خــــــــدا کـــجاســـــت؟ — احمد طارق فيض

 

به نام آنکه جان را فکرت آموخت

خــــــــدا کـــجاســـــت؟

 

احمد طارق فیض

ما متعلق به جامعه ای هستیم که هیچگونه باور های اعتقادی ما، ارزشهای اخلاقی و اجتماعی  ما در آن جامعه محفوظ نیست. جامعه ما شکل لابراتوار را دارد همواره در زمین آن باور ها ، اندیشه ها و فرضیه ها کشت میشود.

 

 دیروز دهریون و منکرین خدا با نظام سیاسی و حکومتداری کمونیسم که زوج  نامشروع مارکسیسم می باشد  بالای جامعه و مردم ما تحمیلا چند سباه سیاست کرد. در آن زمان با تمام محکومیت که مردم ما به آن محکوم بود جرم و گناه اکبر شان خدا باوری و دینداری پنداشته میشد. مستبدان آن زمان را باور برین بود که دین نماد از دگم و تاریک اندیشی و عقبگرایی است و حاصلی جز رکود و سقوط ندارد.  خلاصه با پیروی از خداوندگار شان دین را افیون جوامع رقم میزدند و طوری می پنداشتند هر جامعه که در خود دین داشته باشد آن جامعه محکوم به نیستی است، پس بخاطر بقا و حفظ جامعه هر دیندار محکوم به نیستی است. (خ) خانه، (خ) خار و (خ) خدا، در مکاتب ابتدائی معلمین از اطفال سوال میکردند پسر جان خانه چیست؟ سر پناه برای زیست، خار چیست؟ نوع گیاه خود رو، خدا کجاست؟ طفل معصومانه خاموش می ماند و آن معلم با تمام جفاء که کیان و زیربنا عقیده آن طفلک را در نطفه خشکیده بود با خنده زهرآگین میگفت پسر جان هموتو  میگویند که خدا است یعنی اصلا خدای در کار نیست.

 

امروز دیگر دشمنان و دین ستیزان با آن ماهیت دیروزه اش از جامعه ما رخت بر برستند اما دردا که امروز ما تاریک تر از دیروز است. امروز قرعه بدبختی، مظلومیت و محکومیت دینداران دیگر بنام سیکولارها زده شده است. اینها برخلاف کمونستان آراسته با باور های غربی هستند با هر پدیده برمحور شکاکیت و حقوق برخورد میکنند. بر قرآن شک میکنند گویا کلام خدا نیست، بر عالم غیب که جزء عقیده و باور یک مسلمان را تشکیل میدهد شک میکنند، و در نهایت بر خدا هم شک میکنند و ادعا دارند ما در زندگی ضرورت بر خدا نداریم. از جانب دیگر مدعی هستند انسانها حق انتخاب دارند یعنی اگر فرد اسلام و یا غیر آن را منحیث دین خویش انتخاب میکند حق دارد و یا اگر زن افغان لباس برهنه برتن میکند  باز هم  هیچ ممانعت نیست چون هر انسان حق انتخاب لباس را دارد یعنی بر فرد بستگی دارد هر نوع لباس را انتخاب میکند، واگر تویی مسلمان حق محبت و احترام به فرستاده خدا محمد مصطفی را داری آن فرد دیگر هم حق کشیدن کاریکاتور های آنرا دارد.  دموکراسی حربه دست و انتخاب سیکولارها  برای حکومتداری می باشد اما تعریف اینها از دموکراسی چه است؟ موضوع گنگ و مجهول باقی مانده است. باوجودیکه سیکولار ها برای انسان حق انتخاب قائل اند اما هیچگاه برای جوامع اسلامی حق انتخاب حکومت اسلامی قائل نیستند در حالیکه مردم ما مسلمان هستند، جامعه ما اسلامی است و همه خواستار حکومت اسلامی میباشند اما چرا برای آن دیگر حق کشیدن کاریکاتور داده میشود و آن خانم حق برتن نمودن لباس نیمه برهنه را دارد پس من مسلمان چرا حق داشتن حکومت اسلامی را ندارم؟

 

هموطن گرامی! دیروز با استفاده از استبداد و زور میخواست عقیده و باور ات را از تو بیگیرند بنا علیه استبداد و ظلم قد علم نمودی، میلیونها انسان شهید و قربانی دادی و با پایان حکومت مستبد و زرگو تهدید و خطر دین هم کاسته شد. اما امروز لائیک ها میخواهند باورهای عقیده تی و ارزشهای دینی تو را با استفاده از شکاکیت و استبداد بنیاد اش را از جامعه نیست و نابود کند. اگر مقاومت و سنگرداری تو استبداد و اشغال مادر وطن را مدوا شود هیچگاه نمیتوانیم با توسل بزور ذهنیت مشکوک را درمان کنیم. پس در پهلوی سنگر های داغ علیه استبداد و اشغال مادر وطن، نیاز برای  ایجاد سنگر های فکری جهت دفاع از فرهنگ بومی جامعه، اعتقادات و باور های دینی و ارزشهای اخلاقی مردم مان می باشد. عقیده مندم جامعه افغانی از ظرفیت بالای فکری و غنی اجتماعی برخوردار است بنا امیدوارم طبقه دلسوز، دانشمندان و امینان جامعه خلاء بوجود آمده را پر نمایند و در دفاع از زینت و غنی جامعه شان کوشا باشند.

 

خدا کجاست؟ سوالیست فلسفی، بجا و استوار بر اساس عقل. هیچ پدر نباید فرزندان و اطفال شان را با ذهنی کنجکاو و سوالات فلسفی و عمیق شان مورد توبیخ و سیاست قراردهند. بلکه در عوض همت بخرچ بدهند و داشته های عقیده تی شان را افزون بخشند تا توانمندی جواب قناعت بخش موافق با منطق اطفال و بزرگان را پیدا نمایند.

 

ای کاش منکرین خدا بدون تعصب به حرفهای دیکارت در اثبات وجود خداوند اندکی خیره میشدند. چقدر زیبا آن دانشمند و فیلسوف وجود خود و خدای خود را اثبات میکند آنجاکه میفرماید:  شک کردن در نهایت یعنی اندیشیدن. وقتی شک می کنم، یعنی می اندیشم. پس لا اقل این را می توان پذیرفت که من می اندیشم. ولی من می خواهم در مورد اساسی ترین مسئله بیندیشم، این مسئله که حقیقت وجودم چیست؟ و چون به این مسئله می اندیشم، پس حداقل چیزیکه در جهان هستی می توانم تشخیص دهم این است که می اندیشم. بنابر این اگر می اندیشم، باید بپذیریم که من کسی هستم که فکر می کنم و چون فکر می کنم، وجود دارم: می اندیشم پس هستم.

ولی چه کسی یا چه چیزی مسئول هستی من است؟ تردیدی نیست که من خود را نیافریده ام. پس دور از عقل نیست اگر نتیجه بگیریم که موجودی بزرگتر از من، مرا به وجود آورده که کامل تر، بی نقص تر، آگاه تر و داناتر از من است، موجودی که در یک کلام به آن خدا می گوییم. بنابر این می توان گفت که خدا وجود دارد.[1]

در قرون 18 الی اواسط 20 روابط علم با دین چندان دوستانه نبود بلکه اکثرا دیده میشود در این قرون دست علم بر یخن دین و از جانب دیگر علم تحت شدید ترین امواج نقد و بد گویی دین قرار گرفته است. بنا تشویش خدا ستیزی سبب شد تا طبقه روحانیون و دینداران از خشونت و تعصب کار گیرند جهت سرکوبی علم تجربی و دانش ورزان. آنچه در عقب اعمال خشک دیندار نماها نهفته بود حقیقت انکار ناپذیر است و آن اینکه نزد روحانیون و دینداران آن زمان و مکان موضوع خدا باوری مسئله شعاری بوده و آنها با خود داشته ها و اندوخته های کافی جهت اثبات وجود پروردگار نداشته اند. چرا اگر با خود اندیشه میداشتند هیچگاه تعصب نمی ورزیدند و دست به خشونت نمی زدند.

 

خرده گیری و ایرادات منکرین خدا و نقادین با پشتوانه علمی در چند نقطه محدود خلاصه میشود:

اولاً: براي‌ اثبات‌ وجود خدا، هيچ‌ شيوه‌اي‌ وجود ندارد. به‌ گفته‌ پَجِلز(Pagels؛ فیزیک دان‌ آمريكايي‌): «هيچ‌ شاهد علمي‌ بر وجود خالق‌ جهان ‌طبيعت‌ و اراده‌ يا غايتي‌ وراي‌ قوانين‌ شناخته‌ شده‌ طبيعت‌ نداريم‌».

دوم‌: علوم‌ به‌ تنهايي‌ مي‌تواند به‌ تمام‌ سؤال هاي‌ ما پاسخ‌ دهد. به‌ قول‌بونر (W. Bonner؛ فیزیک دان‌ انگليسي‌): «كار علم‌ اين‌ است‌ كه‌ براي‌ تمام‌ حوادث‌ جهان‌ واقعي‌، تبيين هايي‌ عقلاني‌ فراهم‌ كند. اگر دانشمندي‌ در توضيح‌ چيزي‌، به‌ خدا متوسّل‌ شود، از حرفه‌ علمي‌ خود دور شده‌ است‌. اگر نتواند مسئله‌اي‌ را تبيين‌ كند، بايد از داوري‌ درباره‌ آن‌ بپرهيزد و بايد باور كند كه‌ نهايتاً براي‌ آن‌ تبيين‌ عقلاني‌ خواهد يافت‌».

سوم‌: جهان‌ طبيعت‌، خودكفاست‌ و نيازي‌ به‌ ماوراي‌ طبيعت‌ ندارد. چنان‌ كه‌ وَينبرگ‌ مي‌گويد: «به‌ نظر من‌، اين‌ بسيار مهّم‌ است‌ كه‌ ما مي‌توانيم‌ جهان‌ را ــ هم‌ در زيست ‌شناسي‌ و هم‌ در علوم‌ فيزيكي‌ ــبه ‌گونه‌اي‌ تبيين‌ كنيم‌ كه‌ نيازي‌ به‌ دخالت‌ خدا نباشد[2]».

چهارم: فرضیه طرح جهان ساکن. یعنی جهان از ازل بوده و تا ابد خواهد بود نه آغازی در کار است و نه انجام خواهد داشت.  مبنی بر همین فرضیه جورج پولیتزر در کتابش تحت عنوان اصول اساسی فلسفه، به ارتباط اساسی قالب جهان که " جهان هدف آفرینش نبوده است" اذعان کرده و می افزاید: اگر چنین بود آنگاه می بایستی جهان بلافاصله توسط خدا آفریده می شد و از هیچی به هستی می گرایید. برای قبول خلقت، باید در درجه اول وجود زمان را در حالی که جهان وجود نداشته است قبول کنیم و اینکه چیزی از نیستی به هستی شکل گرفته باشد. این مسئله ای است که علم نمی تواند تسلیم ان شود[3].

اینها نقاط کلیدی و دلایل عمده دهریون بر عدم ضرورت وجود خدا می باشد. انها بیشتر می کوشند تا جواب علمی به هر سوال بدهند، میخواهند تا تصویر علمی از مهمترین موضوع یعنی خلقت طبعیت داشته باشند و دست خالق را در خلقت آن کوتاه نمایند. اما از آنجائکه علم با تعریف امروزی اش  دست آورد جدید بشری است و از جانب دیگر سر و کار علم بر طبعیت محدود میشود؛ پس با چنان محدودیت آیا علم میتواند تصویری از علت اجنبی و بیگانه ای معلول طبعیت بدهد؟ این سوال در واقع تادیب غیر مستقیم علم است بر گستاخی ها و جسارتهایش و سدی است برای پذیریش فرضیه و داده های علم در عرصه انکار وجود خداوند. این موضوع چنان کمر علم را خمیده ساخت حتی باوجودیکه علم توانست ذهن انسان غربی را آزاد از قیود و تکالیف مذهبی نماید اما هیچگاه تفوق نیافت تا انسان غربی را متقائد بر انکار وجود پروردگارش بسازد.  آمار نشان میدهد اکثر غربیان بوجود خداوند باور دارند و بعضی هم اظهار عاجزی میکنند یعنی برایشان مشکل است تا تصمیم بگیرند.

اگر نيروي‌ هسته‌اي‌ كه‌ پروتون ها و نوترون هاي‌ هسته‌ را در كنار هم‌ نگه‌ مي‌دارد، كمي‌ ضعيف تر از فعلي‌ آن‌ بود، هرگز اتمي‌ تشكيل‌ نمي‌شد و بر عكس‌ اگر كمي‌ قويتر بود، پروتون ها به‌ هم‌ نزديك تر مي‌شدند و اتم ها وستارگان‌ و زمين‌ هيچگاه‌ بوجود نمي‌آمدند[4]. فکر نکنم هیچ عاقلی براین درستکاری و ظرافت تصادف اطلاق کند پس این مدبر دانا و توانا کی است که چنان تدبر و ظرافت را در خلقت طبعیت بخرچ داده است؟

از جانب دیگر فرضیه تکامل نیز مدعی برآنست که مولکولها غیر طبیعی از روی تصادف اسید های آمینه را ساخته و اسید های آمینه از روی تصادف پروتین، و در نهایت پروتینها دوباره از روی تصادف موجودات زنده را شکل دادند. با این حال، احتمال وجود تصادفی یک موجود زنده کمتر از احتمال ساخت برج ایفل در حالت مشابه است زیرا حتی ساده ترین سلول بدن، پیچیده تر از ساختار های دست بشر در دنیا می باشد.

چگونه ممکن است فکر کنیم که هماهنگی در دنیا از روی اتفاق صورت گرفته است در حالی که هماهنگی فوق العاده طبیعت حتی با چشمان غیر مسلح قابل مشاهده است؟ این ادعایی غیر منطقی است که بگوییم: جهان، که هر گوشه اش خبر از وجود خالقی را می دهد خود آفریننده خویش بوده است.[5]

پل‌ ديويس‌ مي‌گويد: «دير يا زود بايد چيزي‌ را به‌ عنوان‌ اصل‌ و مبناي ‌وجود بپذيريم‌: خدا، منطق‌، مجموعه‌ قوانين‌ يا مبناي‌ ديگر. پس ‌پرسش هاي‌ نهايي‌، همواره‌، وراي‌ ظرفيت‌ علم‌ تجربي‌… باقي‌ مي‌مانند. من‌ جزء دانشمنداني‌ هستم‌ كه‌ پيرو اديان‌ متداول‌ نيستند، ولي‌ با اين‌همه‌ انكار مي‌كنم‌ كه‌ جهان‌ حادثه‌ بي‌ هدف‌ بوده‌ باشد… به‌ نظر من‌، بايدموردي‌ عميقتر براي‌ توضيح‌ وجود داشته‌ باشد. اينكه‌ كسي‌ بخواهد اين‌ مورد عميق‌ را خدا بنامد، مربوط‌ به‌  ذوق و نوع‌ تعريف‌ اوست‌».[6]

در واقع بدن انسان چنان لبریز از نشانه های وجود خداوند می باشد که در هیچ دائره المعارف دو جلدی هم جا نمی گیرد. فقط بدن انسان لازمه اندیشه نمی باشد. دنیا سر شار از کثرت موجودات زنده، از تک سلولی تا گیاهان، از حشرات تا موجودات دریایی و از پرندگان تا خزندگان می باشد. اگر شما یک مشت خاک را بر داشته و به آن نگاه کنید، حتی در درون آن می توانید موجودات زنده متعددی را با ویژگیهای گوناگون پیدا کنید. این مسئله برای هوایی که آنرا تنفس می کنید نیز صدق میکند. حتی بر روی پوست شما موجودات زنده بیشمار وجود دارند که اسامی شان برای شما آشنا نمی باشند. در روده های تمام موجودات زنده، میلیونها باکتری یا موجودات زنده تک سلولی وجود دارند که به عمل هضم کمک می کنند. تعداد حیوانات در دنیا به مراتب بیشتر از تعداد انسانها می باشد. وقتیکه ما به دنیای گیاهان نیز نظری می اندازیم به این نکته پی می بریم که نقطه ای در زمین یاقت نمی شود که در آن حیات وجود نداشته باشد. تمام موجوداتی که در حوزه میلیونها کیلومتر مربع پخش می باشند، ساختار بدنی متفاوت، زندگی متفاوت و سهم متفاوت از توازن بوم شناختی دارند. اینکه ادعا کنیم همه اینها از روی تصادف و بدون هدف یا قصدی بوجود آمده اند ادعایی مضحک آور است. هیچ اتفاق تصادفی نمی تواند به یک چنین دستگاه پیچیده ای تبدیل شود.

تمام این شواهد ما را به این نتیجه می رساند که جهان با "خود آگاهی" معینی بکار خود ادامه می دهد. پس چه چیزی منشاء این خود آگاهی است؟[7]

گاليله‌: «خداوند در اعمال‌طبيعت‌، بيشتر از جمله‌هاي‌ مقدّس‌ انجيل‌، متجلّي‌ مي‌شود»

قول‌ نيوتون‌: «اين‌ زيباترين‌ نظام‌ خورشيد و سيّارات‌ و ستاره‌هاي ‌دنباله‌دار، تنها مي‌تواند در نتيجه‌ تدبير و حاكميت‌ يك‌ موجود دانا و توانا پديد آيد».

اگر بر کشفیات جدید علمی که نقد بر ادعا های منکرین خدا می باشد بپردازیم  مقاله طویل شده سبب ملالت خاطر خواننده محترم میگردد. اما باکمال تواضع حرف ما به دهریون و منکرین خدا که سنگ علم را بر سینه میکوبند، حداقل امروز دیگر دست بندهای علمی را از بازوان تان دور اندازید. امروز نه تنها شما پشتوانه علمی ندارید بلکه از قضاء روزگار فرآورده ها و کشفیات جدید علمی علیه ادعا های خدا ستیزانه است.

در اخیر خدا کجاست؟ جواب قرآن اینست که خداوند مستقر بر عرش می باشد. بعضا گفته میشود خداوند در هر کجا حضور دارد، این قول از تائید قرآن برخوردار نیست بلکه خداوند به علم خود هرجا است یعنی به علم خود آگاه از هر چی است. به عباره دیگر هیچ چیزی  خارج از دایره علم و آگاهی پروردگار عالم نیست.

هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَمَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا يَنزِلُ مِنَ السَّمَاء وَمَا يَعْرُجُ فِيهَا وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ﴿4﴾  سوره الحدید – آیه 4

ترجمه: اوست آنکه آفرید آسمان ها و زمین را در شش روز باز مستقر شد بر عرش میداند آنچه در می آید  به زمین و آنچه بر می آید از آن و آنچه فرود می آید از آسمان و آنچه بالا میرود اندر آن و او با شما ست هرجا که باشید و خدا بآنچه میکنید بینا ست.

با احترام احمد طارق فیض

 

 

 

 

  

 

 

 

 


[1] آسنائی با فلسفه غرب

[2] فزیکدانان غربی و مسئله خدا باوری

[3] شناخت خدا از طریق برهان

[4] فزیکدانان غربی و مسئله خداباوری

[5] شناخت خدا از طریق برهان

[6] فزیکدانان غربی و مسئله خداباوری

[7] شناخت خدا از طریق برهان

 

 

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *