قَالُواْ سُبْحَانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ. قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَآئِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ{

«وخداوند همه (معاني) نامها را به آدم آموخت. سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود: اگر راست مي‌گوييد از اسامي اينها به من خبر دهيد. گفتند: منزهي تو! ما را جز آنچه خود به ما آموخته‌اي، هيچ دانشي نيست، تويي داناي حكيم. فرمود: اي آدم! ايشان را از اسامي آنها خبر ده. و چون آدم ايشان را از اسماء شان خبر داد، فرمود: آيا من به شما نگفتم كه نهفتهء آسمانها و زمين را مي‌دانم و آنچه را آشكار مي‌كنيد و آنچه را پنهان داشتيد، مي‌دانم؟»

حالا توجّه كنيد:

در اينجا بعضي از مردم هستند كه مي‌گويند، انسانهاي اوّليه سخن‌گفتن را بلد نبوده بلكه به وسيلهء اشاره با يكديگر تفاهم مي‌نموده‌اند و بعداً با گذار از اين مرحله، تكلّم را ياد گرفته‌اند. اما ما مي‌گوييم: قطعاً اين پنداري است نادرست؛ زيرا هر انساني براي اينکه سخن بگويد، ناگزير بايد اولا بشنود. پس سؤال اين است كه اولين انساني كه سخن‌گفتن را آغاز كرد، از چه كسي شنيد؟ چه اين انسان خودآدمu باشد يا به تعبير شما آدمهاي بعد از وي؟ زيرا مسلماً و بي هيچ ترديدي، سخن‌گفتن تنها از طريق شنيدن ممكن مي‌گردد و آناني كه به وسيلهء اشاره با همديگر تفاهم مي‌كنند، در طول زندگي‌شان نيز به عين روش پاي‌بند باقي مي‌مانند مگر اينکه باز از غير خود بشنوند، كه در اين هنگام ملكه يا استعداد سخن‌گفتن در آنان به فعاليت آغاز مي‌كند. بناءً آدمهاي كر و لالي كه از اين آفات درمان مي‌شوند، اگر نشنوند و يا با طريقهء شنيداري آشنا نشوند، هرگز سخن‌ گفته نمي‌توانند.

اگر بپرسند: پس چرا بشر به لهجه‌ها و گويش‌هاي مختلف سخن مي‌گويد؟ مي‌گوييم: اين هم دليلي بر اثبات مدعاي ما است، چه قطعاً اين تنوع در گويش‌ها از طريق شنيداري پديد آمده و از اختلاف در مكان، نژاد و رنگ ناشي نشده است چون زبان صفتي وراثتي نيست كه با انسان متولد شود، بلكه يك صفت سماعي است. بنابراين ابتداءً سماع اساس پديداري اين گويش‌هاست چرا كه براي اين كار ما ناگزير از سماع هستيم.

و چنين است كه همهء قرائن به ما مي‌گويند كه خداي سبحان، با تعليم اسماء به آدم، اوّلين تعليم دهندهء بشر است.

آري؛ علماً و عقلاً هيچ آغاز ديگري براي علم جز اين آغازي كه خداي سبحان از آن در قرآن كريم ياد نموده، متصور نيست. البته روش‌هاي علمي و تربيتي جديد نيز اين حقيقت را با تمام وضوح و روشني آن به تصوير كشيده‌اند تا بعد از تقدم چشمگيري كه بشر در اين عرصه كمايي كرده است، اين خود تفسير علمي ديگري بر اعجاز قرآن كريم در اين ميدان از ميادين علم باشد.

 

 

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *