صادرات قتل ها — نثار احمد صمد

 

 

گرچه اين مطلب قبلاً در سايت های ديگر نشر گرديده ونويسندۀ آن آنرا ديروز (30 جون 2008) بما ارسال نموده است، ولی چون دارای محتوای جالب ومطابق با شرايط روز بوده، آنرا غرض استفادۀ هموطنان وقدردانی از نويسندۀ محترم آن بارديگر نشر مينماييم.

                                                                                                        "صدای افغان"

 

صادرات قتل ها


« اشغال افغانستان اسان است ولی نګهداشتن آن دشوار است »

 

نویسنده :  نثار احمد صمد

 

 

این یک حقیقت آشکار است که امریکا به دشمن نیاز دارد . امریکا بدون داشتن و یا ساختن دشمن یک کشور بی هدف و بی مفهوم است. اګر اتحاد شوروی امروز مرده است جای آنرا القاعه ګرفته است ، اګر کمونیزم رفت، تروریزم بجایش امد. حقیقت تلخ اینست اګر امریکا در مناطق دوردست با کدام رژیم ظالم یکجا شود ویا یک رژیم دست نشانده را تولید ونصب کند ، مخالفین آن خواهی نخواهی دست به مقاومت خواهند زد که در آنصورت امریکا ناګذیر آنها را « شورشیان » ویا « تروریستها » خطاب خواهند کرد ، بر ضد آنها کمک نظامی خواهند فرستاد تا بدینوسیله سه هدف عمده را حاصل نمایند :

الف – « شورشیان و تروریستها » را در همانجا مصروف نګهداشته واجندای خود را به پیش می برند ،

ب –  این دشمنان را از قلمرو امریکا و یا از منافع خود در سایر نقاط دور نګهمیدارند ،

ج –  دیکتاتور ویا رژیم دست نشانده را با تمام قوت ( نظامی- مالی- استخباراتی ) خود از سرنګون شدن نجات میدهند ،

بدینګونه امریکا با خواندن « آهسته بروی تروریزم ! » در پیشاپیش همه در حرکت بوده ، رفقای شان همانند  ورا  آنرا در عقب با تکرار کسر ویا مصرع همراهی نموده و همه با دهل و نقاره از جاده های کشور های اسلامی رژه می روند .

ولی سوال اینست که مقاومت افغان و یا نبرد چرا اینقدر شدید و وسیع ګردید؟ سه عوامل عمده وجود دارد که عبارتند از :

اول – عامل امریکایی ( اشتباهات بزرګ امریکا )،

دوم –  عامل افغانی ( نا رضاﺉیت و مخالفت افغانها )،

سوم –  عامل خارجی ( مساعدت مالی و تسلیحاتی از بیرون مرزها )،

چه ، واشنګتن حین حمله بر عراق خواستار تشریک مساعی پیمان ناتو درزمینه شد ولی آنها جواب رد دادند. امریکا نیز خشمګن ودر انتظار موقع مساعدی شد. حینیکه در اواخر ۲۰۰۳ و آوایل ۲۰۰۴ مقاومت افغان تشدید ګردید، امریکا بر ناتو فشار اورد که اکنون باید بیایند و با طالبان پنجه نرم کرد. شش علت عمده بود که ناتو را مجبور ساخت تا در اشغال افغانستان سهیم شود:

الف : امتناع از همکاری نظامی در عراق،

ب :  عملیات، تلفات و اتساع بیش از حد نیرو های امریکا در عراق،

ج :  تشدید مقاومت افغان و تهدید پیوستن آن با ملت ،

د :  ازدیاد مصارف نظامی امریکا و خروج آن از حد تحمل ،

و :  تجرید و فاسد شدن رژیم کابل و سراشیبی آن بطرف ناکامی ،

ی :  سهم کمکهای مالی وتخنیکی آنها در بازسازی وترقی افغانستان،

 

ولی عملکرد یومیه ناتو نشان داد که آنها در فکر مردم افغانستان نبوده بلکه برای خدمت امریکا ګماشته شده اند .  آنها در عملیات های مسلسل و پی درپی خسته وبیزار شدند . نه اعمار مجدد کردند، نه کدام مؤفقیت خاص نظامی را به دست اوردند و نه هم قلب های افغانها را از آن خود ساختند. نکتهً مهم و قابل تاً مل اینست که در جهان بر علیه مأ موریت نظامی فعلی افغانستان مخالفت جدی ای وجود ندارد، و به همین دلیل نیروهای امریکا و ناتو با خاطر آرام افغانها را قتل میکنند و پروای هیچ طرف و هیچ کس را ندارند. افغانها نیز بدون خدا دیګر هیچ یار  و غمخوار ندارند. ولی سوال در اینجاست که کشورهای ناتو چرا بهانه جویی می کنند و نمی خواهند نیروهای زیادی به افغانستان اعزام دارند؟

نخست – در تحت فشار مخالفین و پارلمان های خود هستند،

دوم –  در آن جنګ منافع سیاسی خود را نمی بینند،

سوم – جنګیدن در این منطقهً دور دست را نمی خواهند ،

چهارم – از تلفات می تر سند،

پنجم –  آنها این جنګ را از خود ندانسته بلکه آنرا جنګ امریکا می دانند،

ششم –  با ستراتیژی های رزمی ، بازسازی ، و مواد مخدر امریکا اختلاف دارند،

هفتم –  با جنګهای جدید چریکی تجربهً کافی ندارند بلکه آنها بر علیه پیمان وارسا آموزش دیده بودند،

هشتم –  اروپاﺉیان بودجه های نظامی شانرا بتعقیب ختم جنګ سرد آنقدر افزایش نداده اند ( به همین دلیل فاقد نیروهای زیاد ، تجهیزات کافی، اسلحهً عصری، ذخیروی و آمادګی های لازمی هستند ) ،

نهم –  هر کشور عضو ناتو منافع و اهداف خود را در نظر ګرفته است ،

 

بلی ، کشور های عضو ناتو خوب درک نموده که اعزام نیروهای بیشتر بمعنی بردن قتلهای بیشتر است، چون این مسًله راه حل نظامی نداشته بلکه قهر طالبی را  تدریجأ به غیض وغضب فراګیرمبدل خواهد ساخت . قوماندان عمومی ناتو « یاب دی هوپ شیفر » نیز اعتراف نموده که « راه حل نظامی برای وضع افغانستان وجود ندارد.»

 

اهداف ظاهری ایکه امریکا بنا بر اراده و تصمیم خودش به افغانستان امده بود ، از این قرار اند :

یک  – شکست دادن به طالبان و امحای القاعده ( ویا دستګیر نمودن رهبران آنها ) ،

دو    اعمار مجدد افغانستان ،

سه    پایان دادن به زرع و قاچاق مواد مخدر ،

چهار –  ساختن یک جامعهً دیموکراتیک ،

پنج –  تأ مین حقوق بشر و پایان دادن ظلم و ستم بر زنان ،

 

ولی سوال در اینجاست که آیا این اهداف در ظرف شش ونیم سال برآورده شده یا خیر؟ سوال دیګر اینست که پیمان عظیم نظامی ( ناتو ) تشریف اورده ، جامعهً بین المللی حضور با الفعل دارد ، بلیونها دالر سرازیر ګردیده ، دستهای همسایه ها کوتاه شده ، « دوستان » از کنج و کنار جهان تشریف فرما شدند ، چرا با این همه نه امنیت امده  نه یک حکومت ملی ، نه جنګ و مقاومت ختم شده ، نه فساد ، نه مواد مخدر و نه هم عملیات مسلسل نظامی به پایان نرسیده است ؟  تحلیل ګران اوضاع میګویند که امریکا و غرب اصلاً برای افغانستان « مطابق با منافع ملی افغانها فاقد کدام ستراتیژی سازنده و معینی است .» همن علت است که با همهً این امتیازات تقریباً همه چیز در جای خود ساکت و بی تحرک مانده است .

اینکه ستراتیژی مثبت و  مشخصی وجود ندارد ، بازسازی با رفتار به اصطلاح مورچه و عملیات نظامی و تلفات ملکی با سرعت موتر در حرکت است ، اینکه در هیچ یک از بخش های انکشافی ، صنعتی ، اقتصادی و اجتماعی کدام پیشرفت مهمی صورت نګرفته ، همه چیز صرف جنبهً تبلیغاتی ، سیاسی و مصلحتی داشته و مردم نان شام و لحاف برای سرما ندارند ولی با آن هم متحمل تلفات میشوند ، پس طبعأ باید مخالفت ازدیاد یافته و سر انجام به مقاومت تبدیل شده چنانچه امروز شاهد این پروسه  هستیم .

اینکه امریکا مسلسل به ناتو عجز و زاري میکند که هفت هزار سرباز تازه نفس اعزام بدارید ، و اینکه در همین اپریل ۳۲۰۰ سرباز جدید امریکایی وارد افغانستان شدند  ، آیا این علایم فشار و یا ناکامی نیست؟ بعوض اینکه آنها پس از شش و نیم سال تعداد نیروهای خود را کاهش می داد، برعکس اینست ازدیاد می دهند و بدینګونه قتل های دیګری را صادر میکنند . چرا این کار را در آوایل نمی کردند؟ آیا اکنون بسیار دیر نشده است؟  آری ، این ارتکاب همان اصل را ثابت میسازد که « اشغال افغانستان اسان است ولی نګهداشتن آن دشوار است . » درواقعیت امر، هفت هزار سرباز چه ، که ممکن هفتاد هزار سرباز تازه نفس نیز افغانستان را محافظت نخواهد کرد .

 

تحقیقات و پژوهش « رند کارپوریشن » در سال ۲۰۰۳ ثابت ساخته که در جوامعی چون افغانستان و عراق برای هر یکهزار باشنده به بیست نفر سرباز خارجی ضرورت است . این اصل همین اکنون بمثابهً یک معیار و ستندرد برای درهم شکستاندن مبارزین مورد قبول همه واقع شده است . چنانچه افغانستان در حدود سی ملیون جمعیت دارد، پس باید ششصد هزار ( ۶۰۰،۰۰۰ ) نیروی خارجی در آن حضور داشته باشند یعنی افغانستان به دوازده چند تعداد امروزی ایساف در این کشور نیاز دارد . ازینکه نفوس کابل سه ملیون تن است، در آنجا باید شصت هزار     ( ۶۰،۰۰۰ ) سرباز خارجی مستقر میبود . همین ضرورت را دو روزنامهً مشهور امریکا ( نیو یارک تایمز  و  کریسچن ساینس ما نیتر ) نیز در ۲۰۰۱ خاطر نشان ساخته و تعداد پنجصد هزار چنین نیرو را یاد آور شده بودند. رند کار پوریشن میګوید که « در منازعهً کوسوو برای هر یکهزار باشنده بیست سرباز خارجی مهیا بودند درحالی که در افغانستان این تناسب ده ها مرتبه کمتر است.» این چرا؟ بخاطریکه :

اول – این کار را به اءتلاف شمال واګذار کرد ،

دوم – امریکا خویشتن را قبل از وقت کامیاب دانست ،

سوم – این ارتکاب را اشغال افغانستان نمی پنداشت ،

چهارم – مقاومت را ارادهً افغانی نه بلکه مداخلهً خارجی تلقی میکرد ،

پنجم – منافع ملی افغانها را قطعأ اهمیت نمی داد ،

ششم – همسایه های افغانستان را از این شطرنج منزوی می پنداشتند ،

هفتم – مرتکب شدن اشتباهات بزرګ و تکرار آن حتی تا امروز ،

 

در همین اپریل استقرار ۳۲۰۰ سرباز تازه دم امریکایی ، و به همین تعداد و یا اضافه تر نیروهای ناتو ناګذیر کشتارها، قتلها، و خونریزی های بیشتری بدنبال خواهد داشت و این همان صادراتیست که امریکا و غرب بر افغانها روا میدارند .

این درست است که افزایش پرسونل نظامی تا اندازه ای مؤفقیت تاکتیکی در بر خواهد داشت ولی سرانجام یک اشتباه ستراتیژیکی ای خواهد بود ، یعنی اینکه :

۱ – رژیم کابل را بیش از پیش دست نشانده ثابت خواهد کرد ،

۲ – افغانستان را مستقل نه  بلکه تحت اشغال ثابت خواهد کرد ،

۳ – نیروهای جهادی را بیش از پیش تحریک و بر انګیخته خواهند ساخت ،

۴ – اهداف طالبان را بیشتر خواهد ساخت ،

۵ – این حالت تدریجأ به یک جنګ آزادی بخش ارتقاً خواهد کرد ،

۶ – افغانستان را هنوز از ترقی و آبادانی بدور خواهد کرد و آنرا هم آغوش بحران جدی تری خواهد ساخت ،

 

چونکه تعداد محدود فعلی نیروهای خارجی چیزی کرده نتوانستند و مشکلات را خلق کردند ، پس افزایش آن چه شادابی و ګلها را با خود خواهند آورد ؟  در عراق که مساحت آن کوچکتر از افغانستان و جمعیت آن کمتر از افغانستان است ، بتعداد یکصدوهفتاد ( ۱۷۰،۰۰۰ ) عساکر امریکایی مستقر اند آیا آنها امنیت ، ثبات ، و آبادانی را به ارمغان اورده است ؟  اګر قادر اند لطفأ عراق را ترک ګویند !  پس در افغانستان چګونه این طریقهً انها به مؤفقت خواهد انجامید ؟!  معهذا ، اینکه امنیت امریکا در فلوجه و انبار کدام ربطی با دیموکراسی نداشته ، بر عین منوال در پنجوایی و موسی قلعه نیز با دیموکراسی کدام پیوندی ندارد .  بدلیلی که امریکا در اینجا ثابت نمود که :

الف – امریکا از لحاظ نظامی دیګر یک قدرت بی چالش ، بی رقیب و بی حریف نیست ،

ب   – آرتش امریکا بیش از حد منبسط ګشته ، و به این زودیها بر کدام کشورسومی قابلیت حمله را از دست داده است ،

ج  – امریکا از نقطهً نظر مالی و اقتصادی دیګر یک قدرت آسیب پذیر ، کمزور شونده و بی منابع شونده است ،

د   – امریکا دیګر یک ابر قدرت مشروط است یعنی صرف در صدر لیست کشورهای جهان قرار دارد ،

و   – چیزیکه امریکا خواهان آنست، دیګر به همان سهولت قبلی تعمیل پذیر نبوده بلکه قدرت شان محدود است ( نه قادر به افزودن نیروهای ناتو با آسانی است ونه هم نیروهای زیاد خود را اعزام کرده میتواند .)

 

چقدر بهتر میبود اګر امریکا بعوض ۳۲۰۰ سرباز تازه نفس خود به همین تعداد داکتر ، انجینیر ، متخصص ، و ماهرین به افغانستان ګسیل می داشتند تا معادن را استخراج و قابل استفاده می ساختند ، به ملیونها جریب زمین را آباد و شاداب میکردند ،  بندهای آب و سیستم های آبیاری را احداث و فعال میکردند .  زراعت ، صنعت ، مواصلات و تعلیم را رونق می داد و عصری میساخت .  اینکه در ظرف شش ونیم سال چنین کارهایی را نکرده ، یک دههً دیګر نیز توقع آن بدلیلی نمیرود که امریکایی ها برای منافع ما افغانها تشریف نه آورده بلکه بخاطر تحقق اجندای خود تشریف فرما شده و افغانستان هدف آنها نبوده بلکه منحیث یک وسیله برای « هدف » مورد استعمال قرار دارد .  معذالک ، بهتر خواهد بود  تا :

۱  – در افغانستان  باید دولتی مستقر شود که دست نشاندهً امریکا نبوده بلکه دشمن آن نیز نباشد ،

۲  – باید بر اشخاص ( خصوصأ بر کسان بی کفایت ، نااهل و نامطلوب ) متکی نباشد ،

۳  – باید از طریق مصلحت ها و معامله ها بمیان نه امده باشد ،

۴  – باید عملأ مخالف هر ګونه تروریزم ګروپی و دولتی باشد ،

۵  – باید فارغ از عملیات نظامی هلیکوپتر های اشغالی ، مداخلات استخباراتی ، ارتباطی و قومی- لسانی- منطقوی بمیان امده باشد .

۶- باید تحت سایهً نیروهای امریکا و ناتو نه بلکه در حضور و نظارت نیرو های ملل متحد و کشورهای اسلامی ساخته شده باشد ،

اګر اصل های فوق الذکر مراعات نشده باشد ، مشکل است که افغانستان ( با اوردن هر قدر نیرو های اشغالی ) بغیر از مصیبت دیګر کدام آرامش و آسایش و آزادی را مشاهده کند . ببنید ، مقامات کلیدی امریکا اینک بر ناتوانی خود و ناکامی رژیم کابل اعتراف میکنند . در ماه فبروری ګذشته  مایک مک کونیل ریًس استخبارات ملی امریکا اذعان داشت که : « امنیت در افغانستان علی الرغم اینکه حمایت نظامی به رهبری امریکا و سرازیر شدن بلیون ها دالر جریان داشته  ، به وخامت ګرایده است . . . . حامد کرزی صرف ۳۰٪ خاک افغانستان را کنترول می نماید متباقی ۱۰٪ را طالبان و قسمت دیګر آن را اقوام کنترول میکند . . . . طالبان رباینده هستند . » آیا اکنون انتقادات و ادعا های ما به شواهد بالا تر ازاین نیاز دارد ؟ آیا چیزیکه در انجام این تونل مشاهده میکنیم ، هنوز واضح نیست ؟

 

بلی ، این یک حقیقت داغ است که رژیم کابل را دیګران خلق نموده ، پرورش داده ، و « مشروع !» ساخته است  لهذا به حساب نمی آید بلکه سر نخ مصیبت افغانی فقط وفقط در واشنګتن است وبس .  و این نیز کاملاً هویدا است که « کوکا کولا و پپسی با هم کدام فرق خاصی ندارد » ، ولی امید است تا حزب دیموکرات بعد از پیروزی شان در انتخابات امسال همان اشتباهات جمهوری خواهان را اګر اصلاح کرده نمیتوانند ، اقلاً آنرا نباید تکرار نمود بلکه یک ابتکار سازنده را به ارمغان بیاورد تا بد ینوسیله خود و جهان را مسؤلانه از فاجعه ای نجات دهند که خود امریکایی ها آنرا خلق نموده اند . والسلام ، نثار احمد صمد  

 

 

 

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *