لحظاتی با ياوه سرايی های خنده آورخاديست ازادل (قيامت)- بخش دوم — عبدالکريم فاريابی

 

 

لحظاتی با ياوه سرايی های خنده آورخاديست ازادل (قيامت)- بخش دوم

 

 

عبدالکريم فاريابی

 

ايرادهای خاديست برنصوص مربوط به قيامت:

دربخش نخستين اين نوشته ، ثابت کرديم که وقوع قيامت نه تنها ازديدگاه عقل ومنطق بشری ، ممکن بلکه کاملاً ضروری وحتمی است، ور نه اين جهان مادی پرازجنگ وجدل وقتل وخونريزی وحق تلفی  وفساد وهرج ومرج و..و.. پشيزی ارزش ندارد ، وعاقلانه نيست که انسان بااين همه برتری وامتيازاتی که برمخلوقات ديگر دارد، برای آن بوجودآمده باشد که چون مورچگان، زيرپا وکشته شود واحدی نتواند حق مظلومان را ازظالمان بگيرد وستمگاران را به جزای اعمال شان برساند؛ درست مانند جنگل که درندگان هيچوقت بخاطر دريدن وخوردن حيوانات ضعيف، مورد بازپرس قرار نمی گيرند ومجازات نمی گردند!

همچنان ثابت کرديم که اين جهان آفريدگاری دارد واين را عقل ومنطق سالم بشری می گويد؛ وماديون نتوانسته اند وهرگز نمی توانند عدم وجود آفريدگار وخالق بودن ماده ويا قديم بودن آن را با دلائل عقلی وعلمی به اثبات برسانند؛ وبا وجود لفاظی ها وچالاکی ها هرگز قادرنشده اند به پرسشها وشکوکی که دررابطه با خالق بودن ماده ونظريهء داروين وسفسطه های ديگرايشان ، مطرح می گردد، پاسخ قناعت بخش بدهند.

اينک درين بخش، به ايرادهايی که خاديست آزادل به آيات واحاديث مربوط به قيامت نموده است، پاسخ می دهيم وبعد نگاهی خواهيم داشت به حدوث قيامت ازديدگاه علم ودانش امروزی.

ايرادها وانتقاداتی که خاديست آزادل برآيات واحاديث مربوط به قيامت دارد، عموماً يا ناشی ازجهل وبيسوادی وعدم درک وی ازباريکی ها ی زبان وصنايع ادبی است وياهم زادهء کينه های کمونستی وعقده های مارکسستی اش، بطورمثال وی بمجرد اينکه معنی " برزخ " را در دو آيت مختلف قرآنی ، مشاهده می کند، ابلهانه می پندارد که درآيات مربوط به قيامت ، تناقض وجوددارد زيرا اين کلمه دريکجا درمورد قيامت استعمال شده است ودرجای ديگردرمورد آب!!  اين بيچاره نمی داند که کلمهء " برزخ" که درفارسی  ودری نيز استعمال می شود مانند بسياری ازکلمات عربی ، دارای چندين معنی است؛ واينک ما معانی  گوناگون آن را درفارسی با استفاده ازفرهنگ معتبرعميد در ينجا می نويسيم : " برزخ :  حائل وحاجزبين دوچيز، عالم بين دنيا وآخرت، ازهنگام مرگ  تا روز قيامت ، وآنچه که  ميان دوچيز مخالف حائل باشد مثل اعراف که برزخ است ميان دوزخ وبهشت ".

حال اگر خاديستی که دراصطبل خاد جز لگد زدن را نياموخته است، معانی گوناگون اين کلمه وموارد استعمال آن را نداند، تقصير قرآنکريم چيست؟!

هم بدينسان، اين خاديست مسکين اگر معانی مختلف قيامت وباريکی های لغوی را درآيات که دراوج بلاغت وفصاحت قرار دارند واحاديث نبوی که دردرجه دوم بعد ازنصوص قرآنی قرار می گيرند، نفهمد، آيا قرآن وحديث ملامت هستند؟!

آيا خنده آورنيست که بزرگترين فصحا وبلغا وشعرا وادبای زمان پيامبراسلام صلی الله عليه وسلم هرگز انتقادی برکلمات وجملات قرآنی نگرفتند ونگفتند که آيات قرآنی متناقض هستند ويا نقائص ادبی دارند – با آنکه قرآن با صدای بلند و با کمال وضوح آنهارا به مبارزه فرا می خواند وبه ايشان چلنج می داد که اگر می گويند قرآن ، سخن خدا نيست، بفرمايند سوره يی ويا آياتی چند مانند آيات آن را بسازند- اما اينک خاديستی که معنی يک کلمهء پيش پا افتاده مانند برزخ را به درستی نمی فهمد، برقرآن خرده می گيرد وآيات آن را متناقض می خواند؟؟!!

به هرحال، بيائيد نگاهی به نصوصی بيندازيم که مورد انتقاد اين خاديست هستند ومروری هم به تمسخرهای ابلهانه اش که نشان می دهند اين بيچاره چقدر ازسواد پياده ودرجهالت غرق است.

او درآغازبخش سوم اين نوشته مزخرفش با تمسخری که امکان ندارد جزازبهائم پرورش يافتهء چراگاه خاد سربزند، پرسشی را با اين جملات ، مطرح می کند: " همهء نوشته های ضد ونقيض اسلامی  چنين می رساند که بنيادگذاران دينی به نام اسلام آنقدراززمين – آسمان وکائنات وکهکشانها اطلاعی نداشته وازديدگاه انسانی همان وقت آنچه به نظرشان درست جلوه نموده به پيروان خود گفته وازقول خداوند گفته شده که اين ستارگان که زينت زمين هستند همه يکباره فرومی ريزند اما نگفته که به کجا می روند؟ "

با چشم پوشی ازغلاط املائی وانشائی خنده آور دراين جملات مضحک ،نخست حضورجناب خاديست عرض می کنيم که درآيات قرآنی واحاديث نبوی نه تنها راجع به زمين وآسمان وکهکشانها بلکه راجع به پديده های گوناگون کائنات، اشارات ومعلومات وحقائق علمی روشن ودقيق فراوانی وجوددارند که روزتاروز دراثرپيشرفت علم ودانش، پرده ازروی شان برداشته می شود؛ مانند اشاره به گردش آفتاب ومهتاب وزمين، وکروی بودن زمين ، انفجاربزرگ( Big Bang) وسعت روزافزون آسمان،تولد ومرگ سيارات،وموضوعات بيشماری ازين قبيل که امروزه تحت عنوان " اعجازعلمی قرآن وحديث" ازطرف دانشمندان ، مورد بحث وبررسی قرار می گيرند؛ وما انشاء الله دربخش های ديگر اين نوشته ، بدان خواهيم پرداخت.

مطلب دومی  اينکه آقا خاديست ما نبايد ازفروريختن ستارگانی که زينت آسمان هستند ونه زمين ، به تشويش شوند وخواب شان نبرد که اين ستارگان بعدازفروريختن به کجا می روند!  زيرا :

1-خداوندی که اين کائنات عظيم را بايک انفجاربزرگ(Big Bang) ازعدم بوجود آورد ونگذاشت که آن انفجاربزرگ برعکس همهء انفجارها بی نظمی وهرج ومرج ايجاد کند وازآن انفجاربزرگ ، آسمان وآفتاب ومهتاب وستارگان وکهکشانهارا آفريد ، وخداوندی که ملياردها بلکه تريليونها ستاره وسياره وکهکشان را با نظم دقيق وحيرت آوری ايجاد کرده وبا کمال قوت وقدرت وحکمت ، آنهارا اداره می کند، می داند که اين ستارگان بعد ازفروريختن کجا خواهند رفت وقدرت وتوانايی آن را دارد که جايی برای شان معين وتکليفی برای شان تعيين کند! منتهی  اين ستاره ها برسربام آقای آزادل نخواهند افتاد، تشويش نفرمايند؛ چون خدای کوروکرولال وبی عقل وبی شعور وبی علم ودانش ايشان يعنی ماده که به فرمايش جنابعالی وسائر ميمون زاده ها اين تريليونها ستاره را بااين همه نظم دقيق وحيرت آورآفريده وهمه را درخدمت فرزندان ميمون قرار داده است، نخواهد گذاشت ستاره ها برسربام جناب خاديست فروريخته وخواب راحت اورا بر هم بزنند!!!

ازين شوخی که بگذريم بايد گفت که اين پرسش، خيلی احمقانه وبيانگرعمق بلاهت ونادانی آقا خاديست است؛ زيرادانش امروزی می گويد که جهان اززمان پيدايش تااکنون هميشه درحال گسترش بوده وستارگان وکهکشانها پيوسته ازهم دورمی شوند يا با عبارتی ديگرازشانزده ملياردسال بدينسواين ستاره هايی که خاديست آزادل ازافتادن آنها برسربامش هراس دارد، باسرعت نورازهم ديگر فاصله می گيرند ودورمی شوند؛ حالا ازجناب خاديست که اکت دانشمندی می کند بايد پرسيد که اين تريليونها ستاره وکهشکان واجرام سماوی که ازهم با اين همه سرعت حيرت آوروازاين مدت خيلی طولانی بدينسو( شانزده ملياردسال) دورمی شوند، به کجا می روند؟! پرواضح است که فضا نه تنها باندازهء کافی وسيع وگسترده است که اجرام سماوی باسرعت نوردرآن حرکت می کنند و ازهم فاصله می گيرند، بلکه اين وسعت هرلحظه گسترش می يابد؛ ورنه اين ستاره های فراوان که همه روزه تعدادشان افزايش می يابد بايد هرثانيه با هم تصادم کنند،وما همه روزه شاهد محشری ازتصادم های ويرانگردرآسمان باشيم؛ واين همان حقيقت علمی گسترش روزافزون فضاست که قرآنکريم چهارده قرن پيش ازامروز آن رابيان داشته وگفته است" وما آسمان را با قوت آفريديم وآن را هميشه گسترش می دهيم" وعلم امروزی ، حالا به آن پی می برد.

بدينگونه می بينيم که اين پرسش آقا خاديست چيزی جزابلهی وجهالت وبی خبری نيست؛ وجواب آن اينست که ستاره هايی که فرومی ريزند، پروردگارشان آنها وسائراجرام سماوی را درهمان فضای وسيع به جاهايی که برای شان مقررداشته است، می فرستد ، ونه برزمين وبالای بام خاديست آزادل!!!

اينک ما اين مطلب علمی را برای ازالهء تشويش خاديست جاهل ازفروريختن و" کجارفتن" ستاره ها دراختياراوقرار می دهيم تا برايش روشن شود که خدای آفرينندهء اين کائنات بزرگ ازيک نقطهء خيلی خيلی کوچک( طبق نظريهء انفجاربزرگ)، توانايی آن را دارد که آن را دوباره به همان حالت اولی اش برگرداند وبا انفجاربزرگ ديگری ، جهان ديگری بيافريند" يَومَ نَطوِی السُّمَاءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلکُتُبِ کَمَا بَدَأنَا اَوَّلَ خَلقٍ نُّعِيدُهُ" الانبياء 104 :

"اتم ها آنقدر کوچک هستند که با قويترين ميکروسکوبها نيز ديده نمی شوند.اگريک مليون آنهارا کنارهم بگذارند نقطه ای ريزبه اندازهء نوک سوزن را تشکيل خواهند دادوهرگاه هزار مليارد يا ده هزارمليارد ازآنها کنارهم چيده شوند تازه طول اين تعداد سرسام آوربه يک سانتی متر خواهد رسيد

فضای مابين هستهء اتم والکترون هايی که گرد آن درحرکتند نسبت به حجم شان بسياروسيع وفضای خيلی هولناک است .شما اگريک اتم را يک کيلومتر يعنی 1000مترفرض کنيد تنها يک مترآن توسط هسته وپروتون اشغال شده است والکترون درفاصلهء يک کيلومتری به دورهسته حرکت می کنديعنی فاصلهء هسته تا الکترون يک فضای خالی وبسياروسيع است.

درواقع کليه موجودات جهان اعم ازجاندار وبی جان ازموجودی توخالی چون اتم تشکيل يافته اند وچون به يکباره فاصله وفضای خالی اتم ها ازبين برودهمه موجودات عالم با حفظ وزن قبلی خود به موجودات بسيارريزی تبديل خواهند شد ودران هنگام است که نظم عالم مادی در يک چشم برهم زدن ازهم جدا وازهم خواهد پاشيد.اگرخداوند عالم بخواهد روزی عمر کائنات وموجودات پايان يابد، کافيست امرلهی صادرشود وبه مرحلهء اجرا درآيد وفرمان رسد که تمام الکترونهای اتمی موجودات عالم ازهم جداشوند وهستهء آنها به هم  جمع شوند. آنگاه است که زمين به اندازه يک نارنج کوچک د رخواهد آمد وکليه اجرام آسمانی نيزبه گويهايی به تناسب کوچک وبزرگ سرگردان وآشفته وحيران درخواهند آمد وبا يکديگر برخورد دهشتناکی خواهند داشت اين واقعيتی است که برای اخترشناسان امروزبانظاره ستارهء بزرگی چون سيريوس که دريک چشم برهم زدن به يک ستارهء کوچکی تبديل شد، آشکارگشته است ودورنيست آن روزگارکه زمين وخورشيد وماه وستارگان به چنين سرنوشت هولناکی دچارگردند." نقل ازسايت زمانی برای تفکر.

اضافه براين اگر انسانها که قدرت شان خيلی محدود است، می توانند ساختمانهايی را که اعمار کرده اند ، تخريب نمايند بدون اينکه تشويشی از" به کجارفتن آنها داشته باشند" آيا آفريدگارايشان که قدرتش نامحدوداست نمی تواند چيزهائی را که آفريده است، نابود کند؟!

2– دانش امروزی می گويدکه فضای اشغال شده توسط ماده خيلی محدود است واگرهمهء مادهء کائنات را با فضای خالی مقايسه کنيم مانند آنست که سوزنی را درصحرايی بيندازيم؛ بنابرين اين تشويش جناب خاديست بی مورد است که "ستاره ها بعداز فروريختن کجا می روند" ؛ وامروزه اين حقيقت که ستاره ها تولد می شوند ومنفجر می شوند ومی ميرند ، توسط تحقيقات فضايی به اثبات رسيده است ؛ پس فروريختن وازهم پاشيدن ستاره ها چيزتازه يی نيست واگر اين کاردر روزقيامت به پيمانهء گسترده يی صورت می گيرد، آفريدگاراين  ستارگان که نقشهء تولد ومرگ آنهارا ريخته است، می داند که آنها درصورت فروريختن وازهم پاشيدن به کجا می روند وچه می شوند، وقدرت کنترول آنهارا دارد؛ درست آنگونه که قدرت کنترول انفجاربزرگ( Big Bang ) وآفريدن آفتاب ومهتاب ومليارد هاستاره وکهکشان را ازآن، داشت.

حال بيائيد بخش های ديگری ازاعتراض های خاديست آزادل را برنصوص مربوط به قيامت بررسی کنيم:

ازديدگاه وی اينکه درروزقيامت ، خداوند به کافران ومنافقان، ارزشی قائل نمی شود، قابل اعتراض است ، ونيزاينکه درروزقيامت انسان های چاق وصاحب جثه يی می آيندکه به اندازهء پشه يی ارزش ندارند !

ما به اين که اواين روايت دوم را ازکجا گرفته است کاری نداريم ومی دانيم که اکثر نوشته های طائفهء خاديست وبندگان مارکس، بی سروپا وبی مأخذ وبی سند اند؛ ولی ما به اين خاديست بی سواد می گوئيم که : اگراين حديث، صحيح باشد، معنی آن اين نيست که لزوماً همهء اشخاص چاق وصاحب جثه درنزد خدا اعتباری وارزشی ندارند؛ واساساً ازديدگاه اسلام ، چاقی ولاغری ويا رنگ وروی وغيره ، باعث دوری ازخدا ويا نزديکی به وی نيستند، بلکه معياراصلی، تقوی وپرهيزگاری است؛ بنابرين معنی اينگونه احاديث را بايد درباريکی های کلام وفصاحت وبلاغت زبان جست که خاديست آزادل ازآن بی بهره است؛ وبااين اعتبار، معنی حديث اشاره يی است به آنهايی که جثه های شان باخوردن مال مردم ، بزرگ می شود وشکم های شان با حرام پروجسدهای شان  چاق می شود؛ نه اينکه همهء مردم لاغردرروزقيامت به حضور خدا مقرب اندوکافهء مردم چاق بی ارزش وبی اهميت!

واما اينکه جناب خاديست به بی ارزش وبی اهميت بودن کافران ومنافقان درروزقيامت، اعتراض دارد، معلوم نيست اين اعتراضش به اساس کدام منطق وعقل است؟! آيا خاديست وطنفروشی مانند وی حق دارد دشمنان خودرا  اهميت ندهد وبا نهايت بی ادبی واوباشی، آنهارا دشنام بدهد، اما پروردگارعالميان که به بندگانش نعمت های فراوانی عنايت کرده است وبعد اين بندگان با نهايت ناسپاسی نه تنها منکر نعمت هايش می شوند بلکه با وی دشمنی هم می ورزند وراه ظلم وطغيان را پيش می گيرند، مجبور ومکلف است که کافران ومنافقان را که راه دشمنی باوی را به پيش گرفته اند، اهميت بدهدوبه ايشان تملق کند وايشان را به بهشت خوش آمديد بگويد؟!

اعتراض ديگری را که خاديست آزادل  مطرح می کند دررابطه با پرسش پروردگار درروزقيامت است که می گويد : " من پادشاه هستم پادشاهان زمين کجا هستند" ! فکر می کنيم درينجانيز آقای خاديست ، بی سواد بودن خودرا درمعرض نمايش می گذارد واعتراضی می نمايد که دورازمنطق وعقل است؛ بيائيد نخست اعتراض اورا بشنويم وبعد پرده ازروی بی منطقی  وبيسوادی او درين مورد برداريم؛ وی درضمن تبصره برحديث قرارگرفتن زمين وآسمان درقبضهء قدرت وتصرف خداوند درروزقيامت، می نويسد: " سوالی که درذهن آدمی خطور می کند اينست که قبل ازين زمين وآسمان درتصرف وملکيت  کی قرار داشت که خداوند آن را ازتصرف… بيرون کرده درتصرف خود قرار می دهد؟".

آری! اينست منطق خاديست بی سوادی که درمکتب مارکسيسم ومدرسهء خاد جزلگد زدن ودندان گرفتن ، چيزی نياموخته است! اگراو سوادی می داشت بحث واستدلال وتفاهم با وی آسانتروساده تر بود؛ ولی اوکه سوادی ندارد وزبان ادبيات را نمی فهمد وبا چالاکی خاديستی ولفاظی مارکسستی درصدد فريفتن ملت آگاه ما است، نيازمند آنست که از" الف" تا " يا" برايش تشريح شود، ومسائل خيلی ساده وعام فهمی که يک شاگردابتدائی نيزآن را می فهمد، برايش گفته شود تا مگرکمی بشرمد ؛ وآنهم درصورتی که افيون کمونيسم ، شرم وحيايی دروجودش گذاشته باشد!

پاسخ اين اعتراضات جناب خاديست که آن راهرانسان کم سوادی می داند اينست که: منظور ازتصرف وقبضه درينجا ، قبضه وتصرف کامل است يعنی درروزقيامت، هيچ انسانی وهيچ موجودی جزخدا کوچکترين تصرفی واختياری درامورزمين وآسمان ندارد؛ درحاليکه فعلاً چنين نيست وخداوند آسمان وزمين را درتصرف واختيارانسان ها قرار داده وخودش درکلام مقدسش فرموده است: "اَلَم تَرَوااَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّمَاواتِ وَمَافِی الاَرض وَ اَسبَغَ عَلَيکُم نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَّ بَاطِنَةً " سورهء لقمان آيهء20 يعنی " آيانديده ايد که خداآنچه را که درآسمان ها وزمين است برای شما مسخرکرده ونعمت های آشکاروپنهان خودرا برای تان ارزانی داشته است" سورهء لقمان آيهء 20. وشاعری نيزمی گويد:

ابروباد ومه وخورشيد وفلک درکاراند

تا تو نانی به کف آری وبه غفلت نخوری

بلی، دردنيا زمين وآسمان ، آفتاب ومهتاب وستارگان ، بحرها وکوه ها ومعادن وحيوانات وخلاصه همهء پديده ها وداشته های کائنات دراختيار انسان قرار داده شده وخداوند همه رابرای بشراين گل سرسبد آفرينش آفريده ودرتحت تصرف او گذاشته است ، واين چيزی است که نيازی به بحث علمی ندارد وهرصاحب عقلی با مشاهده ،آن را درمی يابد- بجزکسی که به سويهء خاديست آزادل باشد- ؛ وهمچنان دردنيا پادشاهان مجازی وجوددارند که خودرا مالکان وخدايان زمين وانسانهارا بندگان وبردگان خودمی پندارند، وبرای ايشان اين امکان دردنياداده شده است که چنين ادعايی بکنند وچنين اختياراتی داشته باشند؛ چون دنيا جای امتحان است ، اما درقيامت همهء اختيارات درنزد خداوند است وبرای هيچ کس هيچ اختياری داده نميشود.

آيا خاديست آزادل نمی بيند که خدای جديدش امريکا، خودرا همه کارهء زمين می پندارد ودرهرصغيره وکبيرهء انسانها وملتها مداخله می کند؛ ودودههء پيشترخدای قديمی وقبلهء اصلی اش( اتحادشوروی) نيزخودرا خدای زمين می پنداشت وروش امروزی امريکارا درتعاملش با ملتها بکارمی برد؟!

واما اعتراض مسخرهء ديگروی نيزخنده آوراست که وی برای خداوند يعنی آفريدگارآسمان وزمين وکائنات وآفرينندهء اين خاديست ملحد ازقطراتی " آب ناپاک"، تعيين تکليف می کند وبه خدا می گويد : چنين مگو که لايق خداوندی تونيست وچنين بگو که شايستهء مقام يک خداست!!! … بيائيد نخست عبارات خنده آور خود اورا بخوانيم وبعد درموردش تبصره کنيم؛ وی ضمن تبصره برحديثی که برمبنای آن ، خدا درروزقيامت می گويد:" من پادشاه هستم ، پادشاهان زمين کجاهستند"،می نويسد: " فکرمی کنم اين سوال عجيبی است که خداوند مطرح می کند ونمی داند که پادشاهان زمين کجا هستند؟؟؟ وياهم طعنه به شاهان زمينی است که اينگونه طعنه هاشايستهء يک خدای بزرگ نيست؟؟ "

 جالب است ! مارکسستی که به خدا ايمان ندارد برايش تعيين تکليف می کند ويادش می دهد که چگونه خدايی کند وچه بگويد وچه نگويد!!

شاعری می گويد:

 ابلهی باشدکه خودرا گم کند

کدخدای خانهء مردم کند

معلوم نيست چرا بايد خدا به شاهان زمينی طعنه نزند؟! به اساس کدام اخلاق ومنطق؟!معياری که براساس آن  خاديست آزادل، خدارا ازطعنه زدن برپادشاهان زمينی ، منع می کند وبراوخرده می گيرد، چيست؟؟؟

اگرخاديست آزادل بخواهد برای ما يک خدای ماشينی بسازد که کليدش درروسيه وچين بوده وبه فرمان کمونست های روسی وچينی حرکت کند وحرف بزند و..و… چنين خدايی نه تنها ازطرف ملت ما بلکه ازطرف هرعاقلی وهرآزاده يی، مردود خواهد بود؛ وخاديست آزادل شاهد است که چگونه باداران روسی وی وچوچه های افغانی کاجی بی ، ازنورمحمد تره کی برای ملت ما خداساختند واورا دربيانيه ها وشعارها ومطبوعات ومسموعات خويش به لقب " رهبر خلاق" ياد کردند، اما ملت دربرابرآن رهبرخلاق(!) قيام کرد تا انکه توسط شاگرد وفادارش به جهنم فرستاده شد!

واگراين خاديست که همهء نوشته های مزخرفش عليه اسلام ومقدسات ملت، بدين مسخره گی وبی بنيادی وبی پايگی هستند وهيچگونه اساس علمی ومنطقی ندارند، خدارابامعيارهای مارکسستی وماتريالستی می سنجد وتصويرمی کند، مسلماً چنين خدايی وجودخارجی ندارد پس پيشنهادهای مسخرهء وی نيزمبنی براينکه خدابايد چنين وچنان باشد واين چيزرابگويد وآن چيزرا نگويد و..و.. محلی ازاعراب ندارند وچيزی جزهذيانهای يک مغزافيونی وپوپنک زدهء مارکسستی نيستند؛ ولی اگراو-فرضاً- به خدا ايمان دارد ومسلمان است، پس بايد نخست معنی خدارا بفهمد وبعد برای   اوتعيين تکليف ووظايف کند!

تا جائيکه لغت وعقل سالم وايمان واقعی می گويند، خداذاتی نيست که ازطرف بندگانش مورد پرسش ومواخذه قرارگيرد که چراچنين گفتی وچنان نگفتی، چرا چنين کردی وچنان نکردی؟! زيرا خدا مالک وآفريننده وصاحب همه چيزاست وهمه چيزدرحيطهء تصرف اوست واو درحيطهء تصرف کسی نيست؛ واگرپادشاهان زمين که شاهان مجازی هستند، خويشتن را غيرمسئول وواجب الاحترام می دانند، پس خداکه پادشاه واقعی است چرابايد مسئول وقابل پرسش ومؤاخذه باشد؟! اضافه براين، مقوله هايی ازقبيل خوبی وبدی، چيزهای نسبی هستند ونظر هرانسان وهرطائفه وهرمذهب وهرعقل وهرمنطق دربارهء آنها فرق می کند، بنابرين خاديست آزادل که با عقل ومنطق مارکسستی فکرمی کندچه حق داردکه معيارمارکسستی وماتريالستی خودرا در مورد خوب وبد، برديگران تحميل کند؟!

ازينها که بگذريم،اين خاديست مسکين نمی دند که طعنه زدن مطلقاً بدنيست بلکه طعنهء خوب هم وجوددارد مثلا اگر کسی به شخصی که کاربدی کرده وبه زندان رفته است طعنه بزند که اين کاربدرا کردی وبه زندان افتادی! آيا اين طعنهء وی بداست وبه اين شخص نيکوکارسزاوارنبود که به آن شخص بدکارزندانی ، چنين طعنه يی بزند ويا اين طعنهء وی باعث آن خواهد شد که آن زندانی ازاين کارهای زشت دست بکشد وديگر مرتکب چنان اعمال نشود؟! مسلماً که گزينهء دوم ازديدگاه عقل ومنطق، قابل قبول تراست. پس طعنهء خداوند به پادشاهان زمينی درروزقيامت که اکنون به زبان قرآن ازان خبرمی دهد، هشداری است برای حکام وپادشاهان زمين وياددهانی اين حقيقت که پادشاه اصلی اوست، وپادشاهان وفرمانروايان زمين راست که اين حقيقت را درنظرداشته باشند وخويشتن را خدمتگاران بندگان الهی بدانند ونه خدايان زمين ومالکان جان ومال مردم!

خاديست آزادل اعتراضاتی نيز برآيات تاريک شدن ستاره ها درروزقيامت ويکجاشدن آفتاب ومهتاب وپيوستن اين دو به همديگروازهم شکافته شدن آسمانها ونابودشدن کوه ها وغيره دارد که ما اين چيزها رادربخش" بررسی قيامت ازديدگاه علم" مورد بحث قرارخواهيم داد؛ منتها اينجا اينقدرمی گوئيم که اين خاديست چالاک با همهء لفاظی ها ونيرنگ هايش سخت نادان وبی سواد است واطلاعی ازيافته های دانش جديد درمورد آسمان وستارگان وآفتاب ومهتاب که  بيشترينه انعکاسی ازمطالب علمی موجود درقرآن وحديث هستند، ندارد.

آيات واحاديث ديگری درين مورد که مورد اعتراض خاديست هستند به چند دسته تقسيم می شوند:

1-نصوصی که درآنها ازصنعت ادبی غلويا مبالغه کارگرفته شده است تا به نزديک بودن قيامت تأکيد شود ؛ وکسيکه اندک معلوماتی درمورد اين صنعت ادبی دارد می داند که منظوراين نصوص فقط وفقط تأکيد برنزديکی قيامت است ونه تعيين فاصلهء زمانی آن که مثلاً قيامت فردا ويا يک هفته بعدخواهدآمد!.. وچنين صنعتی درزبان دری نيز وجود دارد وما بعدتربا ذکرمثالهايی  آن را برای آقا خاديست بيسواد ما روشن خواهيم ساخت.

2- نصوصی که منظورآنها نه بيان قيامت کبری يا قيامت بزرگ بلکه قيامت خود شخص سوال کننده است که بامرگش فرا خواهد رسيد.

3-نصوصی که سواد اندک خاديست آزادل برای فهميدن آن  ها کافی نيست ؛ لذا نفهميدن معانی آنها باعث می شودتا وی ازمتناقض بودن شان حرف بزند ويا ابلهانه وبا نهايت گستاخی ،مسخرهء شان کند.

اينک ما مثالهايی برای هريک ازين موارد می آوريم وآن را شرح می دهيم وازتبصره برموارد مشابه برای جلوگيری ازضياع وقت ،خودداری می کنيم:

خاديست آزادل برای آنکه به گمان خودش متناقض بودن نصوص اسلامی را درمورد زمان فرارسيدن قيامت به رخ ما بکشد معنای حديثی را با اين شرح دربخش دوم ياوه سر ايی هايش نوشته است: " محمد پيامبر اسلام با نشان دادن انگشت های دوم( سبابه) وميانهء خود گفته است:زمان ظهورمن وفرارسيدن روزقيامت مانند اين دوانگشت من است"  ودرهمين بخش، معنی حديث ديگری را نيز بدين شرح نوشته است: " ساعت روزقيامت را کم وبيش پيش روی خود می بينم"

ما با شرح  صنعت مبالغه دراين دوحديث وآوردن مثالهايی ازادبيات فارسی، خاديست مسکين راکه ازنهايت بيسوادی معنی اين چيزها را نمی فهمد ويکباره مشتعل می شود وهياهو سرمی دهد، ازسردرگمی وغلط فهمی بيرون می کنيم ؛ البته اگر وی قصد ازالهء غلط فهمی ها وجهالت های خويش را داشته باشد!

درادبيات زبان عربی ، صنعت هايی بنام مبالغه واغراق وغلو وجوددارند که برای تاکيد برموضوعی وترسيخ مطلب آن درذهن طرف مقابل بکارمی روند که شبيه آن را درزبان فارسی نيز می توان يافت.

دراحاديث بالا ازهمين صنايع برای تاکيد برنزديک بودن زمان قيامت  کارگرفته شده است ؛ واينک مثالهايی ازادبيات فارسی درهمين زمينه:

ابوالمعانی ميرزا عبدالقادربيدل درمورد کوتاهی عمر می گويد:

اشک يک لحظه به مژگان باراست

فرصت عمرهمين مقداراست

بديهی است که مدت عمرانسانها به استثنای اطفالی که درلحظات نخستين تولد می ميرند، به اندازهء مدت توقف اشک برمژگان نيست ؛ واينهم بديهی است که هيچ فارسی زبانی ولو خيلی بی سوادهم باشد، بيدل راتخطئه نمی کند وبراو خرده نمی گيرد که چرا چنين حرف نامعقولی گفته است، چون می داند که درينجا منظورشاعربزرگ نه بيان مدت زمان واقعی عمربشری بلکه تأکيدمبالغه آميز برکوتاهی آن است.

محجوبهء هروی شاعره يی ازهرات باستان نيزدرمورد کوتاهی مدت جوانی ياشباب می گويد:

ای جوان می دان غنيمت نوبهارعمررا

بگذرد چون برق ايام شباب زندگی

آيا واقعاً دوران جوانی که کم ازکم پانزده شانزده سال را دربرمی گيرد، مانند برق می گذرد؟! اگرچنين باشد که اصلاً چيزی به نام جوانی وجودندارد! پس واضح است که شاعردرينجا ازصنعت های ادبی مبالغه وغلو واغراق کلرگرفته است تا برزودگذربودن مدت جوانی تأکيد ورزد وجوانان را به سعی وعمل واستفادهء مثبت ازنيروی جوانی شان تشويق کند. دراحاديث مورد انتقاد خاديست بيسواد نيزازچنين صنعت های ادبی کارگرفته شده است، زيرا طبق نصوص قرآنی، زمان آمدن قيامت به کسی جزخدا معلوم نيست وپرواضح است که پيامبراسلام صلی الله عليه وسلم حرفی نمی زند که مخالف قرآن باشد ؛ منتها برای آنکه افراد امت خودرا به عمل وکارنيک تشويق کرده باشد، ايشان را تنبيه می نمايد که آمدن قيامت ومحاسبهء اعمال را هميشه بياد داشته باشند وهيچگاه ازياد نبرند. کسيکه اندک سوادی وعقلی داشته باشد، ازحديث شريفی که برمبنای آن پيامبراسلام صلی الله عليه وسلم با نشان دادن دوانگشت مبارک شان، نزديکی قيامت را تمثيل می کنند، درمی يابد که منظورپيامبراسلام  تأکيدبرنزديکی قيامت وتشويق به اعمال نيکو وازيادنبردن حساب وکتاب بحضورخداوند است ونه تعيين زمان فرارسيدن قيامت،زيرا هرطفل دبستانی هم می داند که درصورت تعيين زمان چيزی، آن را به زمان ديگری بايد تشبيه کرد ونه به انگشتان دودست، مثلاً می توان گفت که به فرارسيدن قيامت مدتی به اندازهء فاصلهء ميان تولد عيسی ومحمد عليهما السلام باقيمانده است. اينکه رسول گرامی اسلام باکارگرفتن ازصنعت ادبی تشبيه محسوس به ملموس ، فاصلهء زمانی بعثت خودش وقيامت را مانند فاصلهء دوانگشت قلمداد می کند، پرواضح است که مطلب ديگری جزتعيين فاصلهء زمانی قيامت دارد؛ واعراب هم عصروی وآنهایی که ازحضرتش چنين سوالهارا می پرسيدند به باريکی ها وبلاغت وفصاحت زبان ، وارد بودند لذا مقصد پيغمبررا بخوبی درک می کردند؛ اما وای به حال ما که سروکارما با خاديست بيسواد وجاهلی است که زبان خودرا درست نمی فهمد تاچه رسد به زبان عربی که فصيح ترين وکامل ترين زبانهاست!

اين بود مثالی ازنصی درمورد قيامت که درآن صنعت ادبی معروفی بکاررفته است اما بندهء کودن مارکس آن رادرست نفهميده وبرآن انتقاد می گيرد.

مثال دوم که بندهء کودن وبی سواد مارکس آن رادرست نفهميده  وازروی جهالت ، مورد انتقاد قرار می دهد، مثالی است درمورد قيامت شخص پرسنده ونه درمورد قيامت کبری؛ وآن را خاديست جاهل بدينگونه نوشته است:" ازمحمد درمورد قيامت پرسيده شد اونگاهی به يک پسرجوان انداخت وگفت:اگراين جوان ازعمر طبيعی بهره ببرد پيش ازينکه به سن سالخوردگی برسد، شما قيامت را خواهد ديد"

اين حديث را خاديست آزادل ازصحيح بخاری وصحيح مسلم نقل کرده است؛ وادب نويسندگی وامانتداری تقاضای آن را می کند که ، ناقل چيزی ازخود درنص منقول نيفزايد وتغييری درآن نياورد وهمان الفاظی را نقل کند که درنص موجوداست ؛ اما ازتربيت يافتگان مکتب مارکس ولينن ومائو جزگستاخی وبی ادبی ودروغگويی وعوامفريبی وجعل وتحريف، توقع چيزديگری را نميتوان داشت! درنص اصلی اين حديث ، جملهء " ازمحمد پرسيده شد" وجودندارد، وبعوض آن ، جملهء" مردی ازاهل باديه نزد پيامبرصلی الله عليه وسلم آمد وپرسيد" نوشته شده است.

به هرحال، درين حديث شريف، پيامبرصلی الله عليه وسلم به قيامت پرسنده وياپرسندگان، اشاره می کند ونه به قيامت اصلی وياقيامت کبری. اينک ماشرح مختصری ازين حديث را درينجا می آوريم تا مطلب اصلی حديث روشن شود:

قاضی عياض درکتاب اکمال المعلم شرح صحيح المسلم می نويسد: "حديث اگر اين جوان ازعمرطبيعی بهره ببرد… شما قيامت را خواهدديد، را حديثی که پيش ازآن است، تشريح می کند وآن ، چنين است: " کانت الاعراب اذا قدموا علی رسول الله صلی الله عليه وسلم يسألونه عن الساعة ، متی الساعة؟ فنظر الی احدث انسان منهم فقال: ان يعش هذا لم يدرکه الهرم ، قامت عليکم ساعتکم" وهذا يدل علی ان المراد بساعتکم : موتکم" يعنی: "  اعراب وقتيکه به نزد پيامبرصلی الله عليه وسلم می آمدند، ازوی درمورد قيامت می پرسيدند ومی گفتند : قيامت چه وقت فرا می رسد؟ پيامبرعليه السلام به جوان ترين فرد ايشان نگريست وگفت: اگر اين جوان ازعمرطبيعی خود بهره ببرد، پيش ازآنکه به سن پيری برسد، قيامت شما فراخواهدرسيد، يعنی شما خواهيد مرد" .

آری، چنين است معنی ومطلب اين حديث که پرسندگان درآن زمان که به باريکی ها ی زبان خود، وفصاحت وبلاغت رسول گرامی اسلام، آگاه بودندبه اين گونه پاسخ ،بسنده می کردند ونمی پرسيدند که چگونه ممکن است، قيامت آنقدرنزديک باشد که با رسيدن اين جوان به عمرکهنسالی، فرارسد؟!

وحتی دشمنان پيامبراسلام امثال ابوجهل ها وابولهب ها ويهود ها نيز فصاحت وبلاغت را درينگونه احاديث درک می کردند وبرپيغمبراعتراض نمی کردند که چرا چنين سخن دورازواقعيت می گويی ؟!  وآنهم درحالی که اين دشمنان به دنبال کوچکترين بهانه می گشتند تا به تکذيب واذيت وآزارپيامبرويارانش بيفزايند؛ اما اينک خاديستی که جززبان اوباشان کوچه وبازار، زبان ديگری را نمی فهمد وبويی ازمقوله هايی ازقبيل فصاحت وبلاغت وصنايع ادبی نمی برد، با هوقيگری ادعا می کند که پيامبراسلام حرف های متناقض گفته است ،ويا نصوص اسلامی درمورد قيامت، متناقض هستند!!!

وسرانجام، مثال نصوصی که اين خاديست با نفهميدن معنای آنها زبان به اعتراض می کشايد، همان کلمهء برزخ است که وی ازاستعمال آن باری درمورد قيامت وجهان ديگروباری هم درمورد دودريا ودو نوع آب شوروشيرين ، گيج می شود وگمان می کند که درنصوص قرآنی ، تناقض وجوددارد! اگروی اندکی ازسوادبهره داشت ، می دانست که درزبان عربی وهمچنان درزبان فارسی، کلمات زيادی وجوددارندکه دارای معانی گوناگون ومختلفی وحتا متناقضی هستند، وکسيکه سواد دارد جای استعمال هريک ازکلمات را می داند وابلهانه، کلام الهی را متهم به تناقض نمی کند.

درمجموع ، آيات واحاديثی که بندهء مارکس خاديست آزادل برآنها اعتراض دارد، ازهمين سه کتگوری خارج نيستند که گفته آمد،لذا ما برای آنکه به مرحلهء " بررسی قيامت ازديدگاه علم" منتقل شويم ،به همين مثالها اکتفا می کنيم؛ منتها در برخی ازاحاديث شريف درمورد قيامت ،پيامبرگرامی اسلام صلی الله عليه وسلم پيشگويی هايی نموده اند که ازاعجازنبوی ووحی خفی بشمارمی روند ودليلی برصدق نبوت رسول اکرم صلی الله عليه وسلم است ؛ وبرخی ازاين پيشگويی ها تحقق يافته اند، مانند کشف ذخائرنفتی درعراق وجزيرة العرب که امروزه به نام " طلای سياه" ياد می شود وکشته شدن بسياری ازمردم بخاطرآن ؛ وما درمورد اينگونه احاديث نيزدربخش بعدی ، صحبت خواهيم کرد.

درپايان اين بخش، اشاره به سه نکته را ضروری می دانيم وآن اينکه:

1-خاديست آزادل که ازيکسو بی ادبی وگستاخی وچشم سفيدی را دراصطبل کمونيسم وکشتارگاه های خاد به شکل تمام وکمال آموخته است،وازسوی ديگر بخاطر اشتغالش به کشتاروجاسوسی ، فرصتی برای فراگيری علم ودانش وسواد نداشته است، بی حياترين وپررو ترين همهء آنهايی است که برضد اسلام وقرآن می نويسند؛ زيرا جهالت ونادانی وبی سوادی ، خود عقده یی است که  خشونت گرايی وبی حيايی وچشم سفيدی را درطبيعت اشخاص ، تقويت می کند وآنهارا بی اندازه گستاخ وبی پروا بارمی آورد؛ بگونه يی که با جسارتی بی نظيربه چشم مردم خاک می پاشند وسياه را سفيد وسفيد را سياه می گويند وباکی ازخندهء مردم وکشف دروغ های شان ندارند؛ درحاليکه اشخاص باسوادتروبادانش تری ازين طائفه، هرگز با اين جسارت وگستاخی به قلب حقائق وجعل آن نپرداخته وبه سويهء اين خاديست، بی حيا وديده درا نبوده اند؛ مثلاً شجاع الدين شفا که پيشوا وپير اين گروه به شمار می آيد، هرگزجرئت نکرده است به صراحت بگويد که محمد قرآن را خودش نوشته ويادرهنگام تمسخردشمنانش، فلان آيت را نازل کرد!! وحتا سرداران خونخوارقريش نيزکه ازسرسخت ترين دشمنان پيامبرودينش به حساب می آمدند ، وازهربهانه وهرفرصتی برای اذيت وآزاراو وپيروانش وتکذيب دينش بهره برداری می نمودند، وقتی دربرابرحق قرارمی گرفتند، تحت تأثيرعقل ووجدان خويش واقع شده وبه حقانيت قرآن ووحی بودن آن ، اعتراف می کردند- هرچند بعداً دراثر تهديد ديگران، راه انکاردر پيش می گرفتند-  بيائيد اين واقعه را که درهمهء کتابهای سيرت نوشته شده وخاديست آزادل وامثالش ، ازآن درنوشته های خودچشم می پوشند، باهم بخوانيم:

" ابن اسحاق می گويد: عتبه ابن ربيعه سردارقوم خود بود، روزی به ياران خود گفت: من می روم به نزد محمد وبااو حرف می زنم وپيشنهادهايی برايش می نمايم، شايد يکی ازآنهارا بپذيرد، گفتند:  برو! رفت وبه نزدپيامبرصلی الله عليه وسلم نشست وگفت: ای برادرزاده ! تو ازنگاه نسب وقوم درنزدما مکانت بزرگی داری، اما تو با اين دعوت خود ، دربين قوم خويش تفرقه آوردی وخدايان ودين شان را توهين کردی وبه راه وروش پدران ايشان، کفرورزيدی،من پيشنهادهايی به تو می کنم يکی را بپذير!

پيامبرصلی الله عليه وسلم فرمود: بگويا ابوالوليد می شنوم!

گفت: ای برادرزادهء من! اگرمال می خواهی آنقدربرايت مال جمع کنيم که ثروتمندترين همهء ما شوی، واگررياست وسرداری می خواهی، ترا سرداروپيشوای خود می سازيم، واگرپادشاهی می خواهی ترا پادشاه خود می سازيم، واگرازروی بيماری اين سخنان را می گويی ترا تداوی نموده وبرای معالجه ات مال زيادی مصرف می کنيم تا صحت ياب شوی!

چون عتبه( ابولوليد) سخنان خودرا تمام کرد، پيامبرصلی الله عليه وسلم گفت: ابوالوليد! سخنانت تمام شد؟ گفت: بلی! پيامبرصلی الله عليه وسلم گفت: پس بشنو! گفت: بگو! پيامبرصلی الله عليه وسلم به خواندن اين آيات شروع کرد: بسم الله الرحمن الرحيم حم تنزيل من الرحمن الرحيم کتاب فصلت آياته قرآنا عربيا لقوم يعلمون.." وچون پيامبرصلی الله عليه وسلم به آيۀ سجده رسيد ، سجده کرد وبعد به عتبه گفت: شنيدی ای ابوالوليد؟ اينست پاسخ تو!

عتبه به سوی يارانش بازگشت ، وچون يارانش اورا ديدند، گفتند: بخداسوگند ابوالوليد با رنگ وروی ديگری بازگشته است؛ گفتند: ابوالوليد! چه با خود آوردی؟گفت: بخداسوگند من سخنی را شنيدم که هرگزمانند آن را نشنيده ام،بخدا اين سخن وی شعرنيست ونه سحراست ونه کهانت است، ای قريشی ها مزاحم اونشويد وبگذاريد به کارش ادامه بدهد ، بخداسوگند سخنی که من ازوی شنيدم انعکاسی بزرگی خواهدداشت …!

گفتند: ای ابوالوليد تراباحرفهايش جادو کرده است! گفت: اين نظر من درمورد وی است، ديگرخوددانيد" نقل ازکتاب سيرت ( الرحيق المختوم )با رعايت اختصاردرترجمه.

بلی، اين شخص ازسرسخت ترين دشمنان پيامبر و ازخونخوارترين وسرکش ترين سرداران قريش است، ولی کلام الهی آنگونه اورا مجذوب خودمی سازد که نمی تواند بگويد محمد فلان وبهمان آيت را ازنزد خود ساخت، بلکه ناچاروناخواسته اعتراف می کند که آنچه ازمحمد شنيده است، سخن بشرنيست؛ اگرچه بعداً در اثر فشارقريش ازسخنان خودبازمی گردد.

اينکه چراوی چنين اعترافی می کند، علتش واضح است ،زيرا او به زبان عربی بخوبی وارد است وسواد کافی دارد وازهمه مهمتراينکه دربيحيايی به سويهء بندگان مارکس وخاديست ها نرسيده است.

ومثال دومی درين مورد همان سخنان واعترافات ابوسفيِان درنزدهرقل امپراطورروم است که درکتابهای حديث وازجمله درصحيح البخاری وجوددارد، اما خاديست آزادل يادی ازآن نمی کند؛ چون درينصورت، همهء دروغهايش کشف وهمهء شعبده بازيهايش باطل می شود:

درصحيح البخاری ازعبدالله ابن عباس ر وايت شده است که درهنگام وجود ابوسفيان ابن حرب ( سردارقريش) درشام ، هرقل امپراطورروم اورا با گروهی ازهمراهانش به دربار خود خواست وتوسط ترجمان پرسشهايی ازوی نمود. نخست پرسيد کداميک ازشما ازنگاه نسب به اين شخصی که ادعای نبوت می کند، نزديک تراست؟ ابوسفيان گفت: من! گفت: اورا به من نزديک بسازيد ويارانش را نيز به گردش بنشانيد ! بعد به ترجمانش گفت: به اينها بگو من ازابوسفيان سوالهايی می کنم، اگردروغ گفت شما تکذيبش کنيد! بعد چنين به پرسشهايش آغاز کرد:

هرقل: نسب او دربين شما چگونه است؟

ابوسفيان: اودارای نسب عالی است.

س: آيا شخصی ازشما پيش ازوی چنين سخنان را گفته است؟

ج : نه!

س: آيا يکی ازاجدادش پادشاه بوده است؟

ج: نه!

س: آيا مردم اشرافی وسرکش ازوی پيروی می کنند يا مردم مستضعف وبيچاره؟

ج: مردم مستضعف وبيچاره !

س: پيروانش افزايش می يابند يا کم می شوند؟

ج: افزايش می يابند!

س:آيا شخصی بعد ازداخل شدن به دينش، ازدين وی بازمی گردد؟

ج: نه!

س: آيا اودرنزد شما متهم به دروغگويی است؟

ج: نه!

س: آيا مرتکب خيانت می شود؟

ج: نه!

س: شمارا به چه فرا می خواند؟

ج: به خداپرستی وترک شرک وخدايان اجدادمان، وبه نماز وزکات وراستی وپاکدامنی وصلهء رحم!

هرقل بعد ازطرح اين پرسش ها به ترجمانش گفت: برايش بگو: ازنسبش پرسيدم، گفتی : دارای نسب عالی است. بايدبگويم: همهء پيامبران دارای نسب عالی هستند. گفتی: پيش ازوی کسی چنين سخنی را نگفته است . اگرپيش ازوی کسی چنين سخنی را گفته بود، می گفتم: اوبه تقليد ازديگری چنين سخنان را می گويد. گفتی: ازاجدادش کسی پادشاه نبود. اگرکسی ازآبا واجدادش پادشاه می بود، می گفتم: اوخواهان رسيدن به پادشاهی است.گفتی: هيچگاه دروغگونبوده است. آری،ناممکن است کسی با مردم راستگوباشد اما با خدا دروغگوبوده وبروی چيزهايی را به دروغ نسبت بدهد! گفتی: پيروانش ازضعفا وبيچارگان است ونه ازاشراف وگردنکشان. بلی، پيروان پيغمبران ازضعفا وبيچارگان می باشند ونه ازقلدران وستمگران. گفتی: تعدادشان افزايش می يابند. آری، مسئلهء ايمان چنين است که پيروانش درافزايش می باشند.گفتی: هيچکس بعدازايمان آوردن به وی ازدينش برنگشته است. آری، ايمان وقتی به دلها داخل شود دران ها استقرار می يابد. گفتی: مرتکب خيانت نمی شود.پيمبران چنين هستند وهرگزخيانت نمی کنند. گفتی: شمارا به خداپرستی وتوحيد وترک شرک وبت پرستی دعوت می کند وبه نماز وراستی وپاکدامنی فرامی خواند. اگروی دارای اين صفاتی باشد که تو می گويی بخدا سوگند روزی مالک اين سرزمينی خواهد شد که من برآن حکومت می کنم. من می دانستم که او ظهورمی کند اما نمی دانستم که ازبين شما ظهورخواهد کرد…" صحيح بخاری ، جزء اول، کتاب آغازوحی.

آری،چنين بودند سرسخت ترين ووحشی ترين دشمنان اسلام که باوجودقلدری وگردنکشی وبغاوت شان، بازهم احياناً درهنگام رويارويی با حقيقت، نمی توانستند ازندای عقل ووجدان وفطرت شان فرارکنند ودروغ بگويند، چون باسوادبودند وازدانشی برخورداربودند وافيونی به نام کمونيسم ومارکسيسم،شرم وحيارا بکلی ازنهادشان نزدوده بود؛ اما اينک ميمونزاده يی ازجانوران خاد که سوادی ندارد ودرمرداب جهل ونادانی تافرق سر غرق است، با جسارت ووقاحتی که خاصهء اوباشان کمونست است، چنين ادعايی می کند: " وقتی که نزول اين آيات و سخنان بی پايه واساس محمد مورد استهزای شنوندگانش قرارگرفت جناب شان هم آيات ذيل را برای خودنازل کرد.." .

ما به اين خاديست آدمکش وبی حيا می گوئيم: جناب خاديست! نويسندگی چيزديگری است وهوقيگری واوباشی وحرف زدن بالحن وروش مردمان بداخلاق وبازاری چيزديگری! چنين ادعايی بايد با سند ودليل همراه باشد تا مورد پسند اهل علم ودانش وخرد قرار گيرد.ادعای جناب مبنی براينکه محمد پيامبراسلام ورهبربزرگ بشريت، فلان وبهمان آيت را برای خود نازل کرد ويا ساخت ، بايد براساس يکی ازدلائل ذيل ، استوارباشد تا جنبهء علمی وتحقيقی پيداکند ورنه اين ادعا يکی ازمليونها بلکه ملياردها دروغی می باشد که اوباشان ودجالان وشياطين کمونيسم به خورد ملت ها داده اند وهنوزهم سلسه اش ادامه دارد:

اول- بايد جناب  خاديست دروقتی که محمد آن آيت را نازل می کرد، حضورداشته وديده باشد که وی چنين آيتی را ازنزد خود ساخت ويا نازل فرمود! دوم- بايد با اتکا واستناد بردلائل علمی وزبانی وادبی وفرهنگی ، ثابت بسازد که اين آيات ، سخنان خود محمد است ونه سخنان خدا ؛ چه هراهل علم و فرهنگ که اندک تسلطی برزبان عربی داشته باشد، بخوبی مشاهده می کند که فرق زيادی دراسلوب لغوی وساختارزبانی وترکيب وجمله بندی آيات قرآنی واحاديث نبوی وجوددارد. سوم- ازهمه مهمتراينکه : اگر محمد که اوهم انسانی بود ازفرزندان آدم، می تواند آيت نازل کند ويا آيت بسازد چرا خاديست آزادل نمی تواند، آيتی شبيه آيت محمد بسازد ونازل کند؟! آيا بخاطراينکه محمد فرزند انسان بود وخاديست آزادل فرزند ميمون است؟! قرآنی که به سردارپيامبران محمد مصطفی صلی الله عليه وسلم ازپروردگار عالم نازل شده است، ازهمان صبحگاه نزولش با لحنی آشکار وجملاتی واضح وروشن چلنج می دهد که :" اگرمی گوئيد اين قرآن سخن خدا نيست بفرمائيد سوره ای مانند يکی ازسوره های آن ويا ده آيت مانند آيه های آن بسازيد! ". اين چلنج برای کسانی بود که استادان زبان وادبيات عرب بودند وشعرای بزرگی دراين زبان داشتند ويکی ازآن ها – مثلا- عتبه ابن وليد هزاران بيت ازاشعارقدمای عرب را ازبرمی خواند؛ اما با آنهمه پيشرفت ومهارت درادبيات زبان عربی، هيچيک ازايشان قادرنشد چلنچ قرآنی را پاسخ گويد ووارد ميدان شده واعلان کند که اينک من حاضرم سوره يی ويا آيتی مانند سوره ها وآيه های قرآن بسازم! درحاليکه دشمنی وعداوت شان با پيامبراسلام وقرآن ، روزتاروزشدت می گرفت و ازهيچ فرصتی وهيچ دسيسه يی برای ابطال دعوتش ونابود کردن دينش وبرگرداندن پيروانش ازدين شان دريغ نمی کردند. اگرابوجهل ها وابولهب ها وعتبه ها واميه ابن کعب ها وسائرقلدران قريش می توانستند، آيتی بسازند ويا- به تعبيرهمفکروهمسنگرشان خاديست آزادل- آيتی نازل کنند، بدون شک ازهمان روزاول، گليم اسلام ، جمع می شد ونيازی به آنهمه کشمکش ها ودسيسه ها وفتنه ها وجنگ های خونينی که بت پرستان قريش عليه اين دين وپيروانش به راه انداختند وکشتند وکشته شدند، نبود، چه فقط ساختن ويا نازل کردن آيتی توسط يکی ازقلدران ويا شعرا وادبای قريش ،کافی بود که پيروان محمد مصطفی صلی الله عليه وسلم همه ازدينش برگردند وبگويند اين سخنی که تو می گويی سخن خدانيست بلکه سخن خودتوست وآنک ابوجهل وابولهب نيزنظيرش را ساخته اند!!!

اين چلنج قرآنی نه فقط برای ابوجهل ها وابولهب های زمان پيامبربلکه برای همهء دشمنان اسلام تا روزرستاخيزاست ؛ چه اين دشمنان دارای سوادی وشان وشوکتی باشند ويا فرومايه ترين همه باشند مانند خاديست آزادل!

 ما به اين دشمن گستاخ وفرومايهء حق وحقيقت می گوئيم : ازچهارده قرن بدينسو دشمنان قرآن نتوانستند آيتی مانند آياتش نازل کنند ويا سوره يی مانند سوره هايش بسازند، ورنه بايد مانند تورات وانجيل ده هابلکه صدها قرآن درسرتاسردنيا وجود می داشت، حال اگرتو می توانی با الهام ازارواح خبيثهء مارکس ولينن وستالين ومائو، چنين کاری بکنی اين گوی واين ميدان بفرما ودريغ مکن!

2- دومين سخن مورد تبصره وتا حدزيادی خنده آوردرينجا اينست که خاديست مسکين که علم ودانش وسوادش به سطح يک خاديست واقعی است، تصويری ازيک کهکشان را درجايی ديده وچنان هيجانی شده است که توگويی آن کهکشان ، مخلوقی ازمخلوقات خدايانش انگلس ومارکس ولينن وستالين ومائواست!!!

او درحاليکه دربخش سوم مزخرفاتش درمورد قيامت، تصوير اين کهکشان را به نشرسپرده است، چنين درفشانی می کند: "اين تصويريکی ازملياردها کهکشان مارپيچی است ومتشکل ازملياردها سياره وستاره ازنوع خورشيد واقماروسايراجرام آسمانی است ونظر به گفتهء( داکترژان رنه روی)  اين کهکشان سی مليون سال نوری اززمين فاصله دارد؟؟؟؟؟؟ اگرحجت الاسلامی- آيت اللهی لطف فرموده بگويند اين کهکشان درکدام آسمان قراردارد؟؟؟؟؟ چون ازديدگاه اسلام هفت آسمان موجوداست؟؟ وهمچنان مليونها کهکشان ديگرکه خود ازتراکم وموجوديت ملياردها سياره تشکيل شده اند وبه اندازه ای ازما دورهستند که موجوديت آنهارا فقط به شکل غباری درآسمان؟؟می بينيم تشريح دارندکه موقعيت آنها درکدام طبقه ای ازآسمان است؟؟؟؟ وهمچنان درروزقيامت که با پف دوم اسرافيل همهء اين کائنات برهم می  خورد پارچه ها وياهم ذرات باقيماندهء اين ها به کجارفته وتبديل به چه می شوند" .

ما نخست به جناب خاديست، اين سواد عالی وی را بااين علامه گذاری های مسخره اش که درپايان جملهء بيانيه، علامهء سواليه را می گذارد وآنهم با سخاوت تمام، تبريک می گوئيم! ثانياً حضورجناب شان عرض می کنيم که آغا! آش پخته شده درديگ مارکسيسم را با اين عجله مخور که دهانت نسوزد! توخاديست مسکين نمی دانی که آنچه را توبه رخ ديگران می کشی سرتاسربه ضررخودتوست وبا اين کار، عوض آنکه دانش خودرا برای ديگران ثابت بسازی، برجهل مرکب خود صحه می گذاری، زيرا:

اولاً ،اين کهکشان بزرگ باآن عظمتش- درحاليکه تعداداينگونه کهکشانها به ملياردها می رسد-دليل روشنی است بروجود آفريدگاروعظمتش وقدرتش؛ چه هيچ عاقلی با ديدن تصويراينگونه کهکشانها ومطالعه درمورد آنها وحرکات ونظم وقوانين دقيق شان، اين هرزه گويی های شما چوچه های ميمون وبنده های مارکس را نمی پذيرد که گويا جهان دراثر تصادف بوجود آمده است ويا ماده دراثرتفاعلات کيمياوی وخواص داخلی خود، اين همه کهکشانهای بيشماروحيرت آوررا آفريده است واين ماده است که حرکات وگردش آنهارا اداره می کند! آخرکدام انسان عاقل وصاحب خرد می پذيرد که ماده ، ملياردها کهکشان را درآسمان بيافريند وگردش آنها را بشکل بسياردقيق وحساب شده ، اداره کند ، درحاليکه همين ماده نمی توانددرزمين سوزنی را بسازد ويا حرکت فقط يک موتررا دريک سرک ويا چهارراهی کنترول نمايد؟؟!!

 جناب خاديست! ما چنين سوالی را قبلاً هم ازتونمودیم وحالا هم می نمائيم ولی توپيوسته ازجواب دادن طفره می روی وبا چالاکی خاديستی ومارکسستی فرارمی کنی!

ثانياً، نه حجت الاسلام وآيت الله بودن وايمان داشتن به خدای يگانه ، دليل ونشانهء عقب ماندگی وجهالت است ونه ملحد ومارکسست وخاديست وبی خدا بودن، دليل ترقی وپيشرفت وعلم ودانش؛ورنه توکه منکرخداهستی وملحد ومارکسست ، بايد علّامه می بودی واختراعات واکتشافات خودرا به رخ ما می کشيدی ، درحاليکه خاديست بيسواد وجاهلی بيش نيستی که حتا درنوشته های مزخرف خود اغلاط املايی وانشايی بيشماری را مرتکب می شوی وزبان مادری خودرا درست نمی فهمی!!

اگرچنين نيست لطفاً برای ما بگو ازوقتی که راه الحاد وبی خدايی وبيدينی وبندگی مارکس وانگلس را برگزيدی، کدام قله های علم ودانش را تسخيرنمودی وکدام اختراعات واکتشافات را به ملت خود تقديم نمودی، فقط نام يکی ازآنهارابرای مابگووبعد با وسوسه های شيطانی خود درصدد ملحد ساختن فرزندان ملت وکشيدن شان به راه خودشو!

ثالثاً، ايمان به آفريدگاريکتا وتوانا با علم ودانش وساينس حقيقی  تباين ومنافاتی ندارد بلکه آن را تقويت می کند ؛وچه بسا که بسياری ازبزرگان علم ودانش درجهان غرب، به خدا وآفريدگارجهان، ايمان داشته اند وتحقيقات علمی شان، آنهارا موحدترومومن ترساخته است، وما درنوشته های پيشين خويش،درين مورد مثالهای زيادی ارائه کرده ايم.

رابعاً، اسلام پرچم داراصلی علم ودانش بوده وغرب امروزی، اساس دانش خودرا ازتمدن اسلامی گرفته است واين حقيقتی است که بسياری ازدانشمندان ومحققان ومورخان غربی امثال داکترگوستاولوبون فرانسوی، به آن اعتراف می کنند؛ واگرمسلمانان دوباره به دين خود رجوع کنند وصادقانه به آن عمل نمايند، دوباره به پيشروان وپرچمداران علم ودانش تبديل خواهندشد؛ مثلاً همين آيت الله های ايرانی بارژيم اسلامی ناقص ومعيوب شان، پشت خدايان امريکايی جناب عالی را به لرزه درآورده اند؛ وشايد جنابعالی خبرفرونشستن طيارهء بی پيلوت امريکايی را درايران شنيده باشد!

آن طياره که دارای تکنالوژی خيلی پيشرفته است، تنها دراختيارامريکا واسرائيل وچند هم پيمان خيلی محدودشان قراردارد،وايرانی ها آن را با طيارهء جنگی سرنگون نساختند، بلکه کودش را کشف وآن را ازاختيارکنترول کنندگان امريکايی خارج کردند ودراختيارخود قراردادند وبعد ازطريق کمپيوتربه فرونشستن درخاک ايران  رهنمايی اش کردند! اين هنروکمال حجت الاسلام وآيت الله هايی است که به خدا ايمان دارند، تو که منکرخداهستی هنروکمالت چيست؟! البته خاديست بودن را که کمال وهنربزرگی است يکسو می گذاريم!!

خامساً، اينکه اسلام می گويد هفت آسمان وجوددارد حقيقتی است که آفريدگارعالم آن را بيان داشته است وعلم ودانش تاهنوز به آن درجه نرسيده است که آن راکشف کند وما متيقن هستيم که روزی علم ، قادربه کشف آن خواهدشد ، آنگونه که روزتاروز حقائق قرآنی توسط علم کشف شده وحقانيت اين دين بزرگ به اثبات می رسد؛ وما دربخش بعدی هنگاميکه درمورد قيامت ازديدگاه علم امروزی بحث می کنيم ،برخی ازحقائق علمی قرآن وحديث را که علم امروزی تازه به آن دست يافته است، معرفی خواهيم کرد؛ اما اينجا فقط همينقدرمی گوئيم که ساينس وعلم امروزی نگفته است که هفت آسمان وجودندارد.

سادساً،خاديست نادان! وقتی که جنابعالی می فرمايد که مليِاردها کهکشان وستاره وسياره وخورشيد وقمردرآسمان وجوددارد، آيا اين بدان معنی نيست که فضابسياروسيع است وطبق فرمودهء قرآنی روزتاروزنيزوسعت می يابد( والسماء بنيناها بايد وانا لموسعون) پس اين سوال احمقانه برای چه که " در روزقيامت پارچه ها وذرات باقيماندهء اينها به کجارفته وتبديل به چه می شوند" ؟؟!!

آيا فضای گسترده يی که گنجايش ملياردهاسياره را دارد بگونه يی که بين سياره يی تا سيارهء ديگروکهکشانی تا کهکشان ديگرمليونها بلکه ملياردها سال نوری فاصله است، گنجايش ذرات وباقيمانده های آنهارا نخواهدداشت؟؟!! آغا، تشويش مکن ! اولاً خداوندی که اين مليِاردها کهکشان واجرام آسمانی را آفريده وحرکات شان را با کمال قدرت وحکمت ، کنترول می کند، توانايی کنترول ذرات وباقيمانده های آنهارا نيزدارد! ثانياً، خداوند طبق وعدهء خوددرکتاب برحقش قرآن، ازين کائنات وزمين وآسمان، کائنات وزمين وآسمان ديگری می آفريند( يوم نطوی السماء کطی السجل للکتب کما بدأنا اول خلق نعيده) الانبياء 104 يعنی " روزی که آسمانهارا مانند طوماردرهم پيچيم وچنانکه باراول آفريده بوديم، بارديگرخواهيم آفريد".

ادامه دارد

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *