مرا بدان
من بی سواد و گُنگم
فریاد من،
خموشیست.
بی نـا لـه گـریه کردم ،
دانی که،
از بَرچیست؟
صد باره تیغ قدرت
جسم مرا
دریده.
بس نیش (واژه)
و
(حرف)
در گوش من،
خلیده.
داروی (مهـر) باید
تا جان دوباره یابم
(عشق) و (محبت) ام بخش
تا از پیـت شـتابم.
هان!
ای غزل سرایان
تقلید من
شمایید
من،
بیسواد و گٌنگم
امید من
شمایید.
خالد عمر اعظمی