طبیب بگو مرض من چه و چاره ام چیست ؟
( قسمت هشتم )
نوشته : دوکتور محمد سعید ( سعید افغانی)
وضع موجوده وطن رقت بار است و اکثر نمیدانند چاره اساسی چه خواهد بود ! از چندی است که در وطن حکومت ها رد و بدل میشوند و اکثر مردم با امید اصلاحات جدید که شکایت و مشکلات مـردم توسط حکومتها جدید حــل گردد ، جـز انتظار کشیدن چاره دیگری ندارند !
مگر ؛ اندکی نمیگذرد که امیدواری ها به مایوسی ها مبدل میگردند و کاسه صبر انتظار بالاخره لب ریز شده و شکایت ها روز بروز قوس ارتقایی خود را می پیمایند .
پس ؛ اگر وضع با این رونـق دوام کند باور کنید که خطرات تباه کــن بمیان خــواهد امد ، بنآ چاره اساسی را باید جستجو نمایم که حکومت ها چرا نمیتوانند مشکلات مردم را حل کنند ؟
زیرا تا وقتیکه سبب و علت اساسی مرض تشخیص نگردد ، چاره اساسی به عمل آمده نمیتواند و طوریکه مطالعه گردید هنوز هم فرصت است که چاره اساسی به عمل آید !!! اگر مدتی دیگری هم بی غوری ، بی پرداختی و بی اعتنایی دوام کند ، امکان چاره اساسی دور تر خواهد گردید .
باید گفت : اوضاع موجوده وطن در قلوب روشنفکران و مردم اضطراب شدیدی را تولید نموده و این تشویش روز به روز بصفوف عامه مردم سرایت میکند . اگر چه فعلآ سوال مهم نزد اکثر یت این است که لقمه نان چطور بدست می اید و اقلآ زندگی را چه قسم دوام داد ؟
بلی ؛ اکثر این مردم بیچاره از پیشرفت های دنیای متمدن واقف نیستند ، تصور میکنند که اوضاع تمام دنیا به همین منوال باشد !! از اینجا است که مردم از حکومت ها مطالبه بهبود اوضاع وطن را بمثل دنیای دیگر ندارند بلکه پس فقط سوال مهم این است که اکثریت به درد شکم مواجه و محتاج یک لقمه نان هستند !!!
فکر به نان صحی هم موجود نیست و نه در طلب نان برای صحت کدام حرکت درک دارد ؛ بلکه به بیچاره گان یا نان جو باشد و یا جواری ؟ فرقی نمیکند تنها به همان که دفع گرسنگی و حالت مخمصه خود را بنمایند .
بلی ؛ این است درد و داستان واقعی هموطنانم : « سال قحطی « ۱۳۵۰ هجری شمسی » وقت فصل زمستان در چندین ولایات افغانستان مردم علف خوردند و حتی اکثر علف را هم پیدا کرده نتوانستند و آخر جان را به حق سپردند.
تلفات مردم در ولایات « بادغیس ، غورات ، میمنه ، چغچران و دولت آباد » به لکها بالغ گردید بلی ؛ اطفال جوانان سالخودگان ، مردان و زنان غیور از اطراف ولایت به شهر های مراکز از دست گرسنگی و بد حالی مراجعه کردند و کوچه به کوچه به پی طلب لقمه نان به اندازه حیات رمق پرداختند .
ولی ؛ با این هم اکثر نتوانستند لقمه از نان خشک بدست آرند نتیجه آن شد که علاوه از تلفات مردم از قریه ها و دهات از شهر های ولایات مذکوره تلفات به اندازه رسید که بلایه ها و شا رورلیها به تکفین مستون آن هم موفق نشدند !!
افسوس !! اطفال می گریستند و از پدر و مادر نان میخواستند و پدر و مادر می گریستند که نان از کجا بدست آمده میتواند ؟؟؟؟ آخر طفل جان را به حق می سپارید و به پای آن پدر و مادر به جانکندن و نزع شروع میکردند .
افسوس !! پدر و مادر پسر و دختر جگر گوشه خود را در بدل قیمت اندک و سمند های نجس برای لقمه نان جهت دفاع از مرگ بفروش میرساندند و برای آبد در بین پدر و مادر و اولاد ها جدایی دلخراشی بمیان می آمد .
افسوس !! مردم با قدرت و آنانیکه گندم را در گدامهای خویش ذخیره کرده بودند و آنانیکه در استفاده سو و قاچاق برای اسناد گرفته اند در چنین حالت هم آرد و گندم و مواد خوراکی را بالای هموطنان گرامی و بیچاره خود چنان محاصره کرده که حتی حیات و محات آنها را هم در نظر نه گرفته ، بلکه در بدل حیات آنها برای خود سرمایه ها تهیه کردند .
افسوس !! با این ارتباط اجتماعی و ملی در بین مردم ما باید گفت ملتیکه با این سویه ارتباطات ملی در بین آنها ضعیف شده باشد امید ارتقا و سعادت ملی از آنها مشکل بوده و این ملت در چنین حالت تباه کن به تجزیه و فناه مدعی مواجه است .
افسوس !! به این همه بی نظمی ها ، تباهی و فساد ها عده یی از محترمان جسور و مغرور مردم که داد از رفاهیت ، مدنیت ، انسانیت ، لیاقت کفایت ، ارتقا ، شجاعت و خدمت گذاری میزنند .
افسوس !! مردمان قسی القلب در چنین حالت رقت اور با عیاشی و بی بند و باری می پردازد و از خون مردم برای خود نشایسته ها و غذا های و یتامیندار تهیه میکنند و برای معالجه مریض اندک خود و اولاد های خود ، به شفاخانه های اروپا و دنیای متمدن مراجعه میکنند و…
باید گفت : عده از روشنفکران کاذب در چنین حالت هم به پخش کردن تیوری های خشک و آن هم راجع به موضوعات سعب العبور و قبل از وقت جهت عوام فریبی بر نگهای ملی می پردازند و به استثنای نظریات و خواسته های پر تمتراق بدون سهمگیری در جنبش روشنفکری و نجات مردم قدمی بر نمیدارند .
بلی ؛ افسوس !! این گروه بنام خدمت به مردم در سدد تولید اختلافات عمیق بین مردم اند ، البته معاذیر سیاسی برای خدمت گزاری قابل قبول اند ولی ؛ چنین نبوده !! بلکه اگر میخواستند خدمت حقیقی نمایند در بین مردم همفکری و اخوت را تولید مینمودند و در حالت فاجعه سال گذشته « ۱۳۵۰ هـ ـ ش » جبهه را برای نجات مردم تشکیل داده برای معاونیت و تفهیم عوامل بدبختی خود را بمرکز گرسنگی می رساندند . باید گفت: حتمآ حرکت آنها بی تاثیر نبوده و نه محتکرین سیاسی مانع چنین حرکت ملی آنها می گردیدند .
سال گذشته « ۱۵۳۰ هـ ـ ش » در چندین میتنگهای پوهنتون کابل ؛ حتی قبل از توزیع گندم به شدت یاد اوری نمودم ، به این و آن صاحب ! داد زدم که فروش گندم بالای آنعده مردمانیکه بدل قیمت بدست ندارند و یا برای سود بدست آوردن ؛ آن را انبار میکنند ، خطا است !! بنآ ؛ تجویز اساسی برای توزیع گندم و بخصوص رسانیدن گندم بمراکز ، جهت دست رسی مردم به آن ؛ اشدآ ضروری و حیاتی است.
ولی ؛ افسوس : نعره هایم شنیده نشد و یکتعداد از چالاکان به چالاکی ، اولیا ء آمور را فریب داده خود را لایق ، فعال ومخلص معرفی نموده و موجودیت ملی را حیف و میل نمودند . به هرتقدیر !! سال گذشته ، گذشت و در سال موجوده هم آنانیکه نتواستند حاصل گیرند به مشکلات شدیدی حیاتی مواجه اند و… .
در وطن : هزار ها فشار ها و تباهی موجود است ! از گذشته باید عبرت گرفت و برای آینده اصلاحات جدی بمیان آیند . مگر ؛ افسوس !!! این است که هزارها وقایع و حوادث در این خطه پاک افغان ، موجب عبرت برای اولیای امور واقع نمیگردد و نه واقع اند .
اشخاص ملی ؛ قدرت بدست ندارند که چاره اساسی چنین بی نظمی های اجتماعی را بنمایند ، حتی عناصر واقعی ملی روز به روز از بین رفته و شبکه های جاسوسی استعمار و استثمار وکمينی های فروش اموال پخته در بازار های ما ، موقع را برای خدمت به آنها نا مساعد میسازند که با نیرنگهای مختلف و وسایل متنوع بضد عناصر ملی مجادله میکنند ، و اگر چنین نمی بود :
چرا ؟ تا حال نتوانستیم که از آب روی زمین خود استفاده کافی بنمایم !! چه رسد حال به اینکه از آبهای داخل زمین پیش بینی کرده ، استفاده مینمودیم ؟
چرا ؟ نتوانستیم که از بته ها و مواد خود دوا بسازیم !! تا به میلونها بته های مفید و حیاتی ما به خاک برابر نشود .
چرا ؟ نمی توانیم که از معادن خود استفاده کافی نموده ، از مواد خام خود آهن را بدست اورده و توسط آهن خویش ماشین الات ثقیل و خفیف و پرزه جات بدست آوریم .
چرا ؟ نمی توانیم که مردم واقعآ یک به دیگر همدست شوند و جمعآ مشکلات اجتماعی خود را حل کنند ، آنها یکه دعوای رهبری دارند بدانند که استعداد رهبری واقعی در آنها سراغی نیست و آنهایکه دعوای سیاسی میکنند ؛ هنوز هم به سیاست پخته و مفید پی نبرده اند و نه سیاست دان را چنین کلمه های نا رسا استعداد داشته زیرا ؛ چالاکی چیزی ، علم و فهم چیزی دیگر ، تقریر کردن و گفتن چیزی دیگر و اقدام خیر خواهانه و عمل ، چیزی دیگری است .
پس چه باید کرد و چاره اساسی چه خواهد بود ؟
اوضاع موجوده چنین وانمود میکنند که اگر فرضآ حرکت و یا تغیر سیاسی بمیان اید !!! باید در هررشته از صفر و نقطه ، شروع به کار کرد و همچنان چنان جدیت به عمل آید که شب و روز به کار های فعال و موثر دوام داده شود و ….
اگر از من جواب سوال مذکور پرسیده شود : من قبل از جواب دادن ، میخواهم بگویم که باید اعتراف کرد که فعلا مردم احساس وحدت وطنی را روز به روز فراموش میکنند !!!
تا وقتیکه : در بین مردم احساس وحدت وطنی تقویه ، قوی و پخته تر نگردد ؛ بگمان اغلب از چنین صفوف « متفرق و بد بین » که دچار توطیه اجنبی شده اند ، برای انجام وظایف اجتماعی و ملی امیدواریها دشوار و خطا است .
باید گفت : فعلآ اکثر مردم چیز دان مآیوس اند واز جانب هم خود را مسوؤل پشرفت اجتماعی نمیدانند ! بعضی ها قلبآ « در باطن » خود را حتی متعلق به این وطن نمیدانند و نی هم در مقابل خدمت به وطن کدام احساس مسوؤلیت واقعی دارند !!! و یکتعداد مآیوس میگویند :
ــ اگر وطن ازما می بود ! اقعلآ از استعداد ما باید کار گرفته میشود و در خدمت به وطن تقدیر می گردیدیم و مورد انفجار بی مورد و مایوس واقع نمی شدیم .
ــ اگر وطن از ما می بود ! حقوق من و حقوق برادران من تلف نمیگردید .
ــ اگر وطن از ما می بود ! چرا بدون قناعت و دلیل تحمیلاآ مجبور می گردیدیم که در مقابل خطا کاران ساکت و خاموش باشیم و اقلآ اظهار رای کرده نتوانستیم ؛ اگر اظهار رای نمایم به آن هیچ پرداختی نمی شود و یا شاید به سمع اولیای امور نمی رسد ؟
چرا ؛ در وطن چنین تحریفات و خطا کاریها دوام دارد ؟
چرا؛ بعضی مردم یک به دیگر دزد شده اند ؟
چرا ؛ قانون به حالت طبیعی مردم دیده نمیشود ، و نی از رموز طبیعی مردم آگاهی دارد ؟
چرا ؛ تحقیق اقامه دعوا و فیصله های مجرای طبیعی را از دست داده و هر روز میلونها عقده ها بمردم تولید میشود ؟
چرا ؛ از دنیا عقب مانده ایم و با توان نمی توانیم چیزی کرده بتوانیم ؟
چرا ؛ منحرف تربیه میشویم و روز به روز سویه را از دست میدهیم ؟
چرا ؛ در وطن خویش قدرت جایز خود را از دست داده ایم و به شانه د یگران میرقصیم ، حتی چنین احساس میشود که تا زنده ایم باید بر قصیم و بر قصیدن خود افتخار کنیم .
چرا ؛ باید ما همیشه گدا باشیم و به گدایی خود باید صبر ، قناعت و حوصله را از دست ندهیم و برای علاج اساسی آن عملآ قدم را هم بالا نه کنیم و حتی در فکر خود چنین فکری را تخریب کاری عقیده داشته باشیم .
باید گفت : افسوس ؛ این همه مآیوسی ها در چنین حالت و شرایط که همه در درد و امراض اجتماعی مبتلا هستند ، بجا و درست نیست ! و ضرورت مبرم است تا همه با هم باید در بهبود وضع به قدر توان خویش دست بکار شوند .
پس ؛ به اثر این تپش ملی که دارم ، بقلم خویش اجازه میدهم که کلمات چندی را در چنین حالت
غیر مرغوب بجواب سوالیکه : چه باید کرد و چاره اساسی چه خواهد بود ؟ چیزی تحریر نمایم.
قبل از اینکه بجواب بپردازم اظهار تاسف میکنم که بجواب سهل این سوال انشآء پردازان سالها انشآء پردازی بی مورد مینماید .
اگر بگویم : راه بحر نداریم ؛ حقیقت است که ما راه بحر نداریم ! اما ؛ آنقدر معادن و منابع ثروتی داریم که اگر از صورت استخراج و استفاده آن به عقل و منطق کار گرفته شود به مدنیت مرفع مردم ما کفایت میکند و از جانب هم ضرورت جدی است تا حقیقت را صادقانه با مردم در میان گذاشت :
ــ خطاست: که تنها از اجانب ؛ آمید مساعدت داشته و به خود حرکت ندهیم و به مردم خود اعتنای لازم نداشته باشیم .
ــ خطاست : اگر بگویم که کار وابسطه به ماشین الات خارجی است ! زیرا؛ ما شین الات خارجی را انسانها ساخته و ماهم انسانیم ، میتوانیم اگر حرکت واقعی دستجمعی مردم بمیان آید از خود ماشین الاتی را بمیان آریم .
ــ خطاست : که تنها آموزیدن و استثناه اجانب را مایه امیدواری آخری قرار دهیم و به کله و مغز خود و استعداد های مردم خود متوجه نگردیم .
ــ خطاست : که بلند بردن سویه اقتصادی را تنها توسط معاونتهای خارجی تصور کنیم و به خود حرکت ندهیم .
ــ خطاست : که بگویم از زور باید کار گرفت ! زیرا؛ کار های جبری به کارشکنی ها مواجه میگردد .
ــ خطاست : اینکه بعضی ها میگویند که آزادی بیان ما بیش از وقت است ! بلکه واقعیت این بوده که هنوز هم آزادی واقعی برای مردم داخل قوانین اصلی و فرعی که به مفاد حقیقی مردم باشد درک ندارد و باید یک قرن قبل این کار عملی میگردید .
زیرا ؛ تا وقتیکه مفاهمه درست و خیر اندیشی برای خیر و آبادی وطن بمیان نه آید و جمعآ به حرکت اختیاری و ایجاربی شروع نکنند ، امید بهبود اوضاع ، ارتقا ، رفاهیت و تمدن دلخواه نادرست خواهد بود .
نوت : « هدف من از آزادی بیان آن است تا « حلال را بالای انسان ، حرام و حرام را بالای انسان ، حلال » نه ساخته ، بلکه هر اقدام با سنجش منطقی و در حوضه اختیار؛ بر مبنای قوانین اصلی و فرعی ، سنن وطنی و به خیر و سعادت بشریت ، استوار باشد . »
ــ خطاست : که بگویم انتظار باید کشید و هنوز هم شرایط مساعد نیست ! زیرا ؛ شرایط را مردم مساعد می سازند نه انتظار !!! بنآ نظر به تحلیل دقیق چنین تلقین فرصت ها را از دست داده تا اینکه مردم را با چنین بدبختیها مواجه گردانیده اند .
باید گفت : کسانیکه چنین تلقین میکنند به جوابش گفته شود ؛ تا چندین قرن باید انتظار کشید ! در حالیکه شرایط بدون جد و جهد و مفت مساعد نمیگردد و جانب هم همه مطلع اند که از مدت های متمادی انتظار کشیدیم و انتظار خشک به پسمانها و اضرار انجامید.
ــ خطاست : اگر بگویم که چه کنیم ، خواست خدا جل جلاله چنین است ! زیرا ؛ خدا جل جلاله به بنده خود دست و پا واعضا و وسایل وعقل و فکر و اختیار داده تا در حوضه اختیار فعالیت نماید. بلی ؛ او دنیا را دارالاسباب و وسایل ساخته و مردم را به جد و جهد مکلف گردانیده است ، بنآ ؛ باید هیچ مسلمان بنام اسلام از حقایق و واقعیت های اسلامی منحرف نشود .
ببخشید اگر از حل این سوال : در چنین حالت غیر مرغوب چه باید کرد و چاره اساسی چه خواهد بود ؟ دور رفته باشیم زیرا ؛ آنقدر تخریبات و حل اساسی این سوال موجود است که اندازه ندارد، از اینجا ست که هوش و هوس فعال را از دست داده ایم و تحت تاثیر تلقینات نادرست اصل این سوال را معما لاینحل دانسته با این همه موانع میکوشیم .
بیاید این معما یکه شما آنرا معما ساخته اید و حال گناه آن گناهکاران را بدوش معصومان می اندازید ، طور درست حل کنید و دقت فرماید با این فرمول ساده :
« تا وقتیکه تعبیر امیدواری واعتماد مثبت را در بین مردم تبارز ندهیم ؛ آمید بهبود اوضاع و پیشرفت مدنیت دشوار است » .
بنآ ؛ اگر خواسته یا نه خواسته باشد ؛ میگویم : اگر در بین مردم تخم امیدواری و اعتماد کشت میکنید ! راه اش این است که قدرت را قانونآ بدست مردم دهید و کار ها را به مردم بسپارید .
تا اولیای مقدارات مردم در مقابل مردم مسوؤلیت واقعی را احساس کنند و از راه احزاب ملی قدرتهای مردم با اهلش سپاریده شوند ، که در آن صورت چنین خواهد شد:
ــ آن وقت : باور است که قوای سه گانه « مقننه ، قضاییه و اجراییه » در مقابل مردم مسوؤلیت را احساس میکنند و فعالیت مزید برای خد متگزاری به میان می آید .
ــ آن وقت : ضرور اشخاص با کفایت و لیاقت روی کار می شوند و در مدت کم وطن عزیز را به پا استاده خواهد کرد ! زیرا ؛ فعلآ اکثری فکر عمل و اختیار مردم در وظایف دخیل نیست !! درست است که ما انتخابات و شورای ملی داریم . ولی ؛ نباید فریب داده شود که این انتخابات چطور و به منظور چیست ؟
آیا : انتخاباتیکه بدون احزاب و توام با غـل و غش باشد ، نتیجه آن این نخــواهد بــود که مــردم از شورای ملی بی اعتماد باشند ! چون اکثری و کلا به چنین حالت غیر مرغوب مبتلآ اند . پس ؛ قوه اجراییه که از راه اعتماد چنین شورای ملی بمیان آید ، آمیدواری از آن چه خـواهد بــود ؟
بیاید : بمنظور خدمت واقعی به وطن و مردمان غیور خود ؛ حکومتها را از عناصر صالح مردم توسط نماینده های واقعی مردم ، از خود مردم بسازیم .
بیاید : مسوؤلیتهای را بمردم بسپاریم و نگران اوضاع باشیم که به چه قسم عدالت اجتماعی تامین میگردد .
باید گفت : اگر این نوع حرکت در فکر بعضی مردم دشوار باشد و با این نوع حرکت را به ضد منافع خود تصور میکند خطا کرده اند .
زیرا؛ طوریکه من در فکر خود این نقشه را تثبیت نمودم ، منافع شخصی جایز مردم همه بدون تطبیق این نقشه ، صورت پیدا کرده نمی تواند .
البته منافع شخصی ناجایز را محل بحث و تحلیل نمیدانیم ! بخاطر اینکه تامین منافع شخصی ناجایز ، آخر به تباهی و خسران دایمی مواجه است.
پس !! ای هموطنان دلیر :
بیاید تحلیل درست کنیم ؛ که آیا مردم بیچاره وفقیر وطن ما ، در این قـرن قمر به چه بدبختیها و فلاکتها مواجه هستند ، و علاج اساسی آنها چه خواهد بود ؟
بنآ ضرورت است : تا حکومت خیر خواه و زعیم ملی به قدرت برسد ! و آن رهبر ملی با کابینه متخصص هر شق ، اگاه و خیر اندیش ؛ زمینه و وسایل را مساعد آن سازد تا یکجا با فـرزندان صالح و اگاه وطــن ؛ اقدامات عملی خیر خواهـانه ، ملی و بشری را بمنظور « جستجو، دریافت، درجه بندی ، تشخیص و معالجه » درد وامراض اجتماعی ، انجام دهند .
مــن باور کـامل دارم : در صورتیکه امــراض اجتماعی به شکل « عالمانه ، منطقی » و توام با صداقت و ایمانداری و به اساس لـوایح و ظوابط از جانب متخصصین امور « تشخیص » گردد و بخاطر « معالجه » آن ، برای هـر « درد و مرض » نسخه و ادویه مشخص داده شود ، در آن صورت امکان آن موجود است تا در وقت کم این امراض تداوی و باعث سعادت و نیکبختی خواهد شد .
و اگر این امراض دقیق تشخیص نگردد و در معالجه آن بهانه ها و مشکلات قلمداد شود ، در آن صورت به امراض مزمن و خطرناک تبدیل شده ؛ با وجود اینکه به همه سرایت میکند ، باعث تباهی و هلاکت خواهد شد !!!
فلهذا ؛ محال است امید اصلاحات واقعی ملی و بین المللی را از شخصینهای کاذب داشته باشیم ! جای شک نیست که شخصیتهای کاذب به هر رنگ و نامی که باشد به علاج درد های مردم رسید ه گی میتوانند .
اما ؛ نقیصه مهم در اخلاصمندی ، صداقت ، تشخیص مرض و تداوی آنها است !!
بنآ ؛ تا وقتیکه مجادله به ضد معقولیت جاری و روان باشد ، علاج اساسی حل مشکلات مردم دشوار خواهــد بود ؟
پس ؛ اگر به مردم خویش واقعآ متوجه گـردیم ، بالای زخمهای شان مــرحم گزاریم و آنها را با یک دیگر پیوند ساخته و حدت دهیم ، و همچنان اگر مــردم را قلبآ امیدوار و وادار فعالیت سازیم و از نظر مــردم و به فکر مردم بالای مــردم قدرتها را از خود مـردم ، بمیان آریم ؛ آن وقت است که باید گفت : « مشکلی نیست که آسان نشود » !!
در غیر از آن ، به کمال تاسف در اختتام هم باید گفت : وضع موجوده وطن رقت انگیز است و خطر توفان تباهی با وحشت ، نزدیک همه میشود !! که در آن وقت ؛ چاره اعلاج امراض اجتماعی ، به مشکلات مواجه خواهـند شد و از جانب هم کدام طبیبی واقعی یافت نخواهد شد ، که برایش بگویم : طبیب بگو مرض من چه و چاره ام چیست ؟
« پایان »
دوکتور محمد سعید « سعید افغانی »
سال ۱۳۵۱ هجری شمسی ـ کابل