درد وطن —- سليمان شاه صوفی زاده

درد وطن

جان وطنم جان وطنم جان وطنم جان

خا نۀ و يرا نۀ ا فغا ن و طنم جان

ای وطن جان وجانان هستی

ای وطن نور چشمان هستی

جان هستی، جان هستی، جان هستی

مادر ملت افغان هستی

وطنم زا ر و پريشا ن شد ی

بودی گلزار و تو ويرا ن شدی

خوار و بيمار وبه گريان شدی

نا ا ميد از همه ا فغا ن شدی

وطنم جان که نالان هستی

زتو قربان پريشان هستی

جان هستی، جان هستی، جان هستی

مادر ملت افغان هستی

هيچ کسی نيست که آبا د کند

د ل نا شا د ترا شا د کند

با تأ سف همه بربا د کند

زخمی هم قلب تو اولا د کند

من فدايت که احسان هستی

تن برايت که درمان هستی

جان هستی، جان هستی، جان هستی

مادر ملت افغان هستی

عا قبت اهل تو بيد ا ر شوند

همه ا ز تفرقه بيزا ر شوند

عا زم خد مت و در کار شوند

همه ا قوا م تو هم يا ر شوند

چون تو اعلی به اذهان هستی

هم تسلی به ا فغا ن هستی

جان هستی، جان هستی، جان هستی

مادر ملت افغان هستی

سليمان شاه صوفی زاده

رجوع به صفحۀ اصلی اشعار دری

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *