به پاسخ هذيانهای يکی از بندگان مارکس عليه قرانکريم (بخش دهم) — عبدالکريم فاريابی

 

 

به پاسخ هذيانهای يکی از بندگان مارکس عليه قرانکريم درسايت افغانستان آزاد (بخش دهم)

 

مقام زن دراسلام

 

عبدالکريم فاريابی

 

توضيحی کوتاه درمورد اسلوب اين نوشته ها:

پيش از پرداختن به بخش دهم اين سلسله ، لازم می دانيم درمورد ايرادهايی که برخی ازاهل قلم به اسلوب ولهجهء آن دارند، بحثی داشته باشيم.

درجريان نشر بخش های پيشين اين مقاله ها، تعداداندکی ازنويسندگان ارجمند ، به شکل غيرمستقيم نارضايتی خودرا ازاسلوب آن نشان دادند ؛ يکی ازين عزيزان بطورغيرمستقيم باذکرادلهء شرعی مارابه قهرنشدن دربرابردشنام های خاديست آزادل دعوت کرد ونوېسنده‌ء محترم دېگری ضمن تعرېف وتوصيف غير مستقيم ازحملات آن خادېست شکست خورده وعقده مند، بردېن اسلام وکلام الهی، باهيجان تمام ازوی علت اېن را که چرا دانشمندان اسلامی دربرابراراجيف ودشنام های وی خاموش هستند ،جوېاشد ومدعی شد که پاسخ های ارائه شده ازطرف برخی از نويسندگان امثال آقای وردک وفاريابی کافی نبودند؛ چون اين اشخاص مانند خود نويسنده به مسائل دينی آگاهی درست نداشتند!

هموطن عزيزديگری نيزبعدازنثار تحسين ها وآفرين ها به دروغهای اين انسان شياد وحيله گر،نوشتندکه به اراجيف وی با شهامت يک افغان پاسخ داده شود!

ما ازعزيزانی که ازما می خواهند دربرابردشنامهای خيلی رکيک ووقيحانه وبی ادبانه وغيراخلاقی اين شخص " لوچک" ، جان وقربان بگوئيم،  می پرسيم: آيااگرشخص وقيحی ماننداين انسان بی حيا ، شما واعضای خانوادهء تان را دشنام بدهد؛ وآنهم دشنامهای خيلی رکيک وبی ادبانه، دربرابرش جان وقربان می گوئيد؟…هرگزنه !.. ؛ پس آيا رواست که دربرابردشنامهای فاميلی  وچيزی که آن را توهين به شخصيت خود به حساب می آريم، عصبانی شويم ويک دشنام راباصددشنام پاسخ دهيم؛اماوقتی که به مقدسات ماتوهين صورت می گيرد وخاديست جنايتکاری با سرهم کردن دروغهاوتهمت های بی اساس وبی مدرک به خدا وقرآن وپيامبرش دشنام می دهد، برايش جان وقربان بگوئيم تابه نظر فلان بندهء مارکس وفلان چاکرامريکا ، انسان خشن وغيرمتمدن جلوه نکنيم؟!… درينصورت ادعای مسلمانی مابااين حديث پيامبرگرامی اسلام چگونه تطابق پيدامی کند که می فرمايد: " لاَيُؤمِنُ اَحَدُکُم حَتّی اَکُونَ اَحَبَّ اِلَيهِ مِن وَالِدِهِ وَوَلَدِهِ وَالنَّاسِ  اَجمَعِينَ" يعنی"ايمان هيچيک ازشما کامل نميشودجزدرصورتيکه مرابيشترازپدرومادرواولادش دوست داشته باشد"!… ؛ وانگهی کدام قانون بشری وآسمانی ودينی واخلاقی و..و..دفاع وعمل بالمثل را منع می کند؟!

واما به نويسندهء  گرامی ديگری که پاسخ ما و سائرنويسندگان به دشنامهای بندهء مارکس آزادل به اين دليل قانع شان نساخته است که گوياما مثل خودشان معلومات  کافی ازمسائل دينی نداريم، می گوئيم: دوست عزيزشما درينجا ازبی انصافی کارگرفته وقضاوتی نموده ايدکه خودتان آن را درهمان سطر ردمی کنيد ونه دورتر؛ زيراشما  خودتان اعتراف می کنيد که درمسائل دينی ، معلوماتی نداريد !.. ؛ وپرواضح است که قضاوت وداوری شخص راجع به چيزی که آن را نمی داند ويامعلومات اندکی درباره اش دارد، قابل قبول نمی باشد!… ؛ بااينهمه شما حق داريد هرگونه که می خواهيد در مورد ما وپاسخ های مان به اکاذيب خاديست آزادل داوری کنيد وماادعای کامل بودن درفهم مسائل دينی را  هم نداريم؛ امااين حق راداريم که اين ادعای شمارانپذيريم وآن راقضاوتی سرسری ودور ازانصاف بدانيم؛ زيرا ماتا حال باادلهءنيرومندی ازقرآن وسنت وادبيات وقواعدزبان وعقل ومنطق، اراجيف واکاذيب وتهمت های اين بندهء شکست خوردهء مارکس ولينن ومائو راردکرده ايم واوجزدشنام دادن، نتوانسته است ردی برآنها بنويسد؛ وشمايقين داشته باشيدکه اگروی ردی درخورجين خود می داشت، ازآن دريغ نمی کرد وباگنده ترين زبان وارد ميدان می شد؛ ومابازهم به اين خاديست کينه توزوبی آزرم چلنج می دهيم که باهرزبانی که می خواهد به پاسخ های ما رد بنويسد تا ثابت بسازد که آنچه اومی نويسد دروغ وافترا وبرون ريختن زهرهای کمونستی انباشته شده درسينه اش نيست ؛ وحتا می تواند درين امرازرفيق وهمکاسه اش سيد هاشم سديد کمک بخواهد!

ايرادديگرشما عصبانی شدن مااست،مابه شما چنين حقی رامی دهيم ؛ولی ازشما می پرسيم دربرابرکسيکه مانند چنگيزوانگريزبرمقدسات ما حمله می کند آيابايد جان وقربان وبه به وآفرين گفت؟!.. آيا حملات وحشيانهء چنگيز ، دليلی ومنطقی داشت؟!.. آيا به نظرشما وقتيکه مردم افغانستان دربرابرچنگيزوانگريزوهراستعمارگرديگری درتاريخ ، مقاومت کردند ونام شان بحيث ملتی که هرگزغلامی استعماررا نپذيرفته است، ثبت صفحات زرين تاريخ شد، کارغلطی کردند؟!..آيابايدازخشونت وعصبانيت کارنمی گرفتند يعنی مقاومتی ازخود نشان نمی دادند؛ چون مقاومت ،خواه وناخواه عصبانيت را دربردارد ومقاومتی نيست که درآن ازخشونت دربرابرمتجاوزوحشی کارگرفته نشود؟!

اين شخص محيل وفريبکارنيزکه باسوء  استفاده ازمعلومات اندک بسياری از هموطنان دراموردين شان ،می خواهد آنهارا بفريبد وبابستن تهمت ها ودروغهابرمقدسات ملت می خواهد وسوسهء شان کند، دروحشيگری قلمی خود- با آنکه بيسواد است- کمتر از چنگيز وانگريزنيست- اگرچه ازبقايای تجاوز شوروی برکشوراست- وشمابا تشبيه حملات مکارانه وبی ادبانه و دورازعفت قلم وآداب نويسندگی واخلاق انسانی وی به حملهء چنگيز، تصويربسياردقيق ودر ستی ازوی ارائه داده ايد.

به هرحال، ما حاضريم با اين شخص با هرزبانی که مورد پسند اوست وارد بحث شويم وبارديگربه اوچلنج می دهيم که دربرابرافشاگری های ما وکشف دروغها وتهمت هايش  برقرآن واسلام ، بنويسد؛ آنطوريکه خود او مسلمانان را به مبارزه می طلبد ومی گويد" بنويسيد وبنويسيد وبنويسيد" وفکر می کند که منطق اسلام دربرابردروغها وافتراها وهرزه سرايی های وی ، ضعيف است وکسی نمی تواند به آن ها پاسخ بنويسد!.. اينک ما نوشتيم ونوشتيم ونوشتيم ودروغ بودن وبی اساس بودن نوشته های مسخرهء اورا ثابت کرديم واگر او ردی برپاسخ های ما دارد، اين گز واين ميدان !.. بنويسد وبنويسد وبنويسد وباهرزبانی وباهرلحنی که دوست دارد، بنويسد؛ وگريز او از پاسخ به بهانهء اينکه گويا ما اورا دشنام می دهيم، نوعی مکاری است ؛ وآنهم درحاليکه نوشته های خود او  مملوازبدترين وبی ادبانه ترين دشنامها هستند!

چيزديگری که قابل تذکراست، هشياری وپرسش بسياربجا وعاقلانهء شما ازوی وگريزمکارانهء او ازپاسخ معقول وقانع کننده است!..؛ آری! اگرخدايی نيست پس اين کائنات حيرت آور را بااين نظم وترتيب شگفت انگيز چه کسی اداره می کند؟!.. اين پرسشی است که همهء ملحدان بشمول بندگان مارکس به آن پاسخی ندارند وهميشه ازپاسخ به چنين سوالی طفره می روند وبه اصطلاح عوام " تيرخودرا می آورند" ؛ چنانچه وی دربرابر سوال شما تيرخودرا می آورد ووعده می دهد که فلان وقت ودرفلان مبحث به آن پاسخ بگويد!

حقيقت اين است که ماديون که بندگان مارکس درپيشاپيش آنها قراردارند ، منکر وجود آفريدگارهستندودربرابراين پرسش که اگر خدايی ومدبری برای امور اين عالم وجودندارد پس اين کائنات بزرگ وپهناور را بااينهمه نظم ونسق دقيق وحيرت آورچه کسی اداره می کند ، پاسخی ندارند؛ ووقتی که درهنگام ياوه گويی ها ولفاظی های مکارانهء شان، انسان عاقل وزيرکی مچ شان را می گيرد وچنين پرسشی را متوجهء شان می سازد، ازپاسخ طفره می ر وند و با نهايت شيادی ازشاخی به شاخی می پرند!

آری! سوال معقولی است: اگر خدايی وجود ندارد، پس اين کائنات را چه کسی اداره می کند؟؟..آفتاب را ، مهتاب را ، ملياردها ستاره را، هزاران کهکشان را، روزرا، شب را، چهارفصل را وخلاصه، همهء  پديده های جهان هستی را؟!.. اين ها وهزاران پرسش ديگر وجوددارند که ماتريالست هاوبندگان مارکس ولينن ومائو به آن مواجه می شوند ومکارانه وبالفاظی ازپاسخ فرارمی کنند!

خدای اين شياطين وآفريدگارشان تصادف وطبيعت وماده است!..؛ يعنی هستی وکائنات ازطريق تصادف بوجودآمده است وازطريق تصادف اداره می شود!.. ؛ آيا چنين چيزی را عقل قبول می کند؟!.. اگراين تصادف ويا خدای ماديون چنان قدرتی دارد که کائناتی به اين وسعت وبزرگی واسراروقوانين وشگفتی هارا می آفريند واداره می کند، پس چرا چنين قدرتی را درزمين ندارد؟!.. چرا اين تصادف برای يک بارهم که شده کاريکی ازبندگان خود- مثلاً همين آزادل- راآسان نمی کند وبرای اومقاله يی نمی نويسد؟! چرا تصادفی که حرکت سيارات خيلی بزرگ آسمانی را کنترول می کند تا ازنابودی کائنات دراثر تصادم آنها با همديگرجلوگيری بعمل آرد، توانايی کنترول- مثلاً- جريان ترافيک – دريک چهارراهی را درحالت اختلال دراشاره ها وچراغهای ترافيکی ندارد تاازتصادم موترها ووسائل ترافيکی جلوگيری بعمل آرد؟!..آيا اين خدای ماديون ومارکسست ها خدای مسخره ومضحکی نيست؟!..اين چگونه تصادفی است که درآسمان همهء کارها رابه شکل خيلی منظم وبطورمستمرپيش می برداما درزمين نمی تواند کارکوچکی را انجام دهد؟!

اگربا عبارت ساده تری ودريک کلام اين پرسش را مطرح کنيم، چنين می گوئيم که چرادرفضای لايتناهی همهء اموروپديده هابه تصادف به پيش می روند اما درزمين که يک سيارهء کوچکی ازان است، تصادف هيچ نقشی درنظم ونسق امور ندارد وجزدرحالات نادری واقع نمی شود؟!

خدای ديگرمارکسست ها ماده است!..، ماده يعنی سنگ ، چوب، کلوخ،مرداری، نجاست و..و..! وطبق نظريهء داروين که اساس اعتقادی بندگان مارکس را تشکيل می دهد،اجداد ونياکان اوليهء مارکسست ها که خاديست آزادل ازان جمله است، کرمک های يک سلولی بودند ورفته رفته به ميمون ها تبديل شدند وبعد ازمدتی دم اين ميمون ها درهنگامی که بالای درخت هابه بازیگوشی مشغول بودند به شاخه ها بندوقطع شد وبدينگونه ميمون به انسان تبديل گرديد!

آيا مزخرف ترومضحک ترازاين ،سخنی وجوددارد؟!.. اگراين ياوه سرائی ها درست باشد، پس چرا اکنون ميمونی به انسان تبديل نمی شود واساساً چرا سلسلهء تکامل جانداران که اساس فلسفهء داروين را تشکيل می دهد، به انسان که رسيد متوقف شد  وچرا درحيوانات ديگر، اين روند معطل گرديد وازوقتی که انسان خودراشناخته ودارای تاريخ شده است، هيچ انسانی بياد ندارد که مثلاً يک آميب ويا کرم ديگری بمرور زمان رفته رفته به ميمون ودرنهايت به انسان تبديل شده باشد!

اينکه خاديست مکارآزادل می گويد اگرخدايی وجودداشته باشد، بايد چنان وچنين باشد وترجمه های غلط ونادرستی ازآيات قرآنی را می آورد تاثابت بسازد که – به زعم وی – آفريدگارجهان " بزرگوار و.. و.." نيست، دليل بزرگی برحهالت وبيعقلی وکودنی اوست  والبته ما درضمن رد براراجيف وی، اين آيات را مورد بررسی قرارخواهيم داد ؛ ولی عجالتاً ازوی می پرسيم: آيا خدايان توازکرم های تک سلولی وميمونها گرفته تا مارکس ولينن وستالين ومائو ، بزرگوارهستند؟!.. ؛واساساً خدای نخستين تو يعنی ماده، يعنی سنگ ،چوب، خاک، ريگ، پليدی، نجاست، آميب، ميمون و..و.. صفتی ازصفات خدايی را دارند که توبندهء حقيرشان برای خدای عالميان ، صفات تعيين می کنی؟!

آيا تو آنقدرسواد داری تا بدانی که بزرگواربودن يعنی چه؟!

وامابه هموطن عزيزديگری که معلوم می شود ازهمفکران خاديست آزادل هستند، می گوئيم کاش ازاين رفيق خاديست خويش می خواستيدکه ازقربانيان شکنجه وکشتار خودش درزمان تجاوزلشکرسرخ کمونزم به وطن وازيک ونيم مليون افغانی که دراثرتهاجم وحشيانهء پيروان خونخوارمارکس به خاک وخون غلطيدند وخون های پاک شان تا هنوزخشک نشده است، نيز چيزی می نوشت!.. اگرشخصی به نام شاه دوشمشيره با دودست شمشيرمی زد، حداقل تمدن وفرهنگ وادبياتی را به منطقه آورد که کوچکترين اثرآن درنوشتهء خودشما واستعمال کلمهء " ياللعجب" درمضمون تان ديده می شود؛ وبزرگترين اثرش همانا صدها بلکه هزاران دانشمندی است که تقديم جامعهء بشريت نمود؛ امثال ابن سينا، البيرونی، فارابی و..و.. که به گواهی خودغربيها تمدن کنونی غرب، مرهون آثارونوشته ها وتحقيقات آنهاست!..؛ اگرشما به نوشتهءخود وچرندوپرندهای رفيق تان آزادل خاديست وهمفکران وهمکاسه های خود دقيق شويد، هزاران کلمهء عر بی را می يابيد که به زبان شيرين فارسی داخل شده وبه شيرينی وپرباری آن افزوده است!.. نه فقط همين بلکه تاريخ ادبيات هزارسالهء زبان فارسی راورق بزنيد وتاثيرفرهنگ وزبان شاه دوشمشيره را درآثاروشهکارهای جاودانی نابغه های شعروادب فارسی امثال حافظ وسعدی وسنايی ومولانا وبيدل و..و.. مشاهده کنيد؛ اما درمقابل اين تمدن شاه دوشمشيره لطفاً برای ما بگوئيدکه شاهان دوتانکه بلکه هزار تانکهء کمونزم جنايتکار جزقتل عام وکشتاروخونريزی وويرانی وجنگهای پايان ناپذيرچه ارمغانی برای ملت مظلوم وکشورويرانهء ما داشته اند؟!

درپايان اين توضيح ازينکه  ديرترمتوجه نوشته های اين عزيزان شديم، معذرت می خواهيم؛ اما ازانجا که سلسلهء پاسخ های ما به اراجيف واکاذيب خاديست آزادل ادامه دارد لذافکرنمی کنيم اين توضيح ما دروقت مناسبش صورت نگرفته باشد. البته ديرمتوجه شدن ما علت ديگری نيزدارد وآن اينکه حداقل دوتا ازين نوشته ها درپورتالی به نشررسيده است که حيثيت بوق تبليغاتی بندگان مارکس وبويژه مائويستهارا دارد وجزاين طائفه کمترکسی ازان ديدن می کند!

بازمی گرديم به اصل موضوع که رد هذيانهای جاسوس آزادل است.

 

بندهء مارکس آزادل( يکی ازدوستان ظريف اورا غلام لوده می نامد؛ وقتی  علتش را پرسيدم ، گفت: چون اين شخص حقير، آزاد نه بلکه غلام است وخودرا آزاد ناميدنش ازباب " برعکس نهند نام زنگی کافور" است و" ل" حرف اول لوده است ومجموعاً می شود غلام لوده ! ) دروغهای زيادی دررابطه با موقف اسلام درمورد زن گفته وتهمت های بيشماری بافته است که  مابرخی ازآنهارا دربخش نهم اين سلسله، پاسخ گفتيم واينک می پردازيم به ابطال وسوسه های ديگراين مارکسست شيطان.

او با استفاده از همان اخلاق کمونستی خود درباصطلاح نوشته اش، کلمات بازاری را به وفرت استعمال می کند که ازآنجمله است کاربرد اصطلاح ماشين چوچه کشی درمورد زن! البته درين مورد علاوه برتربيهء مارکسستی وی ، بيسواديش نيزرول عمده يی بازی می کند!

اين اصطلاح ماشين چوچه کشی که خاديست آزادل با نهايت بی حيايی آن را درمورد زنان بکارمی برد وبدينگونه به شخصيت زن توهين می کند، ازته مانده های دوران جاسوسی وخدمت اودرزيرپرچم باداران روسی وی است که درذهن افيونی اش باقيمانده؛ زيرا روسها بعدازتهاجم وحشيانهء شان برکشورما وحتا پيش ازان ، ماشين های چوچه کشی زيادی برای کشيدن نسلی ازچوچه کمونست ها وچوچه مارکسست های افغانی ، آماده نموده بودند که دروقت هجوم استعمارمارکسستی به وطن، اين چوچه مارکسست هابرای تحقق اهداف پليد استعمارسرخ روسی ، زيرپرچم آن ، کارکنند ؛ وچنين هم شد وروسها که توسط ماشين های چوچه کشی خود همه روزه تعداد زيادی ازپرچمی ها وخلقی هاوخاديست هاراچه درماسکو وچه درکابل توليد می کردند وخاديست آزادل ازان جمله بود، افراد وعناصر بسيارکارآمدی رابرای قتل عام مردم مظلوم ما يافته بودند.

شياطين خونخوارروسی، بدترين وخبيث ترين وجانی ترين وبداخلاق ترين وبی ادب ترين وبی حياترين افراد بی پدرومادررا ازکوچه وبازارکابل وشهرهای افعانستان جمع کرده وبه ماسکو می فرستادند وازآنجا درظرف يک هفته باماشين چوچه کشی شان  کمونست  وخاديست ساخته وبه جان مردم ما می انداختند؛ واين توليدات ماشين چوچه کشی روسها که بيشترشان مانند جاسوس آزادل ازکارمندان خادبودند، علاوه برشغل آدمکشی ، وظيفه های ديگری نيزداشتند که ازآنجمله يکی هم فاسد ساختن اخلاق مردم بويژه زنان ودوشيزگان بود.

اينها که ازوجود زنان ودختران وابسته به خويشتن برای رسيدن به مراکزقدرت وچوکی های خاد درنزد باداران روسی  استفاده می کردند،اززنان می خواستند که ماشين تهيهء لشکربرای اشغالگران روسی باشند ؛ ويکی ازعوامل عمدهء قيام مردم عليه مارکسست های افغانی همين بی ناموسی  اين اجيران وطنفروش بود ؛زيرااين شياطين که خاک رافروخته بودند، می خواستند ناموس مردم رانيزبفروشند ؛آنگونه که ناموس های خودرادودسته تقديم باداران روسی می کردند؛ وهمهء آنهايی که دوران تره کی راديده اند ،می دانند وبياددارند که چگونه عوامل رژيم کمونستی وچوچه های ماشينی مارکس وستالين ومائوبه خانه های مردم به زورداخل شده وبه سينه های دختران جوان به حضورپدران ومادران  شان باگفتن اين جمله که اين دختر،جوان شده است بايد اورا به شوهربدهيد، دست درازی می کردند!

پس اين اصطلاح ماشين چوچه کشی ازرسوبات همان دوره درکلهء گنديدهء اين چوچهء ماشينی روسهاباقيمانده است که اکنون آن را عليه اسلام وقرآن بکارمی برد؛ ورنه درهيچيک ازنصوص اسلامی چنين اصطلاح توهين آميزی عليه زن بکارنرفته است .

اسلام زن وشوهررادوچرخ زندگی ودونصف يک بدن ولباس همديگرمی داند وما برخی ازآيات واحاديث دال براين موضوعات را دربخش نهم اين سلسله نوشتيم واينک حديث شريفی را که بهترين تمثيل کنندهء روابط صميمانهء زن وشوهروضامن ايجاد يک زندگی سراپاتفاهم ومحبت وخوشبختی دربين شان است،درينجا می آوريم: درحديثی که آن راابوداود وترمذی واحمدابن حنبل روايت کرده اند ، پيامبرگرامی اسلام صلی الله عليه وسلم می فرمايند: " النساء شقائق الرجال" يعنی " زنان نيمهءديگرزندگی مردان هستند" يا بعبارهء ديگر، زنان ومردان دوچرخ زندگی مشترک هستند.

آری! اسلام درهمهء ارشاداتش درمورد روابط زن ومرد يابهتربگوئيم زن وشوهر، می کوشد تا روابط اين دورا بربهترين وجه وصميمانه ترين شکل ، تنظيم کند تا درخانوادهء سراپاصميميت ومحبت، اطفال صالح ونيکوکاروبااستعدادوغيرمتأثراز روابط متشنج زن ومرد، تربيه شوند که اساس جامعهء سالم توسط ايشان گذاشته می شود؛ اما شيطان های بزرگ کمونيسم وخدايان خاديست آزادل که همهء گفتاروکردارورهنمودهای شان برخشونت وکشمکش ودعوت به جنگ وجدال وخونريزی استواراست، زن وشوهرووالدين واولاد را دشمن يکديگرقلمداد می نمايند وبدين نظرهستندکه شوهر، زنش را وپدرومادر، فرزندان خودرا مورد بهره کشی مالی قرارمی دهند؛ بناءً اساس فلسفهء خانوادگی کمونيسم راعداوت ودشمنی زن وشوهرووالدين وفرزندان وبدبينی دائمی دربين شان تشکيل می دهد؛ واين يک برنامهء شيطانی دقيق وحساب شده است ،زيرا شياطين کمونيسم می خواهند زن ازشوهروخانهء خود فرارکند تا ايشان بتوانند به سادگی اورا وعفتش را شکارکنند وفرزندان دشمن پدرومادرخودباشند تا بتوانند جاسوس وسپاهی خوبی برای شياطين بزرگ کمونيسم واداره های جاسوسی شان باشند؛ وازهمينجابودکه خاديست ها ودرراس شان آزادل جاسوس، حتا به پدران ومادران خود نيزرحم نمی کردند وآنهارا به چنگ دستگاه های جهنمی کاجی بی وخاد می سپردند.

پس اين مارکسيسم است که زن ومردرا ماشين های چوچه کشی وابزارکارمی داند ونه اسلام ؛ وامااگراشارهء خاديست آزادل به آيهء کريمهء " نساءکم حرث لکم فأتوا حرثکم  انی شئتم" باشد ، بايد گفت که اين بهترين ومودبانه ترين تعبيرازروابط جنسی مشروع زن وشوهراست؛ وما نمی دانيم چراماديون وبی خدايان ومارکسست ها وخاديست ها که سکس وروابط جنسی نامشروع وسخن گفتن درمورد آن درمدرسه ها ومکاتب ومجالس رقص وعربده وشرابخواری  وفسق وفسادشان سخت مروج است،ازينکه روابط  جنسی زن وشوهر به بهترين ومودبانه ترين شکلی تنظيم ورهنمايی شود، انتقاد می کنند؟!

آری! همسر مردکشتزاراوست ودراين تعبيرهيچگونه توهينی به مقام وحيثيت زن نشده بلکه اين يک بيان خيلی لطيف ومودبانه ازتنظيم روابط جنسی زن وشوهراست که فهمش ازسويهء انسان جاهل وبی سوادی مانند آزادل خاديست بالاست!.. درين تعبيرظريف به مردوهمسرش راه های استفادهء جنسی مشروع ازعقدمبارک ازدواج شان نشان داده شده و برای شان توصيه شده است که ازاستفادهء جنسی نامشروع که همان عمل لواط است ، بپرهيزند ؛زيرا کاربردکلمهء کشتزاراين رامی رساند که عمل لواط ،حاصلی که عبارت ازحمل برداشتن وزاد وولد است، دربرندارد، لذا جائزنيست .

دراستعمال کلمهء کشتزاربرای تنظيم درست وپاکيزهء روابط جنسی زن وشوهر، نکته ء لطيف ديگری نيزنهفته است وآن اشاره به اين است که منظورومقصود ازازدواج، تنها اشباع مشروع وپاکيزهء غريزهء جنسی نيست – اگرچه اين هدف نيزازاهداف مهم آن است تا از فحشاء وسقوط مردان وزنان دردامن زنا وفساد اخلاقی جلوگيری بعمل آيد- بلکه هدف بزرگ ديگری نيزدرورای اين پيوند مقدس نهفته است که آن عبارت است ازادامهء نسل بشری ازطريق زاد وولد.

اصطلاح کشتزاربودن زنان مانند اصطلاحات ديگری ازقبيل باردارشدن زنان، ولادت زنان، زائيدن زنان و..و.. است!.. آيا کاربرد اين اصطلاحات درمورد زنان، معمول ومروج نيست؟!..آيا بيسواد جاهل وکودن ديگری جزخاديست آزادل پيدا می شود که به کاربرد اين کلمات درمورد زنان، ايراد بگيرد وآن را توهينی به مقام زنان بداند وادعا کند که زنان ماشين زاد وولد وتوليد نسل برای مردان هستند؟!

اصطلاح کشتزار بودن زنان برای شوهران شان مانند اصطلاح لباس بودن زن وشوهر برای همديگر است که نشاندهندهء روابط خيلی صميمانه وتنگاتنگ دربين اين دوجزء ودوچرخ زندگی می باشد؛ وهمانگونه که يک کشاورز کشتزار خودرا دوست دارد وبه آن عشق می ورزد وآن را ممد حيات ورونق بخش هستی خويش می داند وبدون آن ادامهء زندگی را محال می داند وتوقع دارد که ازان حاصلات مفيدی بدست آرد، هم بدينسان لازم است چنين يک رابطهء محبت آميز وعاطفی دربين دوبخش مهم زندگی مشترک يعنی زن وشوهر وجود داشته باشد.

اينکه زن وشوهردرکشتزارازدواج وزندگی، بذرنسلی صالح ومفيد برای جامعه را می افشانند وزن درين معامله، حيثيت ورول کشتزاررا بازی می کند، حقيقتی است ملموس وغير قابل انکار که ازآغاز آفرينش آدم وحوا وجودداشته است وتا قيامت وجود خواهد داشت؛ وجستک وخيزک الاغهای بيسواد ونادان آخورمارکسيسم ، نميتواند اين حقيقت را ازبين ببرد وباطل کند ؛ ولی واقعيت ينست که اعتراض خاديست آزادل براين امر، نه برالفاظ استعمال شده درين مورد بلکه برکيفيت آن است؛ وروشنتر اگربگوئيم وی وسائر بندگان مارکس از زن می خواهند که ماشين چوچه کشی همهء مردان باشد ونه فقط ازشوهرش؛ زيرا اينها معتقد به سوساليسم جنسی هستند وآن را درزندگی کثيف وننگين خود عملی می کنند – بويژه بندگان مائو درين امر خيلی پيشقدم هستند ومدارس دخترانهء شان درکويتهء پاکستان مرکزی ازمراکز اين فحشاست واين حقيقتی است که آن را سالها پيش يکی از اعضای برجستهء کميتهء مرکزی شان  بنام انجنير خان محمد که ازايشان انشعاب نموده بود، درچندين شمارهء نشريه يی بنام دريا افشانمود-

خاديست آزادل که برتعبير قرآنی " زنان شما کشتزار شماهستند" اعتراض می کنند،بايد روشن سازد که خدايانش مارکس وانگلس وايديولوژی شيطانی کمونيسم چه تصويری اززن ارائه می دهد!..آيا جزاين است که ازديدگاه بندگان مارکس وانگلس ،يک زن می تواند وبايد وسيله يی برای ارضای جنسی چندين مردباشد؟!.. آيا انگلس ومارکس وسائرخدايان آزادل درتفسير تاريخی خود ازتشکيل خانواده، چنين مزخرفاتی را عنوان نمی کنند؟!..اگراين خاديست بی شرم تحت تأثيربی حيايی خاديستی ومارکسستی خود منکراين حقيقت می شود، ما ازخوانندگان عزيزمی خواهيم که نقل قول وی ازخدايش انگلس را که دراين بخش ازنوشتهء خود( تحت عنوان : قرآن، محمد وزن ستيزی) آورده وما آن را دوباره درينجا می آوريم ،باتعريفی که انگلس از حق مادری درتفسيرش ازتاريخ دارد وماآنرا نيزدرينجا نقل می کنيم، مقايسه کنند تا بدانند که اين خاديست مکاروخدايانش چگونه حقی برای زن می خواهند!

خاديست آزادل دربخش سوم مزخرفاتش تحت عنوان ( قرآن، محمد وزن ستيزی) می نويسد: قبل ازينکه موقعيت زن وعدالت خداوندی را درمورد آن ازديدگاه اديان آسمانی مورد بررسی قراردهيم ، جمله ای از انگلس را نقل می کنيم:

" برافتادن حق مادری ، شکست جهانی – تاريخی جنس مؤنث بود مرد فرمانروايی را نيزبه دست آورد، زن تنزيل مقام يافت، برده شد، بندهء شهوت مرد وابزاری برای توليد" – نقل از بخش سوم نوشتهء خاديست آزادل تحت عنوان بررسی  مختصرقرآن.

حال بيائيد ببينيم اين برافتادن حق مادری که خاديست آزادل برای آن نوحه سرمی دهد،چيست؟!.. ؛ ازخود انگلس بشنويم:

انگلس درکتابش ( منشأ خانواده، مالکيت خصوصی ودولت) که توسط مسعود احمدزاده ترجمه شده است، می نويسد: " درتمام شکلهای خانوادهء گروهی ، پدرطفل ، معلوم نيست ولی مادرمعلوم است.. بدين ترتيب روشن است که هرجا ازدواج گروهی وجودداشته باشد، نسب را فقط ازطريق مادرميتوان معين کرد وبدين ترتيب تنها تبار مؤنث به رسميت شناخته می شود.. واين دومين دستاورد بزرگ باکوفن است که اولين فردی بود که اين مسئله را کشف کرد. اواين تشخيص اصل ونسب ازطريق مادرومناسبات ارثی که درطول زمان برمبنای آن بوجود می آيد را حق مادری می خواند ، من بخاطر رعايت اعجاز به انتخاب همين اصطلاح قناعت می ورزم" منشأ خانواده، مالکيت خصوصی ودولت، اثر فرد ريک انگلس، ترجمهء مسعود احمدزاده.

آری هموطنان عزيز! اينست آن حقوقی که خاديست آزادل وسائرهمفکرانش ازبندگان مارکس وانگلس وستالين ومائو، برای زن می خواهند!

هدف اين شياطين ازهمهء اين هياهوها وريختن اشک تمساح برای زن، چيزی جزاعادهء همان حق مادری که آب دهان انگلس برايش رفته وشما تعريف وتفسيرش ازان را دربالا خوانديد، نيست!.. ؛ حقی که به اساس آن پدرطفل معلوم نيست ولی مادرش معلوم است!!

هموطنان مسلمان ما حق دارند ازبندهء حقيرمارکس وانگلس آزادل بپرسند که آقا اگربه اصطلاحات قرآنی وحق زن دراسلام اعتراض داری، لطفاً بگو احترامی که خدايان تو وخودشما مارکسست های دجال به مقام زن داريد، کدام است؟!..؛ آيادرتفسيرشيطانی شما ازآغاز زندگی وانسان، زن نيزمانند مرد درآغاز کرمک تک سلولی نبود که رفته رفته به ميمون تبديل شد وبعد اين ميمون به درختی بالاشد ودرآنجا دمش به شاخه يی پيچيد وقطع گرديد وبدينگونه انسان شد!..آيا اين توهين بسيارشرم آور وننگين به مقام زن ومردنيست؟!

واما تهمت های ديگراين خاديست دروغگو که می گويد، زن دراسلام حق تعليم ندارد وبايد درخانه بنشيند و..و.. ، وسوسه های دروغينی هستند که آنهارا نه تنها نصوص اسلامی وواقعيت های تاريخی رد می کنند، بلکه واقعيت های موجود درصفوف جنبش های اسلامی در سرتاسردنيای اسلام نيزدروغ بودن شان را ثابت می سازند؛ جنبش هائيکه سياست ها ودستورالعمل های خود را ازقرآن وحديث ونصوص اسلامی می گيرند؛.. وما دربخش بعدی اين موضوع را مورد بررسی قرار خواهيم داد.

 

ادامه دارد

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *