مروري بربزرگترين نبردهاوکشمکشهاي نظامي درتاريخ (بخش دوازدهم) — استاد صباح

 

مروري بربزرگترين نبردهاوکشمکشهاي نظامي درتاريخ


بخش – دوازدهم  ( تهيه وپژوهش صباح )

 

اوضاع متشنج جهان وبخصوص افغانستان وکشتن وويرانيهاي روزافزون ازيک جانب وازطرف ديگربه اساس تقاضا وشرايطي نامساعد کنوني وعدم آگاهي ازپيامد هاي ناگواري نبردهاي گذشته وتشنجها ي کشنده ،وادارم ساخت تاباتمام مشکلات ازقبيل دسترسي به منابع مستند وتاريخي ، مصروفيتهاي زندگي وخانوادگي و رهگيري ها وعقده مندي هاي اشخاص وافراد بيمار، به اين خدمتي تاريخي وفرهنگي اقدام نمايم ، آرزومندم که مورد قبول مقبولي پژوهشگران ،انديشمندان وجامعه درد ديده کشور واقع گردد. تلاش نمودم تابادرنظرداشت مستند سازي ، هربخش رابا تصويرهاي – رويداد ها وحوادث تاريخي مزين بسازم که تهيه اين همه تصويرخود مشکلي بزرگي بود که هرلحظه درمسير تصميمم قرارميگرفت ، ولي تاجايکه برايم مقدوربود توانستم به اين مشکل فايق آيم .

لشکرکشی های سلطان محمود غزنوي

نبرد محمود غزنوی با ایلک خان ترک
394
ق / 1004 م
ایلک خان، حاکم ماوراء النهر در بین سالهای 383 تا 403 ق / 993 – 1012 م« بود که در 391 ق / 1001 م، دختر خود را به ازدواج محمود درآورد در ضمن برقراری این نسبت خانوادگی، عهد و پیمانی را نیز با محمود بست که طبق آن پیمان، قلمرو ماوراءالنهر از آن وی و خراسان از آن محمود باشد.
درگیری بین دو سپاه محمود و ایلک خان : هنگامی که محمود در هند مشغول جهاد با «کفار» آن دیار بود، ایلک خان بر خلاف عهد و پیمانی که با محمود بسته بود، از فرصت به دست آمده از غیبت و توقف طولانی وی در هند استفاده کرده و خود را به غزنین برساند.  در 394 ق / 1004 م، در نزدیک جیحون بین دو سپاه محمود و ایلک خان، درگیری رخ داد که در این جنگ، ایلک خان شکست سختی خورد و سرداران سپاه محمود؛ ارسلان جاذب و التونتاش حاجب، در تعقیب سپاه ترک، عده زیادی از آنها را به هلاکت رساندند.
علی رغم این که در این نبرد، پیلان سپاه محمود، کثرت و تفوق سپاه و سلاح وی موجب وحشت عظیمی در بین سپاه ایلک خان شد، مع هذا، وی چند سال بعد، دوباره با کمک دهقانان ماوراء النهر و یاری خویشاوند خود – یوسف قدر خان صاحب ختن – سپاه سنگینی علیه محمود تجهیز کرد.  تلاقی این دو سپاه در دشت کتر، نزدیکی بلخ روی داد که این بار نیز، سپاه محمود، شکست سختی را بر ایلک خان تحمیل کرد و در پی آن بخشی از سپاه ایلک در جیحون غرق شد «ربیع الثانی 398 ق / دسامبر 1007 م». این پیروزی باعث شد تا حاکمان ماوراءالنهر تا مدتی از فکر تعرض و دست اندازی به متصرفات محمود، منصرف شوند و از طرفی فرصتی را به محمود داد تا غزوات خود را در هند، بی دغدغه دنبال کند.


نبرد سلطان غزنه با فرمانروایان محلی
 409 – 401 ق / 1018 – 1010 م
محمود غزنوی برای توسعه قلمرو خود و همچنین تأمین راههای جنگی برای لشکرکشیهای متعدد به هند، تسلط بر ولایات مستقل اطراف را گه گاه لازم می‏شمرد. چنان که به دنبال غزوه ناراین «400 ق / 1009 م» که منجر به فرمانبرداری راجه آن جا و تعهد خراج سالیانه از جانب او به سلطان شد، با این وصف برای تأمین راههای مخزنه، تنبیه متمردان غور را لازم دید. غوریان طایفه‏ای یاغی بودند که در جبال غور به راهزنی اشتغال داشتند و چون منطقه آنها صعب العبور بود، دفع آنها نیز آسان به نظر نمی‏رسید. در نتیجه محمود لشکری گران به فرماندهی، التونتاش حاجب، والی هرات و ارسلان جذاب، سپهسالار طوس برای تنبیه کفار غور به آن جا فرستاد.
نبرد بین محمود و پادشاه غور : محمود سوری، پادشاه غور، سپاهیان خود را در منطقه‏ای آراسته بود که از نظر سوق الجیشی و نظامی اهمیتی به سزا داشت و در نتیجه می‏توانست با شمار اندکی از سپاهیان، در برابر لشکر گران محمود مقاومت کند. فرماندهان محمود، نامه‏ای به وی نوشتند و از عدم پیشرفت اوضاع، وی را مطلع ساختند.  سلطان به ایشان پاسخ داد تا رسیدن خود او، در برابر ابن سوری مقاومت کنند.

به این ترتیب شاه غزنوی با تعداد زیادی سپاه، راه غور را در پیش گرفت، اما در چند روز نخست پیکار تلفات فراوانی داد که ناگزیر به تدبیر و نیرنگ نظامی پناه جست. سلطان محمودبه کسان خویش دستور داد تا از تنگه‏ای صعب العبور که در آن پناه گرفته بودند، عقب نشینی کنند.  غوریان به گمان این که، غزنویان دست از جنگ شسته و راه فرار را در پیش گرفته‏اند، برای چپاول مال و غنیمت گیری، از گردنه فرود آمدند. امیر غزنه اجازه داد تا سپاه غور کاملاً در دشت پراکنده شوند، سپس با سواران زبده خود به فرماندهی آلتونتاش بر آنها تاخت به طوری که گروه زیادی را از دم تیغ گذراند و باقیمانده سپاه غور را پراکنده و متفرق ساخت. سرکرده غوریان نیز به دست محمود به اسارت افتاد اما او از ننگ این اسارت با خوردن زهر، خود را هلاک کرد.
اقداماتی در جهت تحکیم قدرت غزنه : چندی بعد نیز قُصدار را که حاکم آن جا از پرداخت خراج خودداری کرده بود، دوباره تسخیر کرد و امیر قصدار را به پرداخت خراج ملزم ساخت «402 ق / 1011 م».  واقعه اغتشاش خوارزم و قتل ابوالعباس مأمون به محمود بهانه‏ای داد تا آن جا را ضمیمه قلمرو خود کند «407 ق / 1016 م» و التونتاش صاحب را به امارت خوارزم برگزید. اقدام دیگری که محمود در تحکیم قدرت غزنه انجام داد، تأدیب طوایف افغان بود که در آن ایام با دزدی و راهزنی گه گاه نواحی مجاور غزنه و راههای پایتخت سلطان را نا امن کرده بودند.  از این رو، محمود پیش از مقابه با اتحادیه‏ای که برخی پادشاهان پنجاب بر علیه وی تشکیل داده بودند و او با فتح نهایی در قَنّوُج و ماتوره، تفوق خود را اثبات کرده بود، تنبیه کافران افغان را لازم شمرد به طوری که این طوایف ماجراجو را در مناطق محکم کوهستانیشان مغلوب کرد «409 ق / 1018 م». هر چند با تسخیر اراضی این قوم، پای آنها را نیز به صحنه تاریخ و همچنین اثر گذاریشان بر حوادث آینده باز کرد.

 

لشکرکشی محمود به ماوراء النهر
416 – 415
ق / 1025 – 1024 م
هنوز چند سالی از سرکوبی حکمرانان محلی و طوایفی که با راهزنی و دزدی، راههای ارتباطی غزنه را تحت تاخت و تاز خویش قرار داده بودند، نگذشته بود که محمود با شورش و تاخت و تازهای علی تکین برادر ایلک خان مواجه شد. علی تکین با راهزنی در اطراف جیحون، نواحی مرزی خراسان را نیز ناامن کرده بود به طوری که برخی از حکام محلی و رعایای آن نواحی از مظالم علی تکین به سلطان شکایت بردند.
تهدیدی برای قدرت قراختاییان :علی تکین که مدعی امارت ماوراءالنهر بود، حتی بر حیله عمو زادگان خویش که از قراختاییان اوزگند و سمرقند بودند، سر به شورش برداشته بود.  او چندی بعد بر بخارا دست یافت به طوری که با کمک ارسلان بن سلجوق – از سرکردگان ترکمانان غز – در مرزهای ماوراء النهر و در حدود خراسان تاخت و تاز می‏کرد.
شرایط پیش آمده محمود را وا داشت تا به بهانه تنبیه و رفع سوداگریهای علی تکین، از جیحون بگذرد و با سپاه قابل ملاحظه‏ای وارد ماوراء النهر شود «415 ق / 1024 م». این اقدام محمود تهدیدی برای قدرت قراختاییان در ماوراء النهر بود و علی تکین که از پیش روی سلطان به صحراها گریخت، از این که قلمرو خویشان خود را در معرض تهدید محمود قرار داد، راضی و خرسند بود.  به نظر می‏رسد که سلطان محمود نیز با توجه به کثرت سپاه خود و ضعف قراختاییان، فرصت را برای تصفیه حساب با آنان و استرداد قسمتی از میراث ماوراء النهر سامانیان، مناسب می‏دانست.
مع هذا، یوسف قدر خان که به قول گردیزی نویسنده زین الاخبار «سالار همه ترکستان بود و خان بزرگ او بود» چون در این ایام خاندان خود را دچار اختلافات داخلی می‏دید و از عبور محمود از جیحون نیز آگاه شده بود، کوشید تا این اقدام سلطان را بیشتر یک دیدار دوستانه جلوه دهد تا یک حرکت خصمانه.  از این رو از کاشغر به سمرقند آمد و از آن جا با موکب خویش به ملاقات سلطان رفت. در این ملاقات دوستانه بین دو امیر، که توصیف جالبی از آن در زین الاخبار گردیزی نیز هست، بین خان و سلطان هدایا و تعارضات دوستانه و محترمانه‏ای رد و بدل شد.
تبعید ارسلان بن سلجوق به قلعه ای در هند: با فرار علی تکین، چون سلطان در مدت توقف خود در ماوراء النهر نتوانست بر او دست یابد در نتیجه قلمرو علی تکین را به یغان تکین، پسر قدرخان واگذاشت. اما ارسلان بن سلجوق توسط سلطان توقیف و از آن جا به قلعه‏ای در هند، تبعید شد.  قبایل تابع و منسوب به او هم بعضی کشته یا متفرق شدند و برخی هم که اظهار انقیاد و طاعت می‏کردند، به امر سلطان اجازه ورود به خراسان یافتند.  بعدها این اقدام سلطان به عنوان یکی از خطاهای بزرگ استراتژیک او محسوب شد، چون بی آن که لشکرکشی او به ماوراء النهر خیال او را از بابت علی تکین آسوده سازد، موجب رنجش ترکمانان آل سلجوق از سلطان شد. در حالی که آنجا جواز ورود به قلمرو سلطان را هم دریافت کردند. این طوایف که از زمان خروج امیر منتصر، در ماوراء النهر غالباً معارض و مزاحم قدرت قراختاییان بودند، از آن پس در خراسان برای اخلاف سلطان مایه دردسر فراوان شدند.

لشکرکشی محمود به ولایات جبال
 420 ق / 1029 م
آخرین اقدام جنگی و تجاوزکارانه محمود، لشکرکشی وی به ولایات جبال و فتح ری بود که با این پیروزی، قلمرو محمود از جانب غرب تا ری و اصفهان توسعه پیدا کرد و در عین حال رضایت خلیفه بغداد را هم جلب کرد.
سلطان که از مدتها پیش، به فتح ری و قزوین چشم دوخته بود، در واپسین سالهای عمر، از عف آل بویه استفاده کرد و به بهانه آن که محدالدوله دیلمیداماد و سلطان محمود – را از سرکشی و آزار مخالفانش نجات دهد و همچنین به عنوان پاسخ به درخواست مجدالدوله که از سلطان محمود ، توقع امداد داشت، لشکری به ری فرستاد «420 ق / 1029 م».  مجدالدوله که در آن ایام و پس از وفات مادرش سیده خاتون، بیشتر اوقات خویش را به مطالعه کتاب صرف می‏کرد از لشکر سلطان، به گمان آن که به یاری وی می‏آید، در بیرون از ری استقبال کرد. اما به موجب حکمی که محمود به فرمانده این سپاه داده بود، سپاه غزنه مجدالدوله و پسرش ابودلف را دستگیر کردند «ربیع الثانی 420 ق / اپریل 1029 م».  محمود که خود بعد از توقیف مجدالدوله از حدود جرجان عازم ری شد، خزاین آل بویه را که در ری شامل میلیونها اموال، نفاس و جواهر می‏شد به تصرف خود درآورد.

 این طرز تسلط خدعه آمیز محمود، که شیوه ناجوانمردانه ایلک خان در تسخیر بخارا و برانداختن آل سامان را به یاد می‏آورد، نزد خود سلطان نیز به نوعی سوء استفاده آگاهانه از اعتماد خصم محسوب می‏شد .  در ری وقتی محدالدوله را به حضور سلطان بردند، محمود از او سؤال کرد که هیچ شاهنامه و کتاب طبری را که تاریخ مسلمین است خوانده‏ای چون مرد دیلم پاسخ داد که خوانده‏ام، گفت حال تو به حال آن کس که این کتابها را خوانده باشد، نمی‏ماند. آن گاه پرسید که هرگز شطرنج باخته‏ای گفت آری. پرسید هیچ دیده‏ای شاه به خانه شاه درآید جواب داد ندیده‏ام. پس سلطان گفت، تو را چه چیز بر آن داشت تا خود را بدان کسی که از تو قویتر است تسلیم داری بعد از آن حکم کرد تا او را همچنان در بند به خراسان برند.  به هر حال اگر این گفت و شنید، درست باشد، توجه سلطان را در تأمل و غور در حوادث تاریخی و همچنین آشنایی او را با شاهنامه که چندان علاقه‏ای به سراینده آن نشان نمی‏داد، معلوم می‏کند.  

محمود پس از فتح ری به غارت خزاین و به ویژه کتابخانه نفیس مجدالدوله پرداخت. او پس از سوزاندن بسیاری از کتب بقیه را به خراسان منتقل کرد و همچنین به دار آویختن علما و بزرگان قوم را به عنوان پیروزی بر اهل معتزله یعنی کسانی که خلیفه بغداد آنها را اهل رافضه می‏خواند قلمداد کرد.  امیر غزنه به دنبال فتح ری بر قزوین و قلاع اطراف آن، به ساوه و آوه هم دست یافت. پس از آن ری را به پسر خود مسعود سپرد. مسعود نیز زنجان، ابهر و اصفهان را تسخیر کرد و به این ترتیب به قلمرو غزنه افزود.

لشکرکشی به هند – نبرد بهاطیه394 ق / 1004 م
محمود غزنوی پس از یکسره کردن کار خلف بن احمد، به منظور دستیابی به غنایم هند، عازم شهر بهاطیه شد که از شهرهای قدرتمند هند بود. محمود پس از گرد آوری سپاه از سیحون گذشت و راه مولتان را در پیش گرفت. چون به نزدیکی بهاطیه رسید، از استواری باروهای شهر، بسیار شگفت زده شد تا آن جا که برای جلوگیری از تلفات بی مورد، تصمیم گرفت تا به غزنین باز گردد، اما خیلی زود شک و تردید را از خود دور کرد و با تصمیمی راسخ مصمم به فتح شهر شد.

پیروزی محمود در جنگ با پادشاه بهاطیه :گفتنی است که پادشاه بهاطیهمجهپرا / مجهرا – در تمامی کرانه‏های هندوستان به داشتن سپاهی عظیم و اقتدار نظامی مشهور بود به همین دلیل کسی گمان نمی‏برد که محمود بتواند او را شکست دهد. با این وصف چون مجهپرا از رسیدن سپاه محمود آگاه شد، دستور به دفاع و پایداری در برابر سپاه محمود را داد. جنگ سختی میان دو سپاه در گرفت که لشکر مجهپرا، دلاورانه از شهر خود دفاع کردند، اما عاقبت محمود پیروز شد و مجهپرا با عده‏ای از سپاهیانش به کوههای نزدیک بهاطیه گریختند. اما محمود کار را بر وی سخت گرفت به طوری که عده‏ای از سپاهیان کار آزموده خود را در تعقیب مجهپرا فرستاد. تا این که گروه اعزامی عاقبت با سختیهای فراوان خود را به مجهپرا رساندند و او را محاصره کردند. مجهپرا که از هر سو خود را در مقابل دشمنی یافت، برای آن که به دست لشکریان محمود نیفتد با خنجر خودکشی کرد.
به غنیمت گرفتن یکصد و بیست فیل جنگی: به این ترتیب سلطان محمود با این پیروزی بر گنجینه و خزانه شهر دست یافت و غنایم گرانبها و فراوانی به دست آورد مضاف بر این که به غارت و چپاول شهر نیز پرداخت.همچنین یک صد و بیست فیل جنگی به غنیمت گرفت و حاکمانی از سوی خود بر آن نواحی برگماشت. به علاوه بت خانه‏های هندوان را ویران کرد و به آتش کشید و به جای آنها مسجد و منبر بر پا نمود.سرانجام وی پس از چندی اقامت در بهاطیه عازم غزنین شد، اما به سبب سختیهای راه، تعداد زیادی از سپاهیانش تلف شدند به طوری که آسیب فراوانی بر آنها وارد آمد.

لشکرکشی محمود به هند – نبرد با چیپال
393
ق / 1003 م
چیپال، راجه ویهنه از خانواده هندو شاهان بود که در لشکر کشی محمود به هند، در ولایت برشور، نزدیک پیشاور کنونی، مغلوب و اسیر شد «393 ق / 1003 م» که در این لشکرکشی غنایم بسیاری به دست محمود افتاد. ولی عاقبت چیپال توانست آزادی خود را در برابر پرداخت مالی هنگفت به دست آورد، اما پادشاه هندو که این اسارت و آزادی را برای خود مایه ننگ می‏دانست، خود را کشت.

 

لشکرکشی محمود به هند – فتح دژ ناراین / نارن آباد
400
ق / 1009 م
سلطان محمود پس از فتح دژ نغر و بازگشت به غزنین، مطلع شد که دژ استوار دیگری در هندوستان به نام ناراین – یاقوت حموی آن را نارن آباد گفته است – وجود دارد که دارای گنجینه‏های فراوان است.  سلطان محمود برای گشودن دژ ناراین که نزدیک شهر پیشاور بنا شده بود و به طمع به دست آوردن خزاین آن، با سپاهی گران عازم آن دیار شد که در بین راه نیز دژهای فراوان دیگری را تصرف و غارت کرد تا به نزدیکی دژ ناراین رسید.
رایزنی با امیران و بزرگان محمود : فرمانروای دژ ناراین، در برابر یورش سپاهیان محمود، از خود دلاوریهای فراوانی نشان داد، اما سرانجام در نتیجه تلفات زیادی که بر لشکرش وارد شد، به رایزنی با امیران و بزرگان محمود پرداخت به طوری که درخواست ترک مخاصمه و صلح را کرد.  به این ترتیب با این قصد، او گروهی از نزدیکان خود را نزد سلطان محمود فرستاد. امیر غزنه نیز در مقابل در برابر گرفتن باج و خراج سالیانه و این که دو هزار تن از سواران وی به عنوان گروگان به غزنین بیایند، حکومت آن دیار را در دست امیر فاراین باقی گذاشت.  گشودن این دژ در 400 ق / 1009 م، رخ داد که با بستن این پیمان سازش، بین سلطان محمود و امیر ناراین «نام وی در هیچ یک از کتابهای تاریخی نیامده است»، از آن پس بازرگانان خراسان آزادانه به هندوستان رفت و آمد می‏کردند و مردم ناراین نیز اجناس کمیاب خود را به ایران می‏آوردند.

لشکرکشی محمود به هند – نبرد تانسیر
405
ق / 1014 م
تانسیر در نزد هندوان همانند «ملکه» بود در نزد مسلمانان. اقوالی که درباره کثرت خزانه معابد آن دیار و همچنین پیلان تانسیر برای محمود نقل کرده بودند، او را به طمع تصرف خزاین تانسیر انداخت. با آن که هندوان سعی فراوان نمودند تا محمود را از این لشکرکشی منصرف سازند، اما سلطان غزنه، غارت اموال تانسیر را به مراتب مهمتر از علاقه مذهبی هندوان به این شهر می‏دید.
شهر به دنبال جنگهای خونینی که در 405 ق / 1014 م، روی داد و در نهایت تسلیم شد، تقریباً خالی از سکنه بود به طوری که «غازیان سلطان آن چه را یافتند غارت کردند». و بتان بسیار بشکستند و «آن بت چکرسوم را به غزنین آوردند و بر درگاه بنهادند و خلق بسیار گرد آمدند به نظاره آن». گفتنی است که کثرت این گونه غنایم و شهرت بت خانه‏های پر ذخایر هند که در روایات سیاحان، مسافران و سپاهیان از آن یاد می‏شد، البته توجه غازیان و مطوعه را نیز همچون توجه محمود، به خود جلب می‏کرد. از این رو، هر بار و هر زمان که محمود گرفتاری دیگر نداشت، به فکر غزوه با «کفار» هند می‏افتاد. به طوری که در تجهیز سپاه برای لشکر کشی به هندوستان نه تنها ترکان سپاه محمود به امیر کسب غنیمت خود را آماده استقبال از هر گونه خطری می‏کردند، بلکه علاقه به «قتل کفار و نشر آیین اسلام» غازیان و مطوعه را نیز تحریک می‏کرد تا به بهانه جهاد و دعوت به دین، خود را از اکناف و اطراف به سپاه او ملحق سازند. با آن که ظاهراً محمود به اشتغالی منظم و پایدار در این بلاد علاقه‏ای نداشت ولی پس از غارت، چپاول و ویران کردن مناطق، آن دیار را ترک می‏گفت، اما از طرفی در ظاهر هم که شده دستور می‏داد تا پس از تخریب معابد و بت خانه‏ها، مساجدی جای آن بسازند و همچنین مبلغان را به هر جایی می‏فرستاد «تا مر هندوان را شرایط اسلام بیاموزند.
در غالب موارد، همت غازیان و مطوعه و مشور و مشوقان در نشر دین، از حد تخریب بت خانه‏ها و قتل نفوس فراتر نمی‏رفت، چنان چه بر خلافت تصور آنها، این کشتار فجیع از کفار و مشرکین و این شیوه تبلیغ دین، نه موجب هدم آنها و نه پذیرش دین از سوی آنها می‏شد.

لشکرکشی محمود به هند – فتح کشمیر
407
ق / 1016 م
سلطان محمود پس از اعلام آمادگی با بیست هزار تن از غازیان و مطوعه ماوراء النهر برای پیکار با کفار و برانداختن بتان، در 407 ق / 1016 م، بار دیگر عازم هند شد. وی که از آوازه ثروت و گنجینه‏های بت خانه‏های مَهْرَه harham و قنوچ sdonnaq، داستانها شنیده بود، از فرصت استفاده کرده پس از سر و سامان بخشیدن به اوضاع درونی کشور به همراه تمامی سران کشور و امیران، عازم کشمیر شد. سلطان محمود پس از عبور از رودخانه‏های سیحون و جیلم و همچنین گذرگاههای سخت سرانجام به نزدیکی کشمیر رسید که در طی این مسیر، بسیاری از آبادیها را ویران و چپاول نمود و یا فرمانروایان محلی با ارائه پیشکشها و اظهار اطاعت و فرمانبرداری، نسبت به وی، منطقه ی خود را از قتل و غارت نجات دادند. به گفته برخی مورخان، نام فرمانروای کشمیر، چنگی بود. او که نبرد با سپاهیان محمود را بی حاصل می‏دانست، ناچار از در فرمانبرداری درآمد به طوری که با نزدیک شدن سپاهیان محمود به دژ کشمیر، با تمام کسان خویش از دژ بیرون آمد و به خدمت سلطان محمود رسید. چون چنگی آشنایی خوبی با معابر و راههای هندوستان داشت، سلطان محمود او را به جلوداری سپاهیان خویش برگزید و چنگی نیز در مقابل کمک شایانی به محمود هنگام سفرهای جنگی‏اش در هند کرد.

لشکرکشی محمود به هند – فتح دژ بَرند /هَردت
409
ق / 1018 م
بنا به گفته شیخ منینی در ترجمه تاریخ عتبی، دژ برند در کشور هَردت tadorah بود چنان چه در معجم البلدان نیز از هردت به عنوان کشور یاد شده، اما در زین الاخباره / ص 75، نام دژ مزبور، هرنه و نام حاکم آن هردت آمده است.
به هر صورت حاکم این دژ که از انبوه سپاه محمود به وحشت افتاده بود، از دژ بیرون آمد و دست از پایداری برداشت به طوری که آیین اسلام را نیز پذیرفت، با این وصف محمود به اسلام آوردن حاکم دژ بسنده نکرد به همین دلیل سی زنجیر پیل جنگی و هزار هزار درهم «یک میلیون درهم» از او گرفت تا این که دژ را به حاکم آن جا واگذاشت.

لشکرکشی محمود به هند – نبرد مهاون / ماهابان
409
ق / 1018 م
سلطان محمود پس از فتح دژ برند / هردت، رهسپار گشودن مهاون / ماهابان، در نزدیکی شهر ماتوره شد. مهاون یکی از دژهای استوار هندوستان بود که پادشاه آن دیار به نام کلچندر / کلجندر، میانه خوبی با مسلمانان نداشت.
دژ یاد شده، دارای خزاین گرانبهایی از اشیاء نفیس و گوهرهای کمیاب بود. در محاصره این دژ توسط محمود، حاکم آن برای مدت کوتاهی پایداری کرد، ولی سرانجام سوار بر یکی از پیلان جنگی خویش شده و با گروهی از نزدیکان و خاصگان دربار، از رودخانه ماتوره گذشت و در بیشه‏های پیرامون پنهان شد. سلطان محمود، پس از فرار کلچندر، دژ را به آسانی گشود و پنجاه هزار تن از مردمان آن دیار را به کام مرگ فرستاد.
یکصد و هشتاد و پنج زنجیر پیل جنگی: چون کار گشودن دژ به پایان رسید، محمود عده‏ای از سپاهیان خود را مأمور تعقیب کلچندر کرد. کلچندر نیز پس از آگاهی از قصد محمود، نخست همسرش را و سپس خویشتن را کشت. با کشته شدن پادشاه مهاون، گنجینه‏های فراوانی به دست محمود افتاد به طوری که یک صد و هشتاد و پنج زنجیر پیل جنگی نیز از آن محمود شد. گویند تعداد اسیران هندو که از این جنگها به دست آمد، به حدی بود که بهای برده هندی به کمتر از ده درهم رسید.

لشکرکشی محمود به هند – فتح ماتوره
 409 ق / 1018 م
ماتوره، یکی از شهرهای بزرگ هندوستان در نزدیکی شهر جمنا بود که در کثرت بت خانه‏ها در بین هندوان آوازه و شهرت فراوانی داشت. گفته می‏شود که این شهر محل تولد «کتن بن بالدیو» از پیامبران بزرگ هند، موطن کریشنا، از ایزدان هندی و هشتمین تجسم «ویشنو» بود. محمود غزنوی چون به دروازه‏های شهر رسید، چند روزی درنگ کرد، تا شاید یورش از سوی مدافعان شهر آغاز شود، اما چون این حیله مؤثر نشد، ناگزیر دستور تهاجم و حمله به شهر را داد تا این که سرانجام آن را فتح کرد. عظمت ابنیه، کثرت ذخایر، قصرهای عالی و بناهای مرتفع شهر، چنان چشمان محمود را خیره ساخت که خود در فتح نامه‏اش می‏گوید برای ساختن آن بناها، مبلغ یک صد میلیون دینار در ظرف مدت دویست سال عمر امکان پذیر بود. با این وجود او دستور به آتش کشیدن معابد و قدها و انهدام شهر را صادر کرد. از یک بت خانه در بین سایر غنایم، یاقوت کحلی به دست آمد «به وزن چهار صد و پنجاه مثقال و هرگز هیچ کس چنین گوهری ندیده بود. نویسنده تاریخ یمینی می‏نویسد: « از جمله آن بتها، پنج بت بود از زر سرخ ساخته و اندازه پنج گز در هوا بداشته و دو عدد یاقوت در چشمهای یکی از آنها جای داده که اگر سلطان در بازار بیافتی به پنجاه هزار دینار با رغبت تمام می‏خرید وبر بتی دیگر پاره‏ای یاقوت ازرق کحلی آبدار بود به وزن چهار صد و پنجاه مثقال و از دو پای هر بتی از این پنج بت، چهار هزار دچار صد مثقال گوهرهای گرانبها به وزن درآمد و بتهایی زرین بود که هشت هزار و سیصد مثقال وزن داشت و بتهای سیمین صد بار زیاده از آنها بود که وزن آنها جز به روزگار دراز به اعتبار موازین و معیارها آشکار و روشن نمی‏شد». سلطان پس از بردن بتها دستور داد، بتخانه را آتش زده و ویران نمودند.

 

لشکرکشی محمود به هندفتح قَنّوُج
409
ق / 19 – 1018 م
سلطان محمود پس از تسخیر شهر ماتوره، غارت بتخانه‏ها و ویرانی کامل شهر، بر آن شد تا قَنّوُج را نیز به چنگ آورد. چون گفته شده بود که اجیپال، فرمانروای قنوج از توان نظامی زیادی برخوردار است، محمود کوشید تا با حیله و خدعه جنگی او را وادار به بیرون آمدن از دژ کند. از این رو، بیشتر سپاه خود را در مهاون باقی گذاشت و با تعداد معدودی از سپاهش عازم قنوج شد، اما پیش از آن که نبردی درگیرد، اجیپال فرار کرد و به این ترتیب قلعه‏های قَنّوُج به دست محمود افتاد. «شعبان 409 ق / دسامبر 1018 / ژانویه 1019». محمود در شهر قنوج هفت قلعه در کنار رود گنگ را با قریب ده هزار بتخانه کاملاً منهدم ساخت. غنایمی که از این سفر عاید محمود شد «بیست و اندی بار هزار هزار درم و پنجاه و سه هزار برده و سیصد و پنجاه پیل بود. قسمتی از این غنایم صرف ساختن مسجد جامع در غزنین شد. در آن جا، محمود برای خودش عبادتگاه خاصی بنا نمود مضاف بر آن که در جوار آن مدرسه و کتابخانه‏ای نیز ساخت که توصیف آنها در روایات تاریخی نیز آمده است، هر چند مطالب آن را نباید خالی از مبالغه دانست.

فتوحات محمود در هند – نبرد با نندا، راجه بزرگ هند
 410 ق / 1019 م
در اواخر 409 ق / اوایل 1019 م جاسوسان محمود در هند به وی اطلاع دادند که نندا، راجه بزرگ هند، بنای خودسری و نافرمانی را گذاشته است. بنابراین سلطان محمود در آغاز سال 410 ق / اواسط 1019 م، اقدام به تجهیز سپاه و لشکرکشی به هندوستان کرد. چون رای جیپال «رای اجیپال» فرمانروای قَنّوُج از سلطان محمود شکست خورده بود، در نتیجه نندا او را مورد شماتت و سرزنش قرار داد تا این که دستور قتل او را صادر کرده و تروجیپال یکی دیگر از بزرگان هند را به جای او به امارت قنوج نشاند.
سلطان محمود در تعقیب تروجیپال: امیر غزنه پس از آماده شدن سپاه رهسپار هندوستان شد، اما برای رسیدن به دیار نندا، نخست می‏بایست از قلمرو تروجیپال بگذرد. در نتیجه تروجیپال به محض این که از نزدیک شدن یمین الدوله و عبورش از رود گنگ آگاه شد، به شهر باری گریخت و سلطان محمود بی درنگ به تعقیب او پرداخت که در نبردی کوتاه تمام سپاهیان تروجیپال را تار و مار کرده و با گروهی از سپاهیان ویژه و زبده خویش عازم شهر باری شد. تروجیپال بار دیگر با نزدیک شدن سپاه محمود به شهر باری، از آن جا گریخت. به این ترتیب شهر به دست سپاهیان محمود افتاد که پس از غارت و ویران کردن معابد، تمامی شهر با خاک یکسان شد. سرانجام محمود پس از مدتی اقامت در آن شهر و آماده ساختن سپاه، عازم جنگ با نندا شد.

تسلیم شدن دژ گوالیه در مقابل محمود: در 413 ق / 1022 م بار دیگر محمود برای مقابله با نندا و گرفتن سرزمینهای وی رهسپار هندوستان شد. نخست دژ گوالیه Govalia را به مدت چهارده روز در محاصره انداخت که چون موفق به گشودن آن نشد، عزم بازگشت نمود.
از قضای روزگار، فرمانروای آن دژ که با همراهان خویش دچار اختلاف شده بود، به دست محمود افتاد که با پرداخت مبلغی گزاف توانست از دست سلطان خلاص شود. محمود پس از پایان کار دژ یاد شده، رهسپار گشودن دژ کالنجار، پایگاه اصلی نندا شد. به طوری که سپاه غزنه، دژ کالنجار را از هر سو در محاصره قرار داد. با طولانی شدن محاصره و کمبود ارزاق در دژ، نندا به ناچار درخواست سازش و مصالحه کرد. از این رو، نمایندگانی به نزد سلطان فرستاد، جزیه را پذیرفت و پیشکشهای فراوانی همراه با سیصد زنجیر پیل، بدون پیلبان برای وی فرستاد. سپس نندا شعری به زبان هندی در مدح محمود سرود و آن را به سلطان عرضه داشت. « امیر محمود بفرمود تا آن شعر را بر همه هندوان، تازیان و پارسیان نشان دادند، همه پسندیدند و گفتند سخن از این بلیغتر نتوان گفت. امیر محمود بدان سربلندی نمود و فرمود تا منشوری نوشتند و نندا را به فرمانروایی پانزده دژ به نزد او فرستادند و گفت این پاداش آن شعر است که از بهر ما گفتنی و پیشکشهای زیاد برای نندا فرستاد. امیر غزنه پس از این پیروزی به غزنین بازگشت.

لشکرکشی محمود به هند – فتح قیرات و نور
411
ق / 1020 م
قیرات و نور از شهرهای خوش آب و هوا و حاصلخیز هندوستان بود که در آن دژهای محکم و استواری قرار داشت. چون محمود از خزاین این دو دژ آگاهی پیدا کرد، مصمم شد تا بار دیگر با لشکرکشی به این مناطق، ضمن دعوت مردمان آن دیار به «اسلام» اموال آنان را نیز غارت کند. چون دژهای یادشده با دیوارهایی از سنگ و مسمار بنا شده بود، محمود گروهی از مهندسین، آهنگران و سنگتراشانان را نیز به همراه خود به آن جا برد به طوری که در برابر دژ قیرات لشکر آراست.

اسلام آوردن مردم قیرات: فرمانروای قیرات که توان مقابله با سپاه محمود را در خود نمی‏دید، پیش از آن که جنگ آغاز شود، با پذیرفتن اسلام و قبول پرداخت خراج سالیانه، از مهلکه جان سالم به در برد. مردم قیرات نیز به پیروی از حاکم خود اسلام آوردند و یمین الدوله، مدرسین و مبلغینی چند برای آشنا کردن مردم به دین اسلام در آن شهر باقی گذاشت.
اما مردم نور برعکس اهالی قیرات از پذیرش دین اسلام خودداری کرده و بنای ناسازگاری گذاشتند. از این رو، محمود، یکی از سرداران خود به نام علی بن ایل ارسلان را مسئول گشودن و فتح آن شهر نمود. به این ترتیب ایل ایلان در مدت کوتاهی نور را گرفت و دژ دیگری در آن جا بنا نهاد. سلطان محمود، فرمانروایی نور را به یکی از امیران سپاه خود به نام علی بن قدر راحوق سپرد و به وی فرمان داد تا به زور شمشیر مردم آن جا را به دین اسلام درآورد. وی در اواخر سال 411 ق / اوایل 1021 م« به غزنین بازگشت.

لشکرکشی محمود به هند – فتح سومنات
416
ق / 1025 م

مشهورترین و پر آوازه‏ترین غزوه‏های محمود در هند، لشکرکشی به سومنات در ایالت گجرات هند بود که در آن معبد و پرستشگاه معروف شیوا قرار داشت. در این معبد، بت بزرگی عبادت می‏شد که تمثالی از نرینه مهادیوا Mahadiva محسوب می‏شد و گفته شده که خود وی آن بت را ساخته است. محمود که پس از تحمل مشقت فراوان و عبور از گذرگاههای پر خطر به آن ولایت دست یافت «416 ق / 1025 م»، این بت خانه عظیم را که بعدها توصیفهای خیال انگیزی از آن در برخی روایات مورخین، از جمله «الکامل» ابن اثیر، « آثار البلاد» قزوینی و «نخبة الدهر» دمشقی،
با اشتباهات، غلطها و مبالغه‏های بسیار نقل شد، ویران کرد و بت اعظم آن را که گفته‏اند پنج ذرع طول داشت، بشکست.

او قسمتی از آن را به مکه و مدینه فرستاد و پاره‏ای را به غزنین برد. سال بعد نیز برای تنبیه طوایف که هنگام بازگشت محمود از سومنات، در صدد منازعه با او برآمده بودند، لشکر به هند برد «417 ق / 1026 م» که این آخرین هجوم محمود به هند بود و ظاهراً پس از آن محمود دیگر فرصت غزوه و جهاد در آن حدود را پیدا نکرد.

 

 

 

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *