به پاسخ هتاکیهای يکی از مارکسست ها درسايت افغانستان آزاد
(بخش اول)
عبدالکريم فاريابی
روزی درهنگام مشاهدهء سايت های انترنتی به سايتی تحت نام افغانستان آزاد برخوردم وبا مرور بريکی دوتا از مقالاتش ، مقاله دنباله داری را تحت عنوان " بررسی مختصر قرآن " ازشخصی بنام " آزادل" مشاهده کردم وبعد از مطالعهء بخش هايی ازآن ،جزمشتی دروغ وبهتان وتحريف حقايق از انسان مزدورمعلوم الحالی که کارش توهين به مقدسات ملت مسلمان افغانستان است، چيز ديگری درآن نيافتم ودرصدآن شدم که اين اراجيف وبهتان های رذيلانهء دور از آداب نويسندگی را پاسخ بدهم ؛ با آنکه اين تهمت ها واکاذيب ، هزاران بار از طرف دشمنان اسلام وقرآن مطرح گرديده وهزاران بار نيز پاسخ داده شده ودشمنان شرمنده ورسواشده اند!
درابتدا فکر کردم نبايد به اين هتاکی هاکه تکراری هستند ، پاسخ داد وبه اين شخص که کارش نشخواردروغها وتهمت های نويسندگان ملحد ايرانی امثال شجاع الدين شفا ودزدی از کتابهای آنهاست ، ارزشی قائل شد؛ اما وقتی متوجه شدم که اوبا کمال ابلهی پنداشته است که مسلمانان دربرابر اين ياوه گويی ها ودشنام های وقيحانه اش پاسخی ندارند، لازم ديدم پاسخ اورا مرحله واربنويسم ؛ ودرينجا به اين شخص حقيرکه با وجود بيسوادی وجهالتی که از نوشته هايش موج می زند، مغرورانه ادعايی بزرگتر از ظرفيت خود می نمايد، بايد گفت که تاخير پاسخ به اراجيفش دليلی جز اين ندارد که سايت منتشر کنندهء آن ، سايتی است گمنام وبی ارزش که کمترکسی متوجهء آن می شود وحتا من نيز با اين سايت دراين اواخربطور ناگهانی مواجه شدم!
بهر حال .. ما از خوانندگان عزيز خود پوزش می خواهيم اگر لحن تندتری را درپاسخ اکاذيب اين شخص بکار می بريم؛ چون : نشايد کوفت آهن جز به آهن.. وعقل ومنطق وشرع وقانون نيز اجازهء استفاده ازهمهء وسائل ممکنه را دربرابرمتجاوز می دهند!
اين باصطلاح " آزاد ،" که تا گلو درلجنزار غلامی غرق است وهمهء اين دشنام هارا برای خوش ساختن باداران شرقی وغربی خويش وحلال ساختن اجوره يی که برايش پرداخته می شود، می نويسد ومانند تعداد انگشت شماری از کمونست های شکست خوردهء باصطلاح نويسنده، عقده های مارکسستی خويش را با دشنام دادن عقائد ملت ، تسکين می بخشد، بخش اول نوشتهء بی اساس ومضحک خودرا با بررسی آيهء 82 سورهء نسا آغاز می کند وترجمهء آن را چنين می نويسد: " چرا درين قرآن فکر نمی کنيد که اگر از جانب غير خدا بود اختلافات فراوان درآن می افتاد" !
درحاليکه اين آيت وترجمه اش چنين هستند: "افلا يتدبرون القرآن ولو کان من عند غيرالله لوجدوا فيه اختلافاً کثيرا" يعنی " آيا درقرآن تدبر نمی کنند واگر از نزد غير خدا می بود بدون شک درآن اختلافات بسياری می يافتند"!
ببين تفاوت ره از کجاست تابکجا!
اين شخصی که مدعی بررسی متن قرآن با استفاده از معتبرترين تفسير هاست، درنخستين قدم ، دروغ می گويد ،تحريف می کند وغلط ترجمه می نمايد وبدينگونه نشان می دهدکه آنچه وی ارائه می دهد، نه از تفسيرهای معتبر ومنابع موثق بلکه از دروغها وبهتانهای وقيحانهء ملحدان ايرانی وغربی گرفته شده است واين بيچاره، نقالی بيش نيست که حتا معنی آنچه را که می دزدد، نمی فهمد!
ما پيش ازپرداختن به برداشتی که اين شخص ازآيهء قرآنی فوق نموده ودروغها ودشنامهائيکه عليه کلام الهی نوشته است، خوانندگان عزيز را متوجهء روش مکارانهء اين شيادان نقال که تعدادشان از انگشتان يک پا کمتراست، می سازيم وآن اينکه اينها همهء اراجيف ودشنامها ودروغها وبهتانهای شان عليه اسلام وقرآن ومقدسات مسلمانان را که با رکيک ترين وغيراخلاقی ترين وغير انسانی ترين الفاظ ،ارائه می کنند، آزادی بيان می نامند وآن را حق خود می دانند؛ ولی پاسخی را که به دشنامهای ايشان داده می شود، عصبانيت وتندروی ودشنام و..و.. قلمداد می کنند !!.. اگر اينها واقعاً بحث وانتقادعلمی می نمايند بايد قواعد آن را مراعات کنند وازالفاظ رکيک ودشنامهای کوچه وبازاری وضد عفت قلم اجتناب ورزند؛ ولی اينها چنين نمی کنند به دو دليل: نخست اينکه اين اخلاق وخوی وخاصيت بندگان مارکس است وايشان درمکتب مارکسسم جز دشنام وخشونت ودروغگويی وتهمت وافتراوشيادی وعوامفريبی وقتل وکشتاروسائر اعمال وافکار شيطانی چيزی نياموخته اند واگر درمقابل اسلام که بزرگترين دشمن شان است چنين لحن دور از آداب واخلاق را بکار می برند، نبايد تعجب کرد بويژه بادرنظرداشت اين حقيقت که اين بردگان حقير، دردآورترين شکست راازاين دين متحمل شده اند!
دوديگر اينکه ايشان از خود چيزی ندارند وجز تکرار ونشخواراکاذيب ملحدان غيرافغانی ودزدی ازکتابهای آنها با تغيير عبارات، کاری از دست شان برنمی آيد؛ لذا می کوشند تا دشنامهای آنهارا با دشنامهای بيشتری از خويش بياميزند تابدينگونه خواننده را تحت تاثير قرار دهند واز سوی ديگرچنان جلوه دهند که گويا آنچه نوشته اند، از کله های پوک مارکسستی خودشان تراوش کرده ودزدی ونشخوار نوشته های ملحدان ايرانی وديگران نيست!
بهر صورت..مابازهم با پوزش از خوانندگان عزيز از استعمال کلمات تند- چون چارهء ديگری جز اين نداريم واين شيادان زبان ديگری را جزاين نمی فهمند- می پردازيم به برداشت اين چوچهء مارکس ازآيت 82 سورهء نساء وحکمی که بدنبال آن نموده است:
وی بعد ازينکه دروغهای بی اساسی را دررابطه با تاريخچهء قرآن ومحتويات آن با عبارات والفاظی که خبث وپليدی باطنش را به نمايش می گذارد به روی صفحه می ريزد، ادعا می نمايد که قرآن کلام خدانيست واو با عمل به آيهء يادشدهء سورهء نساء اختلافی را دراين کتاب يافته است که نشان می دهد قرآن سخن خدانيست!
بيائيد ببينيم اين مارکسست ابله وبی سواد چه نقصی را درقرآن يافته است که با اينهمه غرور وتکبر ادعای ابطال کلام الهی را می کند:
وی در می نويسد:".. محمد می گويد که قرآن کلام الهی بوده وقبلاً در(لوح محفوظ نگهداری شده است) واين قرآن که از طرف برخی ازپروفيسورهای اسلامی که فارغ التحصيل الازهر هم هستند گفته وتاکيد مسلسل می شود که قرآن الهی است حال ببينيم اين قرآن که به سورهء فاتحه شروع می شود اززبان کی وچی می گويد وبد نخواهد بودقبل از پرداختن درمتن قرآن وهدايات وتفاوت های واضح دراحکام الهی اين اولين سوره را که 7 آيت دارد به فارسی بخوانيم تا ببينيم کلام خدا چه است"!
او درپی اين ارشاداتش، سورهء فاتحه را باترجمه اش می نويسد وما برای جلوگيری ازاطالهء کلام، از خوانندگان عزيز می خواهيم که آن را درنوشتهء اين شخص تحت عنوان " بررسی مختصر قرآن- بخش اول" بخوانند ؛ ولی اشاره به اين نکته را لازم می دانيم که محتوای سورهءفاتحه، حمد وثنای خداوند است که پروردگار متعال آنرا به بندگانش تعليم می دهد تا اورا چنان ستايش نمايند!
حالا چيزی که اين مارکسست بيسواد را واداشته است تا گمان کند که گويا غلطی بزرگ واختلاف عظيمی را درقرآن کشف کرده وبدينگونه برايش ثابت شده است که قرآن کلام خدا نيست، غايب بودن شخصيت توصيف شده دراين آيت است ؛ يا به عبارت ديگر او ابلهانه می پندارد که چون دراينجا خداوند بحيث شخص غايب وبا صيغه های غايب، توصيف شده است، لذا قرآن کلام خدا نيست !!.. بيائيد اراجيف خوداورا به خوانش بگيريم؛ او بعد از نوشتن سورهء فاتحه با ترجمهء فارسی اش چنين می نويسد:
" اين بود سورهء فاتحه با ترجمهء فارسی آن ، که سورهء اول قرآن است وهر مسلمان روزانه چندبار آن را ميخواند. اکنون سوال اساسی اين است که محمد ومسلمانها ميگويند واصرار دارندکه تمام قرآن از طرف خداست آيا با خواندن اين سوره می توان قبول کرد که قرآن گفته های خداست؟ اگر است پس خود اين خدا به خدای ديگر احتياج داشته که وصفش را گفته واز او کمک خواسته است" !
آری هموطن !اين است برداشت وعقل ومنطق وسواد يک مارکسست ابله که درعمرش جزغلامی واسارت چيزی را نياموخته وازبس شب وروزسرگرم سجده به پای اين وآن بت کمونيسم ووطنفروشی بوده است، وقت نيافته که سوادی بياموزد واطلاع اندکی دربارهء باريکی ها وصنائع ادبی زبانها کسب کند؛ واگر وی اندک سوادی داشت آنگه می دانست که درهمهء زبانها وبويژه درزبان فارسی وعربی که با شکوفايی تمدن اسلامی ، چون شير وشکر باهم آميختند وازهمديگر مستفيد شدند ودرغنای فرهنگی واعتلای يکديگر ممد واقع گرديدند؛ آری، اگر وی
سواد اندکی داشت واين چيزهارا می فهميد، آنگه می دانست که درين سورهء قرآنی که دراوج بلاغت وفصاحت خود قرار دارد، چيزی که وی ادعا می کند وجود ندارد ودرين سوره، نه خداوند ،خدای ديگری را توصيف می کند- آنگونه که وی احمقانه می پندارد وادعا می کند- ونه هم آن کلمات،سخنان محمد ويا شخص ديگری است؛ بلکه درآغاز اين سوره، صنعت ادبی تجريدبکار رفته است که درادبيات فارسی وعربی، متداول می باشد وآن اينست که شاعر يا نويسنده ويا متکلم ، خودرا بمنزلهء شخص ديگر مورد خطاب قرار می دهد وبا عبارتی ديگروجود ديگری را از خود انتزاع وبا او گفت وگو می کند ويا مورد توصيف وتعريف قرار می دهد ودرحقيقت ، آن شخص کس ديگری جز خود اونيست، مثلاً حافظ می گويد:
حافظا درکنج فقر وخلوت شبهای تار
تابود وردت دعا وختم قرآن غم مخور
ما اينجا ازين مارکسست کودن می پرسيم : آيا حافظ ديگری وجودداشته است که حافظ اصلی اورا مورد خطاب قرار داده ويا اين خود اوست که از خويشتن ، شخصيت ديگری را انتزاع کرده واورا مورد خطاب قرار داده است؟؟!!
وحافظ درجای ديگری ، از خود با صيغهء غايب ياد می کند وچنين می گويد:
دلم از دست بشد دوش چو حافظ می گفت
کای صبا نکهتی از کوی فلانی بمن آر
آيا طبق منطق اين مارکسست غلام، خواجه شمس الدين محمد حافظ شيرازی دراين بيتش ، از حافظ ديگری ياد می کند که به وی گفته است" ای صبا نگهتی از کوی فلانی بمن آر" ؟؟!!
وقتی حافظ به تعريف وتوصيف شعر خود چنين می گويد:
" بشعر حافظ شيراز می رقصند ومی نازند
سيه چشمان کشميری وترکان سمرقندی"
آيا منظورش اشعار خود اوست ويا شعر حافظ ديگری را می ستايد؟؟!!
جامی را نيز بيتی است با اين مضمون:
" جامی که پی مذهب اطراف جهان گشتی
با مذهب عشق تو گشت ازهمه مذهبها "
اين بيسواد حقير که يک مليارد وششصد مليون انسان را بشمول ملت آزادهء افغان به دليل پيروی شان از اسلام، تخطئه می کند، درمورد اين بيت چه می گويد؟؟ آيا مولانا عبدالرحمن جامی دراين شعر خود ، از جامی ديگری ياد می کند که درپی گزينش مذهبی از مذاهب، اطراف جهان را می گشته ويا اين خود او بوده است که بصورت شخصيت انتزاع شده، درشعرخودش مورد بحث قرار گرفته است؟!
رهی معيری ازشاعران معاصر می فرمايد:
" دردی که بهر جان رهی آفريده اند
يارب مباد قسمت هيچ آفريده يی"
وباز می فرمايد:
" گفتم رهی را کامشب چه خواهی
گفت آنچه خواهد نوشين لب من"
کثرت مثالها دربارهء اين موضوع، بحدی آن را بديهی وروشن وقابل فهم ساخته است که جزاين بندهء حقير وبی سواد مارکس ولينن ، حتا اطفال مدارس ابتدائی نيز آنرا می دانند وبرای درکش به توضيحات زيادی ضرورت ندارند!
اين بود پاسخ اول مابه ياوه گويی اين مارکسست دجال ! .. .پاسخ دوم ما اينست که وی درسرآغاز نوشتهء خود ادعا می کند که متن قرآن را با استفاده از معتبرترين تفسيرها به بررسی می گيرد؛ ولی برای شخصی که کم ترين معلومات ومطالعه يی درمورد قرآن کريم وتفاسيرش دارد، روشن است که او دروغ می گويد وعوامفريبی می کند وجز کلهء گنديده وبيمارش که آگنده از افيون مارکسسم است وکتابهای پرازدروغ وفريبکاری وشيادی ملحدان ايرانی به چيزديگری مراجعه نکرده است ؛واگر وی کم ازکم به يک تفسيرحتا غيرمعتبرهم مراجعه می کرد – تا چه رسد به تفاسيرمعتبر- آنگه می ديد که مفسر، اين سوره را تعليمی ازجانب خداوند برای بندگانش می داند که چگونه اورا ستايش کنند وچگونه ازوی کمک بخواهند !
اگر وی واقعاً به تفاسير مراجعه می کرد ويا از قواعد ودستورزبان عربی چيزی می دانست ويا ازکسی که به اين زبان وارد است، می پرسيد ووقاحت کمونستی خودرا نيز کنار می گذاشت ، آنگه می دانست واقرار می کرد که اين سخن خداست؛ زيرا درهمهء تفاسير قرآن کريم ، تصريح شده است که " سورهء فاتحه را تعليم المسئله نيز می نامند چون خداوند دراين سوره به بندگانش تعليم می دهد که چگونه حمد وثنای اورا برزبان آرند وچگونه ازوی کمک بخواهند؛ ودرينصورت درآغاز اين سوره وپيش از آيهء" اياک نعبد واياک نستعين" کلمهء " قولوا" مقدر می باشد که معنی آن " بگوئيد" است ؛ وبنابرين معنی سورهء فاتحه يا تعليم المسئله چنين است:" بگوئيد ای بندگان من که ثنا وستايش خدائی راست که پروردگار عالميان است، پروردگاری که رحمان ورحيم است، پادشاه روز جزاست، بگوئيد ای بندگان به خدای خود که فقط ترا پرستش می کنيم وفقط از تو کمک می خواهيم، وبگوئيد مارا براه راست هدايت کن؛ به راه آنانی که به ايشان نعمت های خودرا ارزانی فرمودی ؛ نه راه آنانی که برآنها قهر کردی ونه راه آنانی که گمراه شدند"
آری! چنين است معنی سورهء فاتحه که طبق برداشت وتفسير همهء تفاسير معتبر وغير معتبر، درآن خداوند به بندگانش نوعيت دعا واستمداد از پروردگار را تعليم می دهد ودرآن از قاعدهء " حذف وتقدير" که قاعدهء معروفی درزبان عربی است – درزبان فارسی نيز ازاين قاعده کارگرفته می شود- استفاده شده است؛ واينک ما
ازيکی دوتفسيرفارسی وعربی ، چيزی را که درمورد سورهء فاتحه گفته شده است، درينجا می آوريم تا مشت اين مارکسست شياد باز ودروغش افشاگردد:
تفسير کابلی که تفسيری است معتبر به زبان فارسی ودرنزد ملت مسلمان وآگاه افغانستان ودانشمندانش پذيرفته شده وازهمين سبب چندين بار درافغانستان وکشورهای ديگر به زيورطبع، آراسته گرديده است، درپايان تفسير سورهء فاتحه چنين می نويسد:" خداوند اين سورهء عظيم را بزبان بندگان خود فرمودتا بندگان ما چون ببارگاه ما تشرف وحضور حاصل کنند از حضرت ما بدين سوال نياز کنند.ازين است که اين سوره را تعليم المسئله نيز نامند" تفسير کابلی جزء اول، چاپ کابل.
ابن کثيردرتفسيرش که ازمعتبرترين تفسيرها است ازابن جريرطبری که اونيز مفسر بزرگی است چنين نقل می کند: وقال ابن جرير رحمه الله " الحمد لله ثناء اثنی به علی نفسه وفی ضمنه امر عباده ان يثنوا عليه فکانه قال قولوا الحمدلله" يعنی " وابن جرير رحمةالله عليه گفته است : الحمدلله ستايشی است که پروردگار باآن ،خودرا ستوده است ودرضمنش بندگان خويش را نيز امر کرده است که بروی ثنا بگويند ؛ گويا او می گويد: بگوئيد الحمدلله" تفسير ابن کثير – جزء اول.
درصفوة التفاسير که از تفسيرهای معاصراست، چنين نوشته شده است: " علمناالباری جل وعلا کيف ينبغی ان نحمده ونقدسه ونثنی عليه بما هو اهله فقال الحمد لله رب العالمين، ای قولوا ياعبادی اذا اردتم شکری وثنائی الحمد لله" يعنی:" پروردگارجل جلاله مارا تعليم می دهد که چگونه بايد اوراستايش وتقديس نمائيم ودرين راستا به مامی گويد: ای بندگان من، وقتيکه می خواهيد شکر وثنای مرا بجا آريد الحمدلله رب العالمين الی آخربگوئيد!
وهمين گونه است پاسخ درربطه با آيا ت ديگری که اين بندهء مکار مارکس دربخش اول نوشته اش مورد انتقاد قرارداده وبا نهايت کودنی وبيعقلی وبيسوادی پنداشته است که گويا غلطی های کلام الهی را کشف نموده است! وما دربخش بعدی اين نوشتاربا کشف روش دجالانهء او درتحريف ترجمه های آيات وافشای بيشترعوامفريبی ومکاری هايش، بخش های ديگر هذيان هايش را مورد بررسی قرار می دهيم.
ادامه دارد