تقدیم به دانشگاهیان افغانستانی در سایت خاوران
بقلم : محمود نکته دان
در میان هزاران مشکلی که کشور ما تا کنون با آن دست به گریبان بوده است مشکلات جدید زبانی و هویتی نیز اخیراً به آنها علاوه گردیده است. البته باید بگوئیم که علت بروز و پیدایش مشکلات زبانی و هویتی و دامن زدن به اختلافات قومی و مذهبی ناشی از تفکرات و سلیقه های مردم افغانستان نبوده بلکه ریشه های بیرون مرزی دارد که بطور کل از مرزهای جنوبی و غربی وارد کشور ما میگردد و از آن میتوانیم بعنوان یک تهاجم پنهان و غیر مرئی نام ببریم زیرا همسایگان جنوبی و غربی ما آن را بوسیله خود مردم ما عملی میسازند.
همسایه جنوبی ما با براه انداختن مسایل قومی و دفاع از به اصطلاح حقوق پشتون ها به خاطر ایجاد نفاق و شقاق کمر بسته است و همسایه غربی ما هم با بالا زدن آستین های خود یک عده افراد بی خاصیت را بعد از شستشوی مغزی به دور هم جمع نموده تا برای به اصطلاح دفاع از زبان فارسی دری بپا خیزند و این تصور را در اندیشه های ایشان ایجاد نموده که گویا دری زبانان این کشور افغان نبوده بلکه افغانستانی می باشند و باید به جای پوهنتون دانشگاه بگویند و به جای پو هنځی هم کلمه دانشکده را استعمال نمایند.
اگر بگوئیم که خطرات مداخلات دولتمردان ایران و پاکستان در طول سه دهه گذشته خیلی خطرناک تر از حملات و جنایات روسها در افغانستان بوده است سخنی به گزاف نگفته ایم ، چون با روسها در یک جنگی رویاروی قرار داشتیم اما ایرانی ها و پاکستانی ها دشمنانی اند که در تبانی و همسوئی با استعمار در یک جنگ غیر مستقیم بصورت مستمر در لباس دوست بر قلب ملت ما خنجر زده اند و با کاشتن تخم نفاق و کینه آرزوی ویرانی و بربادی این کشور را در سر پرورانیده اند. امیدوارم که خداوند پلان های شوم ایشان را بخود شان باز گرداند و برنامه های شوم این ها را نیز همانند برنامه های روسها بشکست مواجه سازد
.
سالهای درازی است که از همسایه جنوبی و جنایاتش میگوئیم و جنایات و عوامل آن را به نقد و بحث میگیریم اما در طول این مدت ها که انگشت های همه مان بسوی پاکستان و نوکران داخلی آن ها دراز بوده ، از پشت جبهه دفاع از استقلال کشور خود چنان خنجر های آلوده به سمی را خورده ایم که ممکن است روزی جراحات وارده از جبهه مقابل یعنی روسها و نوکران شان و پاکستانیها که حامیان طالبان اند التیام پیدا کند اما شاید اثرات سمی و کشنده خنجر های را که از جبهه غیر مرئی عقب بر شانه های خود متحمل گردیده ایم به زخم های التیام ناپذیری مبدل شود. اگر نیات و عملکرد های شوم دولتمردان پاکستان و ایران را در یک جمله کوتاه بمقایسه بگیریم میتوانیم بگوئیم که اهداف پاکستانی ها بیشتر در تخریب زیر بناهای کشور ما متمرکز بوده در حالیکه اهداف خصمانه ایرانیها بیشتر متوجه تخریب روبناهای این کشور بوده است.
یکی از دسایسی که بیشتر محصول پروژه های نفاق افگنانه ایرانی هاست ، دامن زدن به مسایل هویتی و زبانی در کشور ما میباشد که عده از مردم ما را بنام زبان و عده دیگری را بنام ملیت در مقابل برادران شان قرار داده است. این عده که خود را افغانستانی و مدافع زبان فارسی معرفی میکنند ، بدون تعقل و تفکر در مقابل یک دشمن فرضی بمبارزه پرداخته اند. این ها نمیدانند که کلمه افغانستانی بیانگر آن است که گویا افغانستانیها مردمانی مهاجر و مردمانی غیر از مردم بومی در این کشور می باشند و در سرزمینی که مربوط افغانها میباشد زندگی مینمایند ، در حالیکه قضیه ازین قرار نبوده و افغانستان متعلق به همه ساکنین این کشور میباشد و تا کنون ازطریق هیچ منبعی چنان اسنادی ارائه نشده است که گویا افغانستان ملکیت پدری پشتون ها و یا ملکیت پدری تاجک ها و هزاره ها بوده باشد.
افغانستانی ها همانطوریکه خود را افغان نمی دانند با کلمات استاندارد این کشور نیز بخصومت بر خاسته اند و تلاش میکنند تا کلمات ایرانی جایگزین کلمات قبول شده افغانی قرار گیرد. بطور مثال در مصاحبه اخیر جناب آقای پروفیسوررسول رهین که ادعا دارند وزیر فرهنگ کشورقصد نابودی فرهنگ افغانستان را دارد ایشان را با بکار گیری اصطلاحات ایرانی چنین معرفی نموده اند: " او متولد سال 1318 خورشیدی است و از دانشکده زبان و ادبیات دری دانشگاه کابل فارغ گردیده است. بعد از آمدن طالبان به امریکا کوچیده و…سایت خاوران را بنیان گذاشته است."
آقای رهین که بقول ایشان از دانشکده زبان و ادبیات دانشگاه کابل فارغ گردیده در این مصاحبه به سه موضوع جالب تماس گرفته است. اول اینکه گرداننده سایت خاوران از لحاظ تخنیکی پسر ایشان (ضیاء رهین) میباشند. دوم اینکه گفته اند وزیر فرهنگ در صدد از بین بردن زبان و فرهنگ کشور ما میباشد با وجودیکه هیچ دلیل قناعت بخشی را ارائه نه نموده اند و حرف سومی ایشان هم این است که آزادی بیان را قلابی دانسته اند و گفته اند رسانه ها آنگونه که باید می بودند نتوانستند آزاد نشرات نمایند و ازینکه ایشان از این آزادی دروغین داده شده استفاده درست مینمایند ابراز خوشی نموده اند در حالیکه در پرتو این آزادی حملاتی هم به مسایل قومی و زبانی داشته اند که از جناب ایشان بعید به نظر میرسد.
هدف اصلی ماهم در این نوشته نظری بر کیفیت و محتوای سایت خاوران است که موسس آن به اصطلاح از دانشکده زبان وادبیات دانشگاه کابل فارغ گردیده و همکار تخنیکی آن هم پسر جناب ایشان است. در این سایت برعکس ادعاهای آقای رهین که گفته اند از آزادی دروغین داده شده ما استفاده درست کرده ایم ، از آزادی داده شده استفاده درستی صورت نگرفته است بلکه سایت خاوران در زیر نام آزادی بیان به مرکز عقده گشائی ، قوم ستیزی، زبان ستیزی ، حمله به مقدسات و عنعنات مردم و تشهیر افراد منفور در کشور ما مبدل گردیده است.
گردانندگان این سایت با وجودیکه ادعای دانشگاهی بودن ، وطندوستی و استقلال را دارند ، فکر نمیشود که از سواد کافی برخوردار باشند و محتوای سایت خاوران این اندیشه را در ذهن انسان تقویت مینماید که شاید عده از گردانندگان آن مجموعه و یا ترکیبی از عناصر بیدین ، چپی و فریب خوردگان باغ های سبز و سرخ ایران باشند که حتی پا را از تعصبات هویتی و زبانی فراتر گذاشته و برای نشر و اشاعه سخنان شرک آمیز و کفر آمیز نیز زمینه را مساعد و میدان را آماده نموده اند که به ترتیب آنها را بصورت خلاصه مورد بحث قرار خواهیم داد
.
1- میزان سواد گردانندگان سایت:
وقتی به نوشته های از نویسندگان بیسواد این سایت مانند امان معاشر بر میخوریم و نوشته های ایشان بعد ازبررسی و تائید گردانندگان سایت خاوران با ده ها غلطی املائی به نشر میرسد انسان به تعجب می افتد، چون نوشته های مملو از غلطی های املائی پرده از میزان دانش مدعیان دفاع از زبان فارسی برمیدارد و در ذهن انسان چنین تداعی میگردد که این دانشگاهیان شاید مدارک شان را از پسکوچه های شهر پشاور در پاکستان و یا از دوره گرد های ایرانی در قم خریداری نموده باشند ، ورنه در یک نوشته کوچک این همه غلطی چه معنی و مفهومی را می تواند ارائه نماید. ما بعنوان نمونه ، اشتباهات املائی مقاله ی یکی از نویسندگان این سایت یعنی آقای امان معاشر را که درتحت عنوان " احمدشاه مسعود تاجکستان را از بلای گلبدین نگاه کرد" بیرون نویس میکنیم تا هم خود ایشان و هم گردانندگان این سایت در آینده کلمات ذیل را بصورت درست آن بنویسند و هم خوانندگان ما در زمینه میزان سواد گردانندگان این سایت به قضاوت به پردازند:
اشتباهات املائی در نوشته ایشان شکل صحیح آن
اسیا میانه ————————> آسیای میانه
اجتمای ————————–> اجتماعی
اتبآ شوروی ———————-> اتباع شوروی
تبلغاتی ————————> تبلیغاتی
رشت با ثرعت اسلامگریان ——-> رشد با سرعت اسلامگرایان
ریس جمهور ———————> رئیس جمهور
الفبآ عربی ———————–> الفبای عربی
تحت تاثر توطعه ————–> تحت تاثیر توطئه
گروپ های مصلح ————–> گروپ های مسلح
هر فر تاجکستان —————–> هر فرد تاجکستان
تحصل یافته ———————> تحصیل یافته
جنگر ها ———————-> جنگل ها
سیل از نا ارامی ————-> سیلی از نا آرامی
در عرسه ———————-> در عرصه
تصمم ————————–> تصمیم
اشخاص مصلح —————–> اشخاص مسلح
تبآ کن ————————–> تباه کن
یک سند امریکای —————> یک سنت امریکائی
شیرن ————————–> شیرین
تآسفت ———————–> تاسف
اشراک ———————–> اشتراک
مسعله ———————–> مسئله
طرحه ———————–> طرح
جیران مذاکره ——————-> جریان مذاکره
پذرفته ———————–> پذیرفته
نپذرفت ———————–> نپذیرفت
اگر غلطی های املائی ارائه شده آقای امان معاشر را که مسئله را به (ع)، سرعت را به (ث) و مسلح را به (ص) نوشته اند نادیده بگیریم ، از تحلیل جاهلانه و یا مغرضانه ایشان در مورد نقش القایده در شکست کمونزم نمیتوانیم بطور سرسری عبور نمائیم چون مزخرف تر از همه اشتباهات آقای امان معاشر ادعا و تحلیل او در مورد القاعده است که در قسمتی از مقاله خود افتخارات جهاد افغانستان و شکست کمونزم را به القاعده نسبت داده است و چنین نوشته است: " القایده دیگر بیکار مانده بود وظیفه اساسی نابودی کمونیزم بود انجام یافت".
این ادعای احمقانه و مغرضانه بیش نیست که گویا القایده کمونزم را بشکست مواجه ساخته است ، بلکه شکست کمونزم در جهان محصول خون دوملیون مسلمان قهرمان کشور ما میباشد که جانهای شیرین خود را در راه دفاع از عقیده و ایمان شان فدا نموده اند و در واقع بهای شکست کمونزم با نثارخون دوملیون مسلمان افغان، ویرانی بیش از 80 فیصد ازسرزمین ما و مهاجرت اجباری ملیون ها تن از هموطنان ما پرداخته شده است که اثرات مثبت و منفی زیادی را در جهان و کشور ما از خود بجا گذاشته است. ادعای آقای معاشر درست تکرار همان حرف های است که غربی ها نشخوار میکنند که گویا القایده کمونزم را بشکست مواجه ساخته است. واقعیت امر این است که این تبلیغات غربی ها دو هدف عمده را دنبال مینماید: اول اینکه میخواهند طوری وانمود نمایند که ایشان کمونزم را توسط یک گروپ خارجی دست پرورده شان در افغانستان به شکست مواجه ساخته اند و دوم اینکه میخواهند با این تبلیغات افتخارات جهاد افغانستان و ارزش خون شهدای ملیونی کشور مار ا بنابودی بکشانند. درحالیکه وقتی روسها وارد افغانستان گردیده بودند، وحشت و اظطراب سراسر غرب را فراگرفته بود و غربی ها پاکستان را نیز از دست رفته می پنداشتند.
اگر القایده از چنان قدرت و محبوبیتی برخوردار بوده که توانائی شکست کمونزم را به او نسبت میدهند پس چرا در طی بیش از شصت سال گذشته که اسرائیلی ها در زیر ریش آبا و اجداد آن به قتل مسلمانان و غصب و ویرانی سرزمین های اسلامی فلسطین پرداخته اند نتوانسته است یک وجب از این سرزمین ها را پس بگیرد ؟ سوال دیگر اینکه اگر القایده از چنان شوکت و عظمتی برخوردار بوده است پس چرا در قلب سرزمین های عربی نتوانسته یک قریه و یا یک محله کوچکی را به تصرف خویش در بیاورد تا آنرا پایتخت خلافت خود اعلان نماید؟ بناء بهتر است انسانهای اجیر، مغرض و بیدین اگر ذره از وجدان در وجود ایشان باقی مانده باشد بر روی آن پای نگذارند و حقیقت قهرمانی ، سلحشوری و جهاد جانانه ملت مسلمان افغانستان را به پذیرند و افتخارات ملت مجاهد افغانستان را با دستان و قلم های کثیف خود به پای بیگانگان نریزند.
2- اشاعه سخنان شرک آمیز و اهانت آمیز به عقاید مسلمانان
عدم سواد یا عدم عقیده و یا هم عدم توجه گردانندگان سایت سبب شده است که سایت خاوران آهسته آهسته به مرکزی برای اشاعه شرک، کفر گوئی، خرافات و مزخرفات مبدل گردد. بعنوان نمونه میتوان چند جمله از نوشته آقای اسدالله جعفری را که تحت عنوان " بوسه بر مزار مادر …" نوشته است انتخاب نمائیم تا به بینیم که این دانشمند بی دانش با جملات شرک آمیز و مزخرف خود چی چیزهای را به رشته تحریر در آورده است. جملات ذیل را از قسمت های از نوشته او انتخاب نموده ایم تا خوانندگان خود قضاوت نمایند و از تعفن فکری بعضی از مغز های متفکر این سایت آگاهی حاصل نمایند. او در مورد مادر چنین نوشته است:
· تو يگانه شريك خداي يگانه وقديري
· لعل لبان تو شهد کلام خدا است
· اگر خدا خود مادر مي داشت با تو چه مي كرد؟
· آن خداي ناچشيده مهر تو،بهشت را فرش پاي تو قرار داد …..اگر خدا شراب لبان تو را مي چشيد چه مي كرد؟
· خدا،در تو چه ديد كه لبخند رضايت تو را كليد بهشت قرارداد
· بو سه بر مزار تو ،بوسه بر عرش خدا ست
بدین ترتیب آقای اسدالله جعفری با سخنان کفر آمیز خود مادر را شریک ذات لاشریک خداوند متعال(ج) قرار داده است که این حرفهای او صریحا با آیه کریمه " ولم یکن له کفوا احد" در تضاد قرار دارد و ضرورتی نیست تا بر قسمتهای دیگری از نوشته های مزخرف او توضیحاتی داشته باشیم چون بهتر است خوانندگان این نوشته خود به قضاوت به پردازند.
گردانندگان این سایت در جای دیگری از افسانه های مزخرف و نثر گونه که بوسیله شخصی بنام فریبا حمیدی بمناسبت روز مادر به خوانش گرفته شده است بعنوان شعر یاد نموده اند و این نشانگر آنست که این ها تا کنون فرق بین شعر و نثر را ندانسته اند چون نثر مذکور در سایت خاوران با آب و تاب خاصی تحت عنوان " پارچه شعـر زیبا با صـدای گرم بانو فـریبا حمـیدی به مقام والای مـادر" به نشر رسیده است. البته منظور شان از کلمه ایرانی بانو همان کلمه خانم است اما از انجائیکه این طوطی های مقلد ایران در همه جای نوشته های شان از اصطلاحات ایرانی استفاده مینمایند خانم فریبا حمیدی را نیز بانو فریبا حمیدی نوشته اند. این هم متن به اصطلاح شعری که با صدای گرم این بانو تحت عنوان "مادر فرشته روی زمین" بخوانش گرفته شده است:
"کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و پرسید : میگویند فردا شما مرا به زمین می فرستید ؟ اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه میتوانم بدون هیچ کمکی به آنجا بروم ؟ خداوند پاسخ داد : از تعداد زیاد فرشتگان من یکی را برای تو در نظر گرفته ام او از تو نگهداری خواهد کرد. اما کودک هنوز مطمئن نبود که میخواهد برود یا نه؟ این جا در بهشت من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و این ها برای شادی من کافی هستند.
خداوند لبخند زد ! فرشته تو برای تو آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد تو! عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود! کودک ادامه داد: من چطور میتوانم به فهمم مردم چه میگویند وقتی زبان آنها را نمی دانم؟ خداوند او را نوازش کرد و گفت: فرشته تو زیبا ترین و شیرین ترین واژه های را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و……..
کودک با ناراحتی گفت: وقتی میخواهم با شما صحبت کنم چکنم ؟ اما خدا برای این سوال هم پاسخی داشت : فرشته ات دست هایت را در کنار هم قرار خواهد داد و بتو یاد خواهد داد که چگونه دعا کنی!…….."
حالا شما قضاوت نمائید ! آیا این شعر بود یا افسانه مزخرف غیر اسلامی، غیر علمی و غیر منطقی؟ خانم فریبا حمیدی با صدای به اصطلاح گرم خود که نثر و افسانه را از شعر نمی شناسد در چندین جای از این افسانه تخیلی مزخرفات توهین آمیز به اسلام را زمزمه کرده است . مثلا در قسمتی از این نوشته ، نعوذ باالله از لبخند خدا سخن زده است ، گاهی گفته است که خدا کودک را نوازش کرد و در جای هم میگوید " کودک با ناراحتی گفت: وقتی میخواهم با شما صحبت کنم چکنم ؟ اما خدا برای این سوال هم پاسخی داشت" گویا اینکه خداوند نعوذ باالله در مقابل سوالا ت پیچیده کودک تولد نشده قرار داشته که برای این سوال هم پاسخی داشته است. اعوذ باالله من الشیطن الرجیم.
3- گسترش نفاق و عداوت در بین اقوام باهم برادر افغانستان:
طوریکه دیده میشود گسترش نفاق و عداوت یکی دیگر از اهداف این سایت می باشد چون بیشتر متوجه قوم و یا افراد خاصی میگردد. خانم اویستا غوربندی که یکی از نویسندگان سایت خاوران میباشند تحت عنوان " شکست حکومت افغانی یگانه راه حل بحران در افغانستان است" به ابراز نظر های پرداخته اند که تقریبا یک جانبه بوده و هیچ کمکی را به حل مشکل افغانستان کرده نمیتواند اما اینکه چنین مطالب غیر مستندی از طریق سایت خاوران به نشر میرسد باعث تعجب میگردد. با آنکه من با قسمت های از نوشته ای ایشان توافق نظر دارم اما با قسمت های دیگر آن و نحوه نگارش آن در مخالفت قرار دارم چون آن را نفاق افگنانه تصور میکنم .
با وجودیکه ایشان در پاراگراف دوم نوشته خود بیان داشته اند که گویا بعلت کم سوادی مردم ما فلسفه نمی نویسند اما بازهم پاراگراف اولی نوشته ایشان برای من قابل درک نبود زیرا مبتدا و خبر جمله و یا پاراگراف ایشان با هم هماهنگی و مطابقت نداشت. اگر پاراگراف اول شان را بطور خلاصه بنویسیم چنین گفته بودند: " به حیث یک انسان که کشورم را از قلب و جانم بیشتر دوست دارم …فلهذا جهت بیرون رفت از دشواری ها ….به عقیده دانشمندان و پژوهشگران شکست حکومت افغانی یگانه راه حل بحران در افغانستان خواهد بود"
اگر جمله " به حیث یک انسان که کشورم را از قلب و جانم بیشتر دوست دارم" را مبتدا بحساب بیاوریم آیا ادامه آن یعنی " فلهذا جهت بیرون رفت از دشواری ها ….به عقیده دانشمندان و پژوهشگران شکست حکومت افغانی یگانه راه حل بحران در افغانستان خواهد بود" را میتوانیم بعنوان خبر آن مبتدا قبول نمائیم؟ یعنی وقتی ایشان وطن خود را دوست دارند فلهذا باید حکومت افغانی به شکست مواجه ساخته شود؟ بحث مبتدا و خبر پاراگراف پبچیده ایشان را میگذاریم تا به نکات دیگری از نوشته های ایشان اشاره های داشته باشیم.
شاید این خانم مرا هم پشتون و یا بقول ایشان افغان تبار فکر نمایند اما قبلا باید خدمت ایشان به عرض برسانم که من از آن افغان تبارانیکه شما میگوئید یعنی پشتون نیستم بلکه یک دری زبان میباشم. اما از دری زبانانی هستم که نمیخواهم طوطی وار اصطلاحات ایرانی را نشخوار نمایم و حتی بکار بردن کلمه فارسی دری باعث تاثر من میشود ، چون پیشوند فارسی قبل از کلمه دری ، این زبان را شاخه از فارسی ایرانی میسازد ، در حالیکه زبان دری از خود دارای عظمت، تاریخ، اصطلاحات و متکلمین خاص خودش میباشد.
نویسنده محترمه اویستا غوربندی!
طوریکه من نوشته شما را خواندم شما تمام مصائب کشور ما و مشکلات عدیده جهانی و ….. را به افغان تباران یعنی پشتون ها نسبت داده اید. ایجاب مینماید تا خدمت شما بعرض برسانم که شما نباید جنایات و قدرت طلبی یک عده حکام مستبد منسوب به پشتون را به همه پشتونها نسبت دهید. درست است که از ترکی تا امین و تنی و نجیب و حکمتیار تا طالبان توسط این حکام مظالم بیشماری بر ملت ما روا داشته شده است و حتی اگر کمی بیشتر به عقب برگردیم جنایات دوره امیر عبدالرحمن خان و نادر خان و هاشم خان را هم که توسط سران پشتون صورت گرفته است مردم ما فراموش کرده نمیتوانند.
اما دوموضوع را از یاد نبرید که اولا ستمگران متذکره از امیر عبدالرحمن خان گرفته تا کرزی هیچکدام شان از پشتون ها نمایندگی کرد ه نمیتوانند چون از یک طرف این ها از طرف پشتون ها انتخاب نگردیده اند و از طرف دیگر هرکدام شان را که به بینیم به زور سر نیزه و برچه های انگلیسی ها ، روسها و امریکائی ها بر مردم ما تحمیل شده اند. اگر از تره کی تا امین و نجیب را با همه مظالم شان نماینده پشتون ها بدانیم پس چرا در طول این مدت پشتون های جنوب و شرق کشور با جهاد و مقاومت قهرمانانه خود بر علیه این رهبران به اصطلاح پشتون مبارزه کرده اند؟ اگر شما جهاد قهرمانانه مرد م جنوبی به رهبری جلا ل الدین حقانی در مقابل رهبران پشتون دست نشانده شوروی و مقاومت دلیرانه شهید حاجی عبدالقدیر در برابر طالبان تحت الحمایه دولتمردان پاکستانی را نادیده بگیرید منصفانه نیست.
بناء به صراحت میتوان گفت که رهبران جنایتکار و مستبدی را که منسوب به قوم پشتون دانسته اید و به خاطر سلطه و بقای قدرت خود دست به هر خیانت و جنایتی زده اند نمیتوانیم آنها را نماینده قوم پشتون بدانیم بلکه این ها مزدورانی بیش نیستند که توسط بیگانگان به خاطر نفاق و شقاق بر مردم ما مسلط ساخته شده اند.
درقسمت دیگر نوشته شما که در تحت شماره هشتم به تحریر در آمده است قسما با شما موافق و قسما با شما مخالف میباشم. اینکه نوشته اید که حکام افغان تبار که منظور تان پشتون ها است همیشه با شعار وحدت ملی و برادری و برابری مردم ما را فریب داده اند یک واقعیت مطلق است زیرا اقوام و ملیت های دیگر افغانستان بر اساس شعار دروغین همبستگی مجبور بوده اند تا به اطاعت مطلق به پردازند، اما سرایندگان شعار همبستگی به اندازه یک ملی متر هم در مقابل خواسته های اقوام دیگر افغانستان که بیشتر از شصت فیصد این کشور را تشکیل می دادند کوتاه نیامده اند که این پروسه تا اکنون نیز ادامه دارد و به چشم سر میبینیم که از جانب کرزی و همدستان او بسوی طالبان و حکمتیار که در حال جنگ اند دست دوستی دراز میشود و آنان را برادر میخوانند در حالیکه همه اقوام دیگر افغانستان به بهانه های مختلف مورد توطئه قرار گرفته اند و از طریق های گوناگون در جهت بدنامی و نابودی آنها بر اساس پروژه دولت فعلی اقدام مستمر جریان داشته و دارد.
اما در قسمت دیگر نوشته تان که گفته اید با وجود نداشتن زبان و فرهنگ مشترک چگونه وجدان ما بما اجازه میدهد در تحت حکومت افغان تباران(پشتونها) زندگی نمائیم کاملا مخالف هستم زیرا زبان و عنعنات مشترک نمیتواند معیاری برای همزیستی مسالمت آمیز بشمار آید. بزرگترین چتر و سقفی که مردم ما در زیر آن میتوانند با کمال برادری و برابری زندگی نمایند و همه اقوام و زبان ها و فرهنگ های مختلف در تحت آن از مساوات و برابری برخوردار باشند فقط اسلام است و بس ، چون بهترین مردمان در نزد خداوند متعال (ج) پرهیزگار ترین آنها است و کلمه پرهیزگار ترین ، همه مسایل لسانی و ملیتی را تحت الشعاع قرار میدهد و هرکسی که با تقوی ترین مردم باشد به هر قوم و ملیتی که منسوب باشد میتواند در راس اداره یک کشور قرار گیرد. این فرقی نمیکند که آن شخص از قوم پشتون باشد و یا از قوا م تاجک ، هزاره ، بلوچ و پشه ئی.
شما درجای دیگری خراسانیان را مورد خطاب قرار داده اید تا بخود آیند و در مقابل افغان تباران( پشتون ها) از دیپلماسی کار نگیرند بیجا نخواهد بود تا در مورد خراسان نیز معلوماتی را با شما در میان بگذارم. خراسان قدیم شامل سرزمین های بود ه است که هرات ، بلخ ، مرو و نیشاپور قطعات اصلی آنرا تشکیل میداده و بلخ و هرات در طول تاریخ حیثیت پایتخت آنرا داشته اند. از قطعات اصلی خراسان قدیم فعلا نیشاپور بعنوان یکی از ولسوالی های مشهد در زیر تسلط ایرانیان قرار دارد و مرو هم جز دولت ترکمنستان به شمار میرود اما دوقطعه اصلی و بزرگ خراسان یعنی هرات و بلخ که در طول تاریخ حیثیت پایتخت آن را داشته جز افغانستان کنونی میباشند. متاسفانه ایرانی ها با در دست داشتن یکی از ولسوالی های خراسان قدیم ، نام شهر مشهد را به خراسان مبدل نموده اند تا خود را وارث خراسان بدانند و یک عده از فرهنگی های بی فرهنگ و بی مسئولیت ما هم در این امر به یار و یاور ایشان مبدل شده اند. این موضوع مرا بیاد داستانی می اندازد که میگویند شخص مجنونی هنگام عبور از راهی انگشتری را یافته بوده و همواره بدنبال صاحب اصلی آن بوده تا گوشواره ها ، گلوبند و دستبند های مربوط آن انگشتر را نیز از صاحب اصلی آن بگیرد تا به تکمیل سیت آن انگشتری به پردازد. حالا هم ایرانی ها با داشتن یک ولسوالی نیشاپور مثل همان شخص مجنون بخاطر تکمیل کردن سیت خراسان بدنبال افغانستان میگردند تا شهرهای بلخ و هرات را از طریق های مختلفی به زیر تسلط خود بیاورند و متاسفانه یک عده از افراد مزدور و بی احساسی هم که باید درجهت تکمیل نمودن سیت خراسان به فکر استرداد نیشاپور و مرو باشند ، در حال کمک به همان دیوانه هستند که آن انگشتری را در دست دارد و میخواهند بقیه سیت یعنی هرات و بلخ و در مجموع افغانستان را دو دسته به ایرانیان تقدیم نمایند. بهتر است در هر جای که از خراسان نامی می برید در مقابل آن بنویسید یعنی افغانستان کنونی و در حین نوشتن تحلیل های خود دقت بیشتری بخرج دهید.
با وجودیکه گردانندگان سایت بر اساس پالیسی های خاص خود از پخش چنین نوشته های جلوگیری نمی نمایند اما باز هم چنین نوشته های بدون استدلال و احساساتی از اعتبارو احترام شما در میان سایر هموطنان شما میکاهد و بهتر است هوطنان تان شما را بعنوان تحلیلگری بشناسند که نوشته ها و تحلیل های آن در تعصبات قومی و لسانی ریشه ندارد. باید متذکر گردیم که مسئولیت اصلی انتشار نوشته شما که از آن مقداری بوی نفاق بمشام میرسد بدوش گردانندگان سایت خاوران میباشد چون اگر آنها با شما همنظر نمی بودند به نشر نوشته شما مبادرت نمی ورزیدند و بهمین دلیل ما از سایت خاوران بعنوان مرکزی برای پخش و گسترش نفاق نام گرفته ایم.
4- تبلیغات به نفع گروه های چپی و خادیستان جنایتکار
موضوع مهم دیگری که جالب توجه است ، این است که سایت خاوران با داشتن ادعای آزادی بیان و احترام به آرای دگر اندیشان از نشر بعضی از مطالبی که بر علیه منافع گروه های چپ باشد خود داری مینماید که نمونه آن جلوگیری از نشر نوشته من در مورد آقای دستگیر نایل بود ، اما وقتی یک انسان وطنفروش و بیدینی به جهاد و عقاید اسلامی تاخت و تاز مینماید گردانندگان این سایت نوشته آن شخص را براساس آزادی بیان بدست نشر میسپارند و خاوران بطور غیر مستقیم به منبری در جهت ترمیم و تشهیر چهره های بدنام کشور ما مبدل گردیده است که یک نمونه آن انتشار خبر تلویزیون طلوع در مورد جنرال بابه جان بعنوان پلیس خدمتگار است. اگر از 29 سال خدمتی که جنرال بابه جان ادعای آنرا دارد پنج سالی را که در مقاومت بر علیه طالبان و هجوم پاکستانی ها در کنار مسعود شهید گذشتانده است منفی نمائیم یازده سال قبل آن بطور مکمل در خدمت سازمان جهنمی و جنایتکار خاد گذشته است ، سازمانی که مسئول قتل و شکنجه و کشتار مردم بیگناه و مسلمان افغانستان بوده و هزاران خانواده را بداغ عزیزان شان نشانده است. اگر تلویزیون این کشور طلوع باشد و سایت آن هم خاوران، پولیس خدمتگار آن هم کسی غیر از بابه جان و یا علیشاه پکتیاوال برگزیده نخواهد شد ، چون در نشرات بعضی از تلویزیون ها و سایت های ما معانی واژه ها جا بدل کرده اند یعنی خادمین ملت لقب جنایتکار را کماهی میکنند و قاتلین این ملت القاب خدمتگذار را حاصل مینمایند.
5- سخنی هم با پاسداران زبان زیبای دری و نویسندگان سایت خاوران
من وقتی نوشته های دانشمندانی چون محترم خواجه بشیر احمد انصاری و …. را در کنار نوشته های از امان معاشر می بینم و یا اینکه اشعار زیبای محترم سید ضیاءالحق سخا و … را در کنار اشعار شفیق الله شهیر مشاهده مینمایم برایم این تخیل دست میدهد که به مشاهده دسته گلهای زیبای نشسته ام که از میان خارزاری سر بلند کرده اند و یا اینکه نظاره گر گوهر های متشعشعی در قلب یک ویرانه می باشم .
اما وقتی به نوشته های طوطی های مقلدی که مغز و تفکرات ایرانی را بعاریت گرفته اند بر میخورم با خود میگویم ای کاش همین چند مقلد بیسواد را هم نمیداشتیم تا بعنوان جاده صاف کن زمینه هجوم فرهنگی بیگانگان را فراهم نمیساختند. این عده از افراد سر سپرده و مزدور ، میخواهند اصطلاحات کشور ما را اعم از پشتو و عربی به یکطرف بیاندازند و در عوض آن کلماتی را که با زبان باداران شان مطابقت داشته باشد جایگزین آنان نمایند تا در دراز مدت آرزوی سیطره فرهنگی ایرانیان در این سرزمین تحقق یابد و همه مردم این کشور برای سلطه مکمل فرهنگی ایران آمادگی کامل را داشته باشند. اینها برعلاوه کلمات پشتو با کلمات عربی هم سر سازش ندارند و علت آن دور نگه داشتن مردم از زبان دین و زبان قرآن است.
این ها خود را افغانستانی میگویند، وزارت معارف را وزارت آموزش و پرورش مینامند ، از وزارت مالیه بعنوان وزارت دارائی یاد مینمایند، وزارت داخله را هم وزارت کشور مسمی نموده اند، پوهنتون را دانشگاه و فاکولته را دانشکده مینویسند، و شعار ایرانی "فارسی را پاس بداریم" عنوان فراخوان خویش قرار داده اند تا دیگران بیایند و از زبان فارسی ایرانی بدفاع برخیزند.
در میان کسانیکه به فراخوان این سایت لبیک گفته اند و به پاسداری از زبان فارسی برخاسته اند یکی هم جناب آقای محمد نعیم کبیر هستند که من به جناب ایشان احترام خاصی دارم. اما بهتر نبود که جناب ایشان بعوض"زبان پارسی را پاس بداریم" مطلبی را تحت عنوان "ارزشهای انسانی را پاس بداریم" مینوشتند؟ اگر چنین میکردند خیلی زیبا تر بود چون در کشور ما همه ارزشهای والای انسانی در حال نابودی است که زبان یک شاخه از آن است. در کشور ما محبت و عاطفه از بین رفته است و می بینیم که در همسایگی انسانهای ثروتمند و افراد بر سر اقتدار، انسانهای فقیری از گرسنگی در کلبه های محقر و گِلی خویش جان به جان آفرین میسپارند. در کشور ما تعاون ازبین رفته است، در کشور ما ازهمدردی خبری نیست و جای همه این ها را بی مسئولیتی ها و عناد و دشمنی فرا گرفته است و ما در کشوری که همه ارزشهای انسانی، تاریخی و فرهنگی آن در زیر پای تجاوزگران بنابودی کشیده میشود ، داد پاسداری از زبان فارسی را سر داده ایم.
بعوض همه این نگرانی ها در مورد بکار گیری کلمات و اصطلاحات بیگانه بهتر است به فکر سرنوشت طفلی باشیم که از بی سرنوشتی، فقر و بدبختی در دروازه مسجدی توسط پدر و مادرش بفروش میرسد، بهتر است بفکر مبارزه با ترویج فساد و فحشا باشیم، بهتر است مبارزه با اعتیاد این مرض خانمانسوز را مورد توجه خویش قرار دهیم که امروز در بین زنان و جوانان کشور ما بیداد میکند، بجا خواهد بود تا بفکر جلوگیری از مرض خانمانسوز ایدز در این کشور اسلامی باشیم که از برکت دموکراسی در حال گسترش است، و خیلی مناسب خواهد بود تا بفکر این باشیم که چگونه از خون دوملیون شهید پاسداری نمائیم و چگونه به بازماندگان آنها مساعدتی را فراهم نمائیم ، نه اینکه مردم بیچاره خود را به جنگ کلمات مصروف سازیم و غیر مستقیم و ندانسته در خدمت گسترش فرهنگ های بیگانه قرار گیریم.
آیا میشود از شما خوانندگان گرامی و از آنانی که به فراخوان "پارسی را پاس بداریم" لبیک گفته اند یک خواهشی بنمایم؟ خواهش من این است که لطفا برای پنج دقیقه هم که شده چشمان خود را به بنیدید و خود را بصورت تخیلی به جای آن پدری قرار دهید که فرزند دلبند خود را از شدت فقر و مسکنت و بدبختی در همین چند هفته که گذشت در بدل مبلغ دوهزار افغانی که معادل 40 دالر میشود بفروش رسانید! لطفا خود را بجای باز ماندگان کسانی قرار دهید که همین چند روز قبل در کابل از گرسنگی جان به جان آفرین سپردند ! لطفا برای چند دقیقه هم که شده تصور نمائید که خدای ناخواسته فساد و اعتیاد دامنگیر جوانان خانواده شما و یا دوستان شما شده است ! آیا تحمل دیدن چنین روزهای را دارید؟
اگر چنین تحملی را ندارید و مصائب فوق از دیدگاه شما بالا تر از مشکلات زبانی قرار میگیرند پس حالا بگوئید آن کسیکه فرزند دلبند خودرا از فرط مصیبت و تنگدستی بفروش میرساند دانشگاه بگوید یا پوهنتون؟ آیا بازماندگان کسانی که عزیزان شان همین چند روز قبل در کابل عزیز در پیش روی شان از گرسنگی جان دادند وزارت مالیه بگویند و یا وزارت دارائی؟ آیا جوانانی را که اختطاف کنندگان از دروازه های مکاتب می ربایند آنها را دانشجو بنامیم یا محصل؟ آیا آنانیکه عزیزان و نورچشمی های شان به فساد و اعتیاد آغشته میشوند وزارت معارف بگویند و یا وزارت آموزش و پرورش؟ و بالاخره این را بگوئید که بر لوح مزار آنانی که در اثر ناامنی های روزانه مظلومانه به شهادت میرسند افغان بنویسند یا افغانستانی ؟ و این را بگوئید که باز ماندگان این کشته شدگان وزارت کشور بگویند و یا وزارت داخله؟
آیا اگر خدای ناخواسته شما و یا عزیزان تان در بین یکی از این کته گوری ها قرار داشته باشید کدام و اژه و کدام کلمه درد شما را دوا خواهد کرد؟ بهتر است به عوض بکار گیری اصطلاحات بیگانه و وارداتی به فکر پاسداری از ارزشهای متعالی انسانی باشیم چون در کشور ما حرف از جدل بر سر کلمات گذشته است زیرا صد ها هزار تن از هموطنان شما از فرط فقر و مسکنت و امراض گوناگون بدون کمترین توجهی برای بقای خود در بین مرگ و زندگی دست و پا میزنند.
بیائید تا ارزشهای انسانی را پاس بداریم ، بیائید تا ارزشهای متعالی اسلامی را پاس بداریم و به پذیریم که تنها اسلام است که میتواند اقوام و قبایل ساکن این کشور را در زیر یک چتر بزرگ بدور هم جمع نماید چنانچه جهاد قهرمانانه مشترک همه اقوام افغانستان در راه دفاع از عقیده و کشور اسلامی مان شاهد این مدعا است. بیائید تقوی ، دانش تعاون ، و رسیدگی به مستمندانی را که از شدت گرسنگی و مریضی و یا از شدت گرما و سرما می میرند معیار قرار دهیم و در راه مبارزه به خاطر حفظ ارزشهای انسانی کمر همت به بندیم و فراخوانی داشته باشیم تا نویسندگان ما با بیان درد ها و آرزوهای مردم ستمکشیده افغانستان بدفاع از ارزشهای اسلامی ، ملی ،تاریخی و فرهنگی کشور ما به پردازند زیرا مسایل قومی و زبانی و بکار گیری واژه های بیگانه هیچ دردی را دوا کرده نمیتواند و هیچ مشکلی از مشکلات عدیده کشور ما را حل نخواهد کرد. والسلام
صفحات مرتبط:
شما میتوانید برای خواندن نوشته های که مورد ارزیابی قرار گرفته بروی این لینک ها کلیک نمائید.
1. نوشته آقای امان معاشر:
http://www.khawaran.com/MoasherAman_MassoudWaTajikistan.htm
2. بوسه بر مزار مادر بوسه بر عرش خداست ، نوشته شرک آمیز اسدالله جعفری:
http://www.khawaran.com/JafariAsadullah_BosaBarMazareMadar.htm
3. افسانه و یا شعری که به ارتباط مادر به صدای به اصطلاح گرم فریبا حمیدی زمزمه شده است:
http://www.khawaran.net/Sound/Fariba%20Hamidi-Maadar.mp3
4. شکست حکومت افغانی یگانه راه حل بحران در افغانستان است. نوشته خانم محترمه اویستا غوربندی:
http://www.khawaran.com/GhorbandiAvesta_ShekasteHokomateAfghani.htm
5. شعر بی وزن و قافیه شفیق الله شهیر
http://www.khawaran.com/ShahirShafiq_ShararaKonam.htm
6. شعر وزین جناب آقای سید ضیاالحق سخا که برای مقایسه با شعر شفیق الله شهیر انتخاب شده است. آیا نشر شعر شهیر در کنار اشعار سخا توهینی به شعرای نامدار کشور ما نیست. این شعر را بخوانید:
http://www.khawaran.com/SakhaSZ_AyaRaieatMohtaj.htm