دپلوم انجنیر خلیل الله معروفی برلین، 24 جون 2008
یک تصحیح لغوی در مقدمۀ مقالۀ "د وطن حال"
و بحثی کوتاه در "دوزبانگی" افغانان ِ پشتون
و ذکر خیری از "لطیف پدرام"
امروز که سایت پویای "آزمون ملی" را باز کردم، نوشته ای از قلم هموطن عزیزم، آقای حفیظ الله خالد زیر عنوان "د وطن یاد" جلوه کرد. چون چند روز پیش به جواب جوابیۀ جناب ایشان پرداخته بودم، فکر کردم که ایشان باز دست به قلم برده و پاسخی به پاسخ من گفته اند، که "پاسخ ِ پاسخ ِ پاسخ" باشد. مگر اینطور نبود. اصل نوشتۀ ایشان یک شعر زیبای پشتوست که از طبع خودشان برخاسته و خیلی هم بدلم نشست. اما پیش از آن چند سطری در مورد املای درست کلمۀ عربی "انحاء" آورده اند ، که همان پراگراف را درینجا عیناً نقل میکنم :
« در مورد لغت ( انحی ) که شما بعوض آن در داخل قوس ( انحا) آورده اید باید عرض شود همانگونه که عیسی تحریر گردیده و عیسا تلفظ میگردد و یا موسی نوشته شده موسا خوانده میشود در اینجا نیز به نحوی از انحی تحریر ولی انحا تلفظ میگردد در ادبیات ایرانی اکثرا انحا مینویسند ولی در کشور ما تا جایکه من بیاد دارم معمولا به نحوی از انحی مینویسند وقتی به گوگول مراجعه نمودم از هردو طرز تحریر یعنی هم ( انحی) و هم ( انحا) از طرف نویسندگان استفاده شده است »
بدون اینکه نیت سوئی و یا خداناخواسته قصد "انتقام گرفتن" در سر باشد، این سطور را مینویسم و تحلیل لغوی ذیل را پیش میکشم. اما پیش از آن باید "دری نویسی" و تسلط جناب خالد را بر زبان عزیز دری بستایم. بسیار جای مَسَرت است که این هموطن پشتون ما تا این حد بر "زبان دری" حاکم اند. البته که اکثریت مطلق و قریب به عموم پشتونان عزیز وطن به زبان دری دسترس دارند و این دو نکته را بصراحت تام میرساند :
ــ که پشتونان ِافغان "زبان دری" را دوست دارند و آن را از خود میدانند، برخلاف یک تعداد افغانان ِ"افغانستانی"ِ "دشمن مزاج" و "بیگانه پرست" که زیر تأثیر موعظۀ ملایان جمهوری سیاهپوش ولایت فقیه، با زبان ارجمند "پشتو" عناد میورزند و درین اواخر حتی در جرائد و سایت های انترنتی منحط خود، علناً برضد "زبان پشتو" پروپاگند میکنند. مقاله ها می نویسند، سیمینارها دائر و اعلامیه ها صادر می کنند؛ همه و همه بخاطر اینکه خصومت قلبی خود را با زبان ملی و ارجمند "پشتو" ابلاغ کرده و این خصومت را در بین خلق خدا تبلیغ نموده ترویج دهند. اینان اصلاً پابند هیچ ضابطۀ وطنی نیستند؛ نه به قوانین اساسی افغانستان ارزشی قایل هستند و نه هم بر "وحدت ملی" و "وفاق مردم" خود وقع می گزارند.
یکی از "کته سران" سرسپردۀ ستمی ــ نوکر ِ نوکران و سردمدار "پرچم" ــ که عار ندارد ضدیت و خصومت خود را با هرچه "پشتون" و هرچه "پشتو"ست، علناً ابراز بدارد، همان شخص بدنامیست به اسم "لطیف پدرام" که تا یک سال پیش حتی نام خود را درست نوشته نمیتوانست (خوانندگان گرامی را به مطالعۀ مقالۀ پارسال خود زیر عنوان "رهـبری که نام خود را درست نوشته نمیتواند" در پایان این عرایض، دعوت مینمایم). این انسان بدکردار که آشکارا تفرقه افگنی بین "پشتون" و به زعم مغز بیمارش "غیر پشتون" را تبلیغ میکند، درین اواخر حتی نام مبارک اعلیحضرت غازی امیر امان الله خان را با کلمات زشت و بازاری بر زبان برد و هرچه هتاکی و دو و دشنامی که در چانتۀ "ستم مآبانۀ" خود داشت، نثار آن "قهرمان ملی افغانستان" و محصل استقلال وطن نمود. کافیست لینک آتی را از "یو توب" باز نموده و سخنان هرزه و اوباشانۀ این "عروس ِ هزار داماد" ، این "تازی ِ صد سوار" و این "چوکیدار ِ ولایت فقیه جمهوری سیاهپوشان ایران در افغانستان" را بشنوید :
لطفاً کلیک کنید :
http://www.youtube.com/watch?v=Q8hVRRwMhPY
وی در حالی که در هیچ موردی از کوبیدن قهرمانان واقعی ملت افغانستان اباء نمی ورزد، هرگز باک ندارد که دزد مشهور و راهزن سر گردنه را "اعلیحضرت" و "عیار" و "قهرمان ملی" بداند ؛ همان دزد و رهزنی که به تحریک استعمار مکار انگلیس طومار یک رژیم مترقی و مردمی را برچید و در واقع زمینۀ فلاکت ها و سیاهروزی های بعدی مملکت عزیز ما را مهیا گردانید!!!!! من در زمینه مقالۀ تاریخی سوم سپتمبر 2007 خود را که به "اگر اعلیحضرت امان الله خان را میگذاشتند …" معنون است، نشر کردم. علاقه مندان آنرا میتوانند در آرشیف بنده در پورتال "افغان جرمن آنلاین" زیر شمارۀ 133 ، مطالعه فرمایند.
خدمات و فداکاریهای اعلیحضرت امان الله خان غازی به وطن عزیزش ، افغانستان، آنقدر آشکارا و اظهر من الشمس است، که تنها چشمان نابینای خفاش مانندی ــ نظیر چشمان لطیف پدرام ــ از شهود آن عاجزند.
گر نبیند به روز شبپره چشم چشمۀ آفـتاب را چه گـــــــــــــــــــناه؟
(شبپره = شبپرک چرمی ، خفاش )
ــ که "دری زبانان" و دیگر "غیرپشتونان" وطن عزیز ما برخلاف "پشتونان"، به زبان "پشتو" بسیار دسترس اندک دارند و اگر بگویم، که این "دسترس" تا حد "صفر" میرسد، دروغ نگفته ام. و این مایۀ تأسفی بس بزرگ است، "مایۀ تأسف بس بزرگ" ازینرو که این هموطنان ما به زبان بزرگ ملی و رسمی کشور که قانوناً "هموزن" و "همتراز" زبان ارجمند "دری"ست، تا این حد بیگانه مانده اند. جای خوشی و به گفتۀ المانها "خوشبختی در بدبختی " مگر اینست ، که اکثریت مطلق هموطنان "غیرپشتون" ما با زبان ارجمند پشتو میانۀ خوش داشته و با آن هیچ عنادی ندارند. البته مستثنی ازین رسته اقلیت نامعتنابهی را باید دانست که دیده و دانسته و باصطلاح "هدفمندانه" با زبان "پشتو" دشمنی می ورزند. وقتی این سطور را می نویسم و از آشنائی اندک شخص خودم با زبان عزیز "پشتو" علناً اقرار میکنم، عرق شرم بر جبینم می نشیند و سرافگنده ام میگرداند، که چرا زبان زیبا ، سنگین و پرتمکین "پشتو" را درست نیاموخته ام؛ خصوصاً وقتی عزیزانی به مانند جناب حفیظ الله خالد را می بینم، که بر زبان دری به اندازۀ زبان مادری خود مسلط هستند. من در زمینه مقالات بسیار زیاد نوشته ام و همۀ این مقالات در آرشیف بنده در پورتال "افغان جرمن آنلاین"، قابل دریافت اند. ( به حضور اشرف علاقه مندان نوشته های خود میرسانم که به تاریخ 5 جون 2008 رسماً و با احتجاج از "عضویت" پورتال "افغان جرمن آنلاین" استعفاء دادم ــ علت استعفای خود و چند نفر عضو برجستۀ پورتال را در آیندۀ نزدیک فاش خواهم نمود!!!!!!!)
باید پرسید که گناه به پای کیست؟؟؟ معلومدار گناه و تقصیر "یادنگرفتن درست" زبان پشتو، به گردن آن رژیم منحط و "نامردمی"ست که چهل سال بر مصطبۀ دولت افغانستان نشست، ولی غم این را نداشت که به زبان ارجمند پشتو اندک برسد. این حدیث داستان دراز دارد و همان ضرب المثل معروف کابلی را بیاد می آورد که : "شتر را گفتند، گردنت کج است، گفت : کجایم راست است که گردنم کج باشد؟" کجای دولت و کارنامۀ ظاهرشاهِ به اصطلاح "بابای ملت" درست بوده که این کارش نادرست بوده؟؟؟ ظاهر شاه خود "پشتون" بود، ولی یک لحظه هم به زبان ارجمند "پشتو" نیاندیشید!!! از برکت همان اهمال های نابخشودنی دوران ظاهرشاه بود که هم زبان های ملی ما "دری" و "پشتو" و خصوصاً زبان ارجمند "پشتو" از رشد طبیعی و مُعاصَرَت(مُعاصِر شدن) خود باز مانند و به شگوفائی و بالندگی نرسند و نیز هیچ کار دیگر کشور، رونق درست نگیرد. من و امثال من که در دوران ظاهر شاه بدنیا آمده ، پرورده شده و درس و مکتب خواندیم، تقصیر "عدم ِ دسترس ِ درستِ" خود به زبان عزیز "پشتو" را ، به گردن ادارۀ تنبل ، عاطل و باطل ، ناکارآمد و نامردمی ِ ظاهر شاه میدانیم.
ازین قصه های غمین و تراجیک که رنج و ملال بسیار به بار آرَد، بگذریم و به اصل موضوع بپردازیم :
تحلیل لغوی و املای درست کلمۀ "انحا" یا "انحاء" :
یک رکن عمدۀ دستور زبان عربی و خصوصاً آنچه بدرد زبانهای دری و پشتو میخورد، "صرف" نام دارد، که از ساخت و اشتقاق و تصریف کلمات عربی سخن میزند. برای معاملۀ درست کلمات بی شمار عربی که در زبانهای دری و پشتو وارد گشته اند، راه دیگر نمی ماند مگر اینکه حد اقل دانش "صرف عربی" آموخته گردد. از همین سبب در صنوف هفتم و هشتم مکاتب افغانستان مضمون "عربی" ، صِرف به "صرفِ عربی" تخصیص داده شده بود.
بسا کلمات عربی وارد زبان دری گردیده و جزء لایتجزای آن گردیده اند. تعدادی ازین کلمات را یا به صبغت عربی جمعبندی کرده بکار میبریم و یا که آنها را با قواعد جمع زبان دری جمع بسته، استعمال می کنیم. مثلاً کلمات :
"اسلوب، جمله ، نقطه، امکان، مکان ، زمان ، مسبب، معلم ، تغییر ، تعلیم، عالم ، شاعر، ادیب، منجم ، سیاره ، کتاب ، خرافه ، …" که جمع عربی آنها ازین قرار است :
ــ "اسالیب، جملات، نقاط ، امکانات ، امکنه ، ازمنه ، مسببین ــ مسببون ، معلمین ــ معلمون ، تغییرات ، تعلیمات ، علماء ، شعراء ، ادباء ، منجمین ــ منجمون ، سیارات ، کتب ، خرافات، …" است.
و جمع دری ایشان به قرار ذیل :
ــ "اسلوب ها ، جمله ها ، نقطه ها، امکان ها ، مکانها ، زمانها، مسببان ــ مسبب ها ، معلمان ــ معلم ها ، تغییرها، تعلیم ها ، عالمان ــ عالم ها ، شاعران ــ شاعر ها ، ادیبان ــ ادیب ها ، منجمان ــ منجم ها ، سیاره ها ، کتاب ها ، خرافه ها ،…"
در زمرۀ کلمات عربی دخیل در زبان دری مگر کلماتی داریم که صِرف جمع عربی آنها در زبان دری رائج است. از همین جمله است کلمۀ "نحو" که اصلاً در معنای "مثل ، مانند ، جهت ، جانب و …" است ولی در عرف دری زبانان در معنای "طریقه ، شیوه ، روش" بکار می رود. و یا "نوع" که جمع آن به شکل "انواع" معمول است. در عرف زبان دری تنها جمع عربی کلمات "نحو" و "نوع" استعمال میگردد و جمع دری آنها معمول و مأنوس نیست. چون تاکنون ندیده ایم که کلمۀ "نحو" را با علامت جمع "ها" ، جمع بسته و "نحو ها" بگویند. و نیز کمتر شاهدیم که کسی "نوع ها" را بحیث جمع "نوع" و در عوض "انواع" استعمال نماید. البته خط و حساب کلمۀ "نحوه" جداست که بعضاً جمع دری آن را نیز بکار بسته و "نحوه ها" میگوئیم.
بلی کلمۀ عربی "نحو" را در زبان دری به همان شیوۀ جمعبندی عربی، جمع می بندیم. سؤال درینست که صورت درست املائی این لغت کدام است؟ و این اصل مسأله ایست که بخاطر آن این همه مقدمه و تمهید چیده شد.
اعراب کلمۀ "نحو" را بشکل "انحاء" (پنج حرف) جمع می بندند (بر وزن "افعال" ــ به فتح حرف اول (پنج حرف))، یعنی بحساب یکی از اوزان چهارگانۀ "جمع ِ قلت" ــ که خود در "جمع مُکــَـســََّر" (شکسته) میگنجد."جمع مکسر" به جمعی گویند که در آن شکل واحد لغت، می شکند. ( برخلاف "جمع ِ سالم" که واحد لغت به شکل اصلی خود باقی می ماند و تنها علامۀ جمع در آخر آن می نشیند. مثلاً در کلمات "عالمون و عالمین و جاهلون و جاهلین و معلمات و محصلات" که علامات جمع "ون" و "ین" (برای مذکر) و علامۀ "ات" (برای مؤنث) در آخر آنها نشسته و اصل لغت پابرجا مانده است. در هر سه حالتِ "جمع سالم" ، بنای واحد کلمه دست نخورده باقی میماند. مشهور ترین کلمه برای ما افغانان در زمینه کلمۀ "مجاهدین" است که جمع سالم "مجاهد" میباشد.)
در زبان دری چون تلفظ همزۀ آخر کلماتی از قبیل "شعراء و علماء و ادباء و فضلاء و عقلاء و استنثاء و …" ثقیل و در عین زمان غیر لازمی است و این همزه در گفتار ما اصلاً تلفظ نمیگردد، به پیروی از آن در نوشته هم این "همزۀ" بعد از "الف" را حذف میکنند و "شعرا و علما و ادبا و فضلا و عقلا و استثنا و …" می نویسند. به عین ترتیب مخیر استیم که همزۀ آخر "انحاء" را حذف کرده و "انحا" بنویسیم. پس ترتیب املائی "انحاء" و "انحا" هردو درست است و من شخصاً ترجیح میدهم که شکل کاملاً عربی این کلمات در نوشته هایم محفوظ بماند.
اما "انحا" را با "عیسی و موسی و مصطفی و مجتبی و یحیی و غیره " مقایسه کردن کاریست نادرست. حرف آخر این کلمات "الف مقصوره" است که بشکل "ی" نوشته شده ، ولی بشکل "الف" تلفظ میگردد. البته عیبی ندارد که این کلمات در زبان دری به شکل تلفظی آنها و در هیئت "عیسا و موسا و مصطفا و مجتبا و یحیا و …" نوشته شوند.
چنانکه در تحلیل صرفی و لغوی بالا دیدیم، کلمۀ "الف دوم" بمانند "الف اول" (که در اصل همزه است)، اجزاءِ اصلی لغت "انحاء" و "انحا" است و نمیتوان آن را به شکل "الف مقصوره" نوشت.
مؤکداً تذکر میدهم که جمع کلمۀ "نحو" در معنای فوق، به شکل "انحاء" و "انحا" درست است و هر ترتیب نوشتن دیگر آن، کاملاً نادرست!!!!!
تذکر حتمی :
کلمۀ "نحو" از نگاه دستور زبان نیز معنای خاص دارد و آن قسمت عمدۀ گرامر عربی و علمیست که از طرز ساختن جملات و جمله بندی های عربی بحث میکند. "صرف و نحو" معروف است که همانا "دستور زبان" و یا "گرامر" یک زبان میباشد. "نحو" را در زبان های فرنگی از قبیل المانی و انگلیسی و غیره Syntax گویند. عالم این رشتۀ وسیع و پیچیده را "نحوی" مینامند، همان قسمی که عالم علم "صرف" را "صرفی" نامند. داستان "نحوی و کشتیبان" در کلام بزرگان ادب دری معروف است.
"نحو عربی" بدرد زبان دری و پشتو و امثالشان نمیخورد، اما برای درک درست معنای متون عربی ضروریست. مثلاً آن که "صرف و نحو عربی" را درست یاد گرفته باشد، با اندوختۀ لازم از لغات عربی، قرآن شریف را میتواند با سهولت و با مهارت و بصورت درست معنی نماید. ندانستن "صرف و نحو عربی" برای ترجمه و درک معنای قرآن عظیم الشان، مانندۀ آنست که کسی "بدون سلاح" به میدان جنگ برود. لغت "نحو" با این مدلول گرامری خود، همیشه به شکل "مفرد" بکار میرود و منطقاً هم جمع آنرا تاحال کسی نساخته و استعمال نکرده است!!!!!!!
خطاب به شخص آقای حفیظ الله جان خالد :
از هموطن گرانقدرم، جناب حفیظ الله جان خالد دوستانه و برادرانه تقاضاء میکنم، که هوشیار باشند و مورد سوء استفادۀ چند نفر از مفتنان ترسو و چادری پوش ولی معلوم الحال ِ پورتال "افغان جرمن آنلاین"، قرار نگیرند!!!!!!
پایان
خوانندگان ارجمند لطف کرده و نوشتۀ کوتاه پارسال این مسکین را از نظر گذشتانده و خود "درجۀ سواد" و سابقۀ تاریک این "رهبر خود خوانده و خود ساختۀ" حزب بدنام ستمیان بنام "کنگرۀ ملی افغانستان" را دریابند :
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دپلوم انجنیر خلیل الله معروفی برلین، 17 می 2007
این مقاله را به تاریخ دهم دسمبر 2006 نوشته بودم، که بنا بر عـواملی از یاد رفـته بود. وقـتی در نزاع "لطیف ناظمی ــ زریاب ــ دریادلی" یکی از سایتها نام "عـبداللطیف" را "عـبدالطیف" نوشت، به یاد همان مقاله افـتادم و از آرشیفـش برون کشیدم، به امید این که با عـرضه اش انبساط خاطری به خوانندگان ارجمند پورتال باعـظمت و بی همال "افغان جرمن آنلاین" دست دهـد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رهـبری که نام خود را درست نوشته نمیتواند
پیوستن محمود بریالی به اسفل السافلین
بعد از مدتها سری به سایتهای انترنتی زدم و پیام آقای "لطیف پدرام" که به مناسبت پیوستن محمود بریالی ــ برادر کهتر ببرک کارمل ــ به جهنم، فـرستاده شده، به چشمم خورد. در نگاه اول متوجه گردیدم که آقای "لطیف پدرام"، نام خود را درست ننوشته؛ هم در سر پیام و هم در پای پیام نام خود را "عـبدالطیف پدرام" نگاشته. تا ایندم کلمۀ "لطیف پدرام" به گوشم آشنا بود و در هـر جائی که نامش را میبردند، همینطور میبردند. اما با خواندن این پیام دریافـتم که ایشان "لطیف" نه بلکه "بندۀ لطیف" اند. برای رفع ابهام میگویم، که "لطیف" نامی از نام های خداوند است و "عـبداللطیف" یعنی "بندۀ لطیف" یا "بندۀ خدا".
این پیام چند نکته را پیش نظرم گذاشت، که پیش چشم خوانندۀ عـزیزش هم میگذارم.
ــ که اسم ایشان "لطیف" نیست، بلکه "بندۀ لطیف" است!!!
ــ که ترتیب نوشتن این اسم "عـبدالطیف" نیست، بلکه "عـبداللطیف" است!!!
ــ که چرا "لطیف" مشهور اینک "بندۀ لطیف" گردیده؟؟؟
ــ مگر ذکر "عـبداللطیف پدرام" بجای همان شکل معمول "لطیف پدرام" کدام کیفـیتی تازه را در خود نهفـته؟؟؟
منظور از نوشتن این مقال نه بخاطر خرده گیری بر "لطیف پدرام" است که به گفـتۀ خودش رهـبر "حزب کنگرۀ ملی افغانستان" میباشد، و شایسته نیست که چنین شخصی "درست نوشتن" نام خود را یاد نداشته باشد. مراد از نگاشتن این چند سطر فـقـط یادآوری محض است برای تمام کسانی که این لغت را غـلط مینگارند و تعداد ایشان هم کم نیست. چه بد میشود که جریدۀ "امید" باز نقـل مجلس نباشد. جریدۀ امید ده سال تمام این لغت را نادرست و به شیوۀ "پدرامی" مینوشت. یادآوریهای بسیار و بار بار این قـلم باعـث گردید که متصدی هفـته نامۀ "امید" آقای قـوی کوشان از "سکوی قـوت" پائین آمده و بالآخره لطفی به "لطیف" نماید و در "درست نوشتن"اش همت گمارد.
اگر شیوۀ نگارش آقای پدرام و جناب کوشان صاحُب را مد نظر بگیرم و "عـبدالطیف" بنویسیم، معنای کلمه دقـیقاً "بندۀ طیف" میگردد. و چقـدر زشت و ناسزاوار است، اگر در عـوض "لطیف پدرام" ، "طیف پدرام" بنویسیم.
بیائید موضوع را با فارمول ریاضی تشریح کنیم :
عـبد + ال + لطیف = عـبداللطیف (شیوۀ درست)
عـبد + ال + طیف = عـبدالطیف (شیوۀ پدرامی)
با این مقـدمه میروم به اصل موضوع که پیوستن محمود بریالی ــ همان پرچمی بدنام و از جملۀ بدترین پرچمی ها ــ به تحت السقـر و اسفـل السافـلین است. مرگ محمود بریالی پرده از روی بسا پرچمیان خاموش و سایتهای خاموشان و خاموشکان پرچمی برداشت. سایت "خاوران" پیام لطیف پدرام را چنین نشر کرد : «
پیام همدردی
به مناسبت درگذشت نا بهنگام محمود بریالی
یکی ازچهره های نامدار سیاسی- فـرهـنگی در افغانستان
هـفـتم قـوس 1385 هـ ش
بسم الله الرحمن الرحیم
درپی درگذشت محمود بریالی و با دریافـت این خبر تأسف انگیز، من عـبدالطیف پدرام رهـبر کنگره ملی افغانستان، از نام خود و به بیان دیگر از نام کنگره ملی بهمین و سیله ضایعه و فـقـدان جانگداز یکی از بهترین رهـبران حزب دموکراتیک خلق افغانستان (جناج سازمان پرچم) و اخیراً پایه گزار ("پایه گذار" ــ اصلاح از قـلم معروفی است) و رهـبر نهضت فـراگیر میهنی در برون مرز را، به جامعه احزاب، رهـبران و اعضای نهضت فـراگیر میهنی، یاران و همکاران دوران فعالیت در حزب دموکراتیک خلق، حوزه های فـرهـنگی کشور، دوستداران و همروزگاران آشنا به ایشان، بازماندگان و بستگان، نزدیکان و خویشاوندان آن مرحوم عـرض تسلیت دارم.
انصافا این خبر بسیار سنگین و تأسف انگیز است، باور و درک چنین غمی در غـربت و اتفاق آن برای آن دوست بزرگوار، بهر روی از رنجهای جانسوز نسل ماست. محمود بریالی دوست بسیار صمیمی بنده و آشنای مورد احترام همه رهـبران و فعالان سیاسی در جنبش پیرو ترقی و پیشرفـتهای انسانی کشور ما بود. او بیش از آنکه نام و آوازه ی حزبی داشته باشد، جلوه های خوب فـرهـنگی و روشنفکرانه شخصیتش چشمگیر بود.
روانشاد محمود بریالی برادر کهتر مرحوم ببرک کارمل بود، او یکی از فعالان دست اول نسل دوم در حزب دموکراتیک خلق افغانستان بود، محمود بریالی بیشترین سهم و نقـش خویش را در حوزه ی فـرهـنگ، مطبوعات و سیاست اختصاص داده بود. ازهمین رهگذر است که او را نمیتوان به برخی از پیامد ها و تبعات مردم ناپذیر سیاست های حزب و حاکمیت حزبی در دوران پیش از مجاهـدین؛ برغـم دیگران متهم نمود.
من این ماتم جانگداز را به جامعه ی فـرهـنگی و مردم زحمتکش افغانستان، همراهان ایشان در نهضت میهنی و تمامی دوستان و همباوران آن مرحوم، مخصوصاً به پیشگاه همسر و اعضای خانواده اش، تسلیت میگویم. برای بازماندگان صبر و اجر و برای آن مرد نیکنام و سفـرکرده عـلو درجات طلب میکنم. روانش شاد باد!
عـبدالطیف پدرام ، رهـبر کنگره ملی افغانستان. ( ختم پیام آقای پدرام ) »
چنانکه در اخبار و جرائد آمده، بعض اشخاص "خاموشک کار تمام" حین برگزاری مراسم تدفـین و فاتحۀ محمود بریالی، مسِ خود را نمایان کردند. کسانی از قـبیل یونس قانونی، رئیس ولسی جرگه، و محمد محقـق، یکی دیگر از "کته سران" جنایتکاران، نه تنها پایۀ چارپائی محمود بریالی را گرفـتند، بلکه به زبان قال از درگذشت او افـسوس ها خوردند. سایت "مشعل"، به مناسبت مرگ محمود بریالی دقـیقاً 64 مقاله و تسلیت نامه را به نشر سپرد. من که قـبلاً به این سایت یکی دو مقاله فـرستاده بودم، با دیدن این وضع دیگر نه تنها از ارسال مقاله به "مشعل" خود داری کردم، بلکه حیف و افـسوس خوردم، که چرا همان دو مقاله را برایشان گسیل کرده بودم. و کاش آدم همه گپ ها را از همان اول می دانست، تا در آغـوش خطا نمی غـلتید !!!