شخصيت چند بعدی
تقاضای زمان ومکان از جوان افغان
اگر انسان نظری به جامعه افغانی بی اندازد و با دیده آینده نگری بنگرد ناگزیرا بنا بر جبر زمان انسان نا امید میشود، و باید افغانان شرق نشین و هم غرب نشین شعاری ( از وطن چیزی ساخته نمیشود) را سر بدهند. اما زمانیکه فرد بر بامداد اصل خویش گوش می نهد مینگرد پیام آن با این ذهنیت حاکم متفاوت است، البته فرق ریشه یی دارد. ذهنیت حاکم بیانگر تاثیر جامعه بر فرد است اما بر خلاف پیام برخاسته از آن دیگر بیانگر تاثیر فرد بر جامعه می باشد. ذهنیت حاکم جامعه در خور انسانی افغانی تروشات غیر سالم، روکود آور و نا امید کننده را میدهد، اما زمانیکه انسان بر اصل اش اندکی درنگ و خیره میشود نگاه میکند که در آنجا حرف از تحرک زده میشود و اصلا پدیده به اسم نا امیدی و رکود در آنجا یافت نمیشود بلکه آنجا حرف از لا تقنطوا من رحمة الله (نا امید از رحمت پروردگار مباش) زده میشود و برای انسان اندیشه و انگیزه میدهد که باک از محشر نداشته باش نهال در دست ات را غرس کن چون تو مومن زاده ئی. بلآخره فضاء حاکم و روند جاری جامعه افغانان را بطرف تسلیمی و شکست جهت میدهد در حالیکه در قاموس اسلام اصلا شکست و تسلیمی وجود ندارد بلکه پیام اسلام مبارزه می باشد، مبارزه هدفمند که با خود کامیابی در عقب دارد.
در این شکی نیست که جامعه افغانی از هر لحاظ به ورشکستگی مواجه است. چه از لحاظ اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اخلاقی و چه هم از لحاظ دینی و اسلامی به یکنوع سقوط و مهلکیت مواجه است. از جانب دیگر انسان و جامعه افغانی مبدل به ماشین مصرف گردیده است. کالا، فکر، اندیشه، فرهنگ و گندگی بیگانگان همه در بستر افغانستان به مصرف میرسد. از سوی دیگر تاریخ به اثبات رسانده است البته مکررا و چندین بار تاریخ به اثبات رسانده است حد اقل در بستر افغانستان فکر و اندیشه، فرهنگ، ثقافت و تجربه جوامع دیگر و بیگانگان هضمیت ندارد، مردم نمی پذیرند بلکه عکس العمل نشان میدهند.
در همچو یک تناقض هم مصرفگری و هم بیگانه ستیزی که هردو واقعیت جامعه افغانی است دیده میشود جامعه بطرف مسیر غیر سالم و آسیب پذیری در حرکت است. اما این دو پدیده متناقض یعنی مصرف گری و بیگانه ستیزی که اول سقوط و دوم خلاقیت انسان افغانی را به نمایش میگذارد بعضی تفاوت با هم دارند. پدیده بیگانه ستیزی یکی از خصوصیات جامعه افغانی می باشد در واقع بیگانه ستیزی یک خشت از خشتهای ساختاری شخصیت و هویت فرهنگی یک افغان است که انسان افغانی از دامن و با مکیدن شیر مادر، از کوه های سر به فلک کشیده و دره های بیگانه شکن خود به ودیت و ارث برده است. بناء مبارزه نمودن با خاصیت بیگانه ستیزی افغانان یک امر مهال است که عموما این خیال برای ابرقدرت های عصر دست داده است اما در نتیجه این صفت خلاق بیشتر ریشه ئی شده و به کمال اش رسیده و بر خلاف ابرقدرت و فرعون های خیال پرورمحکوم به شکست و عدم شدند. پس سلب نمودن خاصیت بیگانه ستیزی از افغانان یک امر مهال است و خیال است و جنون.
اما پدیده مصرف گری یک آفت است، یک آسیب است، آورده شده است، تحمیل شده است و انسان و جامعه افغانی بطرف مصرفگری کشانده شده است. پس مصرفگری قف سرآب است و ریشه در جامعه و افکار انسان افغانی ندارد. بنا ما میتوانیم با این آسیب مبارزه کنیم و جامعه و انسان افغانی را از آفت مصرفگری نجات بدهیم و برایشان بدیل داشته باشیم و آن بدیل تولید است، البته تولید در تمام عرصه ها.
بنا برای رسیدن به همچو یک هدف سترگ و بزرگ ضروت به انسانهای خلاق داریم که این فیل در گل بند مانده و جامعه راکد افغانی را به مسیر سالم در تحرک بیاورند. در ترکیب شخصیت اینها دین، علم، اخلاق و حماسه عناصر عمده و اساسی می باشد. یعنی ما برای گذر از این حالت مهلک و اسفبار نیاز برای جوانان خلاق داریم، جوانانیکه شخصیت چند بعدی دارند.
دینی بودن یک بعدی از شخصیت افغان مبارزمی باشد. جوانان باید آگاهی عمیق و شناخت دقیق از متون دینی و اسلام عزیز داشته باشند. زمانیکه اسلام میگویم هدف و مرام تنها و تنها کلمه،روزه، نماز، زکات و حج نیست بلکه افغانان عزیز سفر در کوچه و پس کوچه های قرآن داشته باشند و آگاهی همه جانبه از سنت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم کسب کنند. یعنی یک جوان افغان قرآن شناس و اسلام شناس ماهر در جامعه عرض اندام نمائید و پیام قرآن را چراغ راه مبارزه خویش قرار دهد.
در کل منفعت شخصیت اسلامی کمک نمودن در انتخاب راه و اتخاذ تصامیم می باشد و از جانب دیگر برای جوان مبارز توانمندی شناسائی و درک سالم دست میدهد تا اهداف و شعار های پلید دیگران را که در داخل لفافه تحت اسم اسلام مطرح میکنند، تفکیک نماید و گوسفند صفتانه تحت تاثیر هر شعار و راه قرار نگیرد.
اخلاقی بودن بعدی دیگر از شخصیت جوان افغان می باشد. زمانیکه ما میگویم چراغ راه مومن قرآن است بدون شک قدم ماندن بر راهی در روشنائی قرآن اخلاق اسلامی تلقی میشود. تعصب داشتن و کسی را محکوم نمودن بجرم ملیت و رنگ اش گناه کبیره است ( آگاهی اسلامی) تعصب نداشتن و فرا ملیتی اندیشیدن و عمل کردن ( اخلاق اسلامی) دروغ گفتن گناه کبیره است و راست گفتن ثواب دارد ( آگاهی اسلامی) اما راست گفتن و اجتناب از دروغ گویی(اخلاق اسلامی) پنداشته میشود.
بنا در پهلوی شخصیت اسلامی الزاما ضرورت به شخصیت اخلاقی هم داریم و بهترین مثال که از آن الگوگیر باید کرد، شخصیت مبارک رسول اکرم صلی الله علیه وسلم می باشد. امانت داری، درست کاری، راستگویی، سخاوت، ایثار، قربانی، زهد، جهاد، تقوا، توکل، رشادت، خلاقیت، و غیره……. اینها همه اوصاف رسول اکرم صلی الله علیه وسلم بودند. ما در صفحات تاریخ اسلام صحابه یی را سراغ نداریم که عادل تر، سخی تر، امین تر، زاهد تر، و …. نسبت به پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم باشند بلکه رسول الله (ص) در اخلاق اسلامی مقدم بر همه بودند. ایشان نه تنها حکم بر عدل میکردند بلکه خود رسول الله صلی الله علیه وسلم عادل ترین همه بودند. زمانیکه در غزوه خندق اصحاب از روی گرسنگی و فقر نزد فرستاده خدا شکایت نمودند و سنگ بسته در شکم خود را نشان دادند. اما باز هم فرستاده خدا مقدم بر همه شان بود و دو سنگ در شکم مبارک شان از فراق گرسنگی بسته نموده بودند. این است اخلاق اسلامی که خانه فرستاده پروردگار عالم دو شب متواتر آتش بمنظور پخت و پز روشن نمیشود. و خلاق تر از همه اینکه برای بیگانگان و مسافرین امر ناممکن بنظر میرسید تا از ظاهر فرق بین رسول الله صلی الله علیه وسلم و اصحاب اش کنند، یعنی هیچ نوع اشرافیت و تقدس گرایی حتی فی مابین فرستاده و حبیب خدا و اصحاب دیده نمیشود.
بنا دوکانداران دین و کابل نشین ها اصل اول را دارند یعنی آگاهی دینی قسما دارند میدانند قتل نفس، خیانت با ناموس ملت و دودسته مادر وطن را عرضه و تقدم نمودن برای دیگران و آرام گرفتن در دامن بیگانگان گناه کبیره است و مجازات بزرگی در دنیا و آخرت دارد. اما اصل دوم که شخصیت اخلاقی باشد متاسفانه مدعیان و عاملین نما های اسلام در جامعه افغانی فاقد همچو وصف می باشند.
علمی بودن بعدی دیگر از شخصیت جوان افغان است. یک افغان در پهلوی شخصیت اسلامی و اخلاقی باید شخصیت علمی هم داشته باشد. امروز بیشتر از هفت سال میشود افغانهای مظلوم قربانی شعار دموکراسی میشوند اما متاسفانه تا هنوز هم دانشمندان افغان عاجز آمده اند تا یک ذهنیت دقیق و درست از دموکراسی برای جامعه عرضه بدارند. دولتمردان واشنگتن ادعا میکنند ما برای افغانها دموکراسی را به ارمغان آورده ایم اما جامعه ما مطلقا بیگانه و نا آشنا است با دموکراسی.
آخر دموکراسی چه است؟ از کجا برخاسته؟ چه اهدافی را با خود حمل میکند؟ در چه نوع جامعه قابلیت تطبیق را دارد؟ برای چه نوع جامعه مشکل کشاء است؟ و برای چه جامعه مشکل آفرین؟ دموکراسی غرب با دموکراسی کابل چه تفاوت دارند؟ آیا در جامعه افغانستان دموکراسی قابلیت تطبیق را دارد؟ آیا مشکلات ما را پدیده دموکراسی حل خواهد کرد؟ آیا دموکراسی مانند عراق در افغانستان هم به قیمت خون ملیونها انسان خواهد تمام شد؟ آخر چه ضرورت برای دموکراسی در جامعه افغانستان است؟ اینها و ده ها سوالات دیگر در جامعه مطرح می باشد و جوانان مبارز باید بشکل عادلانه پاسخگوی آنها باشند و روشهای سیاسی، مکاتب و اندیشه های برخاسته از جامعه غرب را همچنان با جریانات داخلی دقیق شناسائی نمایند و بدون تعصب و تنگ نظری و آگاهانه برخورد نمایند. از آنها تعریف و ذهنیت عادلانه برای جامعه باید داده شود تا افغانهای عزیز فریب شعار های خشک و پر تمطراق آنها را نخورند.
همچنان ما در افغانستان شکار معضلات متعدد در طول بیشتر از سه دهه شده ایم. بناءً این معضلات ریشه یابی شود آخر چرا آتش بیرون شده دیروز از سلاح افغان سینه افغان را پاره میکرد؟ چرا ما فاقد یک حکومت مردمی هستیم که بر خاسته از اراده و خواست مردم باشد؟ چرا جامعه ما همیشه از ناحیه فقر رنج می برد؟ چطور میتوانیم ما صاحب یک جامعه فقرزدا باشیم؟ چگونه میتوانیم یک حکومت مردمی را در افغانستان تجربه کنیم؟ یک حکومت عدل گستر که مورد حمایت تمام اقشار قرار گیرد؟ و ده ها سولات دیگر می باشد که باید عناوین و موضوعات مجالس جوانان افغان را تشکیل بدهند.
بهرترتیب اخیرا جا دارد متذکر شوم حضرت امام شافعی علیه رحمه میفرماید: اگر میخواهید دنیا را حصول کنید علم فرا گیرید و اگر میخواهید آخرت را بدست بیاورید باز هم علم فرا گیرید بنا بدون علم امید داشتن برای فردا روشن و تابناک قسما امر مهال بنظر میرسد.
در پهلوی تولید اندیشه تقاضا و حکم زمان و مکان تولید حماسه نیز می باشد. مرحوم سید جمالدین علیه رحمه میفرمایند: آزادی گرفته میشود، داده نمیشود.
و
مرحوم اقبال لاهوری رحمه الله علیه میگوید:
به آن بالی که بخشیدی، پریدم
به سفر نغمه های خود تپیدم
مسلمانی که مرگ از وی بلرزد
جهان گردیدم و او را ندیدم
پس حماسه یی بودن بعدی دیگر از شخصیت جوان افغان باید باشد. اگر ما در گذشته افغانستان آزاد و مستقل را تجربه نموده ایم، و اگر ما انشاءالله در آینده افغانستان آزاد را تجربه خواهیم کرد و اگر اشغالگران همیشه در بستر افغانستان محکوم به شکست شده اند این همه ثمره پر ذایقه حماسه آفرینی های جوانان آزادمنش و حریت پسند افغان می باشد. بنا حماسه آفرینی یکی از اوصاف بارز شخصیت جوان افغان بالخصوص در چنین یک حالت درد آور و تشنجزا که هر لحظه افغانان عزیز قیمت مسلمان بودن و افغان بودن خود را می پردازند باید باشد.
بعد دیگر را با بعضی تحفوظات میخواهم مطرح نمائیم و آن شخصیت ملی و افغانی است. هر جوان افغان باید در جستجوی کسب و اتخاذ شخصیت ملی و افغانی خارج شود، در جامعه منحیث عناصر مثبت اندیش، مثبت گرا و مدافع ارزشهای ملی و وطنی عرض اندام نمایند. هدف از ملی گرایی و ملی اندیشدن همان شکل سالم، مثبت و سازنده مطلوب می باشد که مرحوم مودودی علیه رحمه و دیگر کبار و اندیشمندان اسلام تعاریف دقیق از آن داده اند.
در اینکه ما اول خود را افغان و از افغانستان بدانیم و در قبال قضایای وطن بی اندیشیم بنده معتقدم که در این شیوه و نحوه تفکر و اندیشه آن چنان سازندگی که لازم است دیده نمیشود. همچنان در این شیوه تفکر و ملی اندیشی چنانچه بار ها دیده شده انسان از (من افغان) به من کابلی، به من بغلانی، به من لغمانی؛ به من هیراتی و کندهاری سقوط میکند و بعدا از من (کابلی) به من پغمانی، چاردیوال و ده سبزی مراتب نزول دست میدهد. همچنان در این شیوه تفکر ملی و وطنی برای انسان سوال خلق میشود که پیش از اینکه من یک افغان باشم ، من یک تاجک، پشتون، هزاره ، عرب، ایماق، ازبک و …. هستم و بنا بر همین بینش منافع علیا کشور خدشه دار میشود. ملت در بطن خود به ملیت های متعدد تقسیم میشوند و هر کدام هویت و وجدانهای جانبدارانه به خود میگیرند و هر ملیت خود را برتر و دیگران را بدتر تصور میکنند. همه میراث فرهنگی، اجتماعی، تاریخی و غنامندی های جامعه شکار دسایس بیگانگان میشود. برای همه معلوم است یک انسان بی هویت و بی فرهنگ بیشتر و آسانتر ذوب دامن و فرهنگ دیگران میشود، بنا دست های بیگانه جستجو میکنند تا به فرهنگ زدائی و هویت زدائی بپردازند و انسان افغانی را متنفر از فرهنگ و هویت اش نمایند و یگانه راه را برای انسان افغانی آغوش خودش را نشان بدهد و بس. بنا این بینش و شیوه ملی اندیشی با خود آفات فکری را همراه دارد و نزد ما همه محکوم است و ایمان مومن را خدشه دار می سازد و ثمره جز نفاق، خصومت، ایجاد فاصله ، کشت و خون هیچ نوع ارمغان نخواهد آورد.
پس ما ضرورت به شخصیت ملی و افغانی سالم و سازنده داریم، ما ضرورت به من افغان تجزیه ناپذیر داریم، ما ضرورت به من افغانی داریم که به من پشتون، تاجک، بلوچ، هزاره، ازبک و غیره …. سقوط نکند و نهایتا ما ضرورت به وجدان جمعی و فراگیر داریم.
پس جوان افغان و آینده اندیش مادر وطن این ذهنیت را به دور اندازد که من از افغانستان هستم بلکه در عوض این اندیشه را در محیط خانواده و اجتماع ترویج بدهند که افغانستان از ماست. اینکه ما از فغانستان هستیم تا افغانستان از ماست تفاوت اش از زمین تا به آسمان است. اینکه من باورمندم چمن افغانستان از من است پس گل های متعدد الوان و رنگارنگ با بوی های متفاوت و مختلف اش و زیبایی های خاص اش همه بستگی به من دارد و وجدان اسلامی، افغانی، باغ بانی من حکم میکند تا هر دست مغرض، اشغالگر، متجاوز به حریم هر کدام از گلهای چمن افغانستان را برداشت نکنم و چنان با داس باغبانی ام دست هر اشغالگری متجاوز را قلع و قم نمایم تا خلف و بازماندگان شان پند بگیرند. ثانیا در این نوع اندیشه تفاوت از میان برداشته میشود دیگر برای من مهم نیست این گل از شرق، شمال، غرب و جنوب چمنم سر بالا کرده باشد بلکه مهم این اینست که این گل چمن من است.
اگر جوانان ما با ابعاد متذکره شخصیت خویش را آراسته نمایند بی تفاوتی و خاموشی را عقب گذاراند و با قلم و قدم خود به جد و جهد سالم و سازنده برای افغانستان واحد و مستقل شروع کنند بدون شک در آینده نه چندان دور پرچم عدل و عدالت پسندی را در قله های سر به فلک کشیده مادر وطن حتما تجربه خواهیم کرد. انشاءالله
با احترام
احمد طارق (فيض)