کـتمـــــا ن حــق د ر ورای پنـــد ار بــا طـــل — اميد عزيزی

 

بنام الله

 

وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿البقرة: ٤٢﴾

 

(  کـتمـــــا ن حــق  د ر ورای پنـــد ار بــا طـــل )

نقد برا د را نه  بر مقا لۀ مهران موحد پیرامون

«هرکس بگوید زمین می چرخد کا فر است»

ا میــــــد ( عــــزیــز ی)

2010-01-31

 

کابل پرس مقاله ای را تحت عنوان:

 "هر کس بگوید زمین می چرخد، کافر است"

به  نوشته ء آ قای مهران موحد بتاریخ 25/12/2009 به چاپ رساند :

 وآ قای موحد  ادعا کرده بود که:

  که شیخ إبن باز مفتی سابق عربستان سعودی گفته است : "هر کس بگوید زمین میچرخد کافر است" .    .

 وسپس این مقاله به عین ترتیب در دیگر سایتها ی دیگر خاصتا در سایت خاوران  وحتی نشریه ای پیا م مجاهد  هم نشر شد ه بود .

  اگر چه نویسنده ء این مقاله  قبلا و بعدا در مو ارد  متعدد دیگر  منجمله شهید سید قطب هم  مسالی را خلاف واقع بیان داشته بودند وتعدادی  از دوستان  هم در تبصره های ضمنی شان  در سایت خاوران مطالبی را نگاشته بودند که کافی به نظر نمی رسید  وامید است تا دوستان دیگر نیز درین با ره  قبول زحمت کرده و رفع ابهام کنند  .  

 من درین  مقاله نمی خواهم تا در ارتباط به ادعای که بر علیه نظرات ودیدگاه های  سید قطب (رح) از طرف آ قای مهران موحد نوشته شده بو د   چیزی بنویسم  واین امرا بدیگر برادران محول میکنم ،  اما    در ارتباط  به اتهام   آ قائ  مهران  موحد به شیخ بن باز که  بر خلاف رعایت اصول وموازین  نگارش  ونگهداری حرمت قلم مطلبی را نوشته اند ، با مستندات خود شیخ  بن باز  پرداخته تا خوانندگان   خود قضاوت کنند که  هیچکس  و د ر هیچ جایی توانایی آ نرا ندا رد  تا  حقایق و مسلمات را  در عقب پندا ر ها ی  غلط  و یا با طل  کتمان   کند  .

خوانند گان خود  میتوانند اصل این مقاله را  در کابل پرس وخاوران ) اینجا  و اینجا )    دریابند  ومجد د ا مرور کنند .

  مطلب مختصر دیگر ی  که قبلا  لازم میدا نم عرض کنم ا ینکه  بعضی  از معترضین  به نــــوشته آ قای مهران موحد ، ا ورا  بنام پاینده  محمد که از کویت  که هر چند گاهی مقا لاتی  ازین گونه   مینویسد  می شناسند  ودرین مقاله  خودرا بنام مهران موحد  نا م مانده است .

بنده باین امر هیچ علاقه نداشته  اینکه این نویسنده آقای مهران  موحد  یا پاینده محمد ویا هر کس دیگر باشد  و یااینکه  به هر ملیت وکشوری مربوط بوده ویا   به هر  اعتقادی ویا خط مشی سیاسی  مربو ط باشد  هم  کار ی ند ا شته وندارم   . فقط آ نچه درین نوشته می خواهم  روشن بسازم  اینست که این ادعای آ قای مهران  با مستندات وکتب ونوشته جات خود بن باز  مقارنه شود تا حقیقت امر بهمگان واضح شود .    

«نقدی برادرانه پیرامون مقاله "هر کس بگوید زمین میچرخد کافر است"

برادر محترم آقای مهران موحد:

با عرض سلام و احترامات؛ امیدورام که در صحتمندی کامل وایمان عالی بسر ببرید.

پیرامون مقاله تان به عنوان که از شیخ بن باز  نقل قول کرده اید:

 "هر کس بگوید زمین میچرخد کافر است"

میخواهم 2 مسأله را تجزیه و تحلیل نمایم.

اول: صٍحت وسقم  ادعاء تکفیر شیخ بن باز بر کسانی که میگویند زمین میچرخد

دوم: قاعده "اساس التقدیس" و فرضیه ناسازگاری نصوص دینی با واقعیات علمی

در پیشگفتار باید به عرض برسانم که بنده قصد نداشتم این نقد را منتشر سازم؛ شاید با نامه ای سربسته به شما اکتفا میکردم. ولی و قتی دیدم مقاله تان در چندین و ب سایت  فارسی نشر و پخش شده و باعث برانگیختن سوءتفاهم بین مردم گشته است احساس کردم که واجب دینی خود را در قبال ثبوت حقیقت و  وتصحیح  ذهن برادرا نیکه از نوشته ء تان  ذهنیت  غلط وناصواب حاصل کرده اند باید  ادا نمایم.

اول: صٍحت ادعا تکفیر شیخ عبدالعزیز بن باز بر کسانی که میگویند زمین میچرخد

از آموزه های دین مبین اسلام و شریعت غرّاء آ ن اینست که هر گاه شخصی خبری را از قومی دیگر بیان کرد مخاطب قبل از تصدیق باید به تحقیق و تثبت آن بپردازد تا مبادا تهمتی ناحق به قومی روا دارد. خداوند (ج) میفرماید:

 "يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَ21عَلْتُمْ نَادِمِينَ"

 ای مؤمنان! اگر شخص فاسقی خبری برای شما آورد (به تصدیق آن نشتابید بلکه در تثبت آن) تحقیق کنید؛ مبادا (بسخن چینی فاسقی) از نادانی بقومی رنجی برسانید و سخت پشیمان گردید.

در مقاله مذکور شما با "برشها" و نقل قولهای منسوب به شیخ إبن باز اذعان داشتید که ایشان در رساله "الادلة النقلیة و الحسية علي إمكان الصعود إلي الكواكب و علی جربان الشمس و القمر و سكون الارض"  گفته اند:

 "هر کسی که بگوید زمین می چرخد و خورشید ثابت است، کافر و گمراه است. باید توبه کند و گرنه مرتد از دین شمرده می شود" و"خورشید کروی نیست بلکه عبارت است از گنبدی که پایه هایی دارد که فرشتگان آن را بر دوش خود حمل می کنند" و… الخ

بنده اصل رساله شیخ را همراه دو رسالهء دیگر که ضمیمه مضمون رساله است چندین بار مطالعه کرده ام ولی در هیچ جای رساله جملات و واژه های را که شما بکار برده اید نخوانده ام. (برادرانی که به زبان عربی آشنایی دارند میتوانند اصل رساله را از اینجا دریافت نمایند.) اگر معتقد هستید ترجمه شما کلام شیخ را بطور دقیق و صحیح به سمع مخاطب میرساند لطفاٌ متن عربی جملات ترجمه شده را بطور کامل بیاورید.

البته شایان ذکر است که این ادعا (یعنی تکفیر هر کسی که بگوید زمین میچرخد) بر شیخ إبن باز ادعای تازه ای نیست چونکه چندین بار در طبوعات لیبرال عربی در گذشته تکرار شده است. در سال 1966 نویسنده ای بنام أحمد بهاء الدين که معروف به گر ایشهای کمونیستی بود برای اولین بار در مجله کویتی "المصور" این ادعا را نشر نمود. وی با درج این ادعا و نیز افزودن ادعای دیگر که شیخ إبن باز منکر کروی بودن زمین است نوشته بود:

 

"يقول: نبأ من السعودية أن نائب رئيس الجامعة الإسلامية هناك نشر مقالاً منذ شهرين في جميع الصحف أهدر فيه دم كل من يقول: إن الأرض كروية وإن الأرض تدور حول الشمس وليس العكس، وإذا كان يبدو غريباً أن يذاع هذا الرأي في 1966م وفي عصر الفضاء، فصاحهذا الرأي له فضيلة واضحة وهي أنه منطقي مع ما تردده المملكة العربية السعودية هذه الأيام من أفكار وآراء، فحكام المملكة العربية السعودية لا يتحدثون الآن إلا عن الأفكار والنظريات المستوردة، ولا يدعون إلى الحلف الإسلامي إلا بدعوى درء خطر الأفكار المستوردة عن المسلمين، وهم يقصدون الاشتراكية بالطبع ولكنهم لا يناقشون الاشتراكية ولا فكرة العدالة الاجتماعية، وإنما يكتفون برفضها بناء على أنها مستوردة… الخ)"

که در رد آن شیخ إبن باز (رح) حدود 44 سال پیش جواب مفصلی نگا شت و هر دو ادعای این کاتب را تکذیب کرد. (برای دیدن این جواب در وب گاه رسمی شیخ إبن باز اینجا را کلیک کنید) گذینه ای از این متن را در ذیل برایتان میاورم:

"وجوابي عن ذلك أن أقول: (سبحانك هذا بهتان عظيم) لقد نشر المقال الذي أشار إليه الكاتب في جميع الصحف المحلية في رمضان 1385 هـ، واطلع عليه القراء في الداخل والخارج وليس فيه ذكر كروية الأرض بنفي ولا إثبات فضلاً عن إهدار دم من قال بها، وقد وقع فيما نقلته في المقال من كلام العلامة ابن القيم رحمه الله ما يدل على إثبات كروية الأرض فكيف جاز لأحمد بهاء الدين، أو من نقل إليه هذا النبأ أن يقدم على هذا البهتان الصريح وينسبه إلى مقال قد نشر في العالم وقرأه الناس، سبحان الله ما أعظم جرأة هذا المفتري، ولكن ليس بغريب أن يصدر مثل هذا الافتراء عن أنصار الإلحاد والمذاهب الهدامة فقد قال الله عز وجل: إِنَّمَا يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْكَاذِبُونَ، وصح عن رسول الله صلى الله عليه وسلم أنه قال: (آية المنافق ثلاث: إذا حدث كذب، وإذا وعد أخلف، وإذا اؤتمن خان)."

"خداوندا! منزهی تو. این بهتان بزرگی است. مقاله مذکور که مولف (احمد بهاءالدین) به آن اشاره کرده است در رمضان سال 1385 هـ در همه روزنامه های محلی چاپ شده و خوانندگان در داخل و خارج از آن اطلاع یافته اند. در هیچ جای مقاله کلامی از کروی بودن زمین در نفی و یا اثبات ذکر نشده است چه برسد به حلال کردن خون کسی که این حرف را بزند… (این در حالی است که) بنده در مقاله مذکور از علاّمه إبن القیم سخنانی را نقل کرده ام که کروی بودن رمین را ثابت میسازد. پس چطور به احمد بهاءالدین اجازه داده میشود که این بهتان صریح را بر من روا دارد و آنرا منسوب به مقاله ای داند که در دنیا پخش شده و مردم آنرا خوانده اند. منزه است خداوند! براستی که گستاخی این دروغگو بیش افزون است. ولی صدور این (افترا) ازکسانیکه یاری دهنده إلحاد و مذاهب مهلک هستند شگفت آور نیست. خداوند (ج) میفرماید "تنها کسانی دروغ میبندند که (در واقع) به آیات خدا ایمان ندارند. (آری) دروغگویان واقعی آنها هستند". ونیز رسول الله (ص) فرموده است "نشانه منافق سه چیز است. وقتی حرف میزند دروغ میگوید, وقتی وعده میدهد وفا نمیکند و وقتی امانتی به وی سپرده میشود خیانت میکند.""

 

متأسفانه چند سالی از این ماجرا نگذشت که عده ای دیگر از کاتبان مصری نیز شبیه این افترا را دوباره تکرار نمودند که مجله کویتی "السیاسة" در سال 1977 آنرا منتشر کرد. در آن مقاله این "دگر اندیشان" افزوده بودند که شیخ إبن باز منکر رسیدن انسان به سطح کره ماه نیز است. شیخ برای بار دوم در جوابی مفصل به وضوج بیان نمود که وی هرگز کسی که قائل به گردش زمین است را تکفیر نکرده است و این یک افتراء بیش نمیباشد. وی کسانی را که منکر صعود انسان بر سطح مهتاب هستند در واقع نقد نموده و گفته است که در هیچ جای نصوص شرعی قابلیت و امکان صعود انسان به آسمان و یا مهتاب و یا سیارات دیگر رد نشده است. متن کامل این جواب را در در وب گاه رسمی شیخ میتوانید مطالعه نماید (اینجا را کلیک کنید). قسمتی از این جواب را برایتان ذکر میکنم.

"أما ما نشرته عني مجلة " السياسة " نقلا عن البيان الذي كتبه كتاب وأدباء التجمع التقدمي في مصر من إنكاري هبوط الإنسان على سطح القمر وتكفير من قال بذلك، أو قال إن الأرض كروية، أو تدور، فهو كذب بحت لا أساس له من الصحة، وقد يكون الناقل لم يتعمد الكذب ولكن لم يتثبت في النقل، ومقالي مطبوع ومنشور وقد أوضحت فيه الرد على من أنكر هبوط الإنسان على سطح القمر، أو كفر من صدق بذلك، وبينت أن الواجب على من لا علم لديه التوقف وعدم التصديق والتكذيب حتى يحصل له من المعلومات ما يقتضي ذلك. كما أني قد أثبت في المقال فيما نقلته عن العلامة ابن القيم رحمه الله ما يدل على إثبات كروية الأرض، أما دورانها فقد أنكرته وبينت الأدلة على بطلانه ولكني لم أكفر من قال به، وإنما كفرت من قال إن الشمس ثابتة غير جارية؛ لأن هذا القول مصادم لصريح القرآن الكريم والسنة المطهرة الصحيحة الدالين على أن الشمس والقمر يجريان"

"…در مورد بیانیه ای که (بعضی) نویسندگان و ادبای جامعه "مترقی" در مصر نشر کرده اند که بنده منکر رسیدن انسان به مهتاب هستم, و یا تکفیر کسانی را میکنم که این حرف را میزنند و میگویند که زمین کروی است و میچرخد؛ همه اینها دروغ محض است و هیج اساسی ندارد. شاید ناقل این خبر عمدا دروغ را در نیت نداشته ولی (حداقل) در نقل قول دقت و تثبت بخرج نداده است. مقاله من مطبوع و منشور است و بنده کسانی را که منکر رسیدن انسان به سطح مهتاب هستند و یا کسانیکه مردم را به این قول تکفیر میکنند آشکارا رد کرده ام. و روشن نمودم که اگر کسی در این مسأله معلومات کافی بدست ندارد, به تکذیب و یا تصدیق آن نشتابد… در مقاله خود بنده با نقل قول از علامه إبن القیم ثابت نمودم که زمین کروی است. ولی حرکت دورانی زمین را با دلایلی رد کرده ام … البته من هرگز قائلین به این رأی را تکفیر ننموده ام. فقط کسانی را تکفیر کرده ام که میگویند خورشد ثابت است و حرکت نمیکند. زیرا این قول در مقابله و تضاد صریح آیات قرآن کریم و سنت مطهره پیامبر (ص) میباشد که هر دو دلالت بر این دارند که آفتاب و مهتاب در حال جریان و حرکت هستند."

بعد از روشن شدن این تهمت بی پایه بر شیخ إبن باز دو مسأله دیگر را در اینجا باید توضییح داد.

أ: رأی شخصی شیخ در مورد گردش زمین

ب: تکفیر وی بر کسانیکه میگویند خورشید ثابت است و حرکت نمیکند

أ: رأی شخصی شیخ بن باز در مورد گردش زمین

در مورد گردش و حرکت زمین شیخ إبن باز با استناد به ظاهر آیات و تطبیق آن بر ظاهر نسبی طبیعت معتقد بود که زمین ثابت است و حرکت نمیکند. لازم به ذکر است که ایشان تا آخر عمر از این رآی خود عدول نکردند. اصل این موضوع برمیگردد به یک سلسله منافشات علمی بین شیخ إبن باز و شیخ محمد محمود الصواف (عالِم فرزانه از عراق و عضو هیئت تآسیسی رابطة عالم الإسلامی در مکه مکرمة) که در طی چندین مکالمه کتبی و نقلی  صورت گرفت. شیخ إبن باز بر اساس معلوماتی که در مورد حرکت زمین به وی رسیده بود باور داشت که حرکت زمین هنوز مسأله ی است اختلافی بین علمای فلک و از دریچه فرضیه و نظریه علمی به حد یقین هنوز نرسیده است. و چون ظاهر عموم آیات دلالت بر ثبوت و  استقرار زمین دارند بنابراین بر اساس قاعده اصولی استدلال نمود که تطبیق ظاهر نصوص بر ظاهر ملموس اولویت دارد نسبت به تغییر نصوص تا بر نظریات و فرضیات علمی همسو شود.

به بعضی دلایل منطقی و آراء علمای فلک که شیخ إبن باز از دائرة المعارف عربی و کتب علوم وثقافت آنزمان در رساله خود نقل میکند توجه نمایید:

"وقال الأستاذ محمد فريد وجدي في كتابه ( كنز العلوم واللغة ) في صفحة – 46 – في مادة أرض ما نصه: أما دوران الأرض فهذا موضع الخلاف ، أقول الخلاف لأنه رغما عن شيوع فكرة دورانها، وتغلبها على النظرية المضادة لها لم تزل بين الأعلام الرياضيين موضع الشك….وقال أيضا في كتابه ( دائرة المعارف ) صفحة – 183 – بعد ما ذكر نحو كلامه في كنز العلوم: فلما ظهرت الفلسفة اليونانية مستمدة روحها من العلم المصري القديم ونبغ سقراط وأفلاطون وأرسطو ارتفعت معلومات اليونانيين على الأرض، إذا أخذ هؤلاء العلماء يقررون أن الأرض كروية الشكل، وان بلادهم جزء صغير من أجزائها، ويروى عن فيلسوفهم ( فيثاغورس) وقد كان عائشا قبل المسيح بنحو خمسة قرون انه قال بدوران حول الشمس فقبل الناس نظريته زمانا طويلا حتى نبغ الفلكي (اسكندري بطليموس) الذي كان عائشا قبل الميلاد بنحو قرن ونصف فقرر أن الأرض وإن كانت كروية إلا أنها ساكنة غير متحركة، وأن الشمس هي التي تدور حولها، فراجت نظرياته هذه في العقول وبقيت شائعة سائدة حتى ظهر الفلكي البولني الشهير ( بوانكاريه) في القرن السادس عشر الميلادي فقرر رأي فيثاغورس وأيده بالأدلة الرياضية وتلقاه علماء الهيئة في كل مكان، ثم قال : وقد ورد ذكر دوران الأرض في بعض الكتب الإسلامية قبل ظهور كوبرنيك فتكلم عنها عضد الدين عبد الرحمن بن أحمد المتوفى سنة 756 هـ في كتابه ( المواقف) وتابعه شارح المواقف علي بن محمد الجورجاني المتوفى سنة 816 هـ وذكرها بهاء الدين العاملي في رسالة ( تشريح الأفلاك) ثم قال: ( براهين حركة الأرض) رأى القارئ قبول العلامة ( بوانكاريه) أنه لا يوجد لدينا دليل حسي على دوران الأرض ولكن لدينا أدلة غير حسية لا تحصى وكلها تختص بالعلوم الرياضية، ولا يدرك مكانها من القوة إلا الراسخون في الرياضيات ، ولذلك ضربنا عنها صفحا….وقال الأستاذ محمد فريد وجدي أيضا في كتابه المشهور ( الإسلام في عصر العلم) المطبوع سنة 1350 هـ صفحة – 137 – من الجزء الثاني ما نصه: الأدلة على دوران الأرض حول الشمس غير حاصلة على صفة الأدلة المحسوسة حتى لا يمكن الخوض فيها كمسألة كرويتها، ولذلك ترى نفرا من العلماء الرياضيين لا يزالون يتشككون في ذلك ويشككون غيرهم، كتب المسيو درمون في جريدة ( ليبربارول) الباريسية في 9 يناير الماضي يقول: لم يقم الدليل للآن على صحة دوران الأرض كما كان يزعم جاليليه ( هو ناشر تعاليم كوبرنيك ) ولا على أنها مركز العلم الشمسي، وهذا المسيو ( بوانكاريه) أكبر علماء الهندسة والطبيعة الفرنساويين لم يجزم للآن بدوران الأرض لأنه يقول: يقولن إن الأرض تدور، وأنا لا أرى مانعا من دورانها فإن فرض دورانها سهل القبول ويمكن به فهم كيفية تكون ونمو الدنياوات، ولكنه فرض لا يمكن إثباته ولا نفيه بالأدلة المحسوسة، هذا الفضاء المطلق أي الحيز الذي يلزم نسبة الأرض إليه للتحقق من دورانها أو عدم دورانها ليس له وجود في ذاته، من هنا ترى أن قولهم الأرض دائرة لا معنى له البتة لأنه ليس في وسع أية تجربة إثباته لنا بالحس، هاتان الجملتان: ( الأرض دائرة ) والأسهل فر أن الأرض دائرة لا تعنيان إلا شيئا واحدا، ولا تمتاز إحداهما عن الأخرى في معنى جديد، وجاء في جريدة ( اكلير )الفرنساوية في 17 فبراير الماضي تحت إمضاء بعض الكاتبين قوله: ليس من المحقق الثابت أن الأرض دائرة ومع ذلك فهذه نظرية شائعة ذائعة، وعقيدة علمية كبرى لا يحسبون لها سقوطا، هذا وأنك ترى أن نظرية الجاذبية العامة قد عادت لمجال المناقشة، وأن قوانين ( كلير ) اشتهرت بكونها فروضا ظنية ليس إلا، يريد الكاتب أن يقول : إذا كانت نظرية الجاذبية العامة وقوانين ( كلير ) تعتبر فروضا قابلة للبحث فلم لا يكون الأمر كذلك بالنسبة لنظرية دوران الأرض….ثم نقل الكاتب الشهير محمد فريد وجدي عمن سماه بالأستاذ الفلكي الطائر الصيت الذي يعد أول رياضي الآن في البلاد الفرنسية كلاما مسهبا في الرد على القول بدوران الأرض قال في آخره صفحة – 141 – ما نصه : ومن هنا ترى أن تأكيدهم أن الأرض تدور لا معنى له لأنه لا يوجد ما يثبته بالتجربة…ثم قال الشيخ العلامة محمد الحامد المذكور ما نصه: وقد صدر سنة 1926 م كتاب بالفرنسية اسمه ( الأرض لا تدور ) تأليف ب. رايو فيتش ذكر فيه براهين علمية على ثبات الأرض، وختمه بقوله: فيبرهن ذلك على أن الشمس تدور حول الأرض وكذا القمر يدور حولها، وعلى عدم حركة الأرض، من هذا كله يتضح أن فكرة دوران الأرض ليست متفقا عليها ، ومن الجراءة على الله تعالى محاولة تثبيت ما ليس بثابت بآياته الكريمة الحقة التي لا يتطرق إليها بطلان. وبعد فلنذر هؤلاء الفلكيين يرد بعضهم قول بعض ولنقرأ آيات القرآن الكريم مؤمنين بأنها الحق لا ريب فيه، وأن الله تعالى لا يخبر بخلاف الحقيقة مسايرة للناس فيما يتوهمونه، إن أولئك المختلفين لم يشهدوا خلق المكونات فتكون أقوالهم حججا يحتج بها وبراهين يسار على ضوئها، قال الله تعالى : { وما أشهدتهم خلق السموات والأرض ولا خلق أنفسهم وما كنت متخذ المضلين عضدا }

و در نتیجه میگوید:

"…أن ما ادعاه بعض الكتاب المتأخرين من إجماع علماء الهيئة على أن للأرض دورتين إحداهما يومية والثانية سنوية ليس بصحيح بل أن المسألة لا تزال مسألة خلاف ونزاع بين علماء الهيئة أنفسهم لا مسألة إجماع ووفاق."

"…(وبنابراین) روشن میگردد آنچه بعضی نویسندگان به تازگی ادعا میکنند که علمای فلک اجماع و اتقاف دارند که زمین دارای دو حرکت روزانه و سالانه است صحیح نمیباشد. بلکه  این مسأله هنوز مسأله ای است پرجنجال و اختلافی بین علمای فلک, و اجماع یا اتفاقی صورت نگرفته است."

حال اگر به چشم نقادانه به ظاهر آیات و روایت بنگریم, خواهیم دید که نصوص دینی ما قابلیت این تعبیر را دارند که بگوییم زمین ثابت است و خورشید حرکت میکند. به این آیات توجه نمایید:

اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ قَرَارًا وَالسَّمَاءَ بِنَاءً (الغافر)

"خداوند کسی است که زمین را برای شما جایگاه امن و آرامش قرار داد و آسمان را همچون سقفی"

أَمَّن جَعَلَ الْأَرْضَ قَرَارًا وَجَعَلَ خِلَالَهَا أَنْهَارًا وَجَعَلَ لَهَا رَوَاسِيَ (النمل)

"(آیا بتهایی که معبود شما هستند بهترند) یا کسی که زمین را مستقرّ و آرام قرار داد، و میان آن نهرهایی روان ساخت، و برای آن کوه‌های ثابت و پابرجا ایجاد کرد"

أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَادًا * وَالْجِبَالَ أَوْتَادًا (النباء)

"آیا زمین را محل آرامش (شما) قرار ندادیم؟! و کوه‌ها را میخهای زمین؟!"

اللّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لأَجَلٍ مُّسَمًّى يُدَبِّرُ الأَمْرَ يُفَصِّلُ الآيَاتِ لَعَلَّكُم بِلِقَاء رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ  * وَهُوَ الَّذِي مَدَّ الأَرْضَ وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ وَأَنْهَارًا وَمِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِيهَا زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ }(الرعد/2 – 3 ) .

"خدا همان کسی است که آسمانها را، بدون ستونهایی که برای شما دیدنی باشد، برافراشت، سپس بر عرش مستقر شد و خورشید و ماه را مسخّر ساخت، که هر کدام تا زمان معینی حرکت دارند. او تدبیرکارها را میکند و آیات را برای شما تشریح می‌نماید شاید به لقای پروردگارتان یقین پیدا کنید. و او کسی است که زمین را گستراند.کوه‌ها و نهرهایی در آن قرار داد…"

أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا ۖ وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ ۖ أَفَلَا يُؤْمِنُونَ ﴿٣٠﴾ وَجَعَلْنَا فِي الْأَرْضِ رَوَاسِيَ أَن تَمِيدَ بِهِمْ وَجَعَلْنَا فِيهَا فِجَاجًا سُبُلًا لَّعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ ﴿٣١﴾ وَجَعَلْنَا السَّمَاءَ سَقْفًا مَّحْفُوظًا ۖ وَهُمْ عَنْ آيَاتِهَا مُعْرِضُونَ (الآنبیاء)

"آیا کافران ندیدند که آسمانها و زمین به هم پیوسته بودند، و ما آنها را از یکدیگر باز کردیم؛ و هر چیز زنده‌ای را از آب قرار دادیم؟! و در زمین، کوه‌های ثابت و پابرجایی قرار دادیم، مبادا آنها را بلرزاند! و در آن، درّه‌ها و راه‌هایی قرار دادیم تا هدایت شوند! و آسمان را سقف محفوظی قرار دادیم؛ ولی آنها از آیات آن روی‌گردانند.  او کسی است که شب و روز و خورشید و ماه را آفرید؛ هر یک در مداری در حرکتند!"

خَلَقَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ۖ وَأَلْقَىٰ فِي الْأَرْضِ رَوَاسِيَ أَن تَمِيدَ بِكُمْ وَبَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَابَّةٍ ۚ وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَنبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ (لقمان)

"او آسمانها را بدون ستونی که آن را ببینید آفرید، و در زمین کوه‌هایی افکند تا شما را نلرزاند (و جایگاه شما آرام باشد) و از هر گونه جنبنده‌ای روی آن منتشر ساخت؛ و از آسمان آبی نازل کردیم و بوسیله آن در روی زمین انواع گوناگونی از جفتهای گیاهان پر ارزش رویاندیم."

وَأَلْقَىٰ فِي الْأَرْضِ رَوَاسِيَ أَن تَمِيدَ بِكُمْ وَأَنْهَارًا وَسُبُلًا لَّعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (النحل)

"و در زمین، کوه‌های ثابت و محکمی افکند تا لرزش آن را بگیرد؛ و نهرها و راه‌هایی ایجاد کرد، تا هدایت شوید"

وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ بِسَاطًا * لِتَسْلُكُوا مِنْهَا سُبُلًا فِجَاجًا (نوح)

"و خداوند زمین را برای شما فرش گسترده‌ای قرار داد. تا از راههای وسیع و دره‌های آن بگذرید"

الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِرَاشًا وَالسَّمَاءَ بِنَاءً (البقرة)

"آن پروردگاری که زمین را برای شما بستری گسترده و آسمان را سقفی برافراشته قرار داد"

خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ ۖ يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَى النَّهَارِ وَيُكَوِّرُ النَّهَارَ عَلَى اللَّيْلِ ۖ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ ۖ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُّسَمًّى ۗ أَلَا هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفَّارُ (زمر)

آسمانها و زمین را بحقّ آفرید؛ شب را بر روز می‌پیچد و روز را بر شب؛ و خورشید و ماه را مسخّر فرمان خویش قرار داد؛ هر کدام تا سرآمد معیّنی به حرکت خود ادامه می‌دهند؛ آگاه باشید که او قادر و آمرزنده است

وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَاوَرُ عَن كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَإِذَا غَرَبَت تَّقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ  (الکهف)

"و اگر در آنجا بودی) خورشید را می‌دیدی که به هنگام طلوع، به سمت راست غارشان متمایل می‌گردد؛ و به هنگام غروب، به سمت چپ"

حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا ۗ (الکهف)

"تا به غروبگاه آفتاب رسید؛ (در آن جا) احساس کرد (و در نظرش مجسّم شد) که خورشید در چشمه تیره و گل‌آلودی فرو می‌رود؛"

حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَىٰ قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْرًا (الکهف)

"تا به خاستگاه خورشید رسید؛ (در آن جا) دید خورشید بر جمعیّتی طلوع می‌کند که (در برابر تابش خورشید) هیچ گونه پوششی برای آنها قرار نداده بودیم"

قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ (البقرة)

"ابراهیم گفت: «خداوند، خورشید را از افق مشرق می‌آورد؛ (اگر راست می‌گویی که حاکم بر جهان هستی تویی،) خورشید را از مغرب بیاور"

 

وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ۚ ذَٰلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ * وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّىٰ عَادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ * لَا الشَّمْسُ يَنبَغِي لَهَا أَن تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ ۚ وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ * (یس)

"و خورشید (نیز برای آنها آیتی است) که پیوسته بسوی قرارگاهش در حرکت است؛ این تقدیر خداوند غالب و داناست.  و برای ماه منزلگاه‌هایی قرار دادیم، (و هنگامی که این منازل را طی کرد) سرانجام بصورت «شاخه کهنه قوسی شکل و زرد رنگ خرما» در می‌آید.. نه خورشید را سزاست که به ماه رسد، و نه شب بر روز پیشی می‌گیرد؛ و هر کدام در مسیر خود شناورند."

در قرائت إبن مسعود (رض) و إبن عباس (رض) این آیه بدین ترتیب خوانده میشود (والشمس تجری لا مستقر لها) یعنی خورشید پیوسته در حرکت است و مستقری ندارد.

و در صحیح البخاری باب "گردش ماه و خورشيد بر اساس نظم است"

عَنْ أَبِي ذَرٍّ  قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ (ص) لأَبِي ذَرٍّ حِينَ غَرَبَتِ الشَّمْسُ: «أَتَدْرِي أَيْنَ تَذْهَبُ»؟ قُلْتُ: اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ، قَالَ: «فَإِنَّهَا تَذْهَبُ حَتَّى تَسْجُدَ تَحْتَ الْعَرْشِ فَتَسْتَأْذِنَ فَيُؤْذَنُ لَهَا وَيُوشِكُ أَنْ تَسْجُدَ فَلا يُقْبَلَ مِنْهَا وَتَسْتَأْذِنَ فَلا يُؤْذَنَ لَهَا يُقَالُ لَهَا: ارْجِعِي مِنْ حَيْثُ جِئْتِ فَتَطْلُعُ مِنْ مَغْرِبِهَا فَذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى: وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَهَا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيم ». (بخارى:3199)

ابوذر(رض) مي گويد: نبي اكرم (ص)  هنگام غروب آفتاب، به من گفت: «آيا        مي داني كه خورشيد به كجا مي رود»؟ گفتم: خدا و رسولش، بهتر مي دانند. فرمود: «مي رود تا زير عرش، سجده كند. پس اجازه مي خواهد. و به او اجازه مي دهند. بزودي زماني فرا     مي رسد كه مي خواهد سجده كند ولي از او پذيرفته نمي شود و اجازه مي خواهد ولي به او اجازه نمي دهند و مي گويند: از همان جايي كه آمده اي ، برگرد. در نتيجه، خورشيد  از مغرب، طلوع  مي كند. همانطور كه خداوند متعال مي فرمايد: وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَهَا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيم. يعني خورشيد بسوي قرار گاه خود در حركت است. اين، تقدير خداوند غالب و داناست».

غرض از آوردن این نصوص این نیست که نظریه بطلومیسی کائنات (ثبوت زمین در مرکز جهان و حرکت ستارگان بدور زمین) را از آیات و روایات استخراج نماییم.زیرا که میدانیم دلالات آیات فوق و حدیث مذکور در مورد ثبوت دورانی زمین ظنی  ویا نسبی است. ولی فقط این را بازگو کنیم که از منظَر نصوص دینی, که مخاطب هم زیرک ترین دانشمند است و هم عامّی ترین فرد جامعه, قابلیت و امکان این تعبیر و استدلال را میتوان پیدا کرد که زمین ثابت است. ظاهر نصوص انطباق کامل بر ظاهر ملموس دارند. بدین صورت خیل عظیمی از مفسران ما در گذشته استناد بر ظاهر آیات و رأی قاطبه علمای فلک آنزمان میگفتند که زمین ساکن است و به استثاء وقت زمین لرزه از خود دیگر هیچ حرکتی ندارد. امام ابو عبدالله القرطبی در تفسیر مشهور خود (الجامع الأحکام القرآن) بعد از آیه (وهو الذي مد الأرض وجعل فيها رواسي وانهارا) میگوید:

"الذي عليه المسلمون وأهل الكتاب, القول بوقوف الأرض وسكونها ومدها وأن حركتها إنما تكون في العادة لزلزلة تصيبها"

"مسلمانان و آهل کتاب اتفاق باور دارند که زمین ثابت, ساکن و گسترده است و حرکت آن عموماً فقط در هنگام زمین لرزه میباشد."

باید دانست که بر اساس قاعده اصولی وقتی مسئله علمی از نگاه حقانیت خود فقط به حد شک و تردید است انسان نمیتواند ظاهر نصوص وحی خداوند را بر خلاف دلالت ظاهری آن تعبیر نماید. ولی هنگامیکه مسئله علمی به حد یقین رسیده و هیچ شک و شبهی در آن باقی نیست انسان میتواند آیات و روایات را با در نظرداشت معایر اصول تفسیر و دلالات لغوی, به شکلی تأویل و تفسیر کند که در تضاد واقعیت علمی قرار نگیرد, زیرا که نص صحیح هرگز مخالف عقل صریح نیست.

 

همانطور که قبلاً ذکر شد این پاره ای از مسائل مورد بحت و گفتگو بین دو عالم دانشمند و فرزانه (شیخ عبدالعزیز بن باز و محمد محمود الصواف) بود که هر دو با احترام و تسامح و حفظ ادب حوار به مناقشه و رد و تبادل آرا پرداحتند.  این خودش نشان میدهد که رساله شیخ إبن باز پیرامون گردش و یا عدم گردش زمین با تحریک ارعاب و یا تکفیر اندک مناسبتی هم ندارد, چه برسد به گمراه خواندن مخالفان و یا حلال کردن خون دانشمندان!

حال در عصر "گوگول ایرث" و اقمار مصنوعی میدانیم که زمین از خود چندین حرکت وضعی و محوری دارد. میدانیم که جامه خطاب در آیات فوق نسبی است و از دید و منظر موجودات روی زمین اینچنین وانمود میشود. نیز میدانیم که کلام باری تعالی همه مردم را در زمانهای متعدد مخاطب قرار داده و با سبک زیبا و بلاغت معجز ضمیر انسان را مخاطب قرار داده و امواج دریای وجدان او را به جوشش و جنبش میندازد. ولی این کلام بلیغ هرگز در مخالفت واقع علمی نبوده و نیست.  حتا آیات عدم حرکت زمین دلالت قطعی بر این باور ندارند که زمین ساکن است.  واژه ها مثل فراشًا (بستر گسترده), مهدًا (محل آرامش), قرارًا (جایگاه امن), مدَّ (گسترده), بساطًا (پهن و منبسط) فقط دلالت براین دارد که اضطراب و بی آرامی از سطح زمین ستاده شده تا مکانی امن برای معیشت و زندگی انسان باشد, نه اینکه زمین کاملا ساکن و بی حرکت است.

علم نوین به این واقعیت دست یافته است که زمین بیش از 6 حرکت دارد. حرکت محوری دور خودش, حرکت وضعی دور خورشید, حرکت زمین و خورشید در کهکشان راه شیری و حرکت کهکشان راه شیری در فضا.  تخمین زده میشود که هر کدام از این حرکتها به ترتیب 1044 ، 67000، 497000 ، 43000 ميل / ساعت است.  البته به اضافه این حرکتها زمین از خود حرکت رقص محوری و حرکت پیشروی به دور خود و حرکت صفحات پوسته زمین را نیز شامل میشود.

"حركت جنبشي كوچكي دور محور زمين كه كرة زمين هنگام چرخش بوجود مي‌آورد اين حركت باعث مي‌شود كه محور زمين در طول زمان جهات كمي متفاوت داشته باشد بطوريكه ستارة قطبي كه هم‌اكنون ستارة قطب شمال، است. اما در اثر اين نوسان، قبلاً اينطور نبوده. نوسان در اثر تأثير گراني ماه و خورشيد بوجود مي‌آيد و دورة آن 25800 سال است"

قطعات پوستة زمين (صفحات) که روي سطح شناورند و در طي زمان از لحاظ موقعيت و اندازه تغيير مي‌كنند

ب: تکفیر إبن باز بر کسانیکه میگویند خورشید ثابت است و حرکت نمیکند

شاید برای بعضی افراد این رأی شاذ و انفرادی به نظر برسد. ولی حقیقت امر اینست که این رأی شیخ علاوه بر دلالت صریح آیات قرآن, موافقت خیل عظیمی از علماء و فقهای ماضی و معاصر را در پشت و پشتوانه خود دارد. خداوند (ج) میفرماید"

وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ۚ ذَٰلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ (یس)

"و خورشید (نیز برای آنها آیتی است) که پیوسته بسوی قرارگاهش در جریان و حرکت است. این تقدیر خداوند غالب و داناست"

وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ ۖ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُّسَمًّى ۗ أَلَا هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفَّارُ (زمر)

"و خورشید و ماه را مسخّر فرمان خویش قرار داد؛ هر کدام تا سرآمد معیّنی به جریان و حرکت خود ادامه می‌دهند؛ آگاه باشید که او قادر و آمرزنده است"

و نیز هیچکدام از علمای دین و علمای فلک معاصر نگفته اند که خورشید ثابت است. شیخ إبن باز (رح) در رساله خود از تفسیر فی ظلال القرآن سید قطب (رح) نقل قول کرده و میگوید که علم عصر ثابت کرده است که خورشد پیوسته در حال حرکت است:

قال السيد قطب – رحمه الله – في تفسيره عند قوله تعالى : { والشمس تجري لمستقر لها } ما نصه: والشمس تدور حول نفسها وكان الظنون أنها ثابتة في موضعها الذي تدور فيه حول نفسها ولكن عرف أخيرا أنها ليست مستقرة في مكانها إنما هي تجري فعلا. تجري في اتجاه واحد في الفضاء الكوني الهائل بسرعة حسبها الفلكيون بثني عشر ميلا في الثانية، والله ربها الخبير بها وبجريانها وبمصيرها، يقول إنها تجري لمستقر لها هذا المستقر الذي ستنتهي إليه لا يعلمه إلا هو سبحانه، ولا يعلم موعده سواه، وحين تتصور أن حجم الشمس يبلغ نحو مليون ضعف لحجم أرضنا هذه، وأن هذه الكتلة الهائلة تتحرك وتجري في الفضاء لا يسندها شيء ندرك طرفا من صفة القدرة التي تصرف هذا الوجود عن قوة، وعن علم إلى أن قال عند قوله تعالى : { وكل في فلك يسبحون } ما نصه : وحركة هذه الأجرام في الفضاء الهائل أشبه بحركة السفينة في الخضم الفسيح فهي مع ضخامتها لا تزيد على أن تكون نقطا سابحة في ذلك الفضاء المرهوب، وأن الإنسان ليتضاءل ويتضاءل وهو ينظر إلى هذه الملايين التي لا تحصى من النجوم الدوارة والكواكب السيارة متناثرة في ذلك الفضاء سابحة في ذلك الخضم، والفضاء من حولها فسيح فسيح وأحجامها الضخمة تائهة في ذلك الفضاء الفسيح."

االبته این "جريان" منحصر به حركت وضعي خورشيد به دور مركز خود نمیباشد, زیرا که" جريان" دلالت بر انتقال از مكاني به مكاني ديگر دارد.  شما در مقاله خود ذکر کردید که منظور شیخ از حرکت خورشید فقط حرکت ظاهری آن (طلوع و غروب) است. باید گفت که این سوء فهم ازجانب شما است چونکه در هیچ جای رساله شیخ إبن باز این حکم را مقید و منحصر به حرکت ظاهری خورشید نکرده است. ایشان صریحاً در متن رساله میگویند:

"ولم أكفر من قال بدوران الأرض، ولا من قال إن الشمس تجري حول نفسها، وإنما صرحت بتكفير من قال إن الشمس ثابتة لا جارية، هذا هو الموجود في المقال السابق، وكفر من قال هذا القول ظاهر من كتاب الله، ومن سنة رسول الله لأن الله سبحانه يقول : { والشمس تجري لمستقر لها} وفي قراءة ابن مسعود وجماعة (لا مستقر لها) ويقول سبحانه في غير موضع من كتابه : {وسخر الشمس والقمر كل يجري لأجل مسمى} فالذي يقول إن الشمس ثابتة لا جارية مكذب لله تكذيبا صريحا ومعترض عليه، ومكذب، لما فطر الله عليه العباد ، ولما يشاهده الناس بأبصارهم فقد اجتمع في هذا الأمر العظيم النقل، والفطرة، وشاهد العيان فكيف لا يكون مثل هذا كافرا، أما القول بأن الشمس تجري حول نفسها وهي ثابتة في محل واحد كالرحاء ، والمروحة في السقف فلم أتعرضه في المقال بالكلية لا بنفي ولا إثبات، ولم أتعرض لكفر قائله،"…"ولو أن القائلين بدوران الأرض وقفوا عند هذا الحد لكان الأمر أسهل، ولكنهم تجاوزا هذا حتى قالوا إن الشمس ثابتة"

"من هرگز کسی که بگوید زمین میچرخد را تکفیر نکرده ام و نه کسی که بگوید خورشید بدور خود حرکت میکند. بنده فقط تکفیر کسی را کرده ام که میگوید خورشید ثابت است و حرکت نمیکند…و کفر کسی که این حرف را میزند از نصوص کتاب خداوند و سنت رسول الله (ص) ظاهر و واضح میباشد. خدواند (ج) میفرماید: "و خورشید (پیوسته) بسوى قرارگاهش در حرکت است" و قرائت إبن مسعود و جماعتی از قارئان (که تلاوت میکنند) "و خورشید (پیوسته) در حال حرکت است و قرارگاهی ندارد" و نیز بیش از یکجا خداوند میفرماید "و خورشید و ماه را مسخّر فرمان خویش قرار داد؛ هر کدام تا سرآمد معیّنی به حرکت خود ادامه می‌دهند". بنابراین کسی که میگوید خورشید ثابت است و حرکت نمیکند این (آیات) خداوند را به صراحت انکار کرده است…"

آقای موحد:

شما به نظرمیرسد که معتقد هستید خورشد "ثابت" است. در مورد آیه {والشمس تجري لمستقر لها} و آیه {وسخر الشمس والقمر كل يجري لأجل مسمى} چه میگویید؟

 

دوم: فرضیه ناسازگاری نصوص دینی با واقعیات علمی

با درج قاعده معروف کلامی "اساس التقدیس" در صدر مقاله تان و نفی وجود "جن" در بطن آن, شما خواستار رفع و دفع خرافه پرستی, عقب گرایی و تطرف دینی شده اید. باید گفت که این غایتی بسا شایسته و پسندیده است. ولی معتقدم که تطبیق قاعده "اساس التقدیس" و نفی وجود "جن" یا "جن زدگی" وسیلهء وصول به این غایت نخواهد شد.

قاعده اساس التقدیس همانطور که ذکر نمودید قاعده ای ایست "مبنی براین که هرگاه نصی از نصوص دین در تضاد صریح با عقل بشری قرار بگیرد، لازم است که دست به تاویل بزنیم تا از رودررو قرار گرفتن معرفت دینی با خرد انسانی جلوگیری شود." ودر ادامه اذعان داشتید که "می توان همین قاعده را در مورد دستاوردهای علمی بشری نیز جاری کرد."

قبل از تطبیق این قاعده در مورد دستاوردهای علمی بشری میخواهم کمی در حقانیت و یا بطلان این قاعده تأمل و درنگ شود. 

مبرهن است که نصوص دینی ما و علی الخصوص قرآن کریم ما را به تفکر و تدبر دعوت مى كند:

(كِتابٌ أَنزَلناهُ إِليكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ وَ لِيَتَذَكَّر أُولُوا الأَلبابِ) (ص/29).

«كتابى است كه آن را فرو فرستاديم تا در آيات آن بينديشيد، و صاحبان خرد متذكر گردند».

حال اگر به لُبّ و جوهر قاعده اساس التقدیس بنگریم متوجه خواهیم شد که این قاعده براین فرضیه بنا شده که خداوند وحیی را به انسان میفرستد که از یکسو او را به اندیشه و تفکر امر میکند و از سوی دیگر خود وحی در مخالفت و تضاد با منطق خدادادی و واقعیت طبیعی قرار میگیرد. و به عبارتی دیگر وحی که باید معصوم باشد در مقابله با عقل سلیم و صریح برمیخیزد.

حال باید سؤال کرد که آیا این قاعده حکمت و قُدسیت پروردگار را زیر سوال نمیبرد؟ آیا این قاعده بر خود نصوص وحی غبار تردید و شک نمی افشاند؟ و اعتماد و اطمینان را از پروردگار و پیامبران نمی ستاند؟

آیا اصلاً این قاعده پایه و اساسی در خود نصوص وحی دارد؟ و منطِقاً و عقلاً آیا امکان دارد که وحی معصوم و خطا ناپذیر در تنافض و تضاد عقل صریح و واقعیت طبیعی قرار گیرد؟

به نظر بنده این مغالطه یی بسا مهلک است که خیل عظیمی از علمای فلسفه و کلام به آن دچار شده اند.   این قاعده مستلزم این خواهد بود که نصوص و حیَین الشریفَین (قرآن و سنت) قابل تبدیل و ملایم به هر گونه تعبیر و تحریف میباشد. که در نتیجه اعتماد به پیامبران را از بین میبرد و قداست کلام باری را هتک میکند.

بسیاری از فلاسفه و "رشنفکران" معاصر برای رها یابی از معضلات و مستلزمات این قاعده مجبور به انتخاب یکی از دو راه شده اند:

عده ای نصوص وحی را با تکلفات و تاویلات نالازم و ناسالم تبدیل و تحریف میکنند تا وحی دلالت لفظی خود را از دست بدهد و به عقیده ایشان تا به مراد واقعی متکلم دست یابند و "تاویل" واقعی نص را کشف کنند.  ولی چنانچه شیخ الإسلام إبن تیمیه میگوید: "إنك تجد أهل الكلام أكثر الناس انتقالاً من قول إلى قول، وجزمًا بالقول في موضع، وجزمًا بنقيضه، وتكفير قائله في موضع آخر، وهذا دليل عدم اليقين، فإن الإيمان كما قال فيه‏[‏قيصر‏] ‏لما سأل أبا سفيان عمن أسلم مع النبي صلى الله عليه وسلم‏:‏ هل يرجع أحد منهم عن دينه سُخْطَة له، بعد أن يدخل فيه ‏؟‏ قال‏:‏ لا‏.‏ قال‏:‏ وكذلك الإيمان إذا خالط بشاشته القلوب، لا يسخطه أحد."

و عده ای دیگر میگویند که اقوال پیامبران همه بر اساس تخیلات و روئیا بوده است که به دلیل قانع کردن مردم آن زمان, پیامبران مجبور بودند از واژه های چون قیامت, بهشت, دوزخ, ملائکه …و ابزاری جون ترغیب و ترهیب استفاده کنند تا مردم به راه رستگاری برسند.  ایشان معتقدند که پیامبران به امر الهی مجبور بودند تا این "کِذب" را برای مصلحت مردم آنزمان بگویند.

فرق گروه اول (اهل تحریف و تبدیل) با گروه دوم (اهل تضلیل و تجهیل) اینست که گروه اول معتقدند که مراد پیامبران چیزی جز حق نبوده است که آنها با استخراج معنا از ظروف/صورت کلمات به آن دست یافته اند در حالیکه گروه دوم معتقدند که پیامبران در واقع مراد جدّی و حقیقی از کاربرد واژه های دینی نداشته اند.  ولی هر دو گروه اول و دوم در شک گرایی و تردید کردن کلام انبیاء باور مشترک دارند.

شیخ الإسلام إبن تیمیة دلیل گمراهی این دو گروه را اینچنین شرح میدهد.

"ينبغي أن يعرف أن عامة من ضل في هذا الباب أو عجز فيه عن معرفة الحق فإنما هو لتفريطه في اتباع ما جاء به الرسول وترك النظر والإستدلال الموصل إلى معرفته فلما أعرضوا عن كتاب الله ضلوا كما قال تعالى (يا بنى آدم إما يأتينكم رسل منكم يقصون عليكم آياتي فمن اتقى واصلح فلا خوف عليهم ولا هم يحزنون) وقوله ، قال (اهبطا منها جميعا بعضكم لبعض عدو فإما يأتينكم مني هدى فمن اتبع هداي فلا يضل ولا يشقى ومن أعرض عن ذكري فإن له معيشة ضنكا ونحشره يوم القيامة أعمى)"

إمام فخر رازي نیز میگوید"

"لقد تأملت الطرق الكلامية والمناهج الفلسفية فما رأيتها تشفى عليلا ولا تروى عليلا، ورأيت أقرب الطرق طريقة القرآن؛ أقرأ في الإثبات * الرحمن على العرش استوى* إليه يصعد الكلم الطيب والعمل الصالح يرفعه * وأقرأ في النفي: }ليس كمثله شيء{، }ولا يحيطون به علما{، }هل تعلم له سميا{.…ومن جرب مثل تجربتي عرف مثل معرفتی…

نهـاية إقـدام العقول عقال    وأكثر سعي العالمين ضلال

وأرواحنا في وحشة من جسومنا          وحاصل دنيانا أذى و وبال

ولم نستفذ من بحثنا طول عمرنا            سوى أن جمعنا فيه قيل وقالوا.

واقعیت امر اینست که وحی صحیح هرگز در تضاد با عقل سلیم نیست. عقل خدادادی و نقل هادی به انسان اطمینان قلب و خاطر میدهد.  درست است که عقل و منطق آدمی وسیله فهمیدن وحی است ولی باید دانست که عقل در ذات خود معیار نیست چو نکه معصو م نیست در حالیکه وحی معصوم است. عقل عموماً در حال تحویل, تکاپو, رشد و شاید انحطاط باشد ولی وحی هرگز تبدیل و دگرگون نمیشود.

و اگر تناقضی در وحی خداوندی و عقل آدمی دیده میشود این بدین دلیل است که:

شاید متن وحی از نگاه سَنَدی صحیح نمیباشد (مثل کتب تحریف شده یهودیان و نصرانیان و یا احادیث ضعیف و مجعول نزد مسلمانان)

یا فهم و استنباط آدمی از وحی صحیح و صریح نیست (مثل رأی شیخ عبدالعزیز بن باز (رحمة الله علیه) در مورد عدم حرکت زمین

البته در حالاتی که دلالت نصوص دینی و منطق آدمی هر دو ظنی است و هیچ کدام به حد یقین نمیرسد علمای سلف ما حکم کرده اند که نص دینی در این حالات مقدّم است. زیرا که وحی معصوم است و منطق آدمی معصوم نیست. و تا وقتیکه منطق ظنی به یقین تام نمیرسد جایز نیست که نصوص دینی را از دلالت ظاهری آن به غیر ظاهر تعبیر کنیم. خداوند (ج) میفرماید:

یا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ ۖ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ۚ ذَٰلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا (النساء)

"ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر را! و هرگاه در چیزی نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید (و از آنها داوری بطلبید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید! این (کار) برای شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است."

شیخ إبن باز نیز در رساله "الادلة النقلیة و الحسية علي إمكان الصعود إلي الكواكب و علی جربان الشمس و القمر و سكون الارض" پیرامون ناسازگاری نصوص دینی بین یکدیگر (روایات بنی اسرائیل با قرآن و سنت) و ناسازگاری قرآن و سنت با واقعیات علمی گفته است:

والحق أن أخبار بني إسرائيل تنقسم إلى أقسام ثلاثة، قسم شهد له شرعنا بالصحة فهو مقبول لأن الشرع دل على صحته، والقسم الثاني يدل شرعنا أنه باطل فهو مردود لأن الشرع دل على بطلانه… والقسم الثالث ليس في شرعنا ما يدل على قبوله أو رده فيكون موقوفا لا يصدق ولا يكذب حتى يوجد من أدلة الشرع المطهر أو شاهد العيان ما يدل على قبوله أو رده، ولا بأس بالتحدث به ، وهذا لقسم هو المراد يجب عليهم أن يعرضوا آراء الفلكيين على ما دل عليه الكتاب، والسنة في أمر الشمس، والقمر، وغيرهما مما ذكر في الكتاب ، والسنة الصحيحة فما وافق الشرع من آرائهم قبل، ومل خالفه رد عليهم، وما لم يكن في كتاب الله، ولا سنة رسوله عليه الصلاة والسلام ولا في شواهد العيان ما يدل على قبوله أو رده فإنه يكون موقوفا لا يصدق ولا يكذب حتى يوجد من الأدلة العلمية ما يقتضي قبوله أو رده ،

"حقیقت اینست که روایات بنی اسرائیل به سه نوع تقسیم میشوند.  نوعی که شریعت ما به صحت آن گواهی میدهد که (این موارد) پذیرفته شده است…و نوع دوم که شریعت ما آنرا باطل میپندارد و (این موارد) مردود است و نوع سوم که در شریعت ما دلیلی برای قبول و یا رد آن دیده نمیشود و (حکم این موارد) موقوف است. نه تصدیق میشود و نه تکذیب تا وقتیکه از شرع مطهر و یا گواه چشم (حقیقت واضح) دلیلی برای قبول و یا رد آن پیدا شود. (البته) نقل قول کردن از این نوع روایات مشکلی ندارد.  و این (اصل) بر آراء و نظریات دانشمندان علم فلک نیز قابل تطبیق میباشد.  یعنی آراء (دانشمندان) در خصوص آفتاب و مهتاب و سایر (افلاک) بر معیار حکم و دلالات کتاب و سنت گذاشته شود.  هر آنچه موافق با شرع بود قبول میشود و هر آنچه مخالف (شرع) بود رد میشود و هر آنچه دلیلی برای قبول و یا رد آن در کتاب خداوند و سنت رسول الله (ٌص) ویا گواه چشم (حقیقت واضح) دیده نمیشود موقوف است. (این موارد) تکذیب و یا تصدیق نمیشود تا هنگامیکه دلایل علمی بر حقانیت و یا بطلان آن گواهی دهد.

شیخ إبن باز ادامه میدهد و میگوید:

وكل من عرف شيئا من أحوال الفلك أو الأرض بالأدلة التي يعتمدها علماء الهيئة أو غيرها على وجه لا يخالف ما دلت عليه الأدلة النقلية، واطمأن إلى ذلك واقتنع به فلا مانع بالنسبة إليه أن يصدق ذلك، ويكون ذلك بالنسبة إليه من القسم المقبول، ولكن لا يلزم غيره ممن لم يقتنع بتلك الأدلة أن يقلده"

و هر کسی که بر اساس پایه های علم فلک معلوماتی را در مورد افلاک و یا زمین کسب کرد که ذر مخالفت با دلالت نصوص نقلی (قرّن و سنت) نباشد و در آن قناعت و اطمینان پیدا کند هیچ مانعی نیست که این معلومات را تصدیق کند چونکه این (معلومات) نسبت به وی از نوغ مقبول شده است. ولی لزومی ندارد که دیگران را که (شاید) به این معلومات قانع نشده اند به تقلید خود مجبور سازد.

آقای موحد:

در ادامه مقاله خود شما گفتید "… خود ما هم کمابیش به برخی عقاید احمقانه و سخیف گرفتاریم… از باب نمونه، در کشور ما هستند کسانی که به پدیده "جن زدگی" سخت باور دارند و می پندارند که موجودی به نام "جن" وارد بدن انسان می شود و آن را به تسخیر خود در می آورد."

اگر منظورتان از این کلام نفی موجود "جن" است باید بدانید که این نفی از منظَر نصوص دینی ما بدیهی البطلان است.  از ابجدیات علوم دینی که ما به فرزندان خود یاد میدهیم سوره "الناس" میباشد. خداوند (ج) میفرماید:

قل أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ ﴿١﴾ مَلِكِ النَّاسِ ﴿٢﴾ إِلَٰهِ النَّاسِ ﴿٣﴾ مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ ﴿٤﴾ الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ ﴿٥﴾ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ ﴿٦﴾

"یگو: پناه می‌برم به پروردگار مردم، * به مالک و حاکم مردم، * به (خدا و) معبود مردم، *  از شرّ وسوسه‌گر پنهانکار، * که در درون سینه انسانها وسوسه می‌کند، * خواه از جنّ باشد یا از انسان! "

سؤال اینجاست:

اگر جن موجود نمیبود آیا خداوند ما را امر میکرد که از شیء موهوم و تخیلی به او پناه ببریم؟

به آیات ذیل پیرامون وجود جن توجه فرمایید:

وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ

وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ

وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعًا يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَكْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ وَقَالَ أَوْلِيَاؤُهُمْ مِنَ الْإِنْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنَا بِبَعْضٍ وَبَلَغْنَا أَجَلَنَا الَّذِي أَجَّلْتَ لَنَا قَالَ النَّارُ مَثْوَاكُمْ خَالِدِينَ فِيهَا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ

يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي وَيُنْذِرُونَكُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَذَا قَالُوا شَهِدْنَا عَلَى أَنْفُسِنَا وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَشَهِدُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كَانُوا كَافِرِينَ

قَالَ ادْخُلُوا فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ فِي النَّارِ كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا حَتَّى إِذَا ادَّارَكُوا فِيهَا جَمِيعًا قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لِأُولَاهُمْ رَبَّنَا هَؤُلَاءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابًا ضِعْفًا مِنَ النَّارِ قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلَكِنْ لَا تَعْلَمُونَ

وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ

وَجَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكَاءَ الْجِنَّ وَخَلَقَهُمْ وَخَرَقُوا لَهُ بَنِينَ وَبَنَاتٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يَصِفُونَ

وَتَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ

قلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا

وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِي وَهُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلًا

وَحُشِرَ لِسُلَيْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ وَالطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ

قَالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقَامِكَ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ

وَلَوْ شِئْنَا لَآتَيْنَا كُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا وَلَكِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ

وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ وَأَسَلْنَا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ وَمِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَمَنْ يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِيرِ

فَلَمَّا قَضَيْنَا عَلَيْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَى مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنْسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ مَا لَبِثُوا فِي الْعَذَابِ الْمُهِينِ

قَالُوا سُبْحَانَكَ أَنْتَ وَلِيُّنَا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ كَانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ

وَجَعَلُوا بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْجِنَّةِ نَسَبًا وَلَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ

وَقَيَّضْنَا لَهُمْ قُرَنَاءَ فَزَيَّنُوا لَهُمْ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَحَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ إِنَّهُمْ كَانُوا خَاسِرِينَ

وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا رَبَّنَا أَرِنَا اللَّذَيْنِ أَضَلَّانَا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ نَجْعَلْهُمَا تَحْتَ أَقْدَامِنَا لِيَكُونَا مِنَ الْأَسْفَلِينَ

أُولَئِكَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ إِنَّهُمْ كَانُوا خَاسِرِينَ وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَيْكَ نَفَرًا مِنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنْصِتُوا فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوْا إِلَى قَوْمِهِمْ مُنْذِرِينَ (29) قَالُوا يَا قَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا كِتَابًا أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْد

وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا رَبَّنَا أَرِنَا اللَّذَيْنِ أَضَلَّانَا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ نَجْعَلْهُمَا تَحْتَ أَقْدَامِنَا لِيَكُونَا مِنَ الْأَسْفَلِينَ

أُولَئِكَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ إِنَّهُمْ كَانُوا خَاسِرِينَ

وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَيْكَ نَفَرًا مِنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنْصِتُوا فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوْا إِلَى قَوْمِهِمْ مُنْذِرِينَ (29) قَالُوا يَا قَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا كِتَابًا أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ وَإِلَى طَرِيقٍ مُسْتَقِيمٍ (30) يَا قَوْمَنَا أَجِيبُوا دَاعِيَ اللَّهِ وَآمِنُوا بِهِ يَغْفِرْ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَيُجِرْكُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ (31) وَمَنْ لَا يُجِبْ دَاعِيَ اللَّهِ فَلَيْسَ بِمُعْجِزٍ فِي الْأَرْضِ وَلَيْسَ لَهُ مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءُ أُولَئِكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ

یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ فَانْفُذُوا لَا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَانٍ

قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا (1) يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَلَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنَا أَحَدًا (2) وَأَنَّهُ تَعَالَى جَدُّ رَبِّنَا مَا اتَخَّذَ صَاحِبَةً وَلَا وَلَدًا (3) وَأَنَّهُ كَانَ يَقُولُ سَفِيهُنَا عَلَى اللَّهِ شَطَطًا (4) وَأَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ تَقُولَ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى اللَّهِ كَذِبًا (5) وَأَنَّهُ كَانَ رِجَالٌ مِنَ الْإِنْسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا (6) وَأَنَّهُمْ ظَنُّوا كَمَا ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ أَحَدًا (7) وَأَنَّا لَمَسْنَا السَّمَاءَ فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَسًا شَدِيدًا وَشُهُبًا (8) وَأَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهَابًا رَصَدًا (9) وَأَنَّا لَا نَدْرِي أَشَرٌّ أُرِيدَ بِمَنْ فِي الْأَرْضِ أَمْ أَرَادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَدًا (10) وَأَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَمِنَّا دُونَ ذَلِكَ كُنَّا طَرَائِقَ قِدَدًا (11) وَأَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ نُعْجِزَ اللَّهَ فِي الْأَرْضِ وَلَنْ نُعْجِزَهُ هَرَبًا (12) وَأَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدَى آمَنَّا بِهِ فَمَنْ يُؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَلَا يَخَافُ بَخْسًا وَلَا رَهَقًا (13) وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولَئِكَ تَحَرَّوْا رَشَدًا (14) وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا (15) وَأَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا (16) لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَمَنْ يُعْرِضْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِ يَسْلُكْهُ عَذَابًا صَعَدًا

وَخَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مَارِجٍ مِنْ نَارٍ

فَيَوْمَئِذٍ لَا يُسْأَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَلَا جَانٌّ

فِيهِنَّ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ

وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَأٍ مَسْنُونٍ (26) وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نَارِ السَّمُومِ)

اگر مدعی هستید که کلمه "جن" در ا ین آ یات معنایی غیر مسمی خود دارد در جو ا ب باید گفت که متأسفانه چنین نیست. زیراکه واژه "الجِنّ/الجانّ" در زبان عربی معنای خیلی مشخص و معین دارد. لغتنامه های عربی اتفاق داردند که واژه "جن" به موجودی گفته میشود غیر از إنس که پوشیده و پنهان از دیده ها است و بر تعبییر قرآنی از آتش خلق شده است. البته "جن" با مشتقات مختلف میتواند معانی دیگری هم داشته باشد مثل جِنَّ (تاریک شدن), جَنین/أجِنّة (طفل در رحم), جَنان (قلب/روح), مَجَنّة/جُنون (تاریکی/دیوانگی), الجَنَن/أجنان (میت/قبر/کفن), جُنّة (سپر/پوشش) که همه اینها اشاره به مخفی بودن و پوشیده بودن دارد. برای معلومات بیشتر به قاموس لسان العرب , مقامیس الغة و قاموس المحیط مراجعه کنید. (اینجا را کلیک کنید).

اگر منظور کلامتان در بالا نفی حقیقت "جن زدگی" است. باید گفت که وچود بیماریهای روانی و نیز بهر ه برداری بعضی از تبه کاران در این راستا واقعیت "جن زدگی" را نفی نمیتواند بکند.   آیا میدانید که بزرگانی چون امام مالک, امام أحمد, إبن حزم, ابن الجوزی, القرطبی, إبن تیمیة, إبن القیم, إبن کثیر, الآلوسی و بسیاری دیگر از علما معاصر اعم از روان شناسان به حقیقت "جن زدگی" عقیده دارند؟  آیا شما باو ر دارید که این بزرگان "عقاید احمقانه و سخیف" داشته اند؟

بسط مسأله "جن زدگی" گسترده تر از موضوع این مقاله است ولی اگر میخواهید برای کسب معلومات بیشتر به تحقیق درجه دکترای دکتر بلال فیلیپس بنام (The Exorcist Tradition in Islam) در این مورد رجوع کنید و نیز کتبی چون (وقاية الإنسان من الجن والشيطان) به قلم وحيد عبد السلام بالي و نیز (عالم الجن والشياطين) به قلم عمر سلیمان الأشقر.  (روی لینک کتب مذکور کلیک کنید)

حداقل اگر علاقهء پژوهش و تحقیق در این باب را ندارد نصیحت پروردگار را به یاد داشته باشد که میگوید: "وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولًا" و از چیزی که به آن علم نداری [بلکه برگرفته از شنیده ها، ساده نگری ها، خیالات و اوهام است] پیروی مکن؛ زیرا گوش و چشم و دل [که ابزار علم و شناخت واقعی اند] موردِ بازخواست اند.

خاتمه

این بحث بدون تکمله در باب سلفیت کامل نیست.

ادعاء میشود که سلفی ها تیغ بر چهره تحقیق کشیده و خشونت را به جنگ حجّت می فرستند.  با هر نوع نو آو رى و ا بداع مخالفند و همّ و غمشان مبارزه با افكار نوین است. با بلند کردن رایت تکفیر و تبدیع امت را محکوم به  گمراهی و راهی جهنم میکنند…الخ

همانطور که در بین همه طائفه ها کاسه های داغتر ا ز آ ش پیدا میشود سلفی ها هم از ا ین

و اقعیت مستثنی نیستند. ا ین درست ا ست که در بین سلفی ها دسته های متشدد بوجو د آمده که گاهی اعمالی نارسا و ناخردمندانه انجام میدهند ولی این گونه ادعاهای عام و غیر عادلانه که سلفی ها امت اسلامی را تکفیر میکنند  یا  از نا آگاهی و یا ا ز دشمنی با  اسلام و دعوتگران قرآن و سنت سرچشمه نمیگیرد.

 

تصحیح و تنقیح احادیث نبی (ص), توسعه فقه مقارن مذاهب بدون تعصب, تصفیه و تربیه خیل عظیمی از امت اسلامی بر مبانی أصالت و معاصرت, شرکت در جهاد علیه استعمارگران, دعوت غیر مسلمانان به اسلام (خصوصاً در کشورهای غربی), افتتاح مساجد و مراکز اسلامی در اقصی نقاط عالم, کمکهای بشر دوستانه و… از فرآورده های دعوت مبارک سلفیها  است.  که همه اینها مکمِّل و متمِّم دعوتهای اصلاحی دیگر مثل اخوان و تبلیغ و سایر حرکتهای دینی  واصلاحی و… بوده ا ست. 

ضدیت با سلفیت عموماً مثل شمشیر دو تیغه ایست که از یک طرف ایشان را به اسامی چون "لا مذهبی" رد میکنند و از طرف دیگر ایشان را به "تقلید" و "تصلب در رآی" محکوم میکنند.  به محققان بیطرف مبرهن است که از بدو دعوت اصلاحی شیخ الإسلام إبن تیمیه, خیل عظیمی از مخالفان با گر ا یشهای عاطفی و طایفی (عموماً صوفی مشرب های انحرافی    و یا  تشیع خرافی ورافضی  ) سعی کرده اند تا دعوت سلفی را جریاني متطرف, متحجر و منزوی به انظار مردم جلوه دهند. ولی تعجب اینجاست که در عصر نوین, قلم بدستان "دگر اندیش" ما با سخنان شبهت آلود و پیش داوریها و پیش فرضیها به تقليد از مقلدان برخاسته و (عمداً و يا جهلاً) متوسل به بهتان شده تا دعوت قرآن و سنت را "متصلب در رای" و "متعصب در اندیشه" به خورد  مردم عوام بدهند. اینچنین حقیقت را در پای تعصبات فکری قربانی نمو دن شیو ه ای کار محققان و فرهیخته گان  نیست.

آقای موحد:

شما در نوشتار خود امانت علمی را در نقل قول ادا ننموده اید. متأسفانه با بدنقل قولی و شبه اندازی از کاه کوهی ساختید. بنده مدعی نیستم که در مطبوعات فارسی زبان بکار بردن متو ن عربی لزومی داشته باشد ولی تو قع نداشتم که نویسنده ماهری مثل شما که خوا ستار استقلال فکری و فرهنگ اصیل, بنیانی, و غیر وابسته در کشور است با تدلیس در ترجمه باعث برانگیختن سوء تفاهم در بین مخاطبان خود شوید .  منحیث یک نویسنده در مطبوعات بخوبی میدانید که شبه اندازی و پنهان سازی از شیوه های بی دو ا م برای مخدوش کردن رأی طرف مخالف در اذهان مردم ا ست.

لطفاً بدانید که این شیوه گفتار شما نه گِرهی از مشکلات ما را میگشاید و نه راهی برای تحقیق علمی و رسیدن به حقیقت را باز میکند. توقع میرود که در هنگام نگارش و نقل قول کردن ا ز دیگران مؤدبانه تر و محتاط تر قلم بزنید. "و اگر گُلی نمیکارید حداقل خاری نیاندازید." چونکه سنت الهی براین آمده است که دیر یا زود حقیقت پیدا و هو یدا خو ا هد شد.

شیخ إبن باز (رح) و دیگر علمای شاخص دین "بنیان های دین را هرگز متزلزل" نکرده و نمیکنند واین باور را رواج نمیدهد که ایمان با علم در تضاد است. سعی این علماء بر اساس اجتهاد علمی بود و بر اصل استقراء و تطبیق ظاهر نصوص بر ظاهر ملموس است. حداقل شیخ إبن باز (رح) یک ثواب نزد خدا وند بخاطر اجتهاد خود دارند.  ولی ما و شما چه دستاوردی برای امت اسلامی داشته ایم؟

چیزی که ریشه ایمان را میسوزاند تعصب کور و شک پروری است.  متوجه باشد همانطور که تعصب و خرافه گستری ماهیت دین را مکدر میسازد, شک پروری و تردید نیز قطعیات دین را    تبدیل و تحریف میسازد. درست است که شک و تردید میتواند راه وصول به حقیقت باشد ولی شک و تردید نباید قرارگاه و موضع دائمی انسان قرارگیرد. فکر عموم فلاسفه غربی از عصر روشنفکری تا دوران بعد ار مدرنیته که غبار آن سر و صورت خیل عظیمی از "دگراندیشان" معاصر اسلامی ما را پوشانده است مبتنی بر شک و تردید در همه چیز اعم از مسلمات و بدیهیات  دین است. و در عصر ما که مملوء از تلاطم امواج شک و شهوت است این طرز تفکر ضعف ایمان جوانان را در پی خواهد داشت.  امت اسلامی در عصر حاصر نه آن متعصبین مرتجع را میطلبد و نه این مفرطین مبتدع را.       

آقای مهران  موحد:

 در پایان به عرض میرسانم که کلید بقاء و دوام دیانت به دست من و شما و یا علما و امراء نیست.  بلکه خداوند خودش حافظ و ناصر دین خود است. اما ما (اعم از علماء و امراء) باید سعی کنیم تا همسو و همیار جقیقت باشیم.  باید خودمان را با معیارهای قرآن و سنت  برابر سازیم نه اینکه قرآن وسنت را تحریف نموده تا به هوا و هوس ما  برابر  گردد. ما باید تابع دلیل باشیم نه که دلیل تابع ما.

خداوند به ما و شما توفیق  ا عطا فرماید تا درک صحیح از دین داشته باشیم.

سدد الله الخطا یا نا وجمَعَنا الله و ایاکم علی هدی نبیه صلی الله علیه و سلم.

 

ا مـیــــد (عــز یــز ی)

16 صفر 1431

31- Jan -2010

————————————————

Omid_azizi1@yahoo.co.uk


 

One thought on “کـتمـــــا ن حــق د ر ورای پنـــد ار بــا طـــل — اميد عزيزی

  • He gives women the right to work and earn a salary.
    The women, we listed here are not simply famous as a result of their physical beauty but also due to their achievements and societal works. If a youthful woman sees her breasts in a dream, it usually means that she’ll bear a kid. Muslim women aren’t obligated to devote their earnings on anyone, while men are accountable for financially supporting their loved ones.

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *