تبصرهٔ مختصری برمعاهدهٔ تحميلي دیورند — عبدالجليل جميلي

 

با امتنان و تشکر از نویسنده و محقق کشور آقای جمیلی که نظر نیک شان را در مورد سایت صدای افغان ابراز داشته و  این صفحه انترنتی را با  ارسال نوشته پژوهشگرانۀ شان پیرامون "خط دیورند " یاری نموده اند ، میخواهیم خدمت ایشان و تمام نظر اندازان این صفحه بار دیگر یاد آوری نماییم که هدف ما فقط و فقط خدمت فکری و اندیشوی به هموطنان عزیز و ارجمند  بدون مد نظر داشت مقاصد جاهلانۀ قومی ، زبانی ، منطقوی ، گروهی و  دیگر انواع آن بوده، خواستار یک افغانستان آزاد ، آباد و مردم با هم برادر خدمتگار بوطن و هموطن  میباشیم. ما از بارگاه لایزال خواهانیم تا بگفته خود وفادار بوده  و از این را ه  با همکاری دوستانی که درد وطن و هموطن انهارا بهم پیوند میدهد  بتوانیم اندک وجیبه خود را در مقابل حق بزرگ  مام وطن انجام دهیم. به امید تداوم همکاریهای قلمی تان با ما.

                                                                                                                                             اداره صدای افغان

—————————————————————————————————————————————————–

تبصرهٔ مختصری

برمعاهدهٔ تحميلي دیورند؛ ماهیت حقوقی و عواقب ناگوارآن!

 


عبدالجليل جميلي

۲۰جدی۱۳۸۹/ ۱۰جنوری ۲۰۱۱

 

قبل  ازعرض  مطلب و شرح  اين  موضوع ِ  فوق العاده  حساس  تاريخی  و لکهٔ   نافرجام  بزرگیکه  مورخين دانشمند و مد ققين با ادراک  ما و محققين  جهاني  نتا يج  نا مطلوب و نگبت  بار آن را  بردامان  تاريخ  کهن و پر افتخار ما؛ تا حد زيادی  حلاجي کرده اند ، ميخواهم  يک مطلب  را  با خلو ص  نيت  روشن  سازم  که  گرچه خودرا نویسنده و مؤرخي  نمي شما رم که  در مورد همچو صفحهٔ  سیه  ولکهٔ  ننگ  تاريخ  با افتخار وط‌نم  قلم فرسائي  کنم  ولي بازهم  ميخواهم  منحيث  يک  فریضهٔ  ملي مطالبي را تا  آن حدی که  مطالعات و تجارب عملي  و مدارک صادقانهٔ مستند  بمن اجازه  ميدهد  به هموطنان  همدرد و مخصوصاً جوانان با احساس و با درايت وطنم  عرضه دارم  فلهذا  از ذوات  با فضيلتی که درین راه  آثار گران  بهائي را  از خود  بياد گار گذاشته  اند، خواهش مند م  که  اگر درين  متن خورده اشتباها تي را متو جه  ميشوند آن را به  ديدهٔ  بزرگوارا نه  و اغماض  بنگرند و سعي من هم بران است و بدا ن  خوب  آگاهم ، که  اکر  مطلبي  بدون  ملحوظات  جانب  دارانه  و  بدوُر از حب و  ُبغضی عرض  شده  و بدرستي و صفای ضمير نگاشته  شود  به یقین  میتوان اميد وار بود  که هم چو مطلبي  جای خودرا  در قلب  خوانند گان  ارجمند  و دانشمندان گرامی باز کرده ميتواند

البته  دانشمندان ارجمند و جوانا ن منوريکه  محقق اند  و وارد ،  بخوبي مید انند  که امير عبدالرحمن خان  انسان  نا وارد و بي سواد و به دوُر از جربا نات وطن خود  نبود  که  سير تصادفات  اورا به  اين  مسند  و امارت  رسانيده  باشد بلکه بر عکس  چه در مرور ایام جواني و شهزادگي  و يا خانه جنگي های  قدرت  طلبا نهٔ  فاميلی کاکاها و کاکا زاده های خود هم در کورهٔ وقايع  افغانستان تا حد ضرورت  و لزوم  به قوام رسید ه  بود و در زمانش هم رشادت ها و جوانمردی های  از خود  نشان داده  و جراأت  و شهامت آن را داشت  تا  سرزمیني  را  بنا م  افغانستان سر پا  استاده  کرده  و چنا ن  وحد ت  ببخشد  که حتي دور امارت  پسر شان ، امير  حبيب االُله خان یکي  از آرا م  ترين  دوره های دولت داری در افغانستان شمرده  میشود  ( که  البته  قساوت های غیر قابل  تحمل  دوَر او نيز  يکي از سفاک ترين صفحهٔ  تاريخ  وطن  مارا  تشکيل ميد هد )

بهر حال  با  سير  کشور کشائي بر تانیه  بطرف  افغانستان  و با امضای  همچو  معاهدهٔ  دون  همتانهٔ  از طرف  شخصيکه  عواقب عکس العمل  ملي  وتاربخي آن را ميدا نست  بازهم عواملي  بوده  که  همه را  نا دیده  گرفته  و حاضر شد  که  خود بزرگ  منشانه در پای  همچو  متن  و يا  متو ني  بنام ملت بي خبرافغان  از جريانات   وعواقب  وخیم  آن !  امضا نما يد. و ازينست   سعي خواهم کرد که  بازهم  بدون جا نب داری دلا يل آن را روشن  سا خته و بعرض  برسانم .

مگر با در نظر داشت  شرايط  فعلي وطن؛ هم هستند  هموطنان  منور و گرامي خود  ما  که  برسميت  شناختن  آن خط  فرضي قابل بطلان را( با پذیرفتن  آن  بحیث  سرحد  دائميي  بنام  سرحد  ديو رند که  بازهم امتيازآن  به  دیورند  انگليس  میرسد !)  راه نجا ت وطن  و باز شدن دربهای  بهشتي بروی  مردم خود  ميخوانند ! مانند  اینکه  با تکرار مکررات تاريخی و به رُو خوردنها و افتادنهای ديروز ها و هر روز؛ بعد  ازين نیز دست  خودرا  خود  دانسته   بسوراخي  داخل  کرده  و یا زير سنگي  قرار دهيم  که  سال ها از هما ن راه  و طريق  گزيده  شده  وفشار دیده  ايم و ناز دال و چپاتی  کراچی وانهای برده های عمری انگلیس را  که تا ۷۰ سال قبل نامي در نقشهٔ جهان نداشتند ! بکشيم  و ذ هي خفتي که در تاريخ جهان ؛  تا بحا ل  بنام  افغان  رقم  نخورده   است !!

درين جا لازم ميشمارم بر يک نکتهٔ  مهمی اشاره کنم مبني برينکه  اکثريت عام مردم و حتي  بعضی از صاحب  نظران ما   استدلال ميکنند که  چون از  ۱۸۹۳ ( زمان عقد  معاهدهٔ  نا ميمون  تاریخی۱۲ نوامبر ۱۸۹۳  مطابق ۲ جمادی الاول ۱۳۱۱ هجری  قمری) بيشتر از ۹۹  سال  پرنسيپي سپری گرديده  بنا بران اين معاهده  منسؤخ  پنداشته  شده  واعتبارندارد در حالیکه اساساً  دوشکل متفرق پرنسيپهای حقوقی(حقوق مالکيت  تا  اجاره  ) را مورد توجه قرار نميدهند  زيرا  با توجه بسیر تاريخ  کشور کشائیها وعروج و ذوال دولتها و استملاک ملکيت ها ی ملي  وانفرادی بصورت عنف مثلاً مانند  تجَاوزات  وپيش رَ ِویهای دولت  روس از سال ۱۶۷۶ با نام امپراطوری تخيلي پتر ۱۰ ساله بطرف جنوب (بعدها با عنوان پتر کبير) که  به فکر رسيدن بسر زمينهای  زرخيز و پُر گنج  شرق و آب های گرم تا بحر هند- بتنا سب  سايبريای  يخ  زدهٔ  بي آب و نان ! تجاوزات  مسلسل اشغالگری را چنان طی نمود که حتی سا حهٔ بزرگ  مرَوَ را در سال ۱۸۸۴ و سپس ولسوالي پنجده  و متعاقباً  منا طق آق تپه  و چمن بيد  و چشمهٔ  سليم را  در ۱۸۸۵ اشغال  و درسال ۱۸۹۵ ( باوجود امضای معاهدهٔ  دوم  دیورند  بنفع روس )؛ بازهم  پامير کلان  وخاکهای  افغانستان  را غصب  و بتصر ف خود در آورد و مرادم  از شرح  فوق هم  همين است  که همچو  استملاکات  تحمیليست ( چه  در شمال و يا جنوب  و جنوب شرق !) که هرگز ماهيت  استجاره ۹۹ساله ( هم مانند  سر زمين هانگ کانگ  یا  کانال  سويز- یا  کانال  پانامه )  و امثال  آن را نداشته  اند ازهمين  لحاظ  است  که مذاکرات  با تفاهم   اعليحضرت  غازی  امان  الله خان را در سفر رسمي ۱۹۲۷ شان  به  مسکو؛ در مورد ا سترداد خاک های  افغانستان  شاهد بوده ايم،  که  اگر  غنيمهای  دا خل آستين و دشمنان ديرين  خارجي  برای آن غازی وطندوست فرصت  میدادند  امید آن میرفت که  با شجاعت و درايت  کامل در مورد اعادهٔ   سرزمينهای از دست رفته  ما ؛ چه  در جنوب  و با خصوص  در شمال  بموفقيتهای نا يل مي شدند !! 

هموطنان ارجمند !  برای اینکه  شمهٔ ازين داستان بزرگ را بعرض برسانم  عجا لتاً از عموميات و فروعات  موضوع گذ شته  و به اين  مطلبي  ميروم  كه  دولت  بريتانيا  وهم  روسیهٔ  تزاری ؛ چه  با  تضاد های  رقابتي کشور  کشا ئيها  بين هم  و  باز هم  تفاهم با همي  در مورد   ديگر کشور های  قا بل  تسخیر  و  شکار  و  بهره  برداری های   قوهٔ  انساني  و یا  منابع  سرشار طبيعی  شان با ( یکي  بود ‌ن بر ِکند  فقیر!) همچو  پلاني را  از دير زمان  مشترکاً تعقيب  مینمودند و بريتانيا  گذ شته  ازينکه  ضرورت  مبرمي برا ی  دوام  تسلط  و بهره  بردا ری  همه  جا نبه  از نيم قارهٔ  هند  کبیر  و حتي  بيشتراز آن؛ بسر زمين  پر گنجينهٔ  دست  نخوردهٔ افغانستان  هم  چشم  دوخته  بود  و  ايران را  هم لقمهٔ  چربي ( مانند  قرارداد  پطروليم دادرسي  ) بحساب  ميا ورد  که  تا  با لا تر از آن هم  دسترسی  پيدا  کند !  درين مرحلهٔ که بعد از تأ سيس کمپني هند  شرقي درسال ۱۶۰۰ ميلادی در هند ا هداف خودرا منظماً تعقيب میکرد(  مؤضوعبست  بزرگ  و خارج  بحث  ما )  یگانه  مانع  و مشکلي  را که  در سر راه خود  ميد يد؛ کار زار و يا خار زار  قدم  بقدم  نزديک شدن  روس  بطرف  ساحات  آسيایي  بو د که آن  با پاليسي غدار تر ازخود را؛  مانع  اهداف مطلقاً استثماری و استعماری  خود  مي د ید  ؛   زيرا  دولت   بر یتا نيا   به  اين  هم  ايمان  کامل  داشت  و با  تجارب گذشته  که  عملاً   تاريخ هم آنرا  ثابت  ساخت ؛ میدا نست  که  فاصلهٔ  مکاني  و موقعيت  جغرافيائي همجواری  مساعدی را که  روسیه  با اين منا طق داشت  و به مراتب  دور افتاده  از خاک برتانیه  ؛ اين  خود  مزايای  اشغال  و دوام  تسلط  دایمي  قسمتي از کرهٔ  خاکي را  که  سپس ادعای مالکيت هميشگي  آن را برای روس  محرز تر  میساخت  یعني انگلیس  بکلي  متيقن  بود  که  دير يا  زود  بايد  بيرون  کشيد ازين ورطه رخت   خويش  !! و ازینکه  با  ختم  جنگ  جهاني  اول  دولت  و مردم  سلحشور افغان با استردا د  استقلا ل کامل ملی  خود در ۱۹۱۹ دَرز  بزرگ  و جبران  نا پذيری  را در بد نهٔ  آن امپراطوری  انداخته  و احساسات آزادی  خواهی  مستعمرات  شان  را شعله ور تر ساخت  همان  بود  که  با پايان  يا فتن  جنگ  جها ني  دوم؛ از آن  امپراطوری  عظيميکه آفتاب  بر آن غروب نميکرد بصورت تدريجي  کشوری  ماند  که  با مميز ات  پهلوان  زنده  خوش بودن  ! یعني  دل  خوش  داشتن  به  مشترک المنا فع  بودن  بعضی  اقمار سا بقه  و تسلي دادن بخودی خود ؛  مثال بزرگيست که گواه بکار ندارد .

وا گر بحث را از تأ سیس کمپني هند شرقی  در ۱۶۰۰م  تا  رسيدن  قوای  انگليس به سرحدات افغانستان در سال ۱۸۰۰م و همچنان آغاز عروج کشور کشائي پتر کبير از سال ۱۶۷۶  بطرف جنوب  پيش ببريم  دامن  سخن به  درازا مي کشد و ازين است  برای رفع درد سر شما  دوستان محترمم و مخصوصاَ بنا بر حاد شدن  موضوع خط تحميلي دیورند درين ايامیکه  اگر از طرفي عدهٔ از دوستان گرامي و بادرد ما  يک بار ديگر مشعل مبارزه در راه همين حق خواهي و استرداد سرزمينها و مردمان  تجريد شدهٔ  ما را بلند  کرده اند از طرفی هم  جنا با ني ! هستند که با تيشه  زدن  به ريشهٔ وحدت ملي و مردمی ما؛ برای گردش آسياب دشمنان  ديروز و يا غلام زاده گان  وارث نمای  امروزی شان  از ربختن  آب  و آبرو ی  ملی ما چشم  پوشیده  نکرده و حتي  سخن را به هتا کي مي رسانند! که بنا بر همين ملحوظات و باز هم روشن ساختن  بسياری از واقعيت های تا حال نا گفته ؛  توجه  شما را بصورت  بسيار مختصر و ماده وار به آن نقاطي معطوف ميدارم  که یقين دارم شما خود ؛ با درک  خلاهای  حقوقی و روش حق تلفانه  و هم تحميلي  بودن  اين قرار داد ننگين، ذ يحق  بودن تماميت خوهان  افغان  تانرا  تائيد مي کنيد. پس برای هر يک ما و شما  که خودرا افغان مي شماریم  و مسئؤل دربرابرآيندهٔ  اين وطن بيچاره ساخته شده !  منحيث  يک فريضه  و وجيبهٔ ملی، با يست در حضور خدا و خلق  خودرا  ملزم بشماریم  که  با همنوائي کامل و پيوستن درين داعیهٔ  دشمن  شکن – فرض خودرا در برابر وطن و وطنداران  و و حفظ  افتخار  اين سرزمين  مرد خيز  سربلند ؛؛  با متا نت  و نام نيک  ادا و بجا نمائيم .

و اين هم دلایلي بر غیر قا نونی يا تحميلي  بودن خط  فرضی   دیورند  آغا ! و  نقا ط  ضعف  معاهد ات دوگا نهٔ  سراپا  يک جا نبهٔ اميرمطلق العنان انتصاب شده  در افغانستان  با هنری دیورند  انگليس که  منفعتش فقط  به  نفع  بلند رفتن  مدد معاش  شخص جنا ب امير عبدالرحمن خان  و بقای شان تا روز مرگ  بر کرسی امارت افغانستان  تضمين شد و بس  زيرا :

۱– عبدالرحمن خان که در جنگ قدرت ؛ بمقابل کاکای خود، امير شير علي خان شکست خورده بود درماه سپتمبر ۱۸۶۸ به بخارا و سپس به سمر قند پناه برده و با مدد معاش جنرال کافمن وایسرای روس  تزاری تا زماني در آنجا به حيات خود ادامه داد که در اواخر سال ۱۸۷۹ وبا سقوط  امارت امير محمد یعقوب  خان ؛  باز هم قيامهای همه جانبه ملي  بمقال قوای متجا وز انگليس شروع شد!   ۲-عبدالرحمن خان ِ که هميشه در جريان امور قرار داشت  بعد از اجازه و مشورهٔ  جنرال  کافمن  و  با استشارهٔ  انگليس  دوباره  به افغانستان داخل شده  ازطريق مزار شريف  و سمنگان و تا  چاریکار خودرا  رسانيده  و  در ماه  آگست ۱۸۸۰ بعني بعد از ۱۲ سال دوری از افغانستان زمام امور مملکت را ( نه شکل منتخب ملي و نه  موروثی! ) منحيث  نما يندهٔ  انتصابي بدست گرفت .

۳-  بنابر قساوتها  و سنگدلي   خود شان  و هم خاطر نگهداری انگليسها؛ چنان  به کشتار ها و زنداني  وشکنجه کردنهای  با مورد و بي موردی دست زدند  که مورخين ما بقرار اعتراف خودشان؛  تعداد  تخميني قتل و قتالهای دوَر امارت  اورا به بيش از ۱۲۰ هزار نفر تخمين ميزنند .که متأ سفانه  از به  شهادت  رساندن شخصيتهای  مبارز ملي ما مانند زندانی  و مسموم کردن ‌ نا یب امين الله خان لوگری و مسموم ساختن و شهادت  غازی محمد جان خان  و امثال  شان  که  مایهٔ   آرامش خاطر و مسرت  انگلبس ها  پنداشته  مي شد ؛ هم دریغ نکردند.

۴- موصوف بعد از استحکام بخشيدن حکومت مطلقهٔ  خود در افغانستان و زمانيکه انگلیس ها طور يکجانبه اعزام هیأت بلند رتبهٔ  را بریاست هنری  مارتيمر دیورند سکرتر امورخارجهٔ هند  برتا نوی بکا بل؛ خبر داده  وبا مواصلت  هيأت  وبعد از ۴۰ روز مذاکرات قرارداد های دو گانهٔ  را یکي به  نفع انگليس و دومی به  نفع روسیکه  اصلاً  نه  نمايندهٔ  صلاحيت داری  درين جلسه  داشت  و نه وکالت خطی به دیورند آغا  ارسال کرده بودند ؛ ولی  امير افغانستان بهردو متن  تن داده  و بنام ملت ( بيخبر!) افغان  هردو  متن  را (بنده بي دخل  گفته!!) اامضا کرده  و ساحات  بزرگی را ازسرزمينها ؛  بشمول هم  وطنان ما !  در جنوب و جنوب  شرق   ؟  فقط در بد ل افزودی  معاش مستری  خود  از ۱۲ کرور  به ۱۸ کرور؛ و با  اشتراک  يک عده  خوش نشين های  بلی گوی  درباری  به مستر دیورند فروخت ! ؛ ولي حيف که اين  امیر نا جوانمرد ؛ ساحات بزرگ  فوق الذکر خاک وطن خودرا با تمام اتباعش در شمال مفت و مجانی   به روس مکار هد یه کرد  تا دیورند جان  با پیشا نی باز و دوعای سر و دوام امارت شان  دوباره  به هند برگردد که ازين  امضا های خجلانه ! نه خبری به گوش ملت  رسيد  و نه اثری از لوی جوگهٔ  عنعنوی  ملي ما  که عموماً در همچو موارد مهم برگزار ميگردد؛  دیده  شد. یعني که خود شان ؛ هم  گوزه  شدند و هم کوزه  گر و هم ِ گل  کوزه و هم فروشندهٔ  آن کوزه  به اغيار ! که  ثمر آن  اسا ساً  و فقط  بلند  رفتن  پول جيب خرچ  و  تضمين  بقای  امارت  شخص  ضيأ الملت والدين  بود  و بس !؟!؟!

۵- درحاليکه اگر از مشورهٔ  مبازران ملي و مردم دشمن شکن  در داخل وبفرياد و مراجعات نواب ها وشخسيتهای رسمی  و مردمان وطن خواه افغان در آنطرف خط منحوس ديورند گوش داده و تن به بردگی انگلبس و تحميل اين دو قرارداد ننگين نميدادند اين معضلهٔ  زخم ناسوز تا امروز و فرداهای نا معلوم بر بدن پارچه پارچه  شدهٔ  افغان و افغانيت نميماندند و زمانیکه رهبان ملی و اقشار بزرگ مردمی بصورت قسمی ازين مؤضوع ا طلاع  يافتند  به امير مراجعه و  نامه ها واستدعا ئيه های نوشتند  که  بازهم  جواب  حضرت والا فقط همه اش تو هين و توبيخ و حتي رکيک نويسیهای  بيحرمتی  بود  تا  مردم را ازمبارزه  بمقابل انگليس  دور نگهدارند.

۶ – توجه نمائيد– با هنری ديورند يکه  به نمايندگي دولت برتا نيهٔ  متجاوز وبا تمام  نقشه و مدارک از قبل آماده کرده به اصطلاح ما پای و پاچه برزده و با آرگاه و بارگاه  بکابل رسيده و قرارداد منحوس خط  نا مکمل  و نا قص ديورند  را بر امیر واقعاً  بیچارهٔ ما ! ميقبولاند. آیا  بازهم سوال بر انگيز نيست  که  چرا  بدون  حضور نمايندهٔ  با صلاحيت  روس تزا ری  و  يا  ارسال کدام  صلاحيت نامهٔ رسمی بين الدولي به نام ديورند آغا ! امير صاحب ما به امر و هدايت  نمايندهٔ  انگليس  به  اين خفت تن  میدهد که با چشم  پوشئ بر سر زمين ها و مردمان سمت شما ل ِ ما  و قبلاً اشغال شده از طرف قوای روس !( که در فوق از آن ساحات تذکری رفته  است ) قراراداد دوم سراپا آبر ريزانه  را با قطع  علاقهٔ  دائمی تمام آ‌ن ساحات و مردم  با وطن شان ، افغانستان– بروی خال هندوی ديورند جان  به روسها ببخشد ؟  و بازدو جرم  وجنايت  وحق تلفي ملي  را  درعين ساعت و روز و درعين مجلس مرتکب شود  که  بعد ها هم  اين مطالب  را؛  با کمال  تأ سف ؛ بدوُر از حفظ  شهامت  افغاني و مکلفيت ملي در تا ج التوارئخ خودی ؛ خنجری  بر قلب  خود قلمداد ميفرمايند  که کاش با همان احساس افغانی و اسلاميی! قبل از امضای همچو وثيقهٔ شرم آور؛ خنجری را عملاً به جگر خود زده و قربان شدن  خودرا ؛ يادگار زيبائی بر تاريخ ما ميماندند .

 ۷- با اشا رهٔ به ناقص بودن آن تلک گردن  امير صاحب ما ! بايد خاطر نشان سازم که  با چشم  ديد شخص خودم در آرشيف وزارت امور خارجه  در آغاز دههٔ ۱۹۶۰م –  در تمام طول صفحات  آن نقشهٔ بزرگ در حدود ۳۰ جای آن ،  کشيدن  خط عبوری تقسيمات ساحوی بقلم سرخ – لزوماً وعجالتاً  بر آن  قریه های  که  آن خط سرخ  آنهارا ازهم دو پارچه ميکرد و درهر يک آن بيشتر از ۱۰۰ تا ۲۰۰۰نفر ِ وهمه اقارب نزديکي مانند  پدران و مادران و فرزندان وديگران  دورهم مجتمعاً زندکی بلا تفکيک را سپری  ميکردند ؛عجالتاً از عبور خط سرخ تقسيم ساحوی  صرف نظر کرده  و چنين تجويز داشتند  که  سر نوشت  اين محلات  فعلاً  تا رفتن هيأت های با صلاحيت طرفين  در محلات و رضائیت مردم،  مسکوت  و بدون  تقسيم  بندی   گذاشته  شود –  که خوشبختانه   چون ازان تاريخ به بعد تا امروز  بنا بر جو نا مساعدتها ؛ نه هيأتهای اعزام  شد و نه  اين قرارداد نیم بند و نا قص به قوامی رسيد تا به امضای نهائي رسا نيده  شود ؛ پس از لحاظ حقوقی و تعامل  جهاني ؛ ازبنکه  يک  سند  نا قص هرگز معتبر و کامل شناخته نشده  وحتي از لحاظ تعامل  اداری هم  ماهيت اجرائیوی تطبيقی را ندارد که البته  شما خوانندهٔ محترم اين مطالب  نيز یقيناً  با تجارب علمی  وعملي زندگی خود خوب ميدانيد  که تا امروز هيچ سندی؛ ولو شخصی بوده و بين دوطرف و تا بزرگتر های آن و بسطح  بين الدولي و بين المللی– تا زماني اعتبار ندارد که  کوچکترين  نقص و کمبود و ابهامي درآن  وجود داشته  باشد تا چه رسد به آن  سندی  که علناً  بر تهداب  توطئه  و حق تلفی  و زور  وقساوت و بربريت  تجاوز کارانه و عملاَ ناقص بنا يافته  و باز هم آن عبای  ناجنس را  در راه تخريب   ملت واحد  هند کبير ؛؛ زيب تن غلامزاد گان  خود تراش پاکستان سازانی بکند  که تا ۷۰ سال قبل  حکومت  مرکزی دهلي را  رام رام جی  ميگفتند و در نقشهٔ دنيا هم اثری از اسم پاکستان ديده نمي شد  که تا  توطئهٔ  گران با جدا کردن پارچهٔ  از قارهٔ هند ؛ پاکستانی  بوجود آ ورد ه و  او را  وارث  اين وثبقهٔ  نا قص الخلقهٔ تحميلي  خود قلمداد کردند . وگرنه !   چطور همچو سند نا مکمل تحميلي غير ملي را که  از هيچ  جهتئ ؛ جز زور و تعجیز  زمامداران افغانستان ؛ صبغهٔ  حقؤقی نداشت  و ندارد ؛  سر پا زنده نگه میداشتند ؟  که  صفحهٔ  ديگر  روش  حق  تلفا نه  و برده  داری  اين علمبرداران  حقوق بشر و آزادی !؟!  را  ميتوان در پياده کردن  پاليسیی ضد  کرامت انسانیی استوار داشتن  دولت نامنهاد اسرائيل و تباهي و قتل عامها وبي وطني  ملت فلسطين هم ميتوان دید .    ۸- واگر سوال برسميت شناختن پاکستان از طرف دولت افغانستان و برقراری روايط سياسی بين دوکشور وهمچنان عضويت پاکستان به عضوي پاکستان  در موسسهٔ ملل متحد ؛ با خموشی جانب افغانی  مورد سوا ل  گيرد – باز هم  چنانچه  گفته آمد ؛  موقف  دولتها وحکومات  ضفيف القدرت  تأ مل پذير  دیروزی  افغانستان ( به  جز تا  حدی دوَر اعليحضرت  غازی اما‌ن الله خا‌ن   ) بکلي روشن بوده و سعی هم داشته اند  تا از پيشروی  درندگان و پشت سر قاطران مارش نکنند ! ولي و اما باز هم درهمين دوريکه  پای  تجزیهٔ قارهٔ هند و پاکستان سازی مطرح شد  انصافاً  در دوَر سلطنت  مرحوم اعليحضرت محمد ظاهر شاه و صدارت  تا رياست جمهوری شهيد محمد داود خان اقدامات جهشهای سوأت گرفته بود که شکل جهان شمول را داشت  ولي زمانيکه فشارهای  پدر خواندهٔ پاکستان سا ز  و باجه نوازان  جهان خوار بزرگ  ديگر هم  هم اتن  شدند ؛  موقف فعلي دولت افغانستان  بدان نکته رسيد که: ۱:  پاکستان را لزوماً برسميت ميشناسد   ۲: برای عضويتش رأی مخالف نميدهد  ولي ۳: اين اسناد و ادعای حقوقی و مشروع ملي خودرا  در مورد حق مسلم تعين سرنوشت  آيندهٔ  خاکهای  غصب شده و افغانهای آن طرف  خط  تحميلي ديورند  در شورای امنيت   مؤسسهٔ ملل متحد و ديگر مجامع بين اُلمللی  محفوظ نگهداشته و هرگز باطل نميسازد  که در آن زمان  ، اسناد و مدارک وزارت امور خارجه در مرگز و فایلهای با ارزش اين  موقف ملي و استوار افغانستان ( زمانيکه  مرحوم  سردار عبدا لحميد عزيز حيثیت  سفير کبير و نما يندهٔ فوق العادهٔ  دولت شاهي افغانستان در موسسهٔ ملل متحد را داشت ) در آرشيف  آن  نما يندگي دائمي ما  در ملل متحد  منظم  و پا بر جابود ولي از روز۷ ثور ۱۳۵۷  و تجاوز وقيحانهٔ  ( دوست  معظم و غمخوار بزرگ ما ازشما ل !؟! ) تا امروزيکه  باز هم باداران دال و چپاتی سرنوشت ساز ماست ! و شب مردم ما در خُريج گلخن و روز شان  درجهنم  شده و قراریکه  هم دیده و هم شنيده ام    اصلاً اسنادی  و با سند يکه  گواه برين عرايضم باشد  نه  در آرشيف  مرکزی وزارت  امورخارجه  مانده  و نه  درآن  نمايندگي سياسي ما در ملل متحد  ( آنهم  دريک کشور ا منی که  نه  جنگ زده است و نه   طالب بازار !؟؟!)  و نه   ورقی  درهيچ  يک از نهاد رسمي افغانستان برباد رفتهٔ  چور شده . زيرا همهٔ آن سبک بالانه  يا از راه هوا و يا از راه  سرکهای  پيکان  پيما –  عازم  خوان  ويا زيب غنايم  آرإيف های همسایه های  مسلمان نما  تا  ملحد انيکه  بدوستی دوستی –  بلای جان ما شد ه و بر خوش باوری ما مي خندند !

دوستان همدرد ارجمند !  با پابان دادن به طول کلام  یکي دو موضوع بسيار حتمي قابل تذکر دارم که همهٔ اين عرايض و مبتدا ها را با روشني بهتر کامل مبکند  و اگر و مگر ها و وسواسهای  بعضی از هوطنان ما را  مرفوع  و دل کشالي شان را  تسکين  مي بخشد و آن اینکه بعضاً  شنبده میشود  که  درين ايام و روز گار تیره و تاريکه  وطن خدا ناخواسته درجان کندن است  وملت بطرف  قربان گاه روان و شيا دان  هر طرفهٔ  ( که مار آستين اند و يا  دغل دوستان بيرونیی  بنام انسان ! )  در طلب  گوشت  و پوست  و استخوان و حتي  در فکر تجزيهٔ  خاک ما ! ميباشد و ما که  در مجموع  روزی  زنده ها را خورده  روان هستيم  آيا  ايجاب ميکند که  هم وغم تنازع للبقای خودرا درخميره و کورهٔ  معضلهٔ خط فرضیی ديورند يکه همه بليات ما از آن سرچشمه ميگيرد بريزيم که در مقا بل  هم  ۶ برابر نفوس و تا دندان مسلح و  اتوميک سوار جنرال بازی های  بنام مسلمانی داریم  و تکيه بر بوکنگهم و ۴۰ کره ماديانش!  که اساساً  بغرض  همين اهداف پليد ی  مانند   پا بر گلو داشتن افغان و يا  یوغ  حکميت انداختن بر گردن افغان و حتی  بالاتر از آن تا ازبين بردن و تجزيهٔ افغانستان  و  اين  ماهي هميشه تاز هٔ که  با تمام  غنای رو و زير زمينش  تا حال دست نخورده مانده  و حرص. و آز دل  اسلام آباد و تهران  گردانان ِ بنام مسلمان ؟ برای بلعيدنش قروتک مبزند و روز شماری ميکند .

بلي  ای هموطن  عزيزیکه از یاد  نامهای  ننگين  شاه شجاع  نوکر کمپنی !  تا   تره کي  خره کي  و ببرک  کارغل  حفيظ الله امين شياد داکتر نجيب گا و  ديروزی تا موژاخیدين ( با تلفظ  دوستان روسی شان !)  جنگسالار قرآن خور خانهٔ خدا و جاغور فبل  مرغی در چپاول  هست و بود ملت  تا شبرچور امروزی ؛ غمهای بر دل و عرقی  بر جبين دارید،  نبايد  فراموش کنیم  که  خدای  نگهبانی قویتر از دشمن  بر سر و رهنمای اول العزمی همسفر و قلوب  وزير اکبرخانها تا یاران پاک نهادش را و تا سلطان  بت  شکن  غزنه و احمد شاه  دُر دوَران را  در سنگر داشتيد . که  امروز با سؤ استفاده ازسست عنصری ؛  دوئي و طبقه بازی و هزار و يک عيب و علت  بين الا فغانی خود ما و شما؛  تبر همسابه های غدار و عقده  فروشان بيماريکه مانند  دکتور کسنجر آغای  یهود نژاد  خود فرار کرده از زير تيغ هتلر شداد و يا  بريژنسکي  بهودی بنياد کمونست پولندی گريخته از کوره های آدم سوزی بوخنوال و بليک ويل های که  اجدادش ازمهاجرين دور دست اروپا   درين کشور ريشه گرفته تا   جنرال دائم الخمر  فر تؤت  متقاعد امروز پاکستا نيي که دَور جوانيش را در دور سومنات  چکر ميزد و از پاک  ستان  ميدن انگلند ش– بلي تبر شان را ما و شما  دسته ميشويم تا تما شا بين قطع نام و نسل افغان خود باشيم !   هموطن  نازنينم ؛ شما اين  روش و سجایای  قابل  تأمل را چه مي ناميد. به اطراف  خود  نگاه   کنيم که اين دغل دوستان که مي بينيد + مگسا نند دوَر شيریني! و اين داستان  شجاعت است و اتحاد و همنوائی و فراموش  نکردن خدعهٔ  محيلان  ديموکرات  نشا نيکه  خون من و شمارا از راه تيوبک  حقوقک بشر و جنگ و گريز با  دوُر نگداشتن  جبهه از خاک خودشا ن  ميريزند و جسم  من و شما را به  اصطلاح  وطن ما؛ بحکم جوال کاه مي پندارند  و بس !  پس د َم غنيمت  شمردن و چشم بستن  وفراموش کردن  حريت راستين خاک و مردم   و درس عبرت ندادن به محيلان غدار!! وظیفهٔ  کيست ؟ – ای هموطن پرنسيپ حقؤقی را شنيده ايد که حق داده نميشود بلکه گرفته ميشود ؟

لطفاً مساعی صادقا نهٔ  دوستان هموطن تا نرا  تا  قدمه های  حل مسا لمت آميز  ومليگرا با نه خط تحميلی ديورند و تا رسيد ن به هدفی که ا عادهٔ حيثيت  پار واستواری افغانستان عزيز و سر بلند است ، کمک وحمايت کنيد

پس به پاس ادای وجيبه  خودی در برابر خاک و مردم ، فقط بيائيد  متحد و همنوا باشيم ، عادل باشيم  نه ماجراجو ، با عزم باشيم نه سست بنياد ، دوُر انديش باشيم نه پيش پا بين و با ديا نت و مجهز به ايمان راستين  با شيم  و با  خدا و با عزم آهنبنی که  پشت دشمن را بلرزاند و روز روشن را  شب تار سازد  و آن  وقت  است  که  ما و شما  من  من  بازی و کلاه  نگهداری و جان به جانی خودی خودرا  فراموش ميکنيم و خود ما  دوران ساز ميشويم انشالله !

 دوستان گرامي ! روزيکه حضرت رسول اکرم صلي الله عليه وسلم با باران شان از غزای بزرگی برگشتند- همه خوشی کنان  خوشی و تبريکات  خودرا ازين فتح بزرگ ابراز ميداشتند – حضرت مبارک شان  بعد از مکثی رو  بجمع  صحابی  کرده فرمودند  که آنچه که ما کرده ايم  آن قدر عظیم و با  اهميت نيست  ما يابد در  آن جهادی کاميا ب شويم که سعادت ما و رضای خداوند ما در آن مضمر است و همه انتظار داشتند   بشنوند که آن طريق و هدف کدام است که تا حال بدان پي نبرده اند  -حضرت  ميارک  رو به باران کرده و فرمودند  که آن  جهاد بزرگ – مبارزهٔ هريک ما در راه اعلای کلمت الله  و قيام  در برابر طغياان نفسها و خواهشات آني سر کش خودما و محترم شمردن  حقوق  ديگران و تشريک مساعی  قلبي  با همرزمان  ما ست  و اين درسی که  ما بايد تعميل کننده  آن باشيم حتمی هم  اين مقولهٔ  معروف  جان کندی فقيد را شنيده  خواهبد  بود  و هميشه تکرار ميکرد که  نبا يد انتظار باشيد  که امريکا  بشما چه ميکند  بلکه  متوجه خود  باشيد که شما  بوطن تان و امريکا  چه کرده ايد  …………………….و توکلتُ علي الله

 

وا ين هم دو  تصوبری  ما يهٔ عبرتی که یکی ، سال با افتخار ۱۸۴۲ و ديگری سال جبونی ۱۸۹۳ ما را تمثيل ميکند

 


 

 

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *