« نشانهء روز را روشنيبخش گردانيديم»
اما با اين وجود، دانشمنداني هستند كه پيوسته تلاش ميكنند تا نقش دين را به چالش كشيده و آن را به انكار برخيزند. البته انگيزهء آنها از اين كار بيشتر باورشان به خودشان است. آنها فقط ميخواهند بگويند: اين ما هستيم كه كشف كردهايم! و اين ما هستيم كه آفريده ايم! چنانکه قارون ميگفت:
} قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِي{
«بي گمان من اين گنجهاي فراوان را بر اساس دانش (و مهارت) خودم به دست آوردهام» [قصص/78]
پس با اين انگيزه است كه آنها از آيات الهي رو بر ميگردانند:
}وَمَا تَأْتِيهِم مِّنْ آيَةٍ مِّنْ آيَاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا كَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِينَ{
«و هيچ نشانه يي از نشانههاي پروردگارشان بر آنان نميآيد مگر اينکه از آن رويگردان ميشوند» [يس/46]
لذا اعراض آنها از آيات الهي مبتني بر اين نيست كه گويا دلايل مادي وجود خداي عزّوجلّ از ديد آنها غايب ميباشد.
آري؛ اگر آنها اندك تفکّر و تأمّلي ميكردند، به عيان ميديدند كه آيات قرآن كريم همه معجزه است. و اگر آنها به راستي دانشمندان و پژوهشگران منصفي ميبودند، بايد قرآن را به فراغ بال و بي هيچ پيشداوري و غرض ورزيي ميخواندند و سپس بعد از آن هر كس ميخواست ايمان ميآورد و هر كس هم كه ايمان نميآورد، خداوندY بينياز از بندگان خويش و حتي از همه عالميان است.
از باب مثال اگر آنان فقط به آيهء 12 از سورهء «إسراء» التفات ميكردند كه ميگويد:
]فَمَحَوْنَا آيَةَ اللَّيْلِ وَجَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً[
«نشانه شب را تيرهگون و نشانه روز را روشني بخش گردانيديم»
به طور حتم به اعجاز علمي قرآن كريم در اين آيهء كريمه پي ميبردند.
ملاحظه ميكنيم كه خداي سبحان در اين آيهء كريمه روز را بينابخش معرفي ميكند كه مفهوم دقيق كلمهء «مُبْصِرْ» همين است. اما اين سؤال به وجود ميآيد كه آيا چشم انسان است كه ميبيند؟ يا اينکه روز است كه ميبيناند؟
آنچه كه ما از باز و بستهكردن چشمهايمان در اولين نگاه احساس ميكنيم، مسلماً اين است كه چشمان ما ميبيند. اما حقيقت علمي غير از اين است؛ زيرا علماً به ثبوت رسيده است كه نور خورشيد بر اشياء منعكس گرديده و سپس پرتو آن بر چشم ميتابد و آن را قادر به رؤيت ميسازد.
پس بنابراين چشم به خودي خود، يا در جوهرهء كيان خود نميبيند بلكه در واقع اين نور است كه براشياء موجود در برابر خود پرتو افكنده و مظاهر اشياء را بر چشم ميتاباند و آن را قادر به رؤيت ميسازد. و چون اين نور از ميان رفت و تاريكي جانشين آن گرديد، چشم كاملاً از كار افتاده و ديگر نميتواند در عمق تاريكیهاي قيرگون چيزي را ببيند، مگر اينکه با چراغ و يا وسيلهء روشنيبخش ديگري، يك بار ديگر زمينهء انعكاس نور بر چشم آماده شود
در اينجاست كه ما به دقّت تعبير قرآن كريم در اين آيه:
]وَجَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً[
آشنا ميشويم؛ زيرا ملاحظه ميكنيم كه خداي سبحان عمليّهء إبصار (بيناندن) را به روشني روز نسبت ميدهد، نه به چشم.
البته آنگاه كه اين آيهء كريمه نازل شد، هيچ بشري نميدانست كه عمليهء بيناندن (إبصار) چگونه رونما ميشود؟ پس اگر تقدم علمي اين نتيجه را به همراه ميآوَرد كه چشم خود ميبيند و انعكاس پرتو نور بر اشياء را در رؤيت آن تأثيري نيست، آيا ما بازهم ميتوانستيم آيهء كريمه: ]وَجَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً[ را در نماز بخوانيم؟ آيا اين امر به خودي خود براي ويران ساختن قضيهء دين از اساس آن كافي نبود؟
و باز اگر اين قرآن از جانب خداي عزّوجلّ نميبود، حضرت محمد(ص) از كجا ميتوانستند اين همه معارف و علوم را تبيين كنند؟ پس آيا فقط اين يك دليل بر ايمان به خداي عزّوجلّ كافي نيست؟