انحطاط وزوال حلقات سياسی در خط فکری ناسيوناليزم (بخش دوهم) — شهيد انجينيرعبدالله

 

 

انحطاط وزوال حلقات سياسی در خط فکری ناسيوناليزم (بخش دوهم)

 

نويسنده: ذبيح الله سام ليوال

 

در افغانستان گروه افغان ملت که حلقۀ سوسيال ديموکرات بشمار ميرود، روپوش افکار خويش " ملت" را انتخاب می نمايد وبرپيشانی افکار " ملت " بصورت هويدا وآشکارا می نويسد: ناشر افکار ماترياليزم دياليکتيکی وکمونيزم علمی ولی هيچگاه اين اتفاق رخ نخواهد داد تا از متن حزب اسلامی، جمعيت اسلامی، ويا سائر احزاب وگروه هايکه آراسته با تفکر وانديشۀ اسلامی می باشند تشکل ماترياليستی  ويا تفکر الحادی وکفری سربيرون نمايد-  اما حضور اختلافات نظری، تفاوت های فکری وموضعگيری های را که منجربه انشعاب ميگردد به هيچ وجه رد نمی نماييم اين مسئله در تمام احزاب معمول بوده ولی نه آنطوريکه از ناسيوناليزم- کمونيزم عرض وجود نمود واين به منظوريست که نشنليزم برای کمونيزم به مثابه مادر تلقی ميگردد.

حرکت نشنليستی در افغانستان برای برانگيختن احساسات مردم زمانی ميتواند يک مقدار معقول ومؤثر واقع گردد که در تطابقت با اصول وگرايش های عنعنوی، قبيلوی ورسم ورواج مردم عمل نمايند، اما اگر اين جريان در مغايرت با عنعنات ورسم ورواج مردم حرکت نمايد، مسلماً از مردم فاصله گرفته وبه شکست ونابودی مواجه ميگردد. روی همين ملحوظ است که نشنليست ها در مبداء حرکت خود اسلام را منحيث دين واصل نخست اختيار می نمايند تا بتوانند اهداف ومقاصد شان را بصورت ساده وسهل بين ملت پياده نمايند. به همين منظور يکی از بزرگترين رسالت که در برابر ما وشما دوستان قرار  ميگيرد شناساندن اسلام بمثابه دين مکمل، دينی که تمام مسائل سياسی، اجتماعی واقتصادی را رهبری می نمايد ميباشد. مردم بايد به اين آگاهی برسند که زمانی اگر بخواهند منحيث مسلمان حرکتی را انجام بدهند بايد کاملاً آراسته با آگاهی اسلامی باشند، تمام حرکات وسکنات شان، از اخلاقيات تا کوچکترين برخورد اجتماعی وشخصی شان مطابق معيارهای دين مقدس اسلام باشد حتی امور روزمره. بطورمثال آشپزخانۀ يک فرد مؤمن رنگ اسلام را بخود داشته باشد.

احتمال ميرود که برای برخی اين سوال پيش آيد که اسلام به پخت وپز چه سروکار دارد؟ ديگ وکاسه وذايقۀ آن هرطوری بوده ميتواند- اما، بياييد با هم ببينيم که مسائل فرهنگی در يک جامعه با هم چگونه مرتبط ووابسته به يکديگر ميباشند. احياناً اگر ظراقت ها وذايقۀ آشپزخانه شکل وقيافۀ اروپائی را بخود بگيرد، مسلماً اعتقاد اسلامی وفرهنگ افغانی نيز بحال خود باقی نمی ماند حتی از شکل ومحتوای شرقی واسلامی آن بيرون می آيد ورنگ وبوی اروپائی را اختيار می نمايد زيرا در يک جامعه همه مسائل مرتبط ووابسته  به يکديگر است، همين موضوع اظهارات يک محقق ايرانی را بيادم آورد: وی معتقد بود که اخلاقيات وفلسفه به هيچوجه مجزا از همديگر بوده نمی تواند  ولی اين استثنا هم وجود دارد که اخلاقيات انسان يک شکل وطرز ديد فلسفی آن طوری ديگری باشد.

مثال می بريم از عمل ناروا وناشايسته يک مسلمان که عمل وی به هيچ وجه در تطابقت با اخلاق اسلامی نمی باشد، عمل وی يک برخورد جانبی است ومسلماً از طرز تفکر وفلسفۀ ديگر آب ميخورد در اينجا شخص مذکور يا اخلاق را مطابق اعتقادش تغير دهد ويا عقيده اش را با اخلاقی که دارد آميزش دهد. يا در مثال ديگر شخصی را می بينيم که از نقطۀ نظر انسانی واخلاقی  انسان مکمل وبا کرکتر محسوب می گردد ولی از ديدگاه اعتقادی ضعيف ومنحرف می باشد با گذشت زمان يا اعتقادش با کرکترش همسان می گردد ويا کرکترش نيز با همان انديشه وتفکری که دارد همنوا می گردد- اين يک امری ضروری است که يکی را بايد اختيار نمايد. با بيان اين مختصر در می يابيم که نشنليزم در افغانستان از نقطۀ نظرسياسی واقتصادی  حرکت افغانی نيست- حرکتی است بيرونی وبيگانه، پس پيروان اين طرز تفکر يا سياست واعتقاد را مطابق اعتقاد اسلامی عيار سازند ويا اعتقادشان را نيز مطابق سياست واقتصاد تغير دهند زيرا اين امر کاملاً ناممکن است که نظامی را " از هر چمن سمنی"  ساخت: سياست از يکجا، اقتصاد از جای ديگر واعتقاد هم از جانب ديگر… باز هم تکرار می نمايم اين امر ناممکن است، زيرا همه چيز در اسلام با هم مرتبط وپيوند ارگانيک دارند.

جريانی ديگری که در افغانستان با قيافه وسيمای واقعی خود عرض وجود کرد انديشه های سوسياليستی وکمونيستی می باشد واينکه ميگويم با تمام محتوا وتمام سيما وقيافه دليل دارد:

جريانات کمونيستی وسوسياليستی زمانی در صحنۀ سياست روی کار می آيند که توده های بزرگ از دهاقين وکارگران تحت شکنجه ونابسامانی های اقتصادی  واجتماعی بسر می برند، ومردم تشنۀ حرکتی اند تا در پرتو آن زندگی شان از حالت فلاکت بار رهائی يابد. همين برداشت ظاهری برای کمونيست ها کافی بود تا دست به اقدام شوند، درحاليکه آنها از عرف ، عنعنه وتاريخ پربار ملت ما اصلاً آگاهی نداشتند به همين ارتباط حرف محترم بهاء الدين مجروح  بيادم آمد. ايشان می گفتند که زمانی از کمونيستی جويا شدم که چرا به تاريخ پربار وکهن کشور مراجعه نمی کنند؟ موصوف در جواب گفته بود که، ما آراسته با تفکر نوين هستيم، ضرورت ودانستن کهنه (گذشته) برای ما اهميت ندارد! آيا می توان بدون درک دقيق از اوضاع واحوال ديروز امروز را شناخت وبه فردا اميد وار بود؟ هرگزنه.

بعدها دانستيم وعملاً مشاهده نموديم که عدم شناخت ودرک از گذشته موجب شکست کمونيست ها ومايۀ شرمساری شان در تاريخ گرديد گرچه آنها در ابتداء کار توانستند توجه برخی از حلقات روشنفکر را بخود جلب نمايند، اما زمانيکه تيوری وانديشۀ منحط ايشان در معرض قضاوت مردم قرار می گيرد آناً حساسيت ايجاد نموده ومردم مسلمان ومتدين کشور دفعتاً دست به مقابله ومبارزه ميزنند- اينجا است که طراحان انديشه های چپی يکمقدار ملتفت ميگردند که به بيراهه در حال حرکت هستند، شعله ئی ها بيشتر وزودتر حساسيت مسئله را درک نموده تصميم گرفتند که کمونيزم را رها نموده دامن ديموکراسی را بگيرند ونسبت به تفکر اسلامی از موضع استراتيژيک حرف بميان آوردند- بدان معنی که شعله ئی ها با وجود داشتن انديشۀ چپی خويش را مسلمان هم ميدانند!؟

نجيب آخرين کسی بود که ( در حرکت چپ ها) با حفظ انديشه های چپی شعارهای مسلمان بودن را سر داد. او ميگفت: ما با داشتن تفکر عالی وبلند از اسلام حزب وطن را که از مخفف و، ط، ن (وحدت طراز نوين) می باشد تشکيل می دهيم که از رمز اين اختصار تنها برخی از حلقات کمونيستی  آگاه بودند- که به تعبير شان اين حزب تازه ايجاد شده دارای انگيزه های ملی و اسلامی بوده ولی در محتوا تشکيل کمونيستی وتفکر چپی خويش را حفظ داشت. اين تيپ سازمانها که با روپوش عرض وجود نموده اند کمونيزم را شکست خورده  نمی پندارند، بلکه اتحاد شوروی را منحيث شکست جغرافيائی قبول مينمايند- همين لحظه کمونيست ها در پارلمان روسيه از موقف قوی تری نسبت به ساير گروه ها واحزاب برخوردار هستند  وهر آن احتمال وجود دارد تا وضعيت را به نفع خويش تغير بدهند ولی کمونيزم هم در روسيه وهم در افغانستان مرجع ومشتری خوبتری را پيدا ميکند که امتياز اين مرجع ومشتری به مراتب نسبت به کسب دوبارۀ قدرت  بيشتر است، اين مرجع واين مشتری کيست؟

مسلماً امريکا است، زيرا امريکا در افغانستان به عوض مجاهدين به يک گروه متبادل نياز دارد چون پاليسی امريکا در منطقه بر اساس ايجاد افغانستان غير مذهبی استوار می باشد.

در سال 1364 گروه مساوات طئ نشست خود در سفارت امريکا دستور می گيرند که برای تشکيل حزب سوسيال ديموکرات  جذب کمونيست های شکست خورده  وسازمانهای کوچک چپی ضرورت حتمی است زيرا موجوديت آنها در مبارزه عليه سازمانهای اسلامی لازم پنداشته می شد واين به منظوری صورت گرفت که امريکا ميدانست کمونيست ها در افغانستان از آگاهی تشکيلات اداری برخوردار هستند واستعداد کار را عليه سازمانهای اسلامی بقدر کافی دارا می باشند- درين مورد نتيجه ميگيريم که يک ائتلافی از کمونيست ها، سوسياليست ها، ناسيوناليست ها وديموکرات ها عليه جبهۀ اسلامی ويا مقاومت اسلامی به رهبری امريکا درافغانستان تشکيل ميگردد. امريکا درين کارزار روشی را اختيار می نمايد که با استفاده از افراد واشخاص، سيمای واقعی حرکت اسلامی را خدشه دار بسازد وحرکات تنظيم های اسلامی را طوری زير انگشت انتقاد بگيرد که از طريق آن نام اسلام وهويت اسلام بد نام گردد، تا زمينۀ فراهم ساختن افغانستان دور از مذهب را بيشتر وخوبتر مهيا سازد. بناءً با بيان مختصر عرض می نمايم که ناسيوناليزم وکمونيزم چندانيکه سابقۀ طولانی ندارند واز پختگی وقدرت سالم وکامل نيز برخوردار نيست، پس مبارزه ومقابله عليه مظاهر همچو پديده های منحط  وخام که چندان مشکل هم نيست ضرورت وحدت ، يگانگی وحرکت آگاهانه ومنسجم را ايجاب می نمايد واين حرکت طوری تنظيم گردد که هم رموز جامعۀ خود را بداند  وهم برخوردار از آگاهی کامل نسبت به دشمن باشد.

نکتۀ عمده واساسی که درين بحث بايد توجه نمود آنست تا به هرکس به مثابه ناسيوناليست  وکمونيست نه نگريم وبه پيشانی هرکس مهر کمونيزم  ونشنليزم را نزنيم. زيرا ما افرادی را سراغ داريم که برداشت وتصور شان نسبت به اسلام طوری است که اگر با ايشان بحث صورت گيرد زود به نتيجه ميرسيم. ولی بر عکس اگر بخواهيم تا با چماقی به جان هرکس  بيافتيم وبگوييم که تو کمونيست  ويا نشنليست بودی  يا هستی نه تنها به نتيجۀ مطلوب نمی رسيم بلکه گره به مشکلات ميافزائيم  وطرف مقابل را به حدی عقده مند و بدبين خواهيم ساخت که بلا درنگ در صف مقابل قرار گيرد، زيرا وی در می يابد که ما واقعاً تمام مردم را کمونيست می پنداريم  ولی بهتر است مردم معتقد گردند تا ما از آنها هستيم، از آرمانهای آنها دفاع بعمل ميآوريم وبه احساسات شان عميقاً احترام گذاشته شود. نکتۀ مهم ديگر اينکه مسئله تنظيم به هيچوجه در برخورد با مردم جدی گرفته نشود. عقيدۀ بنده در زمينه اينست تا فضای سياسی که ما در آن مطرح هستيم به حدی بايد باز وفراخ باشد که يک فرد کمونيست مجبور نگردد تا صدايش را منحيث يک مسلمان مطرح نمايد ويا زير بيرق اسلام به فعاليت بپردازد- فضا طوری بايد مهيا گردد که هرکس بتواند عقايدش را آزادانه اظهار نمايد، هويت اصلی خودرا بدون هراس بيان نمايد تا زمينۀ شناخت عقايد وتصورات افراد بصورت سهل وساده مهيا گردد. مقصد از اين مطلب اينست که زمينۀ مبارزه عليه مظاهر انحرافی والحادی بصورت واضح مهيا گردد مردم در تعين سرنوشت، افکار وانديشه فعالانه سهم ميگيرند وخوبتر قضاوت می نمايند.

واقعاً اگر برخوردار از همچو محيطی می بوديم، پروسۀ مبارزه برای تنظيم های اسلامی به مراتب هموارتر وبسيط تر می بود، رسالت وواجباتيکه در مقابل تنظيم های اسلامی قرار دارد آنرا به وجه احسن  انجام می دادند… تا جائيکه من مطالعه می نمايم هنوز هم  ما وقت کافی در اختيار داريم  تا گام های معقولی را در زمينه برداريم  وتقاضای من از شما دوستان اينست که در ميزان برخورد تان نسبت به اين معضله روشنفکرانه برخورد نماييد. مردم را بشناسيد، افراد را بشناسيد، تنظيم هارا بشناسيد، ومهمتر از همه محيط را بشناسيد. اگر واقعاً اين مأمول بطور جدی مراعات گردد آئندۀ جامعه وارنقاء جامعه در پرتو احکام الهی کاملاً تضمين ميگردد. درين صورت  است که ان شاء الله  در آئنده ما دارای حکومت اسلامی  با معيار های شريعت محمدی (ص) خواهيم بود. ولی اگر خداناخواسته با افکار خرافی  وانحرافی زير بيرق اسلام عمل نماييم، نه تنها به بيراهه خواهيم رفت  بلکه مشکلات متعددی ديگری  بيشتر نصيب مان خواهد گرديد ويا اگر خداناخواسته در پروسۀ مبارزه وعمل مسائل کوچک وخورد توجه مان را بخود جلب نمايد- اينجاست که از اصل مطلب دور ميشويم. لازم نيست تا لحظات قيمتی مبارزه را روی " حلال بودن وحرام بودن زاغ " به مصرف برسانيم، بلکه توان وانرژی که در اختيار داريم، بيشتر وبيشتر صرف مسائل بنيادی واساسی گردد تا اسلام عزيز در يک مرحلۀ معين از رشد فکری ومادی قرار گيرد. ان شاء الله

وآخر دعوانا ان الحمد لله رب العلمين.

 

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *