هوس دیدار
محمد عارف يوسفی
در شكست انتظار یك كمی عجله كن
دست بكش از كهولت بعد ازین مشغله كن
قفل سكوت وابكن لب خموشت گشا
پردهء غم را بدر مستی و غلغله كن
آتشی از شوق بزن به خرمن تنبلی
شتاب همچون غزالی, رو ترك سلسله كن
با پر_ توكلت بپر به سوی بلند
رها تفكر خود ز قید قبیله كن
هر چه كه تقدیر بود به سهم تو میرسد
عفیف نگهدار دماغ, اجتناب از حیله كن
نوید خوشی و غم در مسیر است بیشمار
نه ماتم از حد برون نه افراط در میله كن
طعم غذای هستی ست پخته گاه خام یا سوخته
دندان صبرت مكش طاقت و حوصله كن
قطرهء بنوش دلا ز جیحون تحمل
ز دامان خلوصت پاك غبار گله كن
با انحلال خصمت شاد دار عفت خویش
همت غرور خود فراتر ازقله كن
واقف دردت نشد تا نكردی ناله, كس
از خلوت دل بكش درد خودت ناله كن
آبستن جنت است زوج تقوا و ادب
وجود تقوای خویش از ادب حامله كن
در كمین مرگ چوئیم, تعطیل مكن به دیدار
از مسافت بپرهیز دوری از فاصله كن
هوس دیدار یار, نیروی ایمان تست
پس به امید دیدار همینش قافله كن
پای محنت یوسفی در مسیر مهرگذار
در رهء دشوار عشق نه ترس از آبله كن
محمد عارف یوسفی
آمستردام
بیست و هشتم جون 2008
28-06-2008