خلوتگاه حق — محمد عظیم آبرومند

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

خلوتگاه حق

 

هیچ کنجی بی دد وبی دام نیست

جز به خلوتگاه حق آرام نیست

مثنوی

 

نویسنده: محمد عظیم آبرومند

 

 

برادران وخواهران گرامی وهموطنان عزیز!

 

آغازکلام را باحمدو ستایش حضرت سبحان مزین گردانیم  که هرآغازی را مبتدی است وهرانجامی را منتهی وآن آغازواین انجام در دست رحمان است وبس. و درود برپیامبرستوده شده می فرستیم که رسول نذیروبشیربه همه بشریت بوده است.

خجسته باد کلامی که بنام ایزد یکتا آغازگردد ورسن هدایت درآن گیرا باشد و روشنائی دل در آن مضمرنماید و آدمی را دعوت سیرازدنیا به عقبی بنماید و برای تفکر دریچه های  حکمت ومعرفت رابگشاید ونخستین قدم را با اراده متین دربازیابی معرفت نفس آدمی استوارسازد.

 

عنوان سخن را خلوتگاه حق نهادیم تا برای انسان امروزین مزیت آن را بنمایم و ذوق وشوق وی را با ایمان وایقان فزونی بخشیم و وی را ازچنگال درنده روزگاران شهوت رهائی بخشیم ودقایقی او را ازلطایف دنیای معنوی محظوظ گردانیم .

گفت ما ازخلوتی است که درچارسوی کون ومکان آن را نشانی نیست و درگشت وگذاراین سرا آنرا سراغی نیست ، پس هوش و فکر را  چاره جزخلوت گزیدن نماند تا ازخلوت حق نشانی سراید . خلوت گزیدن را طریقی است که خود را خالی کردن ازغیرگویند . غیرجوئی ، غیربینی ، غیراندیشی وغیرخوئی را از ملکه فکر هوش دورساختن و دیده را ازغیر برانداختن آغاز کار است .

  خلوت راز تنهائی است ورموز ترک ریاکاری .  خانه را خلوت کردن  نمودی ازخالی کردن ، صاف کردن  و تزکیه کردن باطن است . روندگان طریق، این خلوت را درنفس ، عقل ، روح ودل آدمی می انگارند وما را چاره نیست که این طریق را تجربت کنیم وآئین راستین را با قصد متین بکاویم .

فرهمند کسی است که خلوتگاه را بشناسد تا خلوت گزیند. در شناخت خلوتگاه دقایقی ازصوفی خجسته ، عالم برازنده و خداپرست پرخشوع امام عزالی کمک می گیریم که درتعریف خلوتگاه که منظورنظر است چنین گوید:« وبرسبیل کنایت اورا قلب خوانند که در صدر باشد ، چه میان آن و میان جسم دل علاقتی خاصه است ؛ اگر چه با دیگر اجزای تن هم تعلق دارد ، آن را هم کارفرماید…. و چنانستی که دل محل او ومملکت او، عالم او ومطیه اوست».

دل سرای نفس ، عقل و آرامگاه روح و خلوتگاه حق است . نفس را مراتبی است که به گفته قرآن عظیم الشان ازاماره به لوامه و ازلوامه به مطمئنه می انجامد ؛ عقل را قصه دیگر است که آنرا عقل جزئی و عقل کلی گویند و یا بزبان حکمیان فرنگ آنرا به عقل نظری و عقل عملی منقسم کنند ویا بگفتار مفکر فرهمند مسلمان کیش، عقل خودبین و عقل جهان بین ستایند ، مگر روح را حضرت سبحان داند وبس.

لیکن خلوتگاه حق، کاشانه عاشقان و صادقان ، محل ایقان و ایمان خدا دوستان و سرای وحدت پسندان و دیباچه عدم گرایند لاهوتی و کبوتران ملکوتی، است .

تا این خلوتگاه آماده تجلی حق گردد ، مستلزم روفتن ازکینه ، آز ، حرص بخل و عداوت است . این کارشهان و فرزانگان است ، جباران ، ستمکاران ، بخیلان را یارای روفتن نیست و درین بادیه ازددمنشان نشانی نیست.

روفتن وصیقل کردن این خانه نه بدست زور و زر میسر است ونه به حیله ومکر عقل خودنگر مقدر. درین آستان نه  ریاکاران را مجال خلوت است و نه نخوت پیشگان راعنان کفایت. خفتگان را طبل هدایت کفایت است ،و وارستگان را دکان وحدت صلاحیت است ، خبرگان را ازچوگان حیرت ندامت است وعاشقان را جلوه های حق بضاعت است ورجعت همه امور به صمد احد است ومنظور گفتن ما دعوت است که آدمیان لحظه ای سربه جیب فرو برند وبابصیرت وتفکر در اعماق وجود نظر بدوزند و درج آشنائی را بکاوند و وعده ای نخستین به یاد آورند وبا باز کردن دوباره چشم به این دنیا بزم مهرورزی برپا کنند وپاس محبت ادا.

هر جشنواره ای را مقدمه می باید هر کتابی را دیباچه می شاید و هرسفری را توشه ای می بخواهد. مقدمه این جشنواره ذکر حضرت حق است ، دیباچه این کتاب حمد وثنای احد است و توشه این سفر ترک بغض وعداوت است.  

الذین یذکرون الله قیاما وقعودا وعلی جنوبهم

 ( ال عمران 191 )

الا یذکرالله تطمئن القلوب

( الرعد28 )

هرعمارتی را تهدابی محکم مضمر است ، تهداب عمارت ذکر، نماز است و هرتهدابی ستونی می بخواهد ، ستون ذکر احد ، حمد مستمر است و هرستونی بنائی را گمارد ، بنای ذکر اظهارعجزمکرر دربرابر ذات اکبر است.

این قاعده بازکردن دریچه خلوت به بارگاه الهی است . دق الباب ان دریچه به خواستن و طلبیدن آغازگردد و با زاری ، نیاز و ورد صبحگاهی  گشاده گردد و باگریه ای تنهائی آن خلوتگاه پاکیزه گردد و با روفتن منش ، کبروغرور آماده گردد و با تمهید دوستی و محبت هم نوعان مزین گردد و با معرفت نفس منور شود و با آگاهی ازصفات ذات کبریائی خلوتگاه مقام لاهوتی یابد و با ترک الفت وانس دنیا خلوتگاه حق گردد و آن جایگاه را شیفتگان بیباک  و صالحان چالاک جلوه گاه حق گویند. خلوت کردن کار محبان و روش صادقان است . ان خلوت گزیدن مستلزم این خلوتگاه است . ازدنیا به عقبا سفرکردن است ، پیش ازمردن ، مرگ را دیدن است ، پیش از شرینی حیات شربت حی را چشیدن است قبل ازمرگ تلخی آن را مکیدن است .

 

کرشدم تا چند شور حق و باطل  بشنوم                      بشکنید این سازها تا چیزی ازدل بشنوم

غافل ازمعنی نیم لیک ازعبارت چاره نیست                هرچه لیلی گویدم باید زمحمل  بشنوم

بیدل

 

 

اين جهان چاهي است بس تاريك و تنگ
هست بيرون عالمي بي بو و رنگ
هيچ در گوش كسي ز ايشان نرفت
كاين طمع آمد حجاب ژرف و زفت
 
گوش را بندد طمع از استماع
 
چشم را بندد غرض از اطلاع
 
همچنان كه آن جنين را طمع خون
 
كان غذاي اوست در اوطان دون
     
از حديث اين جهان محجوب كرد
     
غير خون او مي نداند چاشت خورد
مثنوی (دفتر سوم / 64 تا 68)

 

 

سیرکردن دراندرون بایستهء ای روفتن غبار دل است . اگر دل را بمثابه آئینه بشناسیم که بهترین تشبیه لفظی عرفا ازدل است ، غبار آئینه را روفتن کاردایمی انسان های فاخر به کرامت وفضلیت است ، زیرا انسان محکوم، درقفس تاریخ ، فرهنگ و اجتماع است . به اصطلاح ابوالمعانی زمینگیر است .

سنگ این کوهسار آسایش خیالی بیش نیست         در زمینگیری همان آتش بدامانیم ما

 

ما برای پیشرفت معنوی انسان ضرورت به مقیاسی داریم که هرلحظه با آن مقیاس صعود ونزول خود را بخوبی بتوانیم استدراک کنیم. مرجع این مقیاس رب العزت است . حضرت باری درکلام باقی می فرماید:

اتل ما او حي اليك من الكتاب و اقم الصلوه ان لصلوه تنهي عن الفحشا و المنكر ولذكر الله اكبر و الله يعلم ما تصنعون. (سوره عنکبوت آیه 45 )

 

حضرت رسول کریم می فرماید:

الصلاه عماد الدین فمن اقامها فقد اقام الدین ومن ترکها فقد هدم الدین

نمازستون دین است کسیکه نمازرا برپا داشت دین را برپای خود استاده کرد وشخصیکه نمازرا ترک کند درحقیقت امر دین را ازدست میدهد.

 

انسان درهرلحظه میتواند بسادگی دریابد که آیا نماز وی را ارفحشا بمعنی عام کلمه دورنگهداشته است درصورتیکه آن دوری میسر باشد ، یعنی غبارراازآئینه دل دورساخته است. واگر این احساس غلبه کرد که فحشا دامن گسترگردیده است بداند که غباردردل فزونی یافته است .

گذشتگان بخاطرتولید آئینه ازسنگ کار می گرفتند. آنها سنگ خارا را آنقدر میتراشیدند و صیقل می کردند که صاف می گردید وبعد ازین کار، ان سنگ مجهزبه صفت ویژه آئینه میگردید که درآن صورت را تماشا میکردند.

این کاراستادان هنربود وان هم در فن آئینه سازی . اما کاراستادان بشریعنی انبیا واولیای الهی مهارتی ونجابتی است که برای هدایت و رستگاری بشر توفیق می یابند تا انسان ها را از رذلیت به فضلیت وازظلمت به نور واز قساوت و حسادت به محبت و ارادت رهنمای کنند.

برای  صیقل  دل اززنگ های تناسبات مادی وصعود بمراتب ودرجات علوی سعی وتلاش مستمر ومکرر لازم است. بیک کلام کارباید کرد وامید به حصول داشت تا انسان از اسارت زندان  کارخانه مادی به آزادی رسد و  از لطایف معنوی و دقایق الهی محظوظ گردد و با تلذذ ازجلوه های خدائی درفراخنای کون سیرکند و ازانوارکبریائی منور گردد و زندگانی مادی را عبرت سرای اهل فکرت وصداقت به انگارد وخود را بمیراند تا سر ازنو با خود تجدید حیات کند و ازدنیا وعقبی برداشت عمیق تری یابد تا عقبی را به دنیا تعویض نکند .

آن استادان ماهرطلبگارشاگردان پرشوق وپرکاری اند که دروحشت سرای امکان داغ وحدت می جویند و درخراب آباد رندان آهنگ آزادی می نوازند و با جان ، مال ونام ونشان برای اتصال بحق مجاهدت می کنند ودروادی  زقان قافله مهرگان را بدرقه می کنند و ایمان وایقان به خدای یگان را محیط صلاح وفلاح می دانند.

وبس.

 

  

محمد عظیم آبرومند

29 ذوالحجه 1431 هجری قمری

مطابق 5 دسامبر 2010 میلادی

 

 

 

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *