تقبیح روز ششم جدی ویادی از زندان پلچرخی – کابل
( روز اشغال کشور افغانستان توسط ارتش سرخ شوروی متوفی)
محمد عزیز( عزیزی)
ششم جدی سال 1389
شبی سیاه وغم انگیزبود مثل همــه…
شبان سرد و پر از خوف پلچرخی
بهر طرف که نظر می فتاد می دیدی
به بند ، خیل عظیمی ز آهوان هر سو
گروه وحشی کفتار وگرگ درنده
به پاسبانی این باستیل موظف بود
به روز، یا که به شبها همیش می دیدیم
درندگان گرسنه
هجوم میکردند
زجمع خوب غزالان خفته ودربند
دوچشم ودست همه بسته کرده می بردند
زنوش خون همه مست میشدند آن شب
وتا صبای دگر یاشبی دگر آنهــا
خمار گونه بـــخسپیده می ماندند
حصار تانگ بر این لانه های آهن بود
پرنده را نـه ازآن قـــدرت پریــدن بود
همیشه محبس پلچرخی آنزمان پـُر بود
زخیل خوب غزالان مست صحرائی
ز آهوانی که آورده میشدند جـــدیــد …
وبعد از آن همگی برده میشدند و شهیــد
روان دور وتسلسل به چشم می دیدیم !!!
اگر چه عقلاً و شر عــاً نمی پسندیدیم ؟؟؟!!!
————————————————
در آن میانۀ یکی شامگاه سیاه
زشهر کابل زیبا
که جغد شوم برآن صوت مرگ سر میداد
زُدورها و زاطرف شهــر می آمد …
صدای تانگ مهیب وغریو توب بگوش .
وجمع خیل غزالان خفته ودربند
بزیرلب همگی زمزمه همی کردند :
خــدائیا !
تو عنایت نما به جمله کسان…
که عمر جغد بپایان خودرســـد امشب
پرندگان به قفسها اسیرمیباشند
غزالهــا همه در بند گرک وکفتارند
خــدائیا !
شکن تو این قفس آهنین پلچرخی
که مرغکــان بتوانند دوباره بال بگشایند
رهــا نما تو همــه آهــوان صحرائی
زبند ظلـم همــه گرگها وکفتاران
که تا به دشت ودمن جست وخیز بنمایند .
خدا ئیا !
تو اسیران را رهــائی بخش
—————————————-
چو پاسی ازشب تاریک ونیم آن بگذشت
دیگر صدا وغریوی نمی رسید بگوش
ولیک خیل غزالان بسته و بیدار
بچشم باز وتحیر بسوی هم ، همی دیدند
وصورت همه شان جلوه گاه خوف وامید
سکوت بـُود که رمزی در آن هــویدا بود
وآن حکایت قبل از وقوع طوفانهــا
ویا فسانه ای تاریخ ننگ انسانها
که ناگهان زصدای مهیب آتش تانگ
تمام پنجره هــا ، شیشه های آن شکست وبریخت
و باستیل َمُخوف ، سخت تکان خورد
زیاد وحشت وسر خوردگی
زیاد بیم وامید …
به چشم خیل غزالان بسته ودربند ….
همــه هـــــویدا بــود
که نا گهان زاتاق مجاور ودهلیز
که خاص چوچه های ناز ، خرس قطبی بود
صدای زوزۀ شان سخت بالاشد
همه بصورت جمعی هـُورّا هـُورّا گفتند
نهیب هُــوَّرای ایشان پیام بــَد میداد
غزالهــا همه مایوس واشک میریختند
و ما همگــی ناگـــهان بچشم سر دیدیــم
گروه وجمع کثیری زخرسهای سپیــد
و هیکلان بسی قد کشیده و پر پشت
دهــان ، همه کف کرده از غضب بودند
وپنجگان قوی را به نیش مالیـدند
وبر قیافه ورخسار آهـــوان دیدند
به ژست خاص ، به همه بنــدیان چنین گفتند …
دیگر زمام حکومت بدست خــرسان است
ودورگرگ وحشی وکفتار این زمان بگذشت
درنده خـــوی امین نیز کشتـه شد امشب.
ازین به بعــد همۀ ، امر ونهی از ما است
بهوش بوده که سلطان کــل این کشور
برژ نف است که خــود اصل ، خرس قطبی است
هر آنکـــسی که زفرمان خــرس سـر بازد
بهـوش بوده که بی چون وپــُرس َسر بازد
شبی سیاه وسراسر هــمه نگون بختی
هزار مرتبه بدتر زآن شبـــان دگر
برای جمله غــزالان وآهوان دگر
————————————–
ودر صبای هــمان شب
برژنف آن شــه ِ خــرســان
به دور دست ترین سرحد حکومت خود…
مرکز تاشکند
یکی ز خرسکان سیه روی را موظف کرد
که ازطریق رسانه ای آنجــا
به کشور و وطــن ِ آهــوان کنـــداعلان :
مبارک است به کشور تسلــط خــرسان ؟؟؟!!!
وبعــد ، خرس سیه روی را به تانگ بنشاندند
وبا حمایت طیاره وهلی کوپتر
زمر کــز تا شکــند …
بکشور ووطن ِآهـــــوان آزاده
روان نــموده و رهسپار کردندش !!!
ودر مقام بلند ریاست ِ کشور
که شام قبل از آن ، لشکر عظیم خرس سپید
تهیه کرده ، به تخت بنشاندش !!!
ســپس خرس سیه روی …
به جمع کـُـّل رفقا ی پــرچمی اش
و بوروی سیاسی ِ آن حزب خرسکــان سیــاه
خطاب ثانــوی خویش را …
به افتخــار بسی و به طمطراق زیاد …
وبا صدای بلند وبه غلغلــه همــراه …
پس از درود وسلامهای آتشین خودش
وعرض شــکــر فراوان ….
به پیشگــاه شـهـــــۀ خرسکــان بلشویکی
درو گـــوی – لیو نید – برژنف
چنین بـُلــنـد سرداد :
رفقای انقلابی وخلق زحمت کش افغانستان!!!
« مرحلۀ نوین وتکاملی انقلاب ثور را بر شما مبارکباد میگویم»؟؟؟!!!
پــایان
——————————————————————-
محمد عزیز ( عزیزی)
روز دوشنبه ششم جدی سال 1389 ساعت03:30
برابر 2010-12-27
مطابق به : 22 محرم الحرام سال 1432 ه- ق
maazizi@yahoo.co.uk